ساواك و سانسور | پديده سانسور و فرهنگستيزي در ايران عمري به درازاي استبداد سياسي حاكم بر كشور دارد. با اين احوال تا جايي كه به تاريخ معاصر ايران مربوط ميشود پديده سانسور با آغاز انتشار روزنامهها و مطبوعات و سپس كار ترجمه و تأليف كتاب معني و مفهوم يافت. همزمان با گسترش انتشار روزنامهها و رشد مؤلفههاي فكري، فلسفي و سياسي، سانسور دامنه وسيعتري يافت و در سالهاي سلطنت محمدرضا پهلوي به اوج رسيد. از دوران سلطنت محمدشاه قاجار، نخستين روزنامهها در ايران شكل گرفتند. در دوره ناصرالدين شاه نشريات بسيار اندك اما تا حدي منظم چاپ شدند. از اواخر سلطنت مظفرالدين شاه و همزمان با گسترش ناآراميهاي انقلاب مشروطيت، تعداد و كيفيت نشريات و روزنامههاي منتشر شده افزايش يافت. با كودتاي سوم اسفند 1299 و به ويژه پس از آغاز سلطنت رضاشاه انتشار نشريات و مطبوعات كاهش يافت. در همان حال كيفيت آنها نيز افت كرد و تا هنگام عزل رضاشاه از سلطنت اين روند كماكان ادامه يافت. پس از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوي، مطبوعات گسترش يافت و تا كودتاي 28 مرداد 1332 صدها روزنامه و نشريه در كشور منتشر ميشد. در اين برهه و به رغم آزادي نسبي سياسي، مطبوعات چنانكه انتظار ميرفت نتوانستند در دفاع از حقوق اساسي ملت گام اساسي بردارند. پس از كودتاي 28 مرداد، مطبوعات و روزنامههاي مستقل به سرعت از ميان برداشته شدند و بار ديگر مطبوعات شرايطي نظير دوران سلطنت رضاشاه پيدا كردند. از دوره ناصرالدين شاه، مطبوعات و روزنامهها تحت نظارت حكومت قرار گرفته و ادارهاي تحت عنوان سانسور تشكيل شد كه عمده وظايف آن نظارت و كنترل نشريات و كتابهاي وارده از كشورهاي بيگانه بود. با اين احوال نشريات و روزنامههاي داخلي نيز جز خواسته حكومت مشي ديگري طي نميكردند. اين روند از اواسط دوران سلطنت مظفرالدين شاه تا حد زيادي از كنترل حكومت خارج شد. پس از پيروزي مشروطه، مطبوعات و نشريات آزاديهاي قابل توجهي يافتند. با اين احوال هرگاه دولت اراده ميكرد، با استناد به مواد قانوني و تفسير خاصي كه از قوانين موضوعه ميشد، از انتشار نشريات مخالف جلوگيري ميكرد. پس از صعود رضاخان به نخستوزيري و سپس سلطنت، كار سانسور مطبوعات و نظارت حكومت بر نشر روزنامهها، سازمان گرفت و نشريات محدود موجود، تنها تحت نظارت شديد سانسورچيان شهرباني رضاخان به چاپ ميرسيد.
در دهة 1320ش. نيز به رغم آزاديهاي نسبي سياسي و انتشار صدها عنوان نشريه و روزنامه، هرگاه دولتهاي وقت اراده ميكردند، نشريات مخالف را با تفسير برخي قوانين توقيف ميكردند. با اين حال، از نظارت و سانسور سازمان يافته دوران رضاشاه ديگر خبري نبود و اين روند كژدار و مريز برخورد با مطبوعات و سانسور آنها، در تمام سالهاي نخستوزيري مصدق نيز ادامه يافت.
كتاب نيز نظير نشريات و روزنامهها از همان آغاز با سانسور و كنترل حكومت روبرو شد. از دوران سلطنت ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه قاجار كه كتابهاي محدودي از زبانهاي خارجي به فارسي ترجمه ميشد، اداره سانسور بر محتواي آن نظارت ميكرد. در دوران مشروطيت، به تدريج بر ميزان كتابهاي منتشره افزوده شد و نظارت و سانسور كتاب با وسواس كمتري دنبال شد. در دوره سلطنت رضاشاه نيز، كتابها پيش از انتشار بررسي ميشدند و پس از نظر مساعد سانسورچيان حكومت اجازه نشر مييافتند. طي دوازده سال نخست سلطنت محمدرضا پهلوي، نظارت بر چاپ و انتشار كتاب روند معقولي يافت، اما پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كتابها نيز سرنوشتي نظير روزنامهها و نشريات پيدا كردند.
