شاه: تشکیل حزب رستاخیز، یک اشتباه بود | شاه پس از پایان حکومتش فرصتی یافت تا در خارج از کشور کتاب «پاسخ به تاريخ» را در باره دوران حكومت 37 سالهاش بنویسد. صفحاتى از این کتاب به ديدگاههاي شاه درباره حزب رستاخيز و عملكرد آن اختصاص يافته است. در اين كتاب، شاه تأسيس حزب رستاخيز را يكى از اشتباهات بزرگ تمام دوران حکومتش ارزيابى کرده ، مینویسد: حزب رستاخيز به اهدافى كه براى آن تعيين شده بود دست نيافت. اين نوشته، تحت عنوان «تشكيل حزب رستاخيز، يك اشتباه» تنظيم شده است. جمشيد آموزگار و تيم تشكيلاتى او، چنان ناكارآمدىشان را در مواجهه با ناآراميهاى روزافزون دوران انقلاب اسلامی آشكار كردند كه در اوايل سال 1357، كمتر كسى نسبت به آن ترديد نشان مىداد. رهبران و فعالان حزب هر آنچه در چنته داشتند تا واپسين روزهاى فروردين و ارديبهشت 1357 رو كردند و به زودى هر دو طرف دريافتند كه حزب را ياراى مقاومت چندانى در مقابله با مخالفان نيست. حزب رستاخيز هنگامى روى در سستى نهاد كه شاه در 24 ارديبهشت 1357 صراحتا اعلام كرده بود از عملكرد آن رضايتى ندارد. او از مدتها قبل نسبت به عملكرد حزب انتقاد داشت و چند بار از عملكرد دو جناح حزب ابراز نارضايتى كرده بود. زيرا، بهزعم وى آنها «هر چند وقت به چند وقت اظهار وجودى» مىكردند و سپس «دوباره خاموش» مىشدند. اما، در ارديبهشت 1357 حزب آن اندازه به ضعف گرائيده بود كه مصاحبهگر تلويزيون ملى ايران به خود جسارت داد تا با نگاهى انتقادى به كارنامه حزب رستاخيز، ميزان موفقيت آن را در انجام وظايف و اهداف تشكيلاتى و حزبى، در گفتگو با شاه به پرسش گيرد :
«...نه، اگر منظور تمام خصوصياتى باشد كه به آن اشاره مىكنيد مسلما نه، ولى خوب شايد چند دليل دارد: از موقعى كه حزب پيدا شد تا به حال سه دبيركل در عرض اين مدت كوتاه روى مقتضياتش عوض كرده و يك خورده هم اخلاق خود ما ايرانيهاست كه خيلى اشخاص صبورى نيستيم، توقع داريم هر كارى 24 ساعته يا 48 ساعته انجام بگيرد. يك خورده طولانى كه مىشود يا يادمان مىرود و يا منصرف مىشويم يا شروع مىكنيم به ايرادگيرى بى دليل يا با دليل، ولى خوب طبيعى است كه بايد يك قدرى فرصت داد... روى آن اسم قشنگ زيباى ميهنى رستاخيز، روز اول آمدند كه بله رستاخيز، حزب فراگيرنده است و اين مال همه ملت است، كما اينكه بايد باشد، پس ما هم هستيم، پس فردا هم كه آمدند گفتند: خوب اين تشكيلات مىخواهد، اين اداره مىخواهد، بايد با مردم تماس گرفت، بايد به حرف مردم گوش داد، با مردم مصاحبه كرد، كم كم يك خورده بعضىها تنبلىشان شد، يك عدهاى كارهاى ديگر داشتند، يك قدرى شل شد. همانطور هم كه گفتم دو سه تا تغيير دبيركلى هم به كار لطمه زد كه رستاخيز آن چيزى كه البته روز اول فكر مىكرديم نيست، ولى اميد اين را دارم كه بعد به آن مرحله برسد. قضيه اين است كه چاره غير از اين چيست؟ باز مىخواهيد برويد توى احزاب متعدد كه هر كدام را يك خارجى اداره كند؟ از ايران چيزى باقى نخواهد ماند... آن الگويى كه شما مىتوانيد از غرب جلوى ما بگذاريد و بگوييد اين نمونه، اين نمونه بى عيب و زيبايى كه بايد ما از آن استقبال كنيم كدام است؟ كجاست؟ معرفى كنيد من هم بشناسم. پس در حزب رستاخيز تا آن اندازه سعى بكنيد كه ما از آن طرف يا از اين طرف متقاعد بشويم كه مىشود يا نمىشود. در اين مملكت نمىشود اين كارها را انجام داد، حزب نمىشود درست كرد...»
اين پاسخ شاه كه نشانه استيصال او در برابر ناآراميهاى جارى كشور بود، به اعتبار حزب رستاخيز ضربه سختى زد و رهبران درجه اول حزب را (نظير آموزگار، قائممقامان سهگانه دبيركل و نيز رهبران دو جناح) بيش از ديگران در معرض اين اتهام قرار داد كه در تقويت موضع حزب و كارآمد كردن آن اقدام مؤثرى به عمل نياوردهاند. گفته مىشد كه پس ازاظهارات شاه، بسيارى از اعضاى حزب از آن رويگردان شدند و مخالفان و رقباى سياسى آموزگار و تيم تشكيلاتى او در حزب و دولت براى انتقاد از آنان فرصتى دوباره يافتهاند. ساواك طى گزارش 2 خرداد 1357، با اشاره به كاهش اعتبار حزب رستاخيز در ميان مردم به تبعات سوء ناشى از آن چنين اشاره مىكند :
«...فرمايشات شاهنشاه آريامهر مبنى بر اينكه حزب رستاخيز چيزى نيست كه انتظارش را داشتند موقعيت اين حزب را بيش از گذشته در بين طبقات مختلف متزلزل نمود. چند نفر از افراد عضو حزب سابق ايران نوين مىگفتند حزب رستاخيز در اثر وسوسههاى مرحوم علم و عدهاى از تودهايهاى سابق كه در حزب مردم فعاليت داشتند به وجود آمد تا در زير نام يكپارچگى ملت ايران تشكيلات حزب ايران نوين را كه كم كم داراى قدرت و نفوذ بين مردم شده بود از بين ببرند و در زمان دبيركلى دكتر باهرى گسترش نفوذ عناصر منحرف در پناه حزب رستاخيز كاملاً چشمگير شده بود. افرادى را كه در شهرستانها و تهران به نام فعالين و مسئولان حزب رستاخيز منصوب كردهاند اكثرا فاقد اعتبار و نفوذ محلى هستند و موقعيت اجتماعى آنها آن قدر در سطح پائين قرار دارد كه حتى رؤساى ادارات براى آنان وزن و اعتبارى قائل نيستند.
نظريه شنبه: كليه اجتماعات حزبى كه از طرف وزراء و مسئولان دولتى تشكيل مىشود جنبه ظاهرى تبليغاتى دارد و اگر در تعيين كادر مسئول حزب در تهران و شهرستانها از وجود افراد خوشنام و وطنپرست و مورد اعتماد افكار عمومى استفاده مىشد حزب رستاخيز مىتوانست ريشه عميقى در بين مردم به دست آورد. اكنون اكثريت قاطع افراد عضو حزب سابق ايران نوين باطنا در صف مخالفان حزب رستاخيز قرار گرفتهاند و در بين استادان و دانشجويان و بازرگانان نيز علاقمندى به حزب رستاخيز وجود ندارد...»
در اين دوره، باز هم از معدود كسانى كه به دفاع از حقانيت حزب رستاخيز روى آورد و انتقاد از رهبران و مسئولان آن را امرى ناصواب شمرد، داريوش همايون بود كه در تفسير سخن شاه در ابراز نارضايتى از عملكرد حزب مدعى شد براى بالندگى هر چه بيشتر حزب بايد باز هم فرصت بيشترى در اختيار سازمان دهندگان و دست اندركاران آن نهاد و اميدوار بود اين تشكل ملى و فراگير در روندى تدريجى جايگاه ويژه خود را در عرصه سياسى، اجتماعى كشور دريابد. همايون ناكارآمدى حزب را نه در ضعف و كاهلى مسئولان حزب بلكه علت آن را در مدت زمان كمى جستجو كرد كه بهزعم او از آغاز فعاليت حزب سپرى مىشد. او اميدوار بود حزب به خوبى مرحله گذار را طى نموده، در تصميم سازيهاى ريز و كلان كشور به جايگاه مورد انتظار حاكميت دست يابد.
به دنبال اعلام نارضايتى شاه از عملكرد حزب رستاخيز، مسئولان آن بار ديگر براى تحرك بخشيدن به اين تشكل بيمار وعدههايى دادند و گفته شد در آيندهاى نه چندان دور در بخشهاى مختلف مديريتى و اجرايى حزب چهرههايى جديد و پويا منصوب خواهند شد و براى ايجاد هماهنگى بيشتر ميان اجزاى مختلف حزب طرحهايى جديد تهيه مىشود. اما، اين وعدهها نه تنها هرگز عملى نشد، بلكه هر چه زمان بيشترى سپرى مىشد اركان مديريتى و رهبرى حزب بيشتر از هم مىگسيخت و اختلاف درونى مديران حزب نمود آشكارترى مىيافت. جمشيد آموزگار كه نخستوزير و دبير كل حرب بود، در آن مقطع بسيار حساس و نگران كننده هيچ گونه راه حلى براى پويايى حزب و تبديل آن به بازويى قدرتمند براى رژيم كه بتواند در برابر مخالفان ايستادگى كند، ارائه نداد.
فشار بر حزب رستاخيز زمانى شدت بيشترى يافت كه در اواخر خرداد 1357 پان ايرانيستهاى رستاخيزى شده مجلس شوراى ملى، به يكباره از حزب خارج شدند و حزب پان ايرانيستها را بار ديگر راهاندازى كردند. بهانه آنان هم نارضايتى شاه از عملكرد حزب رستاخيز بود. بنابر اين، فراگيرى حزب واحد رستاخيز زير سئوال بود. با اين حال، تا روزهاى پايانى دهه اول مرداد 1357، هيأت دولت و نيز مسئولان حزب كماكان بر ضرورت نظام تك حزبى در عرصه سياسى ـ اجتماعى ايران تأكيد داشتند و حضور حزب دومى در عرصه كشور را تحملناپذير مىدانستند. داريوش همايون، سخنگوى وقت دولت در پنجم تير 1357 تأكيد كرد حزب رستاخيز يگانه حزب سياسى فعال در عرصه سياسى است و به هيچ حزب ديگرى اجازه فعاليت داده نخواهد شد. وى اضافه نمود: «اگر چند نفرى نمىخواهند در حزب فعاليت داشته باشند مربوط به خودشان است و در پى آن تأكيد كرد كه خارج از اين حزب هيچ نوع سازمان حزبى شناخته شده نيست و تمام سازمانهاى حزبى هم كه پيش از تشكيل حزب رستاخيز وجود داشتند داوطلبانه خود را منحل كردند و عضو حزب رستاخيز ملت ايران شدند.»
اما اين تصميم هيأت دولت ديرى نپاييد و فقط چهار روز بعد (9 تير 1357)، به دنبال تمايل شاه به فعاليت احزاب سياسى مخالف در عرصه سياسى ـ اجتماعى كشور، داريوش همايون چارهاى جز نقض سخنان چند روز قبل خود نيافت و اعلام كرد: «حكومت ايران گروههاى مخالف خارج از حزب رستاخيز را تحمل مىكند و به نامزدهاى اين گروهها اجازه داده خواهد شد در انتخابات آينده پارلمان شركت كنند.» بهرغم اين آزادسازى فعاليت احزاب سياسى، همايون چند روز بعد مقالهاى در روزنامه آيندگان نوشت و از گروههاى مخالفى كه قصد فعاليت در چارچوب نظام شاهنشاهى داشتند دعوت كرد از بىمهرى بيشتر نسبت به حزب رستاخيز دست بردارند و با تأسى به روشهاى مسالمتآميز به اختلافات پايان داده، ناخرسنديها را در درون حزب حل و فصل كنند. در همين راستا، برخى نشريات به انتقاد از كسانى پرداختند كه بهرغم حضور جدى در تصميم سازى و فعاليتهاى حزب رستاخيز، در شرايط فتور حزب به صف مخالفان و منتقدين پيوستند و حزب را به خاطر كاستيها و ناكارآمديهايى كه از مدتها قبل گرفتار آن بود نكوهش كردند.
اما، اين اقدامات ديگر براى نجات حزب كارساز نبود. با كنارهگيرى تدريجى رهبران حزب آشكار شد كه تيم تشكيلاتى آموزگار مستأصلتر از هميشه به پايان راه خود نزديك مىشود. همچنان كه ساواك در 24 مرداد 1357 گزارش مىداد: «بين كارمندان حزب رستاخيز ملت ايران گفته مىشود افراد مهم و قديمى يكى پس از ديگرى از حزب رستاخيز ملت ايران كنارهگيرى نمودهاند و ماها كه ماندهايم خيلى پر رو هستيم.»
جمشيد آموزگار نتوانسته بود چنانكه بايد در مهار بحران گام بردارد. در اواسط تابستان 1357 بحران سياسى هر روز دامنه گستردهترى مىيافت و حزب و دولت ناتوانتر از هميشه در برابر تحولات جارى كشور كه لحظه به لحظه حيات سياسى رژيم پهلوى را كوتاهتر مىكرد، دچار استيصال بودند. ناهماهنگى در ميان بخشهاى مختلف حاكميت و سردرگمى رجال و دولتمردان درجه اول كشور، انكار ناشدنى به نظر مىرسيد. در چنين شرايطى، ضرورت تغيير در سطح مديريت كلان كشور محسوس بود تا شايد در فضاى بحران زده، براى رژيم فرجى حاصل شود. بدين ترتيب، جمشيد آموزگار در روز پنجم شهريور 1357 از سمت نخستوزيرى و نيز دبيركلى حزب رستاخيز كنارهگيرى نمود. همزمان با او محمود جعفريان، تنها قائممقام دبيركل نيز استعفا داد. بسيارى از معاونان و مسئولان درجه اول حزب نيز تا يكى دو روز بعد، يكى پس از ديگرى از سمتهاىشان كنارهگيرى كردند. با آنكه، حزب وارد مرحله بسيار حساس و خطرناكى شده بود، اما اين پايان راه آن نبود.
نخستوزيرى شريف امامى و اضمحلال حزب رستاخيز
در واپسين روزهاى دبيركلى جمشيد آموزگار، تشتت و اختلافات درونى حزب رستاخيز به مرحلهاى بحرانى رسيد. جناحهاى حزب ديگر نمىتوانستند در همان چارچوبهاى تعيين شده حركت كنند و ديگر همچون گذشته، بسترهاى فكرى حزب به شمار نمىرفتند. بهويژه، از هنگامى كه نهاوندى، در روزهاى پايانى دبيركلى آموزگار به گونهاى غيررسمى جناح سومى را در حزب راه انداخت، اختلافات جناحها باز هم بيشتر شده بود و هر يك از اين جناحها، ضمن انتقاد از عملكرد ديگرى، دستگاههاى دولتى و اجرايى را به خاطر ناكارآمدىشان در برابر حوادث و رخدادهاى جارى كشور نكوهش مىكردند. به نظر مىرسيد جناحهاى حزب فعاليت مستقلى را آغاز كردهاند و به صورت حزبى جداگانه درآمدهاند. در اين ميان، هيأت اجرايى و دفتر سياسى نيز در آستانه كنارهگيرى آموزگار از رهبرى حزب در روند تصميمسازيها به مشكلات سختى برخوردند.
جعفر شريف امامى كه روز 5 شهريور 1357 پست نخستوزيرى را از جمشيد آموزگار تحويل گرفته بود، اعلام كرد دولت او در قبال حزب رستاخيز مسئوليتى ندارد و اين حزب ديگر حزب واحد و فراگير نخواهد بود. شريف امامى كه با روشى آشتىجويانه زمامدارىاش را آغاز كرده بود، تصميم گرفت از آزاديهاى بيشتر احزاب سياسى حمايت مىكند و قول داد كه بر سر راه تشكيل احزاب سياسى مخالف، سنگاندازى نكند. بخش فارسى راديو لندن در اخبار ساعت 15/6 روز 7 شهريور 1357 درباره موضع دولت شريف امامى در قبال حزب رستاخيز چنين گفت :
«...منوچهر آزمون يكى از وزيران مشاور در دولت جديد مطلبى درباره رويه دولت شريف امامى در مقابل احزاب سياسى اظهار داشته و بر اساس اخبار راديو ايران او خطاب به خبرنگاران گفته است كه بر طبق قانون اساسى ايران همه احزاب سياسى آزادند كه مطابق قانون فعاليت كنند و حزب رستاخيز حزبى كه [چند سال] پيش توسط شاه جانشين همه احزاب ديگر شد از نظر دولت تازه [شريف امامى] برابر با ساير احزاب كشور و فقط يكى از آنها خواهد بود. آزمون گفت كه اگر حزب رستاخيز بتواند جايى براى خود در جامعه كسب كند خواهد توانست كه به عنوان يكى از احزاب سياسى كشور به فعاليت خود ادامه دهد و رابطه دولت با حزب رستاخيز مانند روابطش با ساير احزاب خواهد بود...»
شريف امامى در حالى از حزب رستاخيز سلب مسئوليت مىكرد كه بسيارى از اعضاى كابينه او تا چند روز قبل در حزب رستاخيز مسئوليتهايى مهمى داشتند. بدين ترتيب، به نظر مىرسيد رهبران درجه اول حزب بيش از هر كس ديگرى به پايان عمر حزب اعتقاد پيدا كرده بودند. به راستى، حزب كلاف سردرگمى شده بود. روزنامه اطلاعات در دومين روز نخستوزيرى جعفر شريف امامى در اين باره نوشت :
«...تغيير دولت و به خصوص آزادى احزاب در كشور موجب تحول بنيانى در فعاليتهاى سياسى و به خصوص احزاب شده است. حزب رستاخيز كه تنها حزب كشور بود با استعفاى نخستوزير وقت كه دبيركل حزب هم محسوب مىشد و همچنين استعفاى ناگهانى قائممقام آن در حقيقت بدون مسئول و سرپرست شده است. هيچكس نمىداند كه چه بايد بكند و يا پيشبينى كند كه وضع حزب چه خواهد شد. قطعا اين حزب، ديگر حزب واحد نخواهد بود و حتى در اين مورد كه جناحهاى آن تبديل به حزب شوند نيز ترديدهايى وجود دارد. جناح پيشرو در كابينه عضويت پيدا كرده است. دكتر نهاوندى رئيس گروه بررسى مسائل ايران و همچنين كاظم وديعى يكى از رهبران اين گروه نيز وارد كابينه شدهاند. از جناح سازنده حسنعلى مهران همكار نزديك هوشنگ انصارى پايهگذار جناح، وارد كابينه شده است. البته دقيقا روشن نيست كه مهران تا چه اندازه وابستگى به جناح را بپذيرد، اما برداشت كلى اين است كه از اين جناح هم يك نفر در كابينه عضويت دارد. محمدرضا عاملى تهرانى پان ايرانيست قديمى را هم بايد از اين جناح دانست. اگر چه ممكن است دكتر عاملى را وابسته تشكيلاتى ندانست اما در ارتباط فكرى و عقيدتى وى شكى نيست. به اين ترتيب در كابينه آشتى ملى از تمام جناحهاى موجود و با سابقه حزبى عناصرى در كابينه ديده مىشوند. مخالفين در كابينه عضوى ندارند، اما در برنامه دولت به اين گروهها نيز توجه شده است...»
واپسين دبيركل حزب رستاخيز
به هنگام استعفاى دكتر جمشيد آموزگار و قائممقام او، هنوز براى رهبرى حزب رستاخيز تصميمى اتخاذ نشده بود. بر خلاف دورههاى گذشته كه مدتها قبل از كنارهگيرى دبيركل و معاونان او، نام جانشينان احتمالىشان در افواه شايع مىشد، اين بار فقط پس از كنارهگيرى تيم رهبرى سابق بود كه اعلام شد جواد سعيد ، نايب رئيس وقت مجلس شوراى ملى با سمت قائممقامى، رهبرى حزب را عهدهدار خواهد شد. در آن زمان، فشار مخالفان به حدى شديد بود كه گمان مىرفت پس از كنارهگيرى جمشيد آموزگار ديگر فرصتى براى تداوم فعاليت حزب رستاخيز باقى نماند و براى كاهش مخالفت «روحانيون» و نيز «عدم علاقمندى آنان به حزب رستاخيز» طرح انحلال كامل آن مورد توجه حاكميت قرار بگيرد. به همين دليل، مدتى «موضوع قائممقامى دكتر جواد سعيد و عهدهدار شدن وظايف دبيركل حزب رستاخيز ملت ايران مجددا مسكوت ماند.» اما، طرح انحلال حزب رستاخيز در دستور قرار نگرفت و از 6 شهريور 1357، جواد سعيد به عنوان قائممقام و رهبر جديد حزب رستاخيز منصوب و آغاز به كار كرد. جواد سعيد تا آن هنگام علاوه بر سمت نايب رئيسى مجلس شوراى ملى به عنوان رابط مجلس با حزب رستاخيز نيز انجام وظيفه مىكرد. با اين حال، موضوع انحلال حزب رستاخيز هيچگاه به دست فراموشى سپرده نشد تا جايى كه در اوايل مهر 1357 هنوز وضعيت قائممقامى و رهبرى سعيد بر حزب رستاخيز تثبيت نشده باقى مانده بود. در اوايل مهر، هيأت اجرايى حزب رستاخيز «به استناد ماده 21 اساسنامه بار ديگر بر تداوم رهبرى دكتر جواد سعيد بر حزب رستاخيز تأكيد كرد و احمد قريشى رئيس وقت هيأت اجرايى هم صراحتا اعلام كرد هيچگونه طرحى براى انحلال حزب رستاخيز وجود ندارد.» با سلب مسئوليت دولت جديد از حزب رستاخيز، ادامه فعاليت بخشى از اركان آن با مشكل روبرو شده بود. چنانكه مىدانيم طبق اساسنامه نخستوزير وقت بر دفتر سياسى حزب نيز رياست مىكرد و تعدادى از اعضاى اين دفتر نيز با صوابديد او از ميان وزراء و نمايندگان مجلس برگزيده مىشدند. اما با روى كار آمدن شريف امامى دفتر سياسى سخت ضربه ديد و فعاليت آن عملاً متوقف شد. طبق اساسنامه دفتر سياسى بالاترين مرجع تصميمگيرى حزب به شمار مىآمد. ضمن آنكه، با آغاز فعاليت احزاب سياسى مخالف، حزب رستاخيز جايگاه فراگيرندگى خود را در عرصه سياسى، اجتماعى كشور از دست داده بود. به همين دليل، برخى مسئولان حزب و آگاهان به امور ضرورت تغيير در اساسنامه و تطبيق آن با شرايط جديد حاكم بر حزب را مطرح كردند. جواد سعيد كه دبيركلىاش در جلسه روز دوم مهر 1357 هيأت اجرايى، تصويب شده بود، ديدگاههاى خود درباره چگونگى تداوم فعاليت حزب رستاخيز و لزوم ايجاد تغييرى در اساسنامه آن را چنين شرح داد :
«...اساسنامه اين اجازه را به دبيركل يا هيأت اجرايى نداده است كه حزب را منحل كند و آنچه در اين جلسه مطرح بود و من به هيأت اجرايى گزارش دادم اين بود كه اساسنامه فعلى متعلق به حزب فراگير واحد است و با وضع موجود حزب تطبيق ندارد و علاوه بر اين مسائل و مشكلات ديگرى نيز از نظر مالى و تشكيلات از جمله مسائل كارمندان و نشريات حزب مطرح شد كه پس از توضيحاتى كه داده شد هيأت اجرايى تصميم گرفت كميتهاى را از ميان اعضاى خود انتخاب كند تا اين مسائل و مشكلات را كه مربوط به حزب فراگير است بررسى كند و نتيجه آن را در جلسه آينده هيأت اجرايى مطرح سازد تا درباره آن تصميم نهايى اتخاذ شود. دكتر سعيد افزود در اين جلسه به هيأت اجرايى گزارش دادم كه گروهها و جمعيتهايى كه در حزب رستاخيز متشكل هستند آمادهاند كه با اعتقاد به سه اصل بنيادى حزب رستاخيز گروههاى سياسى تازهاى را تشكيل دهند و احتمالاً احزاب تازهاى از درون آن پديد خواهد آمد...»
در اين برهه حزب رستاخيز با مشكل جدىترى هم مواجه شد و آن قطع اعتبارات مالى اختصاص داده شده به آن از سوى مجلس شوراى ملى و دولت جديد بود. در اواخر شهريور 1357، عنايتاللّه قائمى از نمايندگان مجلس شوراى ملى به رئيس مجلس تذكر داد كه به خاطر «فراگيرنده نبودن حزب رستاخيز» ديگر نمىتوان اعتبارى دولتى براى آن در نظر گرفت. پس از انتشار اين موضوع در نشريات وقت، جواد سعيد تأكيد كرد از هنگام سلب مسئوليت دولت از حزب رستاخيز هيچگونه اعتبارى در حق حزب واريز نشده است و از آن پس هم تيم رهبرى حزب پولى از دولت دريافت نخواهد كرد. پيش از آن، در 29 شهريور 1357 رئيس خزانهدارى وقت حزب رستاخيز به خاطر قطع كمكهاى مالى دولت به حزب از سمت خود كنارهگيرى كرده بود.
بدين ترتيب، انگيزه اقتصادى كه مىتوانست بسيارى از فعالان و كاركنان حزب رستاخيز را باز هم به آن پيوند دهد، با قطع كمكهاى مالى دولت ضربهاى جبرانناپذير بر حزب و تداوم فعاليت آن وارد ساخت و در شرايطى كه حزب هيچگونه ممرى براى درآمد و اداره امور جارى خود نداشت، مشكلات فزايندهترى دامنگير آن شد. قطع كمكهاى مالى دولت زمينهاى شد براى رويگردانى بسيارى از اعضاء و فعالان حزب از آنكه با كنارهگيرى تعداد قابل توجهى از مسئولان و مديران ارشد و كليدى آن همراه بود. اين مسئله، بدنه مديريتى و اجرايى حزب را در تهران و ساير مناطق كشور به شدت مستأصل ساخت. وقتى هيأت اجرايى در دوم مهر 1357 رسما جواد سعيد را به دبيركلى حزب منصوب كرد، ديگر حزب توانى براى تداوم فعاليت نداشت. تا جايى كه سعيد، دبيركل جديد طى همان جلسه با اشاره تلويحى به ناتوانى حزب پيشنهاد انحلال آن را با اعضاى هيأت اجرايى در ميان نهاد. اما در آن روز اين توصيه مورد پذيرش هيأت اجرايى قرار نگرفت. در عين حال، سعيد كه هرگز تصور نمىكرد در مسئوليت جديد خود موقعيتى به دست آورد تا واپسين روزهاى رهبرىاش بر حزب پيوسته بر لزوم انحلال حزب رستاخيز تأكيد مىكرد. دكتر سعيد تصميم خود را گرفته بود. او كه از متقاعد كردن هيأت اجرايى به انحلال حزب رستاخيز نتيجهاى عايدش نشد، در 9 مهر 1357 (حدود يك هفته پس از تأييد رهبرىاش بر حزب رستاخيز) طى نامهاى خطاب به هيأت اجرايى حزب رستاخيز به شرح زير استعفايش را از دبيركلى حزب به اطلاع اعضاى هيأت كه تنها مرجع تصميمگيرى حزب به شمار مىرفت، رسانيد :
«...رياست محترم هيأت اجرايى ـ در مدت كوتاهى كه مسئوليت حزب به اين جانب محول گرديد با بررسيهاى همه جانبهاى كه به عمل آوردم به اين نتيجه رسيدم چون حزب رستاخيز ملت ايران كه در شرايط خاص جامعه ايرانى به وجود آمد، با آزادى تشكيل احزاب و گروهها و جمعيتهاى مختلف در چارچوب قانون اساسى ديگر خصلت حزب واحد را ندارد و همان گونه كه قبلاً نيز به هيأت اجرايى گزارش گرديده است علاوه بر مشكلات لاينحلى كه وجود دارد اساسنامه موجود متعلق به حزب واحد بوده است و در شرايط فعلى اين حزب فاقد اساسنامه مىباشد و چنانچه بخواهد اساسنامه متناسب با وضع موجود داشته باشد ناچار به تشكيل هيأت مؤسس خواهد بود. زيرا كنگره پيشبينى شده در اساسنامه نيز همان طور كه اعضاى محترم هيأت اجرايى مستحضر مىباشند مربوط به حزب دربرگيرنده ملت ايران است، لذا بنا به مراتب مذكور در فوق بدين وسيله استعفاى خود را اعلام و پيشنهاد مىنمايم كه چنانچه هيأت محترم اجرايى تصويب نمايند سه نفر از بين خود انتخاب تا به اتفاق رئيس امور مالى و حسابرسان حزب تكليف كليه امور و وضع كاركنان را با اختيارات كافى بررسى و تصميمات لازم را اتخاذ نمايند.- با تقديم احترام ـ دكتر جواد سعيد
سعيد پس از استعفا از دبيركلى حزب رستاخيز اظهار داشت تمام تلاشش را براى تعيين تكليف و تأمين امنيت شغلى حدود 6000 كارمند حقوق بگير حزب رستاخيز در سراسر كشور به كار خواهد بست. وى اظهار اميدوارى كرد روزنامه رستاخيز بتواند مستقل از حزب رستاخيز به فعاليت مطبوعاتى خود ادامه دهد.
به دنبال كنارهگيرى جواد سعيد، هيأت اجرايى بر آن شد در 11 مهر 1357 طى جلسهاى ويژه، درباره سرنوشت حزب رستاخيز تصميمگيرى كند. اما نشست مورد نظر به خاطر ناكافى بودن تعداد اعضاى هيأت اجرايى تشكيل نشد «و در نتيجه نتوانست در آخرين مراحل پيرامون سرنوشت نهايى حزب تصميم بگيرد.» پس از استعفاى سعيد كسانى كه خواستار تداوم فعاليت حزب رستاخيز بودند او را متهم كردند در تبانى با گروهى از نمايندگان مجلس شوراى ملى كه با حزب رستاخيز مخالف هستند، اقدام به كنارهگيرى كرده است تا در مقابل، به رياست مجلس انتخاب شود. اين گروه از طرفداران حزب رستاخيز تحليل مىكردند كه در شرايط انحلال حزب رستاخيز نمايندگان مجلسين شورايملى و سنا هم كه به صرف عضويت در اين حزب امكان يافتهاند به مجلسين راه يابند، چارهاى جز استعفا ندارند. ساواك در گزارش روز 15 مهر 1357 خود نوشت :
«...روز 15/7/57 عدهاى از طرفداران ابقاء حزب رستاخيز به دنبال اختلاف اعضاى هيأت اجرايى با دبيركل سابق (جواد سعيد) بر سر اينكه ايشان حق نداشته خود را مستعفى و حزب را منحل اعلام كند عنوان كردهاند چون نمايندگان مجلسين با معرفى كانديداهاى حزب فراگير به مجلسين راه يافتهاند بنابراين، با انحلال حزب ناگزير مجلسين سنا و شورا كه مخلوق اين حزب هستند بايستى منحل شوند و اين موضوع مخالف خواست جواد سعيد مىباشد كه ناشيانه براهى قدم گذاشته است. ضمنا اين عده اعلام كردند كه اصولاً انحلال حزب و استعفاى سعيد به دنبال يك زد و بند سياسى بود كه مخالفين حزب رستاخيز را در مجلسين با خود همراه كند و با اعلام انحلال حزب به او قول دادند كه او را به رياست مجلس انتخاب كنند و همين كار را هم كردند و نمونه آن تلفن بنىاحمد از فرانسه است كه از سعيد پشتيبانى كرده است...»
تا چند روز پس از استعفاى سعيد، هنوز اين اميدوارى در برخى محافل سياسى، امنيتى مدافع رژيم وجود داشت كه با تعيين فردى لايق در رأس مديريت اين حزب روحى تازه در كالبد آن دميده شود و يا حداقل، موضوع بقاء يا انحلال حزب به آراء عمومى گذاشته شود. گفته مىشد گروهى از دستاندركاران حزب مشتاق بودند هر چه زودتر انحلال حزب اعلام شود تا امكانى براى چپاول اموال و داراييهاى آن به دست آورند. ساواك در 16 مهر 1357 در اين باره چنين توصيه مىكرد :
«...حال كه حزب رستاخيز روزهاى سرنوشت سازى بر انحلال يا ابقاء خود مىگذراند شايسته است به منظور احترام به افكار عمومى اولاً اين موضوع در رسانههاى گروهى به آراء عموم گذاشته شود. ثانيا براى اداره امور حزب تا تعيين تكليف قطعى يك نفر قائممقام دلسوز و كارآمد و مدير تعيين شود تا نشان دهد كه در همين چند روز مىتواند بر اين كالبد نيمه جان روحى تازه بدمد.
نظريه شنبه ـ خيلى از دست اندركاران آرزو دارند با انحلال اين حزب و حيف و ميل اموال و عدم رسيدگى به وضع گذشته آنان در اثر انحلال حزب به نوايى برسند پس بهتر اينست اولاً حزب نگهدارى شود تا سكوى مطمئنى براى ابراز حقايق و مقاومت در برابر احزاب خوب و بد آينده باشد...»
شايد بر اساس همين پيشنهاد ساواك بود كه هيأت اجرايى حزب رستاخيز در صدد برآمد براى جلوگيرى از انحلال كامل حزب، بار ديگر شانس خود را امتحان كند. گفته شد كه هيأت اجرايى براى انتخاب قائممقامى جديد براى حزب رستاخيز در 18 مهر 1357 در ساختمان مركزى حزب در خيابان ويلاى تهران جلسهاى تشكيل خواهد داد. اما منابع موجود هيچگونه اشارهاى دال بر برگزارى اين جلسه نكردند. بدين ترتيب، روز 8 مهرماه 1357 برابر با 30 سپتامبر 1978 را بايد روز انحلال حزب رستاخيز تلقى كنيم.
به دنبال انحلال حزب رستاخيز كه ديگر كسى مسئوليتى در قبال آن نمىپذيرفت، اموال و داراييهاى منقول و غيرمنقول آن سرنوشتى نامعلوم يافت و تبعات سياسى ـ فرهنگى ناشى از حدود 5/3 سال فعاليت آن خيلى زود به دست فراموشى سپرده شد. بحران سياسى ـ اجتماعى به قدرى رژيم پهلوى را تحت فشار قرار داده بود كه شاه و دولتمردان او مجالى براى پرداختن به سرنوشت فاجعهبار حزب رستاخيز نيافتند. گويا اين تصور وجود داشت كه انحلال حزب رستاخيز از شدت نارضايتيها خواهد كاست و فرصتى ديگر براى آشتى ميان حاكميت و مخالفان فراهم خواهد آورد. اما تحولات بعدى، سادهانگارانه بودن اين گمان را به اثبات رساند.
از سرنوشت بسيارى از نشريات وابسته به حزب رستاخيز كه تعداد آنها به بيش از ده نشريه مىرسيد، اطلاع دقيقى در دست نيست، و نيز نمىدانيم هيأت تحريريه و كاركنان اين نشريات در برابر تحولات جارى كشور چه موضعى اتخاذ كردند. تلاشهايى صورت گرفت تا پس از انحلال حزب رستاخيز، حقوق مادى و مطبوعاتى كاركنان و هيأت تحريريه اين نشريات مورد توجه قرار گيرد. از جمله تشكلهايى كه براى احقاق حقوق كاركنان نشريات حزب منحل شده رستاخيز تلاش مىكردند سنديكاى نويسندگان و خبرنگاران بود. روزنامه آيندگان در 17 مهر 1357 در اين باره چنين خبر داد:
«...سنديكاى نويسندگان و خبرنگاران در بولتن هفته گذشته خواستار حقوق حقه اعضاى تحريريه نشريه رستاخيز شد. سنديكاى نويسندگان مطرح كرده است كه نه تنها به خاطر وظيفه بلكه از نقطه نظر مسائل اجتماعى با تعطيل هر نشريهاى كه در آن زحمت كشان مطبوعات در تلاش هستند موافق نيست و خواستار اجراى قانون است و براى حمايت از حقوق صنفى اعضاى تحريريه نشريههاى رستاخيز توجه دولت را به وظايفى كه به طور قانونى دارد جلب كرده و عنوان شده است كه مقامهاى دولتى و هم تصميمگيرندگان در كار حزب نهايت همكارى را در اين زمينه اعلام كردهاند و سنديكا اين اطمينان را از سوى مقامهاى حزبى و دولتى به اعضاء تحريريه روزنامه داده است...»
بسيارى از كاركنان ادارى حزب در تهران و ساير مناطق كشور به جد نگران آينده شغلى خود بودند و به تلاشهايى هر چند بىحاصل براى حل مشكل خود دست مىيازيدند. در يكى از گزارشات ساواك كه در 10 مهر 1357 مشكل كاركنان حزب منحل شده رستاخيز را منعكس كرده است، چنين مىخوانيم :
«...حدود دو هزار نفر از كارمندان حزب رستاخيز ملت ايران در ساختمان مركزى حزب واقع در خيابان ويلاى شمالى (داخل ساختمان و در اطاقهاى مختلف) جمع شدهاند و نسبت به وضع آينده خود از نظر انحلال حزب و بيكارى خود سخت نگران مىباشند و به علت وجود فرماندارى نظامى از اجتماع در خيابان خوددارى مىنمايند و چنانچه افراد مغرض و ناباب سبب تحريك آنان گردد مبادرت به اعمال ناصواب از قبيل دادن شعار و غيره خواهند نمود.
نظريه شنبه ـ چنانچه وضع اين كارمندان به زودى مشخص نگردد احتمال درگيرى زياد است و ضمنا هيچ يك از آنان به وعده جواد سعيد خوشبين نمىباشند و مىگويند سعيد به حزب خيانت و سبب انحلال آن را فراهم نموده چطور از ما حمايت خواهد نمود...»
بر خلاف اين عده پرشمار كه گمان نمىرود اقدام مؤثرى براى تأمين حقوق مادى و آينده شغلى آنها صورت گرفته باشد، تعدادى از عوامل وابسته به ساواك و نظاير آنكه به انحاء گوناگون در بخشهاى مختلف مديريتى، ادارى و اجرايى حزب صاحب شغل و سمت بودند، توانستند در واپسين ماههاى عمر رژيم پهلوى از امتيازاتى مالى بهرهمند شوند. ساواك در 30 مهر 1357 در اين باره چنين گزارش داده است :
«...در ابتداى تأسيس حزب رستاخيز عدهاى از افسران بازنشسته ارتش وسيله تيمسار فردوست و ساير مقامات مملكتى به اين حزب معرفى و كادر دفترى آن را اشغال كردند و هر كدام از اينها حقوقى دريافت مىكردند كه تا اين اواخر كه حزب منحل و در نتيجه حقوق افراد مذكور قطع گرديد. اعضاى اين حزب اجتماع كردند و تلگرافى به پيشگاه همايونى نمودند و طى آن تقاضاى بازخريد سوابق كارشان را در حزب رستاخيز خواستار شدند. به قرار اطلاع به اين خواسته توجه شده و هماكنون در حال صورت بردارى از كاركنان حزب هستند تا ترتيب بازخريد آنها داده شود.
نظريه شنبه ـ نجفقلى پسيان سردبير روزنامه نداى ناسيوناليسم در تهيه و تنظيم بازخريد افراد حزب رستاخيز نقش مؤثرى در تنظيم صورت افراد دارد...»
احزاب سياسى مخالف حاكميت
با اعلام رضايت شاه مبنى بر آزادى تشكيل احزاب سياسى مخالف در اواسط خرداد و اوايل تيرماه 1357، به تدريج تشكلها و احزاب سياسى متعددى در عرصه سياسى، اجتماعى كشور به وجود آمد. فضاى سياسى پر تنش حاكم بر كشور، بهرغم برخى مقاومتهاى دولت و مسئولان حزب رستاخيز در برابر فكر تأسيس احزاب سياسى مخالف، به نفع گروههاى سياسى مخالف سير مىكرد. تا جايى كه در نيمه تيرماه 1357 ديگر هيچگونه منعى قانونى بر سر راه تشكيل و فعاليت احزاب سياسى مخالف (كه موضوع فراگيرى حزب رستاخيز را مورد ترديد قرار مىدادند) وجود نداشت و حاكميت به ناچار پذيرفته بود مخالفان از آزادى سياسى برخوردار باشند. بدين ترتيب، به تدريج احزاب و تشكلهاى سياسى پرشمارى موجوديت خود را اعلام كردند. همزمان با اين تحولات وزارت كشور طرح ثبت احزاب و جمعيتهاى تازه تأسيس شده را مورد توجه قرار داد. اين اقدام در درجه اول، براى كنترل مخالفتها و ايجاد نوعى آشتى ميان حاكميت و نيروهاى سياسى ـ مذهبى مخالف صورت مىگرفت. با آغاز نخستوزيرى شريف امامى در 5 شهريور 1357 كه از حزب رستاخيز سلب مسئوليت كرده، خود را به نوعى مشوق گسترش آزاديهاى سياسى و فعاليت احزاب و مطبوعات مستقل شناسانيده بود، روند تأسيس احزاب و تشكلهاى سياسى جديد باز هم سرعت بيشترى گرفت. گفته مىشد كه طى همان روزهاى آغاز نخستوزيرى شريف امامى متجاوز از 30 حزب و تشكل سياسى مخالف، اعلام موجوديت كردهاند. از آن پس، نشريات متعددى امكان انتشار يافتند كه بى محابا از سياستهاى دولت و حاكميت در نقض آشكار قانون اساسى و حقوق بشر انتقاد مىكردند. انتقاداتى كه همگام با تحولات سياسى كه گاه با سختگيرى بيشترى نسبت به مخالفان توأم مىشد دچار نوسان مىگرديد. در هر حال، تا آخرين روزهاى فعاليت حزب رستاخيز در ايران در مهرماه 1357 (بهرغم برخى محدوديتهاى ايجاد شده از سوى دولت نظير حكومت نظامى) تعداد افراد و جمعيتهاى سياسى مخالف رژيم به حدود يكصد تشكل رسيده بود.
راه رستاخيز
انحلال حزب رستاخيز در مهرماه 1357 مخالفت برخى از اعضاء و طرفداران آن را فراهم آورد. آنان معتقد بودند كه فعاليتهاى حزب بايد تدوام پيدا كند. بگذريم از اينكه بسيارى از كاركنان ادارى و حقوق بگير حزب هم عمدتا، به خاطر نگرانى از تأمين آينده شغلى خود با انحلال حزب موافقتى نداشتند. اين مخالفتها، هر چند مانعى بر سر راه انحلال حزب ايجاد نكرد؛ اما، معدودى از اعضاى آنكه به 30 تن بالغ مىشدند، در 12 مهر 1357 در ساختمان مركزى حزب در خيابان ويلا گرد هم آمدند و با تشكيل «گروه مبارزان متحد» مخالفت خود را با انحلال حزب رستاخيز اعلام كردند و حتى مدعى شدند هزينههاى مالى حزب را شخصا تأمين خواهند كرد. ساواك در 13 مهر 1357 در اين باره چنين گزارش داده است :
«...ساعت 30/18 روز 12/7/57 حدود 20 نفر از اعضاى حزب رستاخيز ملت ايران در طبقه سوم ساختمان مركزى حزب واقع در خيابان ويلا جمع و تلگرافى در زمينه تشكيل گروه مبارزان متحد تهيه تا به پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر مخابره نمايند ضمنا در همين جلسه نامهاى از طرف سعيد پدرامى به قريشى رئيس هيأت اجرايى نوشته شد مبنى بر اينكه حزب رستاخيز ملت ايران به هيچ وجه نبايد منحل شود چون افرادى با دل و جان مايل هستند كه حزب ابقاء شده و با هزينه خود بودجه حزب را تأمين نمايند. چنانچه حزب رستاخيز منحل شود ما عليه افرادى كه باعث انحلال حزب شدهاند اعلام جرم مىكنيم...»
گزارش ديگرى كه از فعاليت گروه مبارزان متحد در اختيار داريم، مربوط به نامهاى است كه اين گروه در همان روزهاى نخست فعاليت براى روزنامه آيندگان ارسال كرده و ضمن اعتراض به تفسير خاص راديو مسكو از مسئله انحلال حزب رستاخيز، علاوه بر مخالفت خود با انحلال حزب، مدعى شدند در دفاع از حزب باز هم مبارزه خواهند كرد. روزنامه آيندگان در اين باره چنين نوشته است:
«... سهشنبه هفته گذشته پاكتى از سوى حزب رستاخيز ملت ايران به دست هيأت تحريريه روزنامه آيندگان رسيد كه نامهاى با سريادداشت چاپ شده اين حزب در آن قرار داشت. متن اين نامه كه تاريخ و شماره هم نداشت چنين بود: «چه كسانى از انحلال حزب رستاخيز خوشحالند. تفسير مفصل ديشب راديو مسكو در مورد حزب رستاخيز واقعا وقيحانه بود و گروه مبارزان متحد با آشنايى كامل به هدف و اقدامات ساليان دراز اين كشور همسايه انتظار نداشته كه خواسته ملت و هدفهاى آن را اين گونه تفسير نموده و براى ملت ايران تعيين تكليف نمايند. گروه مبارزان متحد از اين عمل راديو مسكو متنفر بوده و توجه مسئولين آن را به وقايعى كه در داخل سيمهاى خاردار كشور خود اتفاق مىافتد جلب مىنمايد. گروه مبارزان متحد با اعتقاد راسخ به سه اصل بنيادى نظام شاهنشاهى، قانون اساسى و انقلاب شاه و ملت تنفر خود را از تفسير ديشب راديو مسكو اعلام مىدارد و مبارزات خود را تا سر حد امكان ادامه خواهد داد...»
در اول آبان 1357 هم كه حدود 250 تن از اعضاء و طرفداران حزب منحل شده رستاخيز تلاش ناموفق ديگرى كردند تا بلكه فعاليتهاى اين حزب را تجديد نمايند، بار ديگر به نام گروه مبارزان متحد بر مىخوريم. نمايندگانى از سوى گروه مبارزان متحد در اين گردهمايى حضور پيدا كرده بودند تا همبستگى خود را با آن جمعيت 250 نفره اعلام كنند. اما چنانكه از مدارك بر جاى مانده بر مىآيد علاوه بر آنكه همبستگى ميان دو گروه صورت نگرفت، آن جمعيت 250 نفره هم در تلاش براى تجديد فعاليت حزب موفقيتى كسب نكرد. ساواك درباره اين گردهمايى، اهداف و خواستههاى تجمعكنندگان چنين گزارش مىدهد :
«...ساعت 00/17 روز 1/8/57 عدهاى حدود 250 نفر از اعضاى حزب رستاخيز ملت ايران در ساختمان شماره 5 حزب واقع در خيابان پهلوى (دفتر سياسى) با حضور مرتضى حفظى، حميد، دكتر معينى و شيبانى گرد هم آمده و پيرامون ابقاء و احياء حزب رستاخيز بحث و تبادل نظر شد و در خلال اين گفتگوها گفته شد كه چرا آقاى شريف امامى و دكتر جواد سعيد حزبى را كه متعلق به شاهنشاه و مردم بوده مانند حزب توده منحله اعلام كردند در اين جلسه كه عدهاى از شركت كنندگان آن نيز از شهرستانهاى لار، شيراز، اهواز و مازندران به تهران آمده و حضور داشتند تصميم گرفته شد كه هيأتى مركب از چند نفر مطالبى در اين مورد تهيه و به پيشگاه مبارك همايونى مخابره نمايند. در اين گردهمآيى همچنين دو نفر نماينده به اسامى مرادى و قاسم خانى مسئولان امور كانونهاى حزب تهران از جانب آقاى سعيد پدرامى مسئول اجرايى و رئيس تشكيلات حزب پايتخت كه خود را گروه مبارزان متحد ناميدهاند به منظور اعلام همبستگى شركت داشتند ليكن گروه رستاخيز تلويحا و به طور غيرمستقيم به اين نماينده اظهار داشتند كه رستاخيز با هيچ گروه و تشكيلاتى به جز حزب رستاخيز وابستگى و ائتلافى نخواهد داشت اين جلسه در ساعت 1930 همان روز خاتمه يافت و جلسه بعد به ساعت 1700 روز چهارشنبه 3/8/57 موكول گرديد...»
در بحبوحه اعلام انحلال رسمى حزب رستاخيز اخبار تأييد نشدهاى منتشر شد كه حاكى از اعلام موجوديت حداقل سه حزب جديد و مستقل از درون حزب رستاخيز بود. در اين ميان، براى استقلال حزبى گروه بررسى مسائل ايران، جناح سازنده و نيز گروه مبارزان متحد احتمال بيشترى داده مىشد. روزنامه آيندگان در 8 مهر 1357 نوشته است :
«...محافل پنهان اين هفته را هفته داغ سياسى مىدانند. زيرا دو يا سه حزب كه قرار بود از درون حزب رستاخيز به وجود آيند احتمالاً در همين هفته موجوديت خود را اعلام خواهند كرد. نظر محافل پنهان آن است كه در ميان اين احزاب گروه بررسى مسائل ايران شتاب بيشترى دارد و به دنبال آن جناح سازنده كه در اين روزها فعاليتهاى جدى و فشردهاى دارد اما هنوز چگونگى اعلام موجوديت آن معلوم نيست. همچنين گروه تازهاى به نام «مبارزان متحد» كه از حزب رستاخيز جدا شده است به زودى اعلام موجوديت مىكند و فعاليت آشكار و گسترده خود را بعد از پايان حكومت نظامى شروع مىكند. رهبرى اين گروه سياسى را پدرامى نماينده سابق مجلس بر عهده دارد كه مدتها در حزب رستاخيز فعاليت داشت :
هر چند گروه مبارزان متحد براى تجديد فعاليت حزب رستاخيز كر و فرى نمود، اما تلاشهايش ناموفق بود. درباره تلاش احتمالى جناح سازنده براى تشكيل حزبى مستقل نيز اطلاعات موثقى در دست نيست. اما درباره گروه بررسى مسائل ايران حداقل يك بار اخبارى منتشر شد كه حاكى از ابراز علاقه اين گروه براى تأسيس حزبى مستقل بود. روزنامه آيندگان در 15 مهر 1357 خبر داد :
«...به قرار اطلاعى كه به دست آمده در ملاقاتى كه ميان اعضاى دفتر هماهنگى گروه بررسى مسائل ايران و گروهى از شخصيتهاى سياسى و ساير گروههاى اجتماعى به عمل آمده، ترتيب آغاز يك حركت سياسى در سطح مملكت داده شد و اعلام شد كه روز چهارشنبه آينده نخستين بيانيه اين تشكيلات سياسى در اختيار افكار عمومى قرار داده خواهد شد...»
گفته شد احزاب سابق كه به دنبال تأسيس حزب رستاخيز منحل شده بودند پس از انحلال حزب رستاخيز بار ديگر تجديد سازمان نموده، فعاليت خود را پى خواهند گرفت. فضلاللّه صدر، آخرين دبيركل حزب ايرانيان اظهار داشت، هرگاه ضرورت اقتضاء كند بار ديگر حزب ايرانيان را فعال خواهد كرد. صدر پيش از آن، در 7 شهريور 1357 كه به دنبال تشكيل دولت شريف امامى موقعيت حزب رستاخيز سخت متزلزل شده بود، طى اعلاميهاى به شرح زير بر تداوم حمايت خود و حزب سابقش (حزب ايرانيان) از حزب رستاخيز تأكيد كرد:
«...چون در برخى روزنامهها نوشته شده است كه من با گروههاى معينى كه اين روزها خبر تشكيلاتشان اعلام مىشود پيوستگى دارم يا از تجديد فعاليت حزب ايرانيان خبر مىدهند، به اين وسيله اعلام مىكنم حزب ايرانيان كه افتخار بنيانگذارى و رهبرى آن را داشتهام پس از دعوت شاهنشاه آريامهر از مردم ايران براى تشكيل در رستاخيز ملى، به حزب رستاخيز ملت ايران پيوست و تا روزى كه اين حزب در راه آرمانهاى ملى گام بر مىدارد هم پيمانان سابق من و خود من عضو حزب رستاخيز ملت ايران خواهيم بود، زيرا مشى سياسى و اعتقاد به مبانى ملى، همچون جامه نيست كه هر لحظه آن را تعويض كنند...»
همزمان با اين تحولات، در 10 مهر 1357 محمد فضائلى، آخرين دبيركل حزب منحل شده مردم نيز اظهار داشت طى يك ماه آينده، حزب مردم فعاليتش را تجديد خواهد كرد. همچنانكه، قرار بود حزب ايران نوين به زودى فعاليتهاى سابقش را پى گيرد. در اين باره، عطاءاللّه خسروانى كه طى دوران فعاليت حزب ايران نوين بيش از ده سال دبيركل آن بود مدعى شد تا چند روز آتى با گروهى از همفكران [سابق]، حزبى تأسيس خواهد كرد و رهبرى آن را نيز بر عهده خواهد گرفت. اما هيچ يك از اين ادعاها به واقعيت نپيوست. علاوه بر اينها، گفته شد هويدا هم در آستانه بازداشت و زندانى شدنش از سوى شاه انديشههايى براى بازسازى دوباره حزب ايران نوين و فعال كردن آن در سر مىپرورانيد. اما اين ايده هويدا هيچگاه تحقق نيافت. او به زودى زندانى شد و تا هنگام برچيده شدن قطعى رژيم پهلوى آزادى خود را باز نيافت.
پس از انحلال حزب رستاخيز تلاشهايى از سوى نمايندگان مجلس شوراى ملى صورت گرفت تا به اختلافات سياسى پايان داده شود و نقارى را كه در ميان نمايندگان راه يافته بود از ميان بردارند. اما اين اختلافات هرگز از ميان نرفت و فقط سقوط قطعى رژيم بر اين تضادهاى روزافزون پايان داد.
رژيم پهلوى حدود چهار ماهى بيش از حزب رستاخيز دوام آورد. شاه در آبان 1357، صراحتا به خاطر سوء عملكردش طى ساليان دراز سلطنت از مردم عذرخواهى كرد و اعتراف نمود كه صداى انقلاب آنان را شنيده است و قول داد در آينده اشتباهات گذشتهاش را جبران كند. اما مخالفان پرشمار و مصمم او اين وعده را ناديده گرفته و اعتراف شاه براى آنان بسيار ديرهنگام بود. گويى اين بار سرنوشت محتومى براى شاه و مجموعه حاكميتش رقم خورده بود.
شاه در تمام دوران فعاليت حزب رستاخيز بارها به روند فعاليت حزب ايراداتى وارد ساخته و خواستار افزايش فعاليتهاى آن شده بود. آخرين بار در ارديبهشت 1357 بود كه صراحتا از عملكرد اين حزب اظهار نارضايتى كرد و تأكيد نمود حزب رستاخيز به اهدافى كه او برايش در نظر گرفته بود، نرسيده است و به عبارت بهتر «آن حزب آن چيزى نشده بود كه او مىخواست». پس از آن شاه هيچگاه به طور علنى از حزب رستاخيز حمايت و يا انتقاد نكرد و گويا نسبت به فعاليت آن ديگر علاقهاى نداشت و شايد تصور مىكرد با انحلال هر چه سريعتر آن خواهد توانست با مخالفان پرشمارش مصالحه كند. او هر روز، شاهد سيل اعتراضاتى بود كه به خاطر تأسيس و فعاليت حزب رستاخيز از سوى مخالفين به سوى او و رژيمش سرازير مىشد. در شرايطى كه اين حزب در برابر اراده خللناپذير مخالفان هيچ نقش مثبتى ايفا نمىكرد. بنابراين، انحلال آن (كه البته فقط شكلى ظاهرى از آن باقى مانده بود) مىتوانست نتايج پرثمرترى به بار آورد. هنگامى كه حزب رستاخيز به پايان راهش رسيد و منحل شد، شاه واكنش خاصى در برابر آن نشان نداد. زيرا بحران شديد سياسى ـ اجتماعى حاكم بر كشور و اعمال فشار توقفناپذير مخالفان و علل و عوامل پرشمار ديگرى كه در آن برهه از زمان شاه و حاكميتش را به چالش مرگبارى طلبيده بود، ديگر امكانى براى او باقى نمىگذاشت تا درباره موضوع انحلال يا تداوم حيات سياسى حزب رستاخيز اقدامى صورت دهد و يا حتى قادر به اتخاذ تصميمى باشد. فقط پس از خروج از كشور و برچيده شدن قطعى حاكميت پهلوى بود كه فرصتى يافت تا با نظرى به گذشته برخى از اقدامات دوره سلطنتش را مورد سنجش قرار دهد. او در دفاعى نقدگونه از دوران حكومت 37 سالهاش، «پاسخ به تاريخ» را نوشت كه صفحاتى از آن به ديدگاههايش درباره حزب رستاخيز و عملكرد آن اختصاص يافته است. در اين كتاب، شاه تأسيس حزب رستاخيز را يكى از اشتباهات بزرگ تمام دوران سلطنت 37 سالهاش ارزيابى مىكند و اهدافى را كه از تأسيس اين حزب در نظر داشت در بوته نقد و بررسى قرار مىدهد و در نهايت نتيجه مىگيرد حزب رستاخيز به اهدافى كه براى آن تعيين شده بود دست نيافت. در بخشهايى از اين نوشته، تحت عنوان «تشكيل حزب رستاخيز، يك اشتباه» تنظيم شده است، مىخوانيم :
«...در دوران سلطنتم هيچ چيز به حد كمال خود نرسيد و به همين جهت اگر به جنبههاى منفى اشاره نكنم اين مبحث ناتمام مىماند.
وقتى در چهارم مارس 1974 [13 اسفند 1353] تأسيس حزب رستاخيز را پيشنهاد كردم، دو هدف را در نظر داشتم. در كوتاه مدت اين حزب واحد با در بر گرفتن اعضاء همه طبقات اجتماعى و مردمانى از هر نوع عقيده و با ماهيت ليبراليسم سازندهاش، مىتوانست در وقت و نيروى انسانى صرفهجويى كند. از آنجا كه جبهه مخالفى در كار نبود، هيچ يك از شخصيتهاى مهم به خاطر كنار رفتن حزبشان بر اثر شكست در انتخابات از مشاركت در دولت محروم نمىشدند و به خدمات همه مردان توانا مىتوانستم اتكا كنم.
در آينده، اين حزب مىتوانست يك مدرسه سياسى و ايدئولوژيك باشد و به ايجاد روح وحدت كمك كند. در واقع تأسيس حزب واحد با سياست عدم تمركز، كه اجراى آن آغاز شده بود، پيوند داشت و مىبايست مانند يك ميانجى، با استفاده از روح ميهنپرستى، آنچه را از لحاظ ادارى جدا از هم بود وحدت ببخشد.
اميدوار بودم كه پويايى مردان و زنانى كه به خصوص درگير مشكلات مملكت و امور سياسى و در واقع چگونگى حل اين مسائل بودند، بتواند مشاركت وسيعى را پى بريزد و روحيه اجتماعى لازم براى اصلاحات ادارى را به وجود بياورد. به ديگر سخن، اميدوار بودم حزب رستاخيز براى حصول به بسيارى از مقاصدى كه مجارى دولتى به سويشان هدفگيرى شده بود ما را يارى دهد.
بدبختانه، غلط بودن فكر ايجاد اين حزب در عمل به اثبات رسيد. چون پرزيدنت سادات نيز نظام تك حزبى مصر را از ميان برداشت و راه را براى پيدايش احزاب باز كرد و به نظرم عمل او درست بود. يقينا وقتى اوضاع و احوال خاصى كه به پيدايش واقعهاى منجر مىشود از يادها برود، به داورى نشستن آسان مىگردد. به هر حال، حزب رستاخيز نتوانست به هدفهايى كه به خاطرش ايجاد شده بود نائل شود. نتوانست نقش ميانجى ميان دولت و ملت را براى رسيدن به ايدهها و تأمين احتياجات بازى كند. ولى مردان و زنان و برتر از آنها جوانانى كه بخش اعظم وقت خود را مصروف اين حزب كردند و نهايت كوشش خود را ابراز داشتند، شايسته تحسين هستند. چنانكه گفتهام، يكى ديگر از ضعفهاى ما از كمبود كلى مديران اجرائى ناشى مىشد.
بهرغم تلاشهايمان، نتوانستيم مديران كافى تربيت كنيم تا با توجه به رشد ساختارهاى پيچيده اجتماعى و تقاضاى ناشى از برنامه عدم تمركز، جوابگوى احتياجات كشور باشند. هر چند اين كمبود موقتى بود، ولى اين ضعف همانند كمبود مسكن در شهرها، در تخريب حال و هواى سياسى و اجتماعى نقش داشت. اين نارساييها در سراسر مملكت تنگنايى به وجود آورد كه به گمان من، تا 1982 برطرف مىگرديد...!» منبع:حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ ، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1382، ج 2 ، ص 344 تا364 این مطلب تاکنون 3198 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|