پاسخ به رئیس ساواک | مرحوم حجتالاسلام محمدتقی فلسفی از جمله کسانی بود که در رابطه با واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مدتی در بازداشت ساواک بود. او در خاطرات خود چنین مینویسد: روز شنبه ۲۹ تیر ۱۳۴۲ یک روز پس از آزادی از زندان و در حالی که اقشار مختلف مردم با انتشار خبر آزادی من از زندان به دیدنم آمده بودند، در ساعات قبل از ظهر یکی از پسرانم آمد و گفت: «سرهنگ نشاط با ماشین آمده و میگوید مأموریت دارد شما را به ساواک در اداره مرکزی پیش آقای پاکروان ببرند.» من هم بلند شدم و خطاب به مهمانان حاضر در منزل گفتم: «آقایان معذرت میخواهم ما الان هم در اسارت به سر میبریم و مامور آمده که بنده را به ساواک پیش آقای پاکروان ببرد. نمیدانم که باز زندانیم میکنند و یا اینکه ایشان حرفهایی دارد و سپس آزادم میکند.»
بعد گفتم: «از آقایان پذیرایی کنید و چای بدهید. ما رفتیم به ساواک» مرکز ساواک حوالی خیابان طالقانی بود. جایی که با سانسور بالا رفتیم تا اینکه به طبقه مربوط به دفتر آقای پاکروان رسیدیم. او تنها در اتاق بود. قبل از اینکه پیش پاکروان بروم یعنی در همان روز پس از آزادی به من گفته بودند که وقتی امام خمینی را گرفتند خبرگزاریهای خارجی خبر داده بودند که آقای خمینی و همکار ایشان (مقصود من) را گرفتهاند.
پاکروان گفت: «آقای فلسفی از اینکه به شما زحمت دادم میخواستم این نکته را بگویم که روحانیون ایران وجود بی اثری هستند. کاری نمیتوانند بکنند. هیچگونه خدمتی ندارند. میخواستم مقداری از این دستگاه آخوندی گلایه کنم.»
من به ایشان گفتم: «یکی از روحانیون من هستم. از من چه گلایهای دارید. آن را بفرمایید تا به بقیه برسیم. گفت: «نه آقا مقصودم در این سخن شما نبودید. از شما گلهای ندارم.
گفتم: «سایر آقایان مثلاً امام جماعتها و منبری ها چه کار کنند؟» گفت: «روحانیون مسیحی خیلی کار کردند. دانشگاه، مدرسه، بیمارستان و موسسات بزرگ دارند و خیلی خدمت به مردم میکنند. اما در ایران روحانیون هیچ خدمتی از این دست ندارند.»
گفتم: «آقای پاکروان اصل مطلب را بگویم؟» گفت: «بگویید» گفتم: «آقای پاپ رئیس روحانیت آیین مسیح مورد احترام تمامی سران کشورهای اروپایی و آمریکایی است. هر وقت رئیسجمهور یا رئیس الوزرایی به رم میرود به واتیکان هم میرود و به حضور پاپ میرسد، زانو میزند، احترام و ادب میکند و به کلیسا میرود. از طرفی تمام اموال و موقوفات دینی در دست کلیسا و روحانیون است. تمام موسسات آنها در اختیار خودشان است و کلیساها کاملا در اختیار اعضا و کشیشها است. زمانی که در آلمان بودم به من گفتند حتی دولت از حقوق بعضی کارکنان ماهانه پنج مارک به حساب کلیسا کم میکند و همه را به حساب مرجع روحانیت خود به خزانه داری میدهد. اما در ایران چندین سال است که عبا و قبای علما را قیچی کرده وموقوفات آنها را تصرف کردهاید. حتی بعضی از مساجد را ویران کردهاید. مدتهای مدید است که مشاغل مخصوص روحانیون را از آنها گرفتهاید. روحانیون محضر شرعی داشتند. دفتر اسناد و املاک و قباله ازدواج و طلاق داشتند. خرید و فروش ملک به امضای آنها بود. شما همه را در ردیف دفتر اسناد رسمی گذاشتید و سرانجام به عنوان مفتخور و کلاش و عناوین دیگر آنها را مورد اهانت قرار دادید. با آنکه این همه به روحانیت ضربه زدید اما آنها تاکنون خود را با این وضعیت که ملاحظه میکنید نگاه داشتهاند با تمام این ضربات آنقدر نفوذ کلام دارند که شما من را اینجا خواستهاید تا روی این موضوع صحبت کنید. همین مقدار هم بهت آور است. ببینید این شور و انقلاب و هیجان کنونی مملکت هم به خاطر همین روحانیونی است که شما آب و غذای آنها را قیچی کردید و عمامه های آنها را برداشتهاید. مگر اینها چقدر قدرت دارند؟»
سپس گفتم: «شما از نظر نوع و میزان اهانت و اذیت، کاری کردید که این مقدار احترام هم که آنها دارند بهتآور است. اینها باید مدتها پیش نابود شده باشند و از همین جا شما بفهمید که چقدر ریشه روحانیت در جامعه و تاریخ ایران عمیق است و چه مقدار در برابر آنها کشیشها سطحی هستند.» پس از این گفتگو به منزل بازگشتم.
منبع: خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۳۷۶ ، صفحه ۲۸۲ و ۲۸۳
این مطلب تاکنون 1795 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|