فرمانداري نظامي تهران، ارباب جرايد را تحت فشار قرار داده و آنان را از چاپ و انتشار هر مطلبي كه از نظام سياسي حاكم بر كشور انتقاد ميكرد، برحذر ميداشت. بسياري از روزنامهنگاران و مديران مطبوعات تهديد شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اين روند در تمام سالهاي مياني دهه 1330 و تا هنگام تأسيس و آغاز كار ساواك و پايان مأموريت فرمانداري نظامي، با شدت ادامه يافت. برخي از نشريات و روزنامهها نيز با شرايط جديد پيشآمده كنار آمده و با نظام سياسي وقت همكاري كردند و تحت حمايت حكومت قرار گرفته، به مخالفان حمله ميكردند.
از جمله معروفترين روزنامهنگاراني كه پس از كودتاي 28 مرداد دستگير و پس از مدتها شكنجه در زندان، به قتل رسيد اميرمختار كريم پورشيرازي بود. وي در سالهاي انتشار روزنامه شورش، انتقادات تندي متوجه دربار كرده و مورد بغض و كينه شاه و اشرف بود. وي در واپسين روزهاي اسفند 1332 در زندان لشكر زرهي به قتل رسيد. گفته شد كه مرگ فجيع كريم پورشيرازي از سوي دربار و شخص اشرف پهلوي هدايت شده است. هر چند كريم پورشيرازي در حمله به دربار و ساير مخالفان، سياست تندي داشت، اما قتل او در اواخر سال 1332 كه تنها چند ماه از كودتاي 28 مرداد 1332 گذشته بود، حاكي از طرح حكومت براي برخورد سخت با جرايد و ارباب مطبوعات بود.
از روزنامهنگاراني كه به دليل حملات شديداللحن به شخص شاه در روزنامه باختر امروز به اعدام محكوم شد دكتر حسين فاطمي بود. دكتر حسين فاطمي وزير خارجه دولت مصدق كه تا واپسين روز حيات دولت وي، حملات شديدي متوجه شاه ميكرد، پس از مدتها اختفا، دستگير و پس از محاكمه اعدام شد.
در دوران نخستوزيري مصدق، مقررات قانوني قابل توجهي براي محدود ساختن و سانسور مطبوعات وجود نداشت، با اين احوال در شرايط بحراني مواردي پيش ميآمد كه دولت، برخي نشريات و روزنامهها را توقيف ميكرد. دكتر مصدق با استفاده از لايحه اختيارات، برخي مقررات به اصطلاح قانوني براي سر و سامان دادن به روند انتشار نشريات و روزنامهها را دركشور تدوين و تنظيم كرد. اما در دوران نخستوزيري او، به اين مقررات چنانكه بايد، توجه نشد. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 تا مدتها برخورد با نشريات و ارباب جرايد توسط فرمانداري نظامي صورت ميگرفت. در مرداد 1334 مجلس شوراي ملي طي قانوني، محدوده فعاليت نشريات را تعيين كرد و با تعريف جرايم مطبوعاتي و مصاديق آن، مجازاتهايي براي متهمين مطبوعاتي در نظر گرفت. اما اين قانون نيز نتوانست از سيطره حكومت و دستگاههاي امنيتي و انتظامي بر نشريات و روزنامهها بكاهد. اين قانون به اندازهاي قابل تفسير و تعبير بود كه دستگاههاي امنيتي و قضايي با تفاسير دلخواه مفاد آن، مخالفان مطبوعاتي را تحت تعقيب قرار داده و مطبوعات و روزنامهها را تعطيل ميكردند.
