آشنايي با رجال عصر پهلوي: «ارتشبد غلامعلي اويسي» | از ديد ارتشبد حسين فردوست، اويسي افسري كم سواد بود كه در فروش محمولههاي بزرگ ترياك دست داشت، از ديد تيمسار قرهباغي، اويسي فردي دروغگو و متملق بود و از ديد مردم، اويسي فردي جنايتكار بود كه در دو فاجعه 15 خرداد 1342 و 17 شهريور 1357 نقش اساسي داشت.
ارتشبد غلامعلي اويسي فرزند غلامرضا عامل كشتار مردم تهران در دو فاجعه بزرگ 15 خرداد 1342 و هفدهم شهريور 1357، در سال1297 در قم به دنيا آمد. او در سال 1315 دوره 6 سال دبيرستان نظام و در 1317 دورة دانشكده افسري را به پايان رساند. اويسي در 1317 تا 1331 در مشاغل گوناگون نظامي از جمله فرماندهي گروهان و گردان و آموزشگاه گروهباني لشكر 2، رياست شعبه بازرسي دژبان مركز و فرماندهي هنگ 52 دژبان ـ قرار داشت و در 1332 فرمانده هنگ 16 تيپ كازرون بود. پس از كودتاي 28 مرداد 1332، اويسي به دريافت نشان درجه 2 رستاخيز، نائل شد و به تدريج ترقي وي در هرم ديوانسالاري نظامي آغاز گرديد.
اويسي در سالهاي قبل از دهه 1340 و بعداز كودتاي آمريكائي 28 مرداد 1332 عضو «انجمن اخوت» گرديد. اين انجمن يك تشكيلات فعال فراماسونري بود وچهرههائي چون عبدالله انتظام، امير اسدالله علم و دكتر منوچهر اقبال در رأس آن بودند. اويسي به عنوان عضو فعال اين انجمن در كنار بخشي از وزيران و تيمساران شاه در جلسات آن ديده ميشد.
اويسي پس از طي دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد و فرماندهي در امريكا، در 1339 به رياست ستاد گارد و در 1341 به فرماندهي لشگر يك گارد رسيد و در همين سمت بود كه به عنوان فرماندار نظامي تهران به قتل عامل قيامكنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. وي در 1348 فرماندهي ژاندارمري كل كشور و در 1351 فرماندهي نيروي زميني ارتش را عهدهدار بود. اويسي در جريان انقلاب اسلامي بار ديگر عهدهدار سمت فرماندار نظامي تهران و حومه شد. وي عامل كشتار خونين 17 شهريور تهران شناخته شد و به علت موقعيتش در رأس نيروي زميني، فرمانداري نظامي ساير شهرها را نيز تحت كنترل داشت. او در 14 دي 1357 به بهانه معالجه تقاضاي بازنشستگي نمود و از ايران خارج شد. اويسي در زمره نخستين افسران عاليرتبه متواري رژيم پهلوي بود كه با سرمايه سرويسهاي اطلاعاتي غرب فعاليت تروريستي عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران را از خاك عراق و تركيه آغاز كرد.
او رهسپار پاريس شد و به شبكهاي پيوست كه با همراهي بهرام آريانا، اشرف پهلوي، رضا پهلوي و علي اميني و با مساعدت مالي سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس و اسرائيل سرگرم طرح نقشه كودتا در ايران بودند. روزنامه فيگارو چاپ فرانسه 4 روز پس از ورود اويسي به پاريس در گزارشي نوشت: «اويسي سعي ميكند كارتر را به انجام يك كودتاي نظامي در ايران متقاعد سازد.»
اويسي ابتدا به كمك جمعي از سلطنت طلبان و نظاميان فراري حكومت سرنگون شده شاه، ستادي را در پاريس تشكيل داد و اقدام به تشكيل «ارتش آزاديبخش ايران» گرفت. در چهارچوب اين ارتش يك گروه نظامي در تركيه پشت مرزهاي ايران، و يك گروه نيز در آن سوي مرزهاي عراق تدارك ديده شدند. اما در عمل وي نتوانست كاري از پيش ببرد. اويسي روز 11 بهمن 1362 در پاريس به دست افرادي ناشناس به قتل رسيد.
تيمسار قرهباغي آخرين رئيس ستاد ارتش رژيم شاه ميگويد: «اويسي فردي دروغگو و متملق بود. او در دورهاي كه ازهاري نخستوزير شد، در تلاش براي رسيدن به اين مقام بود. اما وقتي اوضاع را نامناسب ديد، به دنبال تهيه گذرنامه و خروج از مملكت شد.» قرهباغي ميگويد: «موضوع خروج اويسي در شرايط بحراني كشور را با شاه در ميان گذاشتم ولي او فقط گفت: اشكالي دارد؟ چه كار كنيم ميگويد مريض است...»
ارتشبد حسين فردوست در خاطرات خود دربارة شخصيت ارتشبد غلامعلي اويسي مينويسد: «ارتشبد غلامعلي اويسي از آغاز افسر كم سوادي بود و تا پايان نيز معلومات نظامي كمتر از متوسط داشت و مطلقاً اهل مطالعه نبود. حتي در دورهي دانشكدهي افسري در هيچ يك از دروس و تمرينات شركت نميكرد و در طول دو سال دانشكده انبارگردان گروهان بود. ولي او توانست با زد و بند ونزديك كردن خود به شاه ترقي كند و به مشاغل مهم برسد. اويسي از همان زمان دانشكده، افسري عادي بود و براي بستن بار خود از هيچ كاري كوتاهي نميكرد. زماني كه فرمانده ژاندارمري بود، سهم خود را از ترياكهاي وارده از افغانستان وتركيه بر ميداشت و زنش در كرمان تشكيلات سازماندهي فرم ترياك در خانه داشت. او ترياكهاي مكشوفه را نيز بلند ميكرد و ميفروخت. گاه روزنامهها مينوشتند كه مثلاً در زيرسازي يك نفتكش يك تن ترياك كشف شده است. قاعدتاً بايد اين ترياكهاي مكشوفه به سازماني خاص در دادگستري تحويل داده ميشد ولي اويسي آن را عوض ميكرد و به جايش مادهاي كه مخلوطي از چند گياه است تحويل ميداد كه رنگ و بوي ترياك داشت. اويسي از اين طريق طي چندسالي كه در ژاندارمري بود حداقل 5 ميليارد تومان دزديد و همه را دلار كرد و به خارج برد.
منابع:
ـ خاطرات فردوست، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
ـ مثل برف آب ميشويم، تهران نشر ني.
ـ مشاهير سياسي قرن بيستم، انتشارات محراب قلم، احمد ساجدي
ـ اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد قرهباغي، نشر ني. این مطلب تاکنون 14836 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|