ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 125   فروردين ماه 1395
 

 
 

 
 
   شماره 125   فروردين ماه 1395


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
سعودیها تکیه گاه سلطنت طلبان

احمد علی مسعود انصاری در کتاب «پس از سقوط» که به شرح آوارگی محمدرضا پهلوی و همراهانش در خارج از کشور پرداخته به نقش سعودی‌ها در پشتیبانی مالی از آنان می‌پردازد. در جایی از کتاب «پس از سقوط» آمده است :
.....يك بار در سال 1980 جعفر رائد كه قبلاً سفير ايران در عربستان سعودي بود با خواهش من براي گرفتن كمك با سعودي‌ها تماس گرفت، و معاون سازمان امنيت سعودي‌ها نيز براي بررسي شرايط در پاريس با اويسي(فرماندار نظامی تهران در سال 1357) ملاقات كرد. اما اين ديدار او را نسبت به كارايي و لياقت اويسي مشكوك كرد و كمكي فرستاده نشد. از جمله دلايلي كه معاون سازمان امنيت سعودي را نسبت به كار اويسي نااميد كرد. درخواست مالي اويسي بود. اويسي كه در نظر داشته بود تقاضاي سيصد ميليون دلار كمك كند اشتباهي از رقم سه ميليون دلار سخن گفته بود، كه خود رقم به فرستاده سعودي نشان داده بود كه عمليات گسترده نظامي كه وي از آن صحبت مي‌كند بي‌اساس است.....
در جای دیگر کتاب «پس از سقوط» آمده است ...در آن ايام تلاش مي‌شد كه مجدداً با عربستان سعودي رابطه‌اي برقرار شود و از آن‌ها كمك گرفته شود، به خصوص كه از پانزده ميليون دلاري هم كه رضا پهلوی انتظار داشت پس از آن پنج ميليون اوليه از آن‌ها دريافت كند، خبري نشده بود. از آقاي رائد، كه از دوستان خوبم بود و رابطه‌اي نزديك ميان ما برقرار شده بود، خواستم كه در اين مورد به رضا كمك كند. ايشان مدت طولاني در مقام سفير ايران در عربستان خدمت كرده و به علت اعتقادات مذهبي و تسلطش به زبان عربي و علوم ديني و روحيه مردم‌دارش در بين عرب‌ها، به ويژه خاندان آل سعود، از نفوذ كلمه بسياري برخوردار بود. بعد از انقلاب نيز به علت همين اعتماد و دوستي، شيوخ عرب براي انجام بسياري از كارهايشان به وي مراجعه مي‌كردند. و در اثر همين حسن رابطه است كه ايشان از مدتي بعد مركز چاپ و نشري هم در لندن ايجاد كرد، و بدين وسيله جاي خالي لبنان را، كه تا پيش از جنگ يكي از مراكز اصلي چاپ و نشر نشريات اسلامي و عربي بود، پر كرد. تا آنجا كه بنده اطلاع دارم وي از يك خانواده مذهبي و اهل علم است. پدرش علاقه فراواني داشت كه پسرش درس ديني بخواند و معمم شود، ولي وي كه علاقه چنداني به پوشيدن لباس روحاني نداشت راه ديگري را برگزيد و از آنجا كه ذوق نوشتن داشت با مطبوعات همكاي كرد. و به گفته خودش اسماعيل پوروالي در آغاز كار به او كمك بسيار كرد شايد به پاس همان دوستي بود كه ايشان هم بودجه اصلي نشريه «روزگار نو» را، كه به سردبيري اسماعيل پوروالي منتشر مي‌شود، تا همين اواخر تأمين مي‌كرد. البته وي در اين زمينه به افراد ديگري هم كمك كرد. توجه اعراب به وي سبب شده بود كه بسياري از مواقع شايعات بي‌اساس هم شنيده شود كه وي براي اين فرد يا آن فرد، از عربها كمك گرفته است. از آن جمله گفته مي‌شود سعودي‌ها به آقاي محمد درخشش، به واسطگي‌ ايشان، مبلغي كمك كرده‌اند. در حالي كه خود وي مي‌گويد كه در اين مورد هيچ نقشي ندارد، و تنها در دفتر شاهزاده بندر، سفير عربستان سعودي در امريكا، اوراقي مربوط به درخشش را ديده است.
به هر حال از طريق رائد با ملك فهد تماس گرفته شد. ايشان هم روي خوش نشان داد‌، و موافقت كرد كه با رضا پهلوی رابطه دوستانه برقرار كند و حتي گفته بودكه چون رضا پهلوي، اطلاعات مذهبي كافي ندارد، براي ايشان كه مي‌خواهد روزي پادشاه يك كشور اسلامي بشود لازم است كه بيشتر با اسلام و موازين اعتقادي آن آشنا شود. لذا معلمي هم براي او در نظر مي‌گيرند كه او را با اسلام و دستورات آن آشناتر كند.
جريان بدين‌جا كه رسيد مطلب را با رضا پهلوی در ميان گذاشتم. اما وي خواست كه دست نگهداريم و افزود معينيان و امير متقي از راه بهتري تماس برقرار كرده‌اند، و با روشن‌تر شدن بيشتر كار موضوع را با من درميان خواهد گذاشت.
ديري نگذشت كه معينيان و امير متقي آمدند و گفتند با سعودي‌ها صحبت كرده‌اند و دولت انگلستان هم واسطه كار است و قرار شده كه رضا پهلوی به انگلستان برود و از آنجا با هواپيماي اختصاصي، كه شخص مارگرت تاچر در اختيار او مي‌گذارد، به ديدار ملك فهد برود. بعد هم امير متقي صحبت از ارقام بزرگ كمكي كرد كه قرار شد، سعودي‌ها به رضا پهلوی بدهند. و بالاخره هم براي انجام مخارج لازم، و دادن حق حسابهاي اوليه به بستگان امور، مبلغ چهارصد هزار دلار خواستند. من امير متقي را از ايران مي‌شناختم و مثل بيشتر كساني كه او را مي‌شناختند به او مشكوك بودم. وي از دوستان علم بود. زماني كه علم رئيس دانشگاه شيراز شد معاونت او را به عهده گرفت بعد كه علم به وزارت دربار منصوب شد باز در شمار معاونان وي قرار گرفت. به هر حال حسن شهرتي نداشت و معروف بود كه يكي از چند تن دلال محبت‌‌هاي اصلي شاه است. بارها وقتي در ميهماني‌ها‌ي دربار براي نمايش قدرت شاه را به گوشه‌اي مي‌برد، و مدتي طولاني با او به نجوا سخن مي‌‌گفت، اهل مجلس مي‌گفتند كه دارد در مورد خانم جديدي كه براي شاه پيدا كرده صحبت مي‌كند. وي آنقدر بدنام بود كه با آن كه بسياري از روزها او را در هتل هيلتون، كه در آن اتاقي داشت و به عنوان يك مرد مجرد در آن زندگي مي‌كرد، در راه رفتن به حمام بخار مي‌ديدم تنها به مبادله سلام واحوالپرسي كوتاهي از راه دور اكتفا مي‌كردم. به خصوص كه پدربزرگم از او آنچنان به زشتي ياد مي‌كرد كه بيم آن داشتم كه اگر چند كلمه با او صحبت كنم پيرمرد روزگارم را سياه كند.
با توجه به اين سوابق، به معينيان هشدار دادم و گفتم: مي‌داني كه امير متقي فرد درستي نيست و با نيروهاي امنيتي بيشتر كشورها سر و سرّي دارد و پاي بند اصول اخلاقي نيست و نمي‌شود به او اعتمادكرد، مي‌ترسم آبروي تو را هم با كارهايش ببرد. وي در پاسخ گفت: نگران نباش من آنقدر مار خورده‌ام كه افعي شده‌ام، كسي نمي‌تواند سر من كلاه بگذارد.
