معرفی كتاب «خاطرات محمد علی فروغی» |
محمدعلی فروغی موسوم به ذکاء الملک (1256-1321) از جمله رجال سیاسی و فرهنگی ایران است که در ثبت وقایع روزانه زندگی خود به مداومت به خرج داده است. او از مشهورترین روشنفکران عملگرای ایران در مقاطع حساس تاریخی بود که از 26 سالگی به نوشتن وقایع زندگی اش پرداخت و با همه مشغله ای که در ادوار مختلف عمر خویش داشت این کار را با جد و جهد دنبال کرد. او خود در عنفوان جوانی نوشته است که : «بدین یادداشت نویسی روی آورده تا مرآت حیاتش باشد؛ و امروز این روزنامه حیات - که حدودا هجده سال از ایام زندگانی او را در بردارد - برای ما یادگار فرهنگی گرانبهایی است که بخشی از تاریخ سیاسی و فرهنگی کشورمان را آینگی می کند.»
کتاب حاضر از سه بخش اصلی تشکیل شده است. بخش اول، که خاطرات اوست، رساله مستقلی است که فروغی احتمالا در واپسین سال زندگی درباره خاندان، پدر و احوال خود نوشته و خصوصا اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را عهد ناصری به خوبی شرح داده است، اما مهلت نیافته تا آن را به پایان برساند.
بخش دوم یادداشتهای روزانه اوست از پانزده سال پراکنده میان سال های 1293 تا 1320 که گاه به تفصیل و گاه به اجمال وقایع را روز به روز، حتی در سخت ترین شرایط سیاسی، به رشته تحریر درآورده است.
بخش سوم، که تحت عنوان پیوستها آمده، بیشتر مشروح ملاقاتهای او با سران کشورهای دیگر، گزارشی از امور شورای جامعه ملل و چند نامه است. همه این نوشته ها سالیان دراز نزد خانواده فروغی محفوظ بوده و اکنون برای نخستین بار منتشر می شود.
اگر بخواهیم نگاهی به محتوای این کتاب تاریخی قطور داشته باشیم، باید ماجرای نگارش آن را بررسی کنیم. کتابی که در دل روزهای پرتنش پایان جنگ جهانی اول و حضور نمایندگان ایران برای دفاع از حقوق کشور در مقابل دولت های غربی توسط دیپلماتی نوشته شده که منشا تحولات عظیمی در ایران بوده است.
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس، حاصل گردآوری ۶ دفترچه از یادداشتهای روزانه فروغی یا همان ذکاءالملک است که در فاصله زمانی ۲۵ آذر ۱۲۹۷ تا ۱۹ مرداد ۱۲۹۹ نوشته شده است و پس از مطالعه توسط بنیاد ایرج افشار با کوشش محمد افشینوفایی و پژمان فیروزبخش آماده انتشار شده است.
با وجود آن که کنفرانس صلح پاریس در جهت سهمخواهی کشورهای پیروز در جنگجهانی اول، برپا شده بود و ایران به عنوان کشور «بیطرف» در جنگ که خسارتهای بسیاری از این جنگ دیده بود، با حضور در این کنفرانس درپی احقاق حقوق پایمال شدهاش بود ولی نتیاج حاصل از این سفر چندان موثر و قابل دفاع نبود. فروغی که به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی ایران برای شرکت در این کنفرانس عازم پاریس شده بود، توانسته با استفاده از نگاه تیزبین خود به خوبی شرایط نمایندگان اعزامی ایران در این کنفرانس و وضعیت مدیریت داخلی کشور بعد از پایان جنگجهانی اول و حضور اشغالگران روس و انگلیسی در خاک ایران را نمایش دهد.
متن کتاب آکنده از لغات ادبی است که متناسب با فضای ادبی آن روزهای ایران بوده است، هرچند که شاید مطالعه آن برای مخاطب امروزی کمی سخت باشد اما توصیفات دقیق نویسنده و توجه او به نکات ریز باعث میشود که مخاطب بتواند به راحتی فضای توصیف شده در کتاب را در ذهن خود ترسیم کند و نکات مطرح شده در اثر را بهتر درک کند.