مطبوعات؛ جولانگاه ساواك
ساواك از همان آغاز فعاليت، در نظارت بر مطبوعات و روزنامههاي كشور نقش اصلي داشت. هنگامي كه ساواك تأسيس شد، مدتها از سركوب مطبوعات مستقل ميگذشت و ديگر روزنامهها و مطبوعات قابل اعتنايي منتشر نميشدند؛ بسياري از روزنامهنگاران مخالف و ارباب جرايد نيز از عرصه فعاليت مطبوعاتي كنار رفته و يا رفتار دلخواه حكومت را پيشه كرده بودند. اما اين سازمان تازه تأسيس بيش از پيش در نظارت و جلوگيري از شكلگيري مطبوعات مستقل كوشيد. اعطاي مجوز انتشار روزنامه و مطبوعات، تنها به تأييد اين سازمان منحصر شد؛ تعيين صلاحيت سياسي، اجتماعي و اخلاقي و فردي صاحبان، سردبيران و نيز نويسندگان و هيئت تحريريه نشريات نيز صرفاً به ساواك سپرده شد. از آن پس تنها كساني ميتوانستند امتياز نشريه داشته باشند و يا در مطبوعات به فعاليت بپردازند كه پيشاپيش ساواك نظر مساعد خود را اعلام كرده باشد.
در دوران رياست تيمور بختيار بر ساواك، سانسور و كنترل مطبوعات با شدت هر چه تمام ادامه يافت. بختيار در رأس فرمانداري نظامي تهران تجارب بسياري در سانسور و نظارت بر نشريات اندوخته بود و تيم سانسور خود را به ساواك منتقل كرد و با گسترش دامنه فعاليت آن، رعب و وحشتي تام در مطبوعات ايجاد كرد. در چهار سال پاياني دهة 1330، ساواك بر مطبوعات سراسر كشور نظارت داشت. در اين ميان نشريات و روزنامههاي پايتخت بيشتر در تيررس ساواك و شخص تيمور بختيار قرار داشتند و ساواك در جهتدهي محتوايي مطبوعات نقش داشت.
نام تيمور بختيار بر اندام هر روزنامهنگار و صاحب جريده حتي موافق حكومت، لرزه ميانداخت. بختيار در موارد متعدد شخصاً روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات را به دفترش احضار ميكرد و درباره مسائل مختلف از آنان پرسش مينمود و تهديد ميكرد. وي درباره جهتگيري نشريات مربوطه و مطالبي كه از نظر او نميتوانست منطبق با خواست حكومت باشد توضيح ميخواست؛ وي در برخورد با مخاطبان مطبوعاتياش، به توهين و تهديد متوسل ميشد.
در ماههاي پاياني سال 1339، مطبوعات جاني گرفتند و سانسور مطبوعات تا اندازهاي فروكش كرد؛ اين روند تا پايان دوره نخستوزيري علي اميني نيز با نوساناتي ادامه يافت. در سالهاي نخست دهة 1340، همزمان با رياست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك و آغاز نهضت امام خميني(ره)، مرحله نويني از برخورد ساواك و مجموعه حاكميت با مطبوعات و رسانهها آغاز شد. در دوره نخستوزيري علم، حدود 80 نشريه ادواري و روزنامه به بهانههاي مختلف تعطيل شدند. نشريههايي نيز كه اجازه انتشار يافتند، تحت سانسور و نظارت شديد ساواك قرار گرفتند و در تعيين مطالب و محتواي آنها، ساواك دخالت ميكرد.
با آغاز رياست نصيري بر ساواك، سانسور مطبوعات گسترش يافت. در دهههاي 1340 ـ 1350، مطبوعات و روزنامهها از محتوا عاري شدند؛ در همان حال روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات، تحت مراقبتهاي دائمي ساواك قرار گرفتند. دوران نخستوزيري اميرعباس هويدا (1343 ـ 1356) سختترين برهه سانسور و كنترل سازمان يافته مطبوعات و روزنامهها را تجربه كرد و ارباب مطبوعات و نويسندگان جرايد، تنها در چارچوب تعيين شده از سوي ساواك و مجموعه حاكميت قلمفرسايي ميكردند. مطبوعات همواره سايه سنگين ساواك را بر فعاليتهاي خود احساس ميكردند. آنچه در نشريات منعكس ميشد، در درجه اول ارائه تصويري غيرواقعي، تحسينآميز و ستايشگرانه از شخص شاه و دربار بود. چنين القا ميشد كه كشور تحت هدايتهاي شاه به سرعت در مسير توسعه و تعالي قرار گرفته و مخالفان حكومت جز جلوگيري از اين حركت قصدي نداشته و بنابراين محكوم به شكستند. به عبارت ديگر مطبوعات تنها مواردي را منعكس ميكردند كه خوشايند ساواك، دربار، شاه و مجموعه حاكميت بود. با آغاز دهة 1350 و با افزايش قيمت نفت، شاه بيش از پيش به استبداد روي آورد. توهم قدرت، او را دچار بيماري مزمني كرده بود؛ سانسور مطبوعات شدت بيشتري يافت و ساواك با همكاري وزارت اطلاعات و جهانگردي در كنترل ارباب مطبوعات و روزنامهنگاران از هيچ تلاشي فروگذار نميكرد. در آن برهه، حتي نشرياتي كه وفاداري بدون قيد و شرطي به حكومت داشتند نيز از اعمال فشار ساواك و سانسورچيان مطبوعات آسوده نبودند.
