پاداش يك خيانت | احمد ساجدي اشاره
يكي از رخدادهاي منفي سالهاي پاياني حكومت قاجار، امضاي پيمان 1919 ميان وثوق الدوله، رئيس الوزراي وقت، با سرپرسي كاكس، وزيرمختار انگليس در تهران، بود. اين پيمان كه به موجب آن بايد امور مالي و نظامي ايران زيرنظر مستشاران انگليسي اداره مي شد، در شرايطي به امضا رسيد كه يك ماه قبل از آن انگليسيها تلاش دولت وثوق الدوله براي اعزام هيئتي به كنفرانس ورساي را عقيم گذاردند تا اين هيئت پس از شش ماه سرگرداني در پاريس، دست خالي به تهران بازگردد.
به همين دليل انعقاد قرارداد 1919 صرفنظر از ماهيت غيرعادلانه اش از نظر موقعيت زماني نيز توهين به افكار عمومي جامعه ايران محسوب مي شد. اين مقاله گزارشي است از تلاش ناموفق هيئت ايراني براي شركت در كنفرانس صلح ورساي، نقش انگليسيها در خنثي كردن اين تلاش و سپس تن دادن وثوق الدوله به امضاي قرارداد تحت الحمايگي با انگليسيها.
در فاصله تابستان و پاييز 1297 زماني كه جنگ جهاني اول به پايان مي رسيد، مقامات دولت ايران از نتايج جنگ و تصميم گيريهاي پاياني آن به شدت نگران بودند. جنگ در 20 آبان 1297 به پايان رسيد و از 28 دي همان سال با تشكيل كنفرانس «ورساي» براي تدوين شرايط صلح و شكل دادن به ساختار «جامعه ملل» نگراني و دلواپسي مقامات ايراني بيشتر شد.
در آن زمان وثوق الدوله به تازگي اولين كابينه خود را به فرمان احمدشاه، آخرين پادشاه سلسله قاجار، تشكيل داده بود (مرداد 1297) و نگراني دولت بيشتر ناشي از تصميمات پيمان ورساي مبني بر تغيير جغرافياي سياسي جهان بويژه در منطقه خاورميانه بود كه از جمله تجزيه مستملكات امپراتوري عثماني و ظهور كشورهاي متعدد از دل اين امپراتوري را به همراه داشت.
وقتي متفقين، بدون اعتنا به بيطرفي اعلام شده ايران در جنگ جهاني اول، نيروهاي خود را از شمال و جنوب وارد كشور كردند، طبعاً در مرحله تصميم گيري راجع به آينده ايران نيز ممكن بود چنين بي اعتنايي هايي نيز از خود در برابر خواسته هاي دولت ايران بروز دهند. واقعيت اين بود؛ خساراتي كه بر اثر اين نقض بيطرفي از جانب متفقين متوجه جامعه ايران شده بود، بيشتر از خسارات وارده بر تعدادي از كشورهايي بود كه مستقيماً در جنگ دخالت فعال داشتند.1
واقعه نگران كننده ديگر تبعات ناشي از نابودي امپراتوري تزاري بود. گرچه تزارهاي روس هيچ خاطره مثبتي از خود در ايران بر جاي نگذاشته بودند ولي دولتمردان ايراني از رقابت آنها با انگليسيها به سود حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران استفاده مي بردند. فروپاشي تزارها، انگليسيها را در خاورميانه يكه تاز ميدان كرده بود.
تنها اميدواري مقامات ايراني، «بيانيه 14 ماده اي» ويلسون، رئيس جمهور امريكا بود كه مبناي تشكيل «جامعه ملل» قرار گرفت. آخرين بند اين بيانيه بر لزوم تضمين استقلال كشورها تأكيد داشت.2 علاوه بر اين دولت ايران به نقش استراتژيك امريكا در اواخر جنگ اول جهاني و پس از آن در معادلات بين المللي پي برده بود. وزيران مختار ايران در كشورهاي جهان بويژه در لندن، لاهه و پاريس دولت ايران را به جلب پشتيباني امريكا تشويق مي كردند.
سفيران و وزيران مختار ايران در كشورهاي اروپايي در 1297 و در آستانه تشكيل پيمان ورساي، ضمن تماسهاي متعدد با تهران، دولت را براي اعزام هيئتي خبره و دلسوز به پاريس براي دفاع از حقوق و استقلال و حاكميت ملي ايران تحت فشار قرار مي دادند.
كابينه اول وثوق الدوله نسبت به اين فشارها و هشدارها واكنش نشان داد. به دستور وثوق الدوله «كميسيون تعيين خسارات» براي برآورد ميزان خسارات وارده بر ايران در جنگ، تشكيل شد. سپس وثوق الدوله در اواسط آذر 1297 به تدريج اعضاي هيئت ايراني را براي اعزام به كنفرانس ورساي مشخص كرد.
اعضاي اين هيئت عبارت بودند از: عليقلي خان انصاري (مشاورالممالك ـ وزير امور خارجه و رئيس هيئت اعزامي)، ميرزا حسين خان علاء (معين الوزراء)، محمدعلي فروغي (ذكاءالملك ـ رئيس ديوان عالي كشور)، انتظام الملك، عبدالحسين خان و آدولف پرني (فرانسوي و مشاور حقوقي ايران).3
اين هيئت در شرايطي تعيين شد كه ايران به كنفرانس ورساي دعوت نشده بود و از تلگرافهاي وزيرمختار فرانسه در تهران به وزارت امور خارجه كشورش چنين برمي آمد كه دولت انگلستان مصمم بود يا مانع از ورود هيئت ايراني به كنفرانس شود و يا اگر بتواند از انجام سفر اين هيئت به فرانسه جلوگيري كند.
هيئت ايراني صبح روز 26 آذر، تهران را به مقصد پاريس ترك كرد. اين هيئت از طريق باكو و باتومي به استانبول رسيد و در 26 دي با كشتي «ديدرو» فرانسوي به طرف بندر «تولون» فرانسه حركت كرد. در روز سوم بهمن يعني پنج روز پس از شروع به كار كنفرانس ورساي، هيئت ايراني به پاريس رسيد و در بدو امر يك يادداشت رسمي به دو زبان فرانسه و انگليسي به حضور برگزاركنندگان كنفرانس تقديم كرد.
در اين يادداشت نمايندگان ايران با اشاره به ورود نيروهاي دول متحارب به ايران بيطرف و صدماتي كه از اين طريق به شهرهاي ايران وارد آمده بود مصرانه خواستار دعوت ايران از طرف اولياي كنفرانس شدند. اما هيئت ايراني در دو ماه اول حضور خود در پاريس جز ديدارهاي بي حاصل با مقامات فرانسوي، انگليسي و امريكايي دستاورد ديگري نداشت.
در نتيجه اين هيئت در يادداشت دوم خود كه روز 5 فروردين 1298 تقديم برگزاركنندگان كنفرانس ورساي كرد، خواسته هاي خود را در سه قسمت مجزا مطرح نمود.4
قسمت اول مربوط به حفظ استقلال سياسي، حقوقي و اقتصادي كشور بود. ايران بالاخص خواستار بود كه:
ـ قرارداد 1907م، بين انگليس و روسيه، در مورد ايران لغو شود.
ـ ايران بدون اجازه از دول «قيموميتي» حق استخدام مشاورين خارجي را داشته باشد.
ـ «كاپيتولاسيون» لغو شود.
ـ قواي خارجي خاك ايران را تخليه كنند.
ـ در مورد امتيازهاي واگذار شده به اتباع خارجي تجديدنظر شود.
ـ دول خارجي در تعيين تعرفه گمركي ايران مداخله نكنند.
در قسمت دوم، خواسته هاي ارضي ايران مطرح شد. در اين چارچوب هيئت ايراني در درجه اول خواستار اعاده مناطقي بود كه ايران در دو جنگ ايران و روسيه در اوايل قرن نوزدهم از دست داده بود.
طرح موضوع اين اراضي بدان جهت بود كه دولت ايران قصد داشت از پيمانهاي گلستان و تركمنچاي نجات يابد. آن دو قرارداد با روسيه تزاري منعقد شده بود و اكنون با سقوط تزارها، دولت ايران زمينه را از هر جهت براي بازگرداندن اراضي از دست رفته قفقاز به پيكره مادري اش آماده مي ديد.
اما اعلام استقلال آذربايجان در هفتم خرداد 1297 و سپس اشغال اين منطقه توسط بلشويكها در اسفند 1298، هرگونه اميد ايرانيان را در مورد قفقاز تبديل به يأس كرد. در آن زمان سه گرايش در آذربايجان حكم فرما بود؛ كمونيستها و بلشويكها، پان تركيستها كه با الحاق به تركيه تمايل بيشتري داشتند و ملي گرايان ايراني كه در آن زمان آنگلوفيل بوده به نفع انگليسيها فعاليت مي كردند.5 برآيند اين سه ديدگاه جدا ماندن آذربايجان و ديگر مناطق قفقاز از پيكره ايران بود.
علاوه بر آن ايران خواستار واگذاري عتبات واقع در خاك عثماني، اعاده كردستان عثماني و نيز موصل در عراق و دياربكر در تركيه شد و اينكه رود فرات سرحد غربي ايران شناخته شود.6
هيئت حتي خواستار سرزمين هايي شد كه قرنها پيش از ايران جدا شده بود. هيئت همچنين به استفاده از موقعيت شكست امپراتوري عثماني و سهم بري از اراضي اين كشور اميدوار بود. از اين رو بر «ايرانيت» كردها تأكيد داشت. در يادداشت رسمي آمده بود:
مردمي كه در كردستان زندگي ميكنند هم از نظر زبان و هم از نظر نژاد ايراني هستند.
قسمت سوم اين يادداشت شامل تقاضاي جبران خسارت ايران در جنگ بود.
اما درخواستهاي ايران عموماً با مخالفت و يا پاسخ هاي سرد برگزاركنندگان پيمان ورساي رو به رو شد. «ريموند لوكنت»، وزيرمختار فرانسه، در پي مذاكره با همتاي انگليسي خود حق شركت ايران در كنفرانس ورساي را رد كرد و دليل آن را دلخوش كردن ايرانيها به پيروزي آلمان در جنگ عنوان كرد.7 اما وي حق ايران را براي جبران خسارت جنگي پذيرفت.
«شارل بنه»، جانشين تعيين شده «لوكنت» پا را از اين نيز فراتر گذاشت و حتي حق جبران خسارت جنگي ايران را نيز نپذيرفت و ارجاع مناطق از دست رفته در جريان دو جنگ ايران و روسيه را نيز رد كرد. در 29 بهمن 1297 وزارت امور خارجه فرانسه در نامه اي رسمي به وزارت امور خارجه انگليس تصريح كرد ايران همانند ديگر كشورهاي بيطرف به هيچ عنوان حق شركت در كنفرانس ورساي را ندارد. اين نامه در پي فشارهايي نوشته شد كه وزارت امور خارجه انگليس براي ترغيب فرانسه به طرد هيئت ايراني وارد كرده بود.
هيئت ايراني پس از شش ماه اقامت بي حاصل در پاريس در نامه 27 خرداد 1298 از بي مهري ميزبانان فرانسوي گلايه كرد. يك ماه بعد در 31 تير 1298 دستورالعمل صادره از طرف وزارت امور خارجه فرانسه، شكست نهايي پروژه دولتمردان ايراني را آشكار ساخت. در اين دستورالعمل كه نه براي هيئت ايراني و نه حتي براي مقامات دولتي ايران بلكه براي وزيرمختار فرانسه در تهران صادر شد، آمده بود:
رفتار كابينه هاي مختلف ايراني در قبال ما تنها عبارت بود از بدگماني و سوءظن، با وجود اين من خسته نشدم و مدام به اينها گوشزد كردم كه بهتر است از فعاليتهايشان بر ضد متفقين خودداري كنند، اما گوش نمي كردند. آن قدر از پيروزي آلمان مطمئن بودند[...] پس خيلي بيشرمانه است كه امروز تقاضا مي كنند كه در كنفرانس شركت كنند، بويژه با توجه به اينكه ساير كشورهاي بيطرف حق شركت ندارند.8
دلايل شكست ديپلماسي ايران در قبال كنفرانس صلح ورساي را مي توان چنين برشمرد:
1ـ در زمان تشكيل كنفرانس ورساي، امپراتوري تزارها فروپاشيده بود و انگليسيها در پيشبرد اهداف خود در قبال ايران كاملاً بدون رقيب و يكه تاز ميدان بودند و دولت ايران نمي توانست مانند گذشته از رقابت سياسي و اقتصادي لندن و مسكو براي ايجاد توازن در قبال استقلال و حاكميت ملي خود سود جويد. دولت انگليس از ابتدا در تلاش براي حذف نام ايران از فهرست كشورهاي شركت كننده در كنفرانس صلح پاريس بود تا بتواند قيموميت خود را بر ايران تحميل كند.
انگليس مي خواست منافع خود را در ايران بدون دخالت رقيب و ديگر كشورها تثبيت كند در حالي كه اگر ايران مي توانست در كنفرانس پاريس مورد توجه قرار گيرد، همه مشكلات انگليس از نو آغاز مي شد.9
انگليسيها توجه جامعه ملل به مشكلات ايران را سبب قطع وابستگي دولت ايران به لندن مي دانستند. از اين رو هم در تهران و هم در پاريس تلاش كردند به دولت ايران تفهيم كنند كه به حمايت انگليس نياز دارند. زيرا بريتانيا پس از فروپاشي دو امپراتوري عثماني و تزاري، براي حفاظت از منافع خود در هندوستان، نيازمند ايراني «تحت الحمايه» خود بود.
«لرد كرزن» وزير امور خارجه انگليس و از معماران سياست سلطه گرانه بريتانيا در اواخر قرن 19 و اوايل قرن بيستم ميلادي سعي كرد تا از رهگذر فقر و افلاس، گرسنگي و قحطي و مرگ و مير ناشي از جنگ جهاني اول در ايران بهره گيرد و براي هميشه ايران را در مدار منافع اقتصادي و سياسي بريتانيا هدايت كند. از اين رو در زمان حضور هيئت ايراني در فرانسه، وثوق الدوله را در تهران سرگرم مذاكره براي انعقاد قرارداد 1919 كرده بود10 و به همين دليل هر توفيقي را در عملكرد هيئت ايراني در فرانسه، مغاير با استراتژي برنامه ريزي شده خود در ايران مي دانست.
از جانب ديگر، انگليسيها براي جلب اعتماد دولتمردان ايراني به خود، در تبليغات رسمي، خود را حامي خواسته هاي ايران معرفي ميكردند. در نامه «سرپرسي كاكس» وزيرمختار انگليس به وثوق الدوله آمده است:
دولت انگلستان آماده است در تحقق بخشيدن به خواسته هاي ايران از جمله جبران خسارات ناشي از جنگ، تجديدنظر در عهدنامه هاي گذشته ميان ايران و انگليس و همچنين اصلاح خطوط مرزي با آن دولت همكاري كند.11
اما زرنگي كاكس اين بود كه اين نامه را در متن قرارداد 1919 نگنجاند تا مبادا مسئوليتي از اين رهگذر متوجه لندن شود. حتي نصرت الدوله فيروز ـ جايگزين مشاورالممالك انصاري ـ نيز موفق نشد تا اين نامه را به صورت متممي به انتهاي قرارداد 1919 اضافه كند.
از سوي ديگر لرد كرزن وزير امور خارجه انگليس نيز در نامه اي به مشاورالممالك انصاري، رئيس هيئت ايراني در پاريس با اشاره به قرارداد 1919 تأكيد كرد كه «با وجود اين قرارداد و صحه وزارت [امور] خارجه و امضاي رئيس دولت و صحه شخص پادشاه، ديگر براي ايران مقام آن نمانده است كه به اجلاس صلح مراجعه كند و خسارات خويش را بخواهد. دولت انگليس از روي اين قرارداد، حافظ حقوق ايران است و در اجلاس صلح، هرگونه مقتضي باشد اقدام خواهد كرد.»12
اين نامه ها به روشني نشان مي دهد كه محروم ساختن ايران از شركت در اجلاس ورساي تا چه حد در پيشبرد سياستهاي بريتانيا در ايران اهميت داشته است.
از طرفي اقدام وثوق الدوله در اعزام هيئت ايراني به كنفرانس ورساي نيز بيش از آنكه ناشي از حسن توجه وي به دفاع از حاكميت ملي و تماميت ارضي ايران باشد، حاكي از تصميم وي براي دور كردن مشاورالممالك انصاري از مديريت سياسي جامعه ايران بود.
وثوق الدوله به انعقاد قرارداد تحت الحمايگي 1919 متقاعد شده بود و تعمداً رقيب سرسخت خود را در رأس هيئت ايراني گماشته بود. مشاورالممالك انصاري وزير امور خارجه، مورد اعتماد «كميته مجازات» و از مرتبطين فعال اين كميته بود.13 اعضاي اين كميته به دليل ارتكاب اعمال تروريستي، در دولت وثوق الدوله تحت تعقيب قرار گرفته به اعدام يا تبعيد محكوم شده بودند. گماردن چنين فردي در رأس هيئت ايراني به منزله تلاش براي رهايي از شر وي بوده است. از اين رو وثوق الدوله، درست در زماني كه مشاورالممالك انصاري در پاريس سرگرم متقاعد كردن متفقين براي پذيرش هيئت ايراني در اجلاس ورساي بود، وي را با حمايت انگليس از وزارت امور خارجه خلع كرد و نصرت الدوله فيروز را جايگزين وي نمود.14
2ـ دكترين ويلسون رئيس جمهور امريكا در كنفرانس ورساي از حمايت مجلس و سناي امريكا برخوردار نشد و قبل از پايان كنفرانس از پاريس به امريكا بازگشت و بدين وسيله فشار سياسي از انگليس و ساير كشورهاي داراي اهداف مستعمره گرايي برداشته شد. ويلسون در بيانيه چهارده ماده اي خود اميدواري زيادي در دولت ايران براي دفاع از استقلال ايجاد كرده بود.
ريشه اصلي مخالفت نمايندگان كنگره امريكا با پيشنهاد چهارده ماده اي ويلسون، نوع نگرش آنان به شرايط سياسي دنياي بعد از جنگ جهاني اول بود. مخالفين ويلسون معتقد بودند قبول پيشنهادهاي وي از سوي كنگره به معني حضور دائمي قواي اين كشور در نقاط مختلف جهان براي فيصله دادن به نزاع هاي ميان دولتهاست. بدين ترتيب دمكراتها به خاطر تبليغات شديد و گسترده جمهوريخواهان، در انتخابات 1921 شكست خوردند و قدرت را تا دوازده سال به جمهوريخواهان واگذار كردند.
حذف امريكا از مجمعي كه بر اساس ديدگاه هاي رئيس جمهور آن كشور شكل گرفته، ظاهراً تضمين استقلال و تماميت ارضي و حاكميت ملي كشورها را هدف خود قرار داده بود، دست انگليسيها را براي ادامه سياست مستعمره گرايي خود از طريق تحميل پيمانهاي استعماري باز گذاشت.
3ـ فرانسويها در سالهاي اوليه پس از جنگ جهاني اول به مسائل خاورميانه اعتنايي نداشتند و ترجيح مي دادند در كنفرانس ورساي بيشتر به مسئله مرزهاي شرقي خود و به اهداف فرانسه در خاك آلمان (مالكيت منطقه شرقي رود راين) اهميت دهند. علاوه بر اين خسارات سنگين فرانسه در جنگ اول جهاني، مقامات آن كشور را متوجه مسائل داخلي كرده بود.15 اين سياست، دست انگليسيها را در پيشبرد مقاصد خاورميانه اي آنان باز مي گذاشت.
4ـ ايران هيچگاه به طور عيني در جنگ جهاني اول وارد نشده بود و متفقين به همين بهانه به راحتي از شركت ايران در كنفرانس و از طرح خواسته هاي ايران در آنجا جلوگيري كردند.