همچنین توصیفات نویسنده از مسیرهایی که در طی سفر از تهران تا پاریس از آنها گذر کردهاند، شرح مو به موی حوادث مهم پیش آمده در هر روز و علاوه برآن درج بسیاری از حالات روحی افراد در برخورد با خود نویسنده و یا دیگران، باعث میشود که بیان خشک و تاریخی کتاب که در گاهی موارد به سمت کسلکننده شدن پیش میروند، از این مشکل رهانیده شوند.
مطالعه یادداشتهای روزانه فروغی علاوه بر آن که مخاطب را با هوش ادبی ذکاءالملک، آشنا میکند؛ میتواند در نمایش چهره واقعی بعضی از رجال سیاسی ایران در آن روزگار و تفکرات خودباخته و شیفته غربی بسیاری از این افراد به مخاطبان اثر و محققان تاریخ کمکی موثر کند.
این کتاب علاوه بر اینکه اثری تاریخی محسوب میشود که با مطالعه آن میتوان به ظلم دیرینه کشورهای غربی به ویژه انگلیس و آمریکا به ایران پی برد، در لابلای خود به نوعی به معرفی فرهنگ غربی و تفاوتهای شیوه زندگی مردمان غرب با مردم کشورمان پرداخته است و جالب آن که فروغی که خود یکی از روشنفکران ایرانی آن دوران محسوب میشده و به واسطه مسئولیتهای سیاسی خود با غربیها روابط زیادی داشته است، در غالب مواردی به شدت فرهنگ غرب را مورد انتقاد قرار میدهد.
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس ۶۸۰ صفحه دارد که ۵۸۴ صفحه آن متون یادداشتهای فروغی است و ۹۵ صفحه آن مشتمل بر عکسهایی است که از این سفر دیپلماتیک دو ساله ثبت و ضبط شده است و حالا بعد از صد سال از میان گنجینه نوادگان فروغی گردآوری شده است تا نشر «سخن» برای اولین بار آن را در قالب یک کتاب و با قیمت ۶۵ هزارتومان روانه بازار نشر کند.
هرچند که این اثر بخشهای خواندنی بسیاری دارد ولی ما در این بین چهار بخش از مهمترین قسمتهای کتاب را انتخاب کردیم تا باهم بخوانیم:
پرده اول: سرگردانی نمایندگان ایرانی و عدم قبول آنها در کنفرانس صلح
چهارشنبه، بیست و ششم ربیع الثانی ۱۳۳۷ (ژانویه ۱۹۱۹)
صبح مشغول کار بودیم. مشاور الممالک [رئیس اصلی هیئت اعزامی ایران به پاریس] حکایت ملاقات خود را با مسیو گو نقل کرد. گفته بود دول بیطرف را در کنفرانس راه نمیدهند اما در مجمع ملل خواهید بود و در کارهای ایران هم یقین داشته باشید که بدون استماع حرفهای شما تصمیمی نخواهند کرد. کاغذی از علاءالسطنه رسیده بود که من در لندن با انگلیسیها حرف زدهام و وعده دادهاند که در قبول عضویت ایران مساعدت بکنند. ممتاز السطنه از این جهت کاری نکرده و همین که جواب دادهاند که دول بیطرف قبول نمیشوند، قانع شده است. علاءالسطنه در باب رفتن مشاور به لندن هم نوشته بود که اگر میل دارید باید قبلاً اینجا زمینه را مهیا کنم. اگرچه رجال مهم در پاریساند، اما این دیدن هم مفید است. قرار شد بعد از آمدن علاءالسطنه به پاریس حضوراً قراری داده شود.
بعد از ظهر به لوور رفته عصا و اسفنج و پیرهن خریدم و قدری گردش کرده مراجعت نمودم. بعد از شام به تئاتر سارا برنار [یکی از بازیگران تئاتر فرانسه در آن دوران] رفتیم. چندان خوب بازی نمیکردند.