مهمترين اتفاق عرصه مطبوعات در سال 1353، تعطيلي حدود 63 روزنامه، مجله و نشريه ادواري بود كه دليل آن هيچگاه به طور واضح و روشن اعلام نشد. اما تعطيلي نشريات كه تعداد باقي مانده آنها به زحمت از ده مورد تجاوز ميكرد، زمينه تأسيس حزب واحد رستاخيز را در اسفند 1353 فراهم آورد؛ ساواك در گزينش و تعطيلي اين نشريات عامل اصلي بود. به نظر ميرسيد شاه و مجموعه حاكميت، ديگر حتي انتشار نشريات و روزنامههاي موافق نظام حاكم را نيز تحمل نخواهند كرد. در اين دوره نشريات و روزنامههاي فكاهي و طنز نيز از تيغ سانسور در امان نماندند و در موارد متعددي نشريات فكاهي به دليل انتشار مطالب طنز و انتقاد از برخي نارساييها، توسط ساواك توقيف شدند. ساواك در سالهاي نخست فعاليت، مأموراني در روزنامهها داشت كه مجلات و نشريات ادواري را پس از چاپ و در آستانه انتشار و توزيع و روزنامهها را پس از چاپ اولين شماره به اين سازمان ارسال ميكردند تا در صورت تأييد سانسورچيان چاپ گردد. اين روند طي سالهاي دهههاي 40 و 50 تكامل يافت و به زودي مأموراني از ساواك در هيئت تحريريه و سردبيري نشريات قابل اعتنا مشغول به كار شدند. بدين ترتيب سانسور به عنوان بخش جداييناپذير مطبوعات پذيرفته شد، هر چند ساواك، گروه قابل اعتنايي از نويسندگان و صاحبان دانش و علم را به خدمت گرفته بود، اما تعداد مأموران كم سواد و ناداني هم كه به دليل بيسوادي و ناداني مشكلات عديدهاي براي ارباب جرايد فراهم ميآوردند، كم نبودند. چه بسا روزنامهنگاران و نويسندگاني كه به دليل سوء برداشت و يا كجفهمي مأموران سانسورچي ساواك، ممنوعالقلم شده و يا تحت شكنجه قرار گرفتند. گفته ميشد امريكا طرحهايي براي بهرهگيري هم پيمانان خود در كشورهاي جهان سوم نظير ايران اجرا ميكرد كه به موجب آن بايستي روزنامهها و مطبوعات اين كشورها براي توسعه و پيشرفت در اختيار رژيمهاي متبوع خود قرار گيرند. اين موضوع خود به عامل مهمي در كنترل رژيم پهلوي بر مطبوعات شد تا به بهانه حمايت از طرحهاي توسعهاي، سانسور شديدي بر مطبوعات اعمال كنند و خطمشي آن را با سياستهاي خود هماهنگ سازند. در چنين شرايطي مطبوعات صرفاً به انعكاس اخبار و اطلاعات يك سويه ارائه شده از سوي حكومت ميپرداختند و تبليغات گستردهاي به سود حكومت انجام ميدادند. بر همين اساس، به تدريج اقبال مردمي نسبت به روزنامهها كاهش يافت. سردبيران و مديران مسئول روزنامهها و نشريات، تقريباً ارتباط دائمي با ساواك و ساير مراجع حكومتي داشتند و در مذاكرات مكرر كه با تهديد و توهين نيز همراه بود، خطمشي و رويكرد نشريات مربوطه تعيين ميشد.
از جمله اقدامات ساواك و وزارت اطلاعات و جهانگردي كه در پي نارضايتي شاه از مطالب مندرج در برخي نشريات پرتيراژ و صاحبنام صورت گرفت، تعيين سردبيران تحميلي آنها بود. از جمله سردبيران تحميلي ساواك در نشريات، پرويز لوشاني و علي شعباني بودند كه