ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 205   دي ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 205   دي ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
چگونگی آشنایی شاه با اخبار مملکت و دنیا

محمدرضا پهلوی در دو دهه اول حکومت خود اکثر گزارش‌های خبری را که از منابع مختلف راجع به ایران و جهان دریافت می‌کرد، به قول خودش به دلیل نداشتن وقت کافی در بخاری می‌سوزاند. او به همین دلیل در سفری که در اردیبهشت 1338، به انگلیس داشت، در جلسه‌ای با حضور ملکه آن کشور، ضمن اشاره به این اقدام خود، از مقامات آن کشور برای یافتن راهی بهتر از مطالعه روزمره گزارش‌های واصله، کمک خواست و انگلیسی‌ها نیز از فرصت استفاده کرده، سازمان اطلاعاتی خود را برای حل این مشکل شاه به کار گرفتند. بهتر است گزارش این درخواست شاه از انگلیسی‌ها و نتیجه کار را به نقل از ارتشبد حسین فردوست بخوانیم:
.... اردیبهشت 1338 بود و من استاد دانشگاه جنگ بودم. روزی افسر گارد به دانشگاه آمد و اطلاع داد که شاه مرا احضار کرده است. بلافاصله به کاخ مرمر رفتم. ملاقات بسیار کوتاه بود و محمدرضا چند جمله بیشتر نگفت: «فردی در اتاق نصیری نشسته، برو او را ببین و هرچه گفت انجام بده و به من نه گزارش بده و نه از من دستور بخواه. هرچه گفت، انجام میدهی!» گفتم: «چشم». من بیرون آمدم و به اتاق نصیری (ساختمان نزدیک به درب ورودی کاخ) رفتم. در آن زمان نصیری فرمانده گارد بود. به داخل اتاق او رفتم. دیدم نصیری به اتفاق یک سیویل نشسته است. او از جای بلند شد و به من گفت: «مرا می‌شناسید؟» گفتم: «شما را دیده‌ام ولی نامتان را نمی‌دانم.» او خود را معرفی کرد. نامش شاپور جی (عامل اطلاعاتی انگلیس در ایران) بود. در این موقع نصیری از اتاق خارج شد. من دستور محمدرضا را به اطلاع شاپور جی رساندم. او چنین توضیح داد:
«در مسافرت اخیر شاه به انگلستان، من در میهمانی که به افتخار او برگزار شده بود حضور داشتم و بین ایشان و ملکه نشسته بودم. شاه صحبت کرد و به ملکه گفت: «شما چگونه از اخبار مملکت خود و دنیا به صورت روزانه مطلع می‌شوید؟» و افزود: «هر روز 400 یا 500 برگ گزارش و خبر برای من می‌فرستند. روزها که کار دارم و شبها هم وقت مطالعه ندارم. لذا دستور می‌دهم در حضور خودم این گزارش‌ها را در بخاری بسوزانند.» ملکه توضیح داد که «حل مسئله بسیار ساده است و ما حدود 70 سال است که برای این کار سازمان ویژه‌ای داریم که همین 400 یا 500 برگ گزارش و خبر را به 2 یا 3 برگ تبدیل می‌کند و روزانه در دو نسخه به اطلاع من و نخست‌وزیر می‌رسانند.» ملکه به شاه پیشنهاد کرد که شما فردی را بفرستید و ما آموزش‌های لازم را به او خواهیم داد و او این کار را برای شما سازماندهی خواهد کرد. شاه از این پیشنهاد استقبال نمود و در نتیجه ملکه به من (شاپور جی) دستور داد که شما ترتیبی بدهید که این کار انجام شود.»
بعدها مطلع شدم که در بازگشت به تهران محمدرضا از نصیری خواسته بود که دو نفر را به او معرفی کند. نصیری نیز صمدیانپور (که سپهبد و رئیس شهربانی شد) و سرهنگ موثقی را معرفی کرد. محمدرضا پذیرفت و قرار شد که ترتیب سفر آن رو برای فردای روزی که شاپور جی را دیدم داده شود. شاپور جی مراجعه کرد و متوجه شد محمدرضا به پیشنهاد نصیری افراد دیگری را در نظر دارد بفرستد. شاپور جی به من گفت: «پیش از اینکه بیایی نزد شاه بودم و مطلع شدم افراد دیگری را در نظر دارد. به او گفتم افراد فوق (صمدیانپور و موثقی) صلاحیت انجام این مسئولیت بزرگ را ندارند و فلانی (من) برای انجام این کار مناسب‌تر است. و شاه بلافاصله موافقت کرد و گفت: بله بله، راستی چطور یادم نبود. او دوست من است و مورد اعتماد کامل من. بسیار مناسب است!»
در نتیجه محمدرضا بلافاصله مرا خواست و به عنوان مامور تشکیل «دفتر ویژه اطلاعات» به شاپور جی معرفی کرد. شاپور جی گفت: «کی می‌توانی به لندن بیایی؟» گفتم: «حاضرم.» بدین ترتیب فردای آن روز برای طی دوره آموزش و تشکیل «دفتر ویژه اطلاعات» به لندن پرواز کردم.
در حقیقت انگلیس و آمریکا مشترکاً به این فکر افتاده ‌بودند که در ایران به تشکیل سازمانهای اطلاعاتی منسجمی بپردازند. زیرا دیگر قطعاً ایران را متعلق به خود می‌دانستند. طبق توافق میان مقامات اطلاعاتی انگلیس و آمریکا، ماموریت تشکیل ساواک به سازمان «سیا» و مسئولیت تشکیل «دفتر ویژه اطلاعات» به اینتلیجنت‌سرویس انگلستان واگذار شد. در نتیجه نهادهای اطلاعاتی ایران شکل سازمان‌یافته‌ای یافت و به عنوان شاخه‌هایی از سرویس‌های اطلاعاتی غرب به فعالیت‌های گسترده در داخل کشور و در منطقه پرداخت. در مرحله بعد با برنامه‌ریزی مشترک دو سرویس اطلاعاتی انگلیس و آمریکا، به تدریج و گام به گام نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ایران توسعه یافت و انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها خود را عقب کشیدند و جا را برای نقش اصلی اسرائیل در ساواک باز کردند و آمریکایی‌ها توجه اول خود را به ارتش و اداره دوم آن معطوف داشتند.
منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد بازنشسته حسین فردوست، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد اول، ص 289، 291 و 292

این مطلب تاکنون 2710 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir