فرار شاه
«اگر قدمي كه براي تسريع يك استراتژي بر ميداريم، مطالعه نشده باشد، ممكن است حتي سبب توقف كامل آن استراتژي و وارد آمدن خسارات جبران ناپذير شويم.»1
اين جمله را هنري كيسينجر وزير خارجه وقت آمريكا در 1353 در دانشگاه هاروارد و به هنگام تشريح علل عقبنشينيهاي آمريكا در جنگ ويتنام عنوان كرده بود. با اين همه، بحران ويتنام، اولين جلوه از اين گونه «قدمهاي مطالعه نشده» آمريكا نبود. در حكومتهاي خودكامه از اين گونه گامها فراوان برداشته ميشود.
عصر پهلوي و تحولات آن زمان نيز از اين قاعده مستثني نبوده است. حوادثي مانند چاپ نامه توهينآميز عليه امام خميني (ره) در روزنامه اطلاعات و يا حادثه به شهادت رسانيدن حجتالاسلام مصطفي خميني فرزند ايشان كه هر دو در ماه دي 1356 به وقوع پيوستند، نمونههائي از همين «قدمهاي مطالعه نشده» بود كه توسط حكومت دستآموز آمريكا در ايران برداشته شد. اين اقدامات با هدف منفعل كردن و سركوب روحانيت در ايران صورت گرفت ولي برخلاف تصور بانيان آن، نقطه شروع يك نهضت سراسري و بنيان برافكن عليه رژيم شاه شد؛ نهضتي كه در فاصله يك سال پس از آن توانست شيرازه نظام 50 ساله پهلوي را از هم بگسلد و به سلسله حكومتهاي پرجور شاهنشاهي در تاريخ ايران، براي هميشه خاتمه بخشد.
شاه به ويژه پس از كودتاي 28 مرداد 1332 تلاش كرده بود تا اعتلاي حاكميت خود را نه در جلب حمايت مردم و گسترش پايگاه ملي بلكه در انبار كردن سلاحهاي وارداتي و تقويت نيروهاي امنيتي خود بنا نهد. او تمامي ارگانهاي اطلاعاتي و انتظامي و امنيتي كشور را در مجموعهاي به نام ساواك تمركز داد و آن را به سركوب شديد مخالفان خود موظف ساخت. دهها هزار مستشار آمريكائي و اسرائيلي را وارد كشور كرد و با ترويج فساد و مقابله با حوزههاي علميه و قلع و قمع مخالفان سياسي تلاش كرد ايران را به «جزيره ثبات آمريكائيها» در منطقه تبديل نمايد.
ولي وقتي طوفان انقلاب اسلامي تحت رهبري مرجعيت ديني، به سوي برج و باروي حكومت پهلوي وزيدن گرفت، وي را با همه پشتوانههاي درون مرزي و برون مرزيش به زانو درآورد.
شاه در دي 1357 و در سالگرد آن دو «هجمه مطالعه نشده» مجبور شد تاج و تخت و شوراي سلطنت و ژاندارمي بيگانگان و دولتهاي رنگارنگي را كه براي سد كردن راه انقلاب يكي پس از ديگري به قدرت رسانده بود يكجا همه را به حال خود رها كند و براي نجات جان خود از كشور بگريزد. به قول ژنرال هايزر آمريكائي وقتي هواپيماي حامل شاه از زمين بلند شد، پادشاهي ايران را نيز براي هميشه با خود برد و توپ بزرگ آغاز برنامهاي جديد در ايران شليك گرديد. انگار همه به اين شليك پاسخ مثبت دادند...» 2 و به قول ويليام شوكراس روزنامهنگار آمريكائي «قرباني فسادي شد كه خود ايجاد كرده بود».
درباره فرار شاه و سقوط رژيم پهلوي دوم، بعضي مفسران خارجي سعي كردند، اين واقعه را به عوامل مختلفي مرتبط سازند. سياست حقوق بشر كارتر و فشار وي به شاه براي ايجاد فضاي باز سياسي درجامعه، فساد، فحشا، ديكتاتوري، اختناق، وابستگي به بيگانگان و بياعتنائي مطلق به آراء و گرايشهاي عمومي جامعه،همه از عواملي هستند كه تحليلگران خارجي تلاش ميكنند سقوط رژيم پهلوي را در آنها جستجو كنند. اما همه اينها بلايايي بود كه طي 37 سال حكومت پهلوي دوم و حدود دو دهه حكومت پهلوي اول وجود داشت. از اين رو عوامل مذكور را بايد تحتالشعاع نقش عظيم رهبري و اراده انكار ناپذير امام خميني (ره) و به تبع وي، خشم بيسابقه و تعيين كننده مردمي دانست كه رژيم پهلوي را به دلائل مذكور، تحمل نميكردند. به عبارت ديگر آنچه كه انقلاب را به پيش ميبرد رويكرد و هويت ديني نهضت بود و شاه در 26 دي 1357 مغلوب همين رويكرد شد.
براي شاه هيچ راهي جز فرار باقي نمانده بود. خروج او از كشور يكي از حلقههاي جدائيناپذير زنجيره پيروزي انقلاب بود. به قول «آنتوني پارسونز» آخرين سفير انگليس در حكومت شاه «نه ادامه مقاومت در برابر اراده مردم و نه عقبنشيني موقت به سمت يكي از شهرهاي جنوب3 بلكه خروج از ايران تنها راه نجات كشور از بحران كنوني است. خروجي كه ديگر بازگشتي براي آن متصور نيست....» 4
پينويس:
1ـويتنام جنگ و ديگر هيچ، اوريانافالاچي، 1360، ص 193.
2ـ مأموريت مخفي هايزر در تهران، 1376، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
3ـ پارسونز ميگويد يك هفته قبل از خروج شاه از كشور، به ديدنش رفتم. او سه راه حل را براي غلبه بر بحران كنوني مطرح كرد و نظر مراجع به آنها خواست. اول ادامه شدت عمل دربرابر مردم، دوم عقبنشيني موقت به يكي از شهرهاي جنوب مثل بندرعباس و سوم خروج موقت از كشور مانند 28 مرداد 1332، من به او گفتم راه حل منطقي راه حل سوم است ولي البته بعيد است بازگشتي در كار باشد.
4ـ غرور وسقوط، خاطراتآنتوني پارسونز، انتشارات هفته
سردبير
|