پنجشنبه، بیست و هفتم ربیع الثانی
صبح میرزا حسین خان [یکی دیگر از اعضای هیئت اعزامی ایران به پاریس] به دیدن کالدول که تازه وارد پاریس شده رفته بود و بنا بود با او صحبت کند که ترتیب روابط ما را با امریکایی ها بدهد. من مشغول ترتیب لوایح هشتگانه [خواستههای ایران در کنفرانس صلح] شدم. اما از طهران رئیس الوزرا تلگراف کرد که در کارهای هیئت اقدامی نکنید چون بعضی نظریات پیدا شده که بعد دستورالعمل خواهیم فرستاد. ضمناً از قرار اظهار علاءالسطنه، این روزها وزیرمختار انگلیس در طهران نزد شاه و رئیس الوزرا رفته و احتمال کلی دارد که این تلگراف نتیجه آن باشد. خدا به خیر بگذارند. نمیدانم چه خبر است. عجب است که اجمالاً میگویند اقدام نکنید و هیچ نمیگویند ترتیب از چه قرار است تا ما بدانیم اصلاً چه حالتی اختیار کنیم. ضمناً احتمال کلی دارد مسائل ایران عنقریب مطرح شود و ما هیچ ندانیم چه باید کرد.
بعد از شام به تئاتر Apollo رفتیم. رقص و آواز و مسخرگی بود. ضمناً قسمت مهمی از آن لباسهای شبیه مشرق زمین میپوشیدند و میرقصیدند. اما قدری زیادی بیحجابی میکردند.
جمعه، بیست و هشتم ربیع الثانی
صبح قدری کار کردیم. مشاور الممالک به طهران تلگراف کرد که در کارها تعجیل کرده و زودتر دستور را بدهید که وقت میگذرد. بعد از نهار و چای با وزیرمختار و میرزاحسین خان رفتیم منزل زن رئیسجمهور امریکا اسم خودمان را ثبت کردیم که بعدها از ما پذیرایی کنند...
شنبه، بیست و نهم ربی الثانی
صبح مشغول کار بودیم و من لایحه راجع به استقلال ایران [منظور لایحهای است که در مورد حفظ تمامیت ارضی ایران تنظیم شده بود و هدف اصلی اعزام هیئت ایران به پاریس در جهت خارج راندن نیروهای دول روس و انگلیس از خاک ایران و جلوگیری از کاسته شدن قسمتهایی از اراضی ایران توسط این دولتها بود.] را تهیه کردم. بعد از نهار پاکنویس لایحهی سابق را که که راجع به حقانیت ایران در قبول شدن در کنفرانس است نمودم. عصر مسیو باربی که نویسنده است در روزنامه Le Journal و اخیراً در ایران بوده و با میرزاحسین خان آشناست اینجا آمد و مدتی در خصوص مقاصد خودمان و مساعدتهایی که از روزنامجات پاریس متوقعیم صحبت کردیم. به عقیده او در روزنامجات وقتی باید چیزی نوشت که موقع کارهای ایران باشد. چون پیش از وقت اگر نوشته شود فراموش میشود و بعد تکرار مطلب هم خُنک است.
بعد از آن مسیو کلونه [یکی از نمایندگان دولت فرانسه در کنفرانس صلح] وکیل آمد. با او هم مبلغی صحبت کردیم و به عنوان اینکه ایران میخواهد داخل کنفرانس باشد نمودیم و لایحهای که حاضر کرده بودیم دادیم و بنا شد مطالعه کند و عرض حال نماینده ایران را به کنفرانس صلح ترتیب دهد.
پرده دوم: امتیازاتی که باید داد تا دست از سرما بردارند!