به هر حال، بنا به دستور رضا پهلوی چهارصد هزار دلار به معينيان و امير متقي پرداخت شد، و آن‌ها به دنبال كار روانه شدند. اما پس از مدتي نه تنها پولي از عربستان نرسيد و هواپيماي اختصاصي مارگرت تاچر هم رضا پهلوی را نزد ملك فهد نبرد، بلكه خود آن دو نيز به همراه چهارصد هزار دلاري كه گرفته بودند گم و گور شدند. بدين ترتيب راه ديگر تماس،‌ يعني طريقه رائد، بسته شد و ملك فهد كه به اعتبار گفته رائد منتظر جواب رضا پهلوی بود از اين بابت دلگير شد.
البته اين ارتباط‌ها و تلاش‌ها براي گرفتن پول از اعراب در آن ايام بسيار شايع بود و هنوز هم نه تنها خاندان پهلوي، كه بسياري ديگر نيز، در تلاش يافتن راهي به آن خزانه دلارها هستند. همين اميد خاندان پهلوي به گرفتن كمك از اعراب، بازار دلالان و شيادان را كه در سالهاي اول داغ بود هنوز هم گرم نگه داشته است.
از اين گونه تلاش‌ها ماجراي سلطان امارات بود. در سال 1982با شيخ زائد آل نهيان، سلطان امارات، تماس گرفته شد و قرار شد كه در ماه ژولاي شخصي به نام قطب براي ترتيب امور با دفتر رضا تماس بگيرد. اين شخص مراجعه كرد و مبلغ پنجاه هزار دلار خواست تا با آن چرخ‌هاي دستگاه اداري را روغن بزند، و هر چه زودتر پول قابل ملاحظه‌اي براي رضا بياورد. اما نه تنها پولي آورده نشد بلكه پنجاه هزار دلار هم از جيب رضا پهلوي رفت.
با سلطان عمان هم تماس گرفته شد. ولي او با آن كه تخت و تاجش را مديون شاه بود، و بيش از همه انتظار مي‌رفت كه كمك كند روي خوش نشان نداد. حتي در همان سال 82 بنا به درخواست من، آقاي اسموك، يكي از مقامات صاحب نفوذ امريكا، از طريق سفير عمان تقاضاي كمك به رضا پهلوی و برقراري رابطه را به سلطان عمان عرضه كرد. ولي سلطان كه مي‌خواست روابط حسنه‌اش را با دولت جمهوري اسلامي حفظ كند، اين تقاضا را بي‌جواب گذاشت. تنها درسال 1988 بود كه ظاهراً كمكي كرد. در اين سال به رضا پهلوی پيشنهاد كردم كه از سلطان قابوس بخواهد كه مقداري نفت با قيمتي ارزانتر از بازار در اختيار ما بگذارد تا از طريق معامله آن صاحب نيمي از پالايشگاه نفتي كه براي تصفيه ‌آن نفت تأسيس خواهد شد بشويم. كارها كه به مراحل آخر رسيد متوجه شدم كه سر و كله آهي در آنجا پيدا شده است. چون مي‌دانستم كه آهي مي‌خواهد از طريق كانال خود عمل كند، و طبق معمول كار را خراب خواهد كرد، از انجام كار چشم پوشيدم. ولي احتمال مي‌رود كه او موفق به گرفتن آن نفت و فروش آن با قيمت بيشتر شده باشد. احتمالاً شايعه همان پول بود كه در موقع رفتن رضا پهلوی براي شركت در جلسه معروف طرفدارانش در لس‌آنجلس به سال 1989 بر سر زبان‌ها افتاد.

منبع:احمد علی مسعود انصاری ، «پس از سقوط»، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحات 219، 238 و 239

این مطلب تاکنون 3263 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir