مروری بر پرونده تقی زاده | سيدعلى علوى اگر چه اين نوشتار تحت عنوان زندگينامه سيد حسن تقىزاده عهده دار به تصوير كشيدن چهره يكى از شخصيتهاى سياسى صاحب نام در تاريخ معاصر ايران است، اما آنچه بيشتر توجه نگارنده را به خود معطوف داشته تبيين مواضع و عملكرد يكى از جريانهاى سياسى است كه درحساسترين فرازهاى تاريخ معاصر ايران، يعنى نهضت مشروطه، ايفاى نقش نموده و تقىزاده نيز در شمار يكى از اعضاى شاخص و چهرههاى بارز اين جريان سياسى است؛ جريانى كه تحت عنوان «روشنفكرى» در بسيارى از حوادث دوران مشروطه و قبل و بعد از آن به صورت پنهان و آشكار دخيل بوده است. نهضت مشروطه، در آغاز همچون ساير قيامهاى عدالتخواهانه مردم دين باور از جمله: نهضت تحريم استعمال تنباكو، از پايگاههاى سنتى و مردمى اين ديار، يعنى مساجد، حسينيهها، تكايا و بقاع متبركه، به رهبرى روحانيت، شروع شده و با قيام مردم متدينى كه با انگيزه مبارزه باحكام جور و عمل به تكليف شرعى، گرد علم عدالتخواهى و استبداد ستيزى گرد آمده بودند، بدون توسل به خشونت و خونريزيهاى متداول در اين گونه قيامها، تا تحقق اهداف خويش، ادامه يافت، به گونهاى كه جريان فكرى مذكور كه غالب اعضاى آن تحت تأثير آرا و افكار ليبرال ـ دمكراتها و مروجين سكولاريسم غرب بودند، به صورت فعالى به قيام ضد استبدادى و ضد استعمارى مردم پيوستند. هر چند پيش از آغاز نهضت مشروطه، گروهى از اين روشنفكران با تشكيل انجمنهاى سرى و ترويج آرا و افكار غربيان با نشر و توزيع پارهاى از كتب و مجلاتى كه در داخل و خارج طبع مىشد، به زعم خويش در جهت تنوير افكار مردم اقداماتى انجام داده و قشر خاصى از مردم را با دمكراسى غربى و تحولات دنياى غرب به صورت سطحى آشنا كرده بودند، اما اقدام اساسى آنان هنگامى شكل گرفت كه جمعى از علما و روحانيون، به عنوان اعتراض به عملكرد مستبدين و ظلم و ستمى كه ايادى دربار بر مردم روا مىداشتند، پايتخت را ترك و به شهر مقدس قم مهاجرت كرده بودند. در همين مقطع بود كه دستهاى پنهان بيگانگان از آستين گروهى از اين روشنفكران بيرون آمد و جريان ذلت بار و غرور بر باد ده «بست نشينى» در باغ سفارت انگليس را سامان داد. تجمع مردمانى بىاطلاع از ترفندهاى سياسى سفارت انگليس و وابستگان آن، در سفارت انگليس موقعيت مناسبى را فراهم آورد تا روشنفكران وابسته به سفارت و همفكرانشان، حرف خود را از زبان مردم يا به زبان مردم، مطرح سازند. روشنفكران سكولار كه موفق شده بودند با سوء استفاده از احساسات مذهبى و شور انقلابى مردم،گروهى از مردم كوچه و بازار، كسبه و تعدادى از طلاب جوان را به باغ سفارت بكشانند و در مقابل پايگاههاى سنتى قيامهاى شيعى، پايگاه جديدى در ظل پرچم دولت فخيمه بريتانياى كبير تشكيل دهند(!) به منظور تحقق اهداف خويش، از زبان بست نشينان سفارت انگليس بيانيه صادر و خواستهاى خويش را مطرح و به علما امر و نهى مىكردند. چنانكه پس از صدور فرمان مشروطه و اجازه تأسيس مجلس شوراى اسلامى توسط مظفرالدين شاه، گردانندگان متحصن، از زبان مردم (بست نشينان) اعلام كردند به رغم تصميم علما مبنى بر بازگشتشان به تهران و درخواستشان از بست نشينان در باب ترك سفارت، تا حذف واژه «اسلامى» از پس مجلس شورا و تبديل آن به واژه «ملى»، سفارت انگليس را ترك نخواهند گفت. عدم پافشارى گروهى از رهبران روحانى مهاجر و مماشات آنان با روشنفكران، موجب تبديل واژه اسلامى به واژه «ملى» شد. اين موفقيت جريان فكرى مزبور ـ كه در پى برپايى نظامى لائيك در ايران بودـ زمينهاى فراهم كرد تا با اعتماد به نفس بيشتر در جهت تحقق اهداف خويش مجدانه به تلاش بپردازد. ورود گروهى از اين روشنفكران به مجلس شورا و واگذارى مسئوليت تدوين «پيش نويس» قانون اساسى از طرف نمايندگان به آنان، توفيق ديگرى را براى اين جريان رقم زد. رويارويى اين گروه با نمايندگان متشرع در مجلس، به ويژه هنگام طرح پيشنويس قانون اساسى و لزوم بازنگرى و تطبيق پيش نويس قانون اساسى با احكام شرع و مقاومت آنان در برابر اين خواسته، دو دستگى و شكاف ميان نمايندگان مردم را به دنبال داشت. مواضع دين ستيزانه اين گروه از نمايندگان مجلس و هتك حرمت علما و متشرعين و موضعگيريهاى سخيف آنان و مطبوعات وابسته به آنان در برابر اعتقادات و باورهاى دينى مردم، وحدت مردم را شكست. به گونهاى كه از بروز اين تفرقه و جدايى، دوباره مستبدين جان گرفتند و قدرت يافتند تا آنجا كه مجلس منحل و به توپ بسته شد و دوره استبداد صغير آغاز شد. پس از فتح تهران و سقوط محمد على شاه، گروهى از اعضاى اين جريان فكرى كه به دليل وابستگى به اشرافيت دربارى، حمايت سفارت انگليس و عضويت در لژهاى فراماسونرى، از تعرض مستبدين در دوره استبداد صغير مصون مانده بودند و برخى از آنان روزگار خويش را در كمال اعزاز و اكرام در بلاد فرنگ، نه در غربت كه در قربت سپرى كرده بودند، در كسوت قهرمانان ملى و پيشگامان نهضت ضد استبدادى در هيئت مديره و دادگاه انقلابى بر اريكه قدرت نشستند و به عنوان متوليان مشروطيت زمام امور را در دست گرفتند. دادگاه انقلاب و هيئت مديرهاى كه متعرض هيچيك از سردمداران حكومت استبدادى نشد و تنها برگ زرين عملكردش بردار كردن آيتاللّه شهيد «شيخ فضلاللّه نورى» به جرم اسلام خواهى و عدم مماشات با بيگانگان و دست پروردگان سفارت انگليس و اعضاى لژهاى فراماسونرى بود؛ عمل شومى كه وجهى نداشت، جز انتقام شكست بريتانياى كبير از قيام مردم ايران به رهبرى روحانيت در مقابل كمپانى رژى و در هم كوبيدن هيمنه نظام استعمارى آنان!! تقی زاده يكى از چهرههاى شاخص و شخصيتهاى اثرگذار وابسته به اين جريان فكرى بود. او حوزه علميه زادگاهش تبريز دروس معمول و متعارف حوزوى را خوانده به حكم سنت ملبس به لباس روحانيت شد. اما از آغاز جوانى تحت تأثيرروشنفكرانى چون «طالبوف» و «ميرزاملكم خان» قرار گرفت و با مطالعه آثار مكتوب آنان و خواندن نشرياتى كه از اسلامبول، مصر، كلكته، قفقاز،لندن و پاريس مخفيانه به ايران مىرسيد، با آراى ليبرالـ دمكراتها آشناشد و پيش از عزيمت به غرب، غربگرايى در ذهن و ضميرش نضج يافت و رفته رفته به عنوان يك روشنفكر سكولار، تلاش خود را در جهت اشاعه آراى پيشكسوتان غربگرايى، در زادگاهش تبريز آغاز كرد و در دوره اول مجلس به عنوان نماينده مردم تبريز به مجلس راه يافت. وى عضو كميته مخفى تهران يا لژ بيدارى ايران بود. در تهيه پيش نويس قانون اساسى دخيل و به عنوان يكى از چهرههاى شاخص و فعال جريان روشنفكرى، طرفدار جدايى دين از سياست بود. تقىزاده شديدترين خطابهها را عليه نمايندگان متشرع مجلس به ويژه هنگام طرح لزوم بازنگرى پيش نويس قانون اساسى و انطباق آن با قوانين شرع و ارائه اصل دوم قانون اساسى ايراد كرد. باحزب اجتماعيون ـ عاميون و شخصيت بارز آن ـ حيدر خان عمواوغلى ـ مشهور به «بمبى» در ارتباط بود و سرانگشت اتهام همكارى با وى در برنامه ريزى و عمليات تروريستى از جمله ترور اتابك، محمد على شاه و شيخ فضلاللّه نورى به سوى او نشانه مىرفت. اگر چه در روز واقعه به توپ بستن مجلس، بر خلاف انتظار در كنار مردم و نمايندگان نبود، اما شبانگاه همان روز، به همراه چند تن از يارانش به سفارت انگليس پناه برد و پس از چندى تحت حمايت سفارت انگليس به اروپا عزيمت كرد. پس از فتح تهران و سقوط محمد عليشاه، عضو «هيئت مديره» شد و در زمره كسانى درآمد كه با تأييد حكم بردار كردن شيخ فضلاللّه نورى، زمينه ساز شكست نهضت مشروطه شدند. عملكرد گذشته و مواضع تند و دين ستيزانه او در مجلس دوم به عنوان ليدر حزب دمكرات، موجب شد تا علماى مشروطه خواه نجف او را تفسيق كنند. شهرت ترور سيد عبداللّه بهبهانى به دستور حزب دمكرات و تظاهرات اعتراضآميز مردم عليه حزب دمكرات و رهبران آن و مطرح شدن حكم تفسيق، عرصه را بر تقىزاده چنان تنگ كرد كه مجبور به خروج از ايران گرديد. در آغاز جنگ جهانى اول، ظاهرا بنا به خواست آلمانىها و در واقع به دستور سرويس اطلاعاتى بريتانيا براى مبارزه با روس و انگليس، كميته برلن را كه هدفش مبارزه با روس و انگليس اعلام شده بود، تشكيل داد و در كنار حسينقلى خان نواب، چهره شاخص وابسته به سفارت انگليس كه در آن زمان به اصرار تقىزاده به عنوان سفير ايران در آلمان مأموريت يافته بود، نقش پيچيده و بحث برانگيزى را ايفا كرد. در جريان انتقال سلطنت به خاندان پهلوى، به عنوان يكى از شخصيتهاى مدعى پيشگامى در نهضت مشروطيت و حامى قانون اساسى، به عنوان مخالف طرح خلع قاجاريه از سلطنت سخن گفت، اما به رغم مخالفتش با انتقال سلطنت به رضاخان، در دوران سلطنت رضاخان، چون گذشته مورد عنايت خاصه رضاخان قرار داشت! او در آغاز سلطنت رضاخان، مدتى به عنوان والى خراسان و سپس به عنوان سفير ايران در لندن خدمت كرد. در دوره سفارتش در لندن، در جريان بازى سياسى تمديد قرارداد دارسى قرار گرفت و پس از چندى براى ايفاى نقش در خيمه شب بازى تمديد قرارداد دارسى به ايران فراخوانده شد و به عنوان وزير دارايى در اين بازى شركت جست و به عنوان طرف ايرانى، اين قرار داد ننگين را امضا كرد. نظام استبدادى كه هيئت حاكمه آن به زور بر مردم سيطره يافته، فاقد پشتوانه مردمى است و براى بقاى حكومت خويش از هيچ ظلم و ستمى بر مردم، فرو گذار نمىكند و هماره دولت در مقابل مردم قرار دارد، جز جلب حمايت بيگانگان چارهاى ندارد و طبعا چنين دولتهايى جز در جهت منويات بيگانگان گامى بر نمىدارند. در چنين نظامهايى، سرنوشت افرادى چون تقىزاده كه به مردم و باورها و اعتقادات آنان پشت كردهاند چيزى نيست جز تبديل شدن به «آلت فعل» دولتهاى مستبد و ضد مردمى و تن دادن به منويات بيگانگان.منبع:زندگی و زمانه سید حسن تقی زاده ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی این مطلب تاکنون 3570 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|