به طور خلاصه، در ممانعت از توفيق ايران در كنفرانس ورساي، انگليسيها قدرت اصلي و پشت صحنه بودند. لرد كرزن وزير امور خارجه انگليس اصرار داشت مانع از بين المللي شدن موضوع ايران شود. او نمي خواست دولتهاي ديگر در مسائل ايران دخالت كنند و در پي آن بود تا دولت ايران در داخل كشور دولتي فقط حافظ منافع انگلستان باشد و دست قدرتهاي ديگر از رسيدن به هند و منابع نفتي ايران كوتاه بماند.16
در چنين شرايطي دولت وثوق الدوله به امضاي پيمان 1919 ايران و انگليس تن داد كه كمتر از يك ماه پس از شكست مأموريت هيئت ايراني و بازگشت بي حاصل آنان به تهران صورت گرفت. وثوق الدوله، نخست وزير، و نصرت الدوله، رئيس بعدي هيئت نمايندگي ايران در سفر به فرانسه، كه هر دو قرباني سياستهاي انگليس شدند، در مرداد 1298 پيمان 1919 را امضا كردند. در اين ميان اشتياق احمدشاه براي سفر به اروپا و از جمله انگلستان و تشويق اين سفر توسط وثوق الدوله نيز بستر ديگري بود كه مقامات لندن از طريق آن توانستند زمينه تثبيت پيمان 1919 را فراهم سازند.17
اما اين پيمان به دليل ماهيت غيرمنصفانه آن و شرايط زماني غيرقابل توجيه آن، هيچگاه رسميت نيافت و به اجرا درنيامد. اين قرارداد نه تنها در داخل كشور به دليل مخالفت شديد رجال و آزاديخواهاني چون مرحوم سيدحسن مدرس راه به جايي نبرد و خنثي شد بلكه حتي «جامعه ملل» نيز اين قرارداد را مخالف اساس «ميثاق جامعه ملل» خواند و آن را به رسميت نشناخت.18
پانوشتها:
1- باست، اوليور، ترجمه واحد مركز اسناد تاريخ ديپلماسي، «ايران و كنفرانس صلح 1919»، فصلنامه تاريخ روابط خارجي، نشريه مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران، س اول، شم 1، زمستان 1378، ص 50.
2- بند چهارم و پاياني بيانيه ويلسون، هدف از ايجاد «جامعه ملل» را تضمين استقلال دولتها و كشورها ذكر كرده بود. (ساجدي، احمد، از جورج واشنگتن تا جورج بوش، انتشارات محراب قلم، بهار 1370، ص 123.)
3- «ايران و كنفرانس صلح 1919»، ص 53.
4- همان، ص 54.
5- اخوان، صفا، ايران و جنگ جهاني اول، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي وزارت امور خارجه، ص 466.
6- هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، تاريخ روابط خارجي ايران از صفويه تا پايان جنگ دوم جهاني، انتشارات اميركبير، 1364، ص 359.
7- فصلنامه تاريخ روابط خارجي، ص 56.
8- همان.
9- تاريخ معاصر ايران، مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي، ج 3، ص 75.
10- هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، نشر البرز، ص 4.
11- ايران و جنگ جهاني اول، ص 466.
12- مكي، حسين، زندگاني سياسي احمدشاه، انتشارات اميركبير، صص 114 ـ 113.
13- آباديان، حسين، ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ص 524.
14- همان، ص 523.
15- اوضاع فرانسه پس از پايان جنگ اول جهاني چنان بي ثبات شده بود كه در فاصله كمتر از بيست سال، چهل دولت در اين كشور به روي كار آمدند.
16- ايران از سقوط مشروطه...، ص 522.
17- سفر اول احمدشاه به اروپا كه ده ماه به طول انجاميد در مرداد 1298 آغاز شد و تا خرداد سال 1299 به طول انجاميد. اين سفر دو روز پس از امضاي پيمان 1919 صورت گرفت.
18- پيرنيا (مشيرالدوله)، حسن و عباس اقبال آشتياني، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض قاجاريه، انتشارات خيام، ص 864.منبع:فصلنامه موسسه مطالعات تاريخي – شماره 16 این مطلب تاکنون 3847 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|