پنجشنبه، دهم جمادی الاخره ۱۳۳۷
امروز ممتاز السطنه کاغذی نشان داد از کلنل هوس امریکایی که در ریاست کمیسیون مجمع ملل قائم مقام مستر ویلسون است که به سفارت ایران نوشته و دولت ایران را دعوت کرده که با سایر دول بیطرف در یک جلسه غیررسمی نشسته در باب لایحه مجمع ملل تبادل افکار نماید. در سرجوابی که باید نوشت همهمه خیلی شد. علیقلیخان فوراً گرفت که باید وزیرخارجه خودش جواب بنویسد. میرزا حسینخان هم فوراً قبول کرد. من و انتظامالملک و مشاور به هزار زحمت حالی کردیم که این نمیشود و جواب را باید سفارت بنیوسد؛ ولی نگوید که با وزیرخارجه که در پاریس است و نماینده دولت در کنفرانس است مذاکره کرده و مامور به قبول دعوت هستم. علیقلیخان این خیالات را مهملی و به اصطلاح طهرانیها محافظهکاری میپندارد. حرف حالی کردن هم که جان به لب میرساند. واقعاً من خون دل میخورم. در هر صورت امید است که ایران کمکم وارد مجمع ملل شود.
شب مهمان شریفپاشای کُرد بودیم. مطلب مهمی کشف شد و آن این است که انگلیسیها کُردها را امیدوار کردهاند که استقلال یافته و امور خود را محوّل به انگلیسیها کنند و کردستان ایران را هم میخواهند ضمیمه کردستان عثمانی کنند؛ منتها انکه اسم سوزنته ایران [یعنی حاکم گماشته شده از سوی ایران در آن ولایت] به آن بدهند و مشاورالممالک احمق در مذاکرات خود با کُردها و شریفپاشا این نکته را نفهمیده خیال کرده بود کُردها حاضر شدهاند جزء ایران شوند. خلاصه این فقره منظره غریبی پیش نظر من آورد. خدا به خیر بگذارند گربه رقصانیهایی که در این خصوص و سایر موارد انگلیسیها برای ایران بکنند.
دوشنبه، چهاردهم جمادی الاخره
لایحه مطالبه خسارات را تمام کردیم. صبح مشاور و علاءالسطنه و میرزا حسینخان و انتظام به اطاق من آمدند که صحبتهای علاءالسطنه را بشنوند و مشاوره کنند. تقریباً تمام وقت ما به این گذشت که باید کاری کرد ه طهران با ما موافق باشد والا کار پیش نمیرود و هرچه خواستیم از این مرحله تجاوز کنیم نشد. علاءالسطنه خیلی شباهت به پدرش دارد. ضمناً انگلیسیها او را خوب مالاندهاند. حقیقتاً با این قسم دیپلماتها چگونه کار ایران صورت بگیرد.
سه شنبه، پانزدهم جمادی الاخره
بعد از اتمام مذاکرات بیرون رفته گردش کردم. ضمناً چند جلد کتاب خریدم. شب بعد از شام نشستیم و تصمیم کردیم که مستشار از انگلیسیها بگیریم، اما بین فرانسه و امریکا هرکدام را که آنها ترجیح دهند اختیار کنیم. در باب پول اگر مقیّد باشند که از آنها قرض کنیم در صورتی که فقط گمرکات را وثیقه بخواهند حرفی نداریم. در باب راهآهن هم مضایقه نیست که یک خط آهن را که به جنوب برود به آنها بدهیم. اما این مساعدتها مشروط است به اینکه دست از سرما بردارند و در کنفرانس با مقاصد ما موافقت تمام بکنند. و به این کیفیت علاءالسلطنه هم متقاعد شد که به لندن برود و با لرد کُرزن گفتگو کند و او را حاضر کند که با ما ملاقات کرده سازش نماید. اما من چشمم نه از علاءالسلطنه آب میخورد نه از انگلیسیها. ضمناً حدس میزنم که انگلیسیها اگر بنا شود بین مستشار فرانسه و امریکا مخیّر باشند برای ما امریکا را ترجیح دهند.
پرده سوم: خدایا زین معمّا پرده بردار
پنجشنبه، سلخ [آخر ماه رجب] رجب
امروز حال من بد است و صبح را به کسالت گذراندم. غذا میل نداشتم و خیلی کم خوردم. انتظامالملک و علیقلیخان و بعد از شام همه رفقا به عیادت من آمدند و احساس کردم که رو به بهبودی هستم. با انتظامالملک صحبت از کار خودمان میکردیم و ایکه چطور عاجز ماندهایم. طهران هیچ خبری نمیدهد، نه بد نه خوب. انگلیس هم که زرنگ و فعال و شاید که الان در طهران مشغول انجام مقاصد خود میباشند. ما هیچ وسیله برای اینکه مردم طهران را مطلع کنیم نداریم. تلگراف که ممکن نیست، چاپار که نیست، پاپار مخصوص هم برفرض که بشود دوماه دیگر به طهران میرسد. خلاصه از قرار تقریر انتظامالملک عقیده مسیو مور این است که ما با انگلیسیها نزدیک شویم موافقت دست میدهد. کار از دو حالت خارج نیست: یا انگلیسها از طهران خاطر جمعاند که مقصودشان برآورده است، ما هرچه بکنیم به ما اعتنا نخواهند کرد؛ اگر این خاطرجمعی را نداشته باشند البته حاضر خواهند شد که به ما اقبال کنند. بدبختانه میترسم شِقّ اول باشد و آثار هم چنین مینماید. دیپلمات هم که نداریم. صمدخان خائن است. مشاور جامد [بیحرکت و بیتفاوت] است. علاءالسلطنه عاجز و بیچاره است. طهران هم که نوکر انگلیس است.
دوشنبه، چهارم شعبان
بعد از ظهر سالارالسلطنه اینجا آمد و گفت آمدهام تو را بردارم ببرم گردش کنیم و چای بخوریم. چون چیزی دستگیرم شده بود و میدانستم که حرف دارد قبول کردم. رفتیم در یک قهوهخانه چای خوردیم. گفت از قراری که میشنوم شما خبطها کرده و انگلیسها را رنجانیدهاید و کار خراب شده. شرح مفصلی در این باب و تاریخچه وقایع خودمان نقل کردم که ما خبطی نکردهایم و کار هم خراب نشده و نیز گفت بین هیئت شما و ممتازالسلطنه چرا صفا نیست؟ گفتم علت واقعی ندارد، الا اینکه ممتاز متوقع است ما بدون اجازه او آب نخوریم.
بعد از شام قدری با هم در باب سکوت طهران صحبت کردم که یک ماه است از وثوقالدوله هیچ تلگراف نمیرسد. قریب بیست روز هم هست که از اعتلاءالملک هم خبری نیست و عقلمان به هیچجا نرسید جز اینکه در طهران بحران باشد یا اینکه تلگرافات توقیف میشود. این شِقّ ضعیف است. یا تعمّد میکنند که ما را بیتکلیف بگذارند. این هم بچهگانه است. در هرحال قرار شد تلگرافی برای استخبار به طهران بشود.
مستر مور نصیحت میکرد که با انگلیسها سازش کنید و هرطور هست یک بهانه پیدا کرده به لندن بروید. مشاور گفته بود با رفتاری که انگلیسیها با من کردهاند به لندن نخواهم رفت، مگر اینکه آنها دعوت کنند.
سه شنبه، پنجم شعبان
صبح مشغول کار بودم. از طهران از اعتلاءالملک تلگراف آمده راجع به اینکه فرانسه و انگلیس از آمدن نواب [نمایندگان ایران] به پاریس شاکی هستند. از سلامت خانواده هم اطلاع داده بود. از این بابت خوشوقت شدم. اما از اینکه نه رئیسالوزرا از خود خبری میدهد و نه اعتلاءالملک راجع به کارها چیزی میگوید حیرت بیشتر شد. «خدایا زین معمّا پرده بردار.»
پرده چهارم: وقتی پول خودمان را پس دادند و ما عیاشی کردیم!
شنبه، پانزدهم رمضان
از صبح تا شام مشغول کار بودیم و بیرون نرفتیم. کاغذی برای رئیس کنفرانس ترتیب دادیم و قرار است که ممتازالسلطنه قبلاً با رجال فرانسوی در باب دادن این کاغذ مذاکره کند. چون فردا ما را به مجلس چای خوردن امریکایی دعوت کرده و قرار است که میرزاحسینخان در آنجا حرف بزند نشستیم و مطالبی را که باید بگوید ترتیب داده و به او دیکته کردم.
یکشنبه، شانزدهم رمضان
انتظامالملک از انوشیروانخان کاغذی داشت که برای او شرح داده بود که وزارت خارجه خربازار غریبی شده و معتصمالسلطنه رفیق ملکالشعرا میداندار معرکه است و ساعدالملک هم پهلوانی میکند و هنگامه غریبی است.
باری صبح برحسب اظهار خود مسیو لاویس نزد او رفتم و در باب معلمین صحبت کردیم. ضمناً صحبتهای مختلف راجع به اوضاع کردیم. او هم میگفت کنفرانس خوب کار نمیکند و کسی راضی نیست و اصول انسانیت و عدالت را آنطور که باید منظور نداشتند و مابین اقوام و ملل تفاوت میگذارند. مسیو کلمانسو هم مردم داخله و خارجه را رنجانده است. آلمانها معلوم نیست چه خواهند کرد و ممکن است بگویند اگر بناست آلمان خوار و خفیف شود امضا نمیکنیم، دنیا خراب میشود بشود. ولی معذلک دنیا رو به بهبودی است و مجمع ملل هم اگرچه آنچه باید نیست ولی باز مقدمه خوبی است. روی هم رفته نظریات و عقایدش خیلی با من موافق بود.
نهار با رفقا مهمان اسدخان بودیم که نمایندگان جمهوری آذربایجان را دعوت کرده بود. علیمردان بیگ و پنج نفر دیگر که از حزب مختلف هستند، سوسیالیست و مساوات و اتحاد اسلام. حزب اخیر ظاهراً از اول متمایل به ایران بوده است. سوسیالیست هم بیتمایل نیست. مساوات طرفدار عثمانی است ولی کلّیتاً حالا گویا حرفی نداشته باشند که ملحق به ایران باشند و در با اینکه اهالی آذربایجان ایران و قفقاز که ترکیزبان هستند آیا ترکینژاد هم هستند حرف بود و خودشان در این باب اظهار جهل و تردید میکردند. از یک طرف زبان ترک است از طرف دیگر خاک خاک ایران و بسیاری از خصایصشان ایرانی است. قدری در باب ایرانیت تحقیق و تقویت کردیم.
دوشنبه، هفدهم رمضان
صبح مشغول کارهای متعارفی بودیم. سرنهار صحبت از شعاعالسلطنه شد و اینکه در چه حال است. گفتم سابقاً خیلی روسپرست و ضدانگلیس بود. اما چون تمام غرضش منافع شخصی و حفظ املاک ست حالا باید انگلیس پرست شده باشد.
چهارشنبه، نوزدهم رمضان
بعد از نهار مشغول استخراج تلگرافی که از وثوقالدوله رسیده شدیم. در باب کارها نوشته بود هنوز از مذاکرات انگلیسها نتیجه نگرفتهایم. اساس مذاکرات ما این است که مستخدم انگلیسی قبول میکنیم، به شرط اینکه استقلال و تمامیت ایران حفظ شود و مقاصد ایران در کنفرانس حاصل گردد و پول و اسلحه بدهید. انگلیسیها از هیئت پاریس شکایت داشتند و میگفتند ما پول میدهیم [در آن زمان انگلیسیها به خاطر حضورشان در مناطق جنوب ایران و مصادره کامل نفت مناطق جنوبی کشور به طور سالیانه پولی بسیار کمتر از قیمت نفت به ایران میدادند که امورات دولت از این پول میگذشت] به پاریس میفرستید که برضد ما کار کنند.
بالاخره به زحمت زیاد حواله کرد لیونه را قبولاندیم. نتیجه اینکه دویست هزار فرانک عاید ما خواهد شد. از این بابت خوشوقت شدیم و شب در پرکاتلان عیاشی کردیم، یعنی در شرب مضایقه نکردیم و خوش گذشت. قبل از رفتن منزل مادام مورو جواب تلگراف طهران را دادیم، مبنی براینکه انگلیسها حق شکایت از ما ندارند و منتظر دستورالعمل طهران بوده و هستیم.
منابع:
- کتابخانه تخصصی اسلام و ایران
- خبرگزاری مهر
این مطلب تاکنون 2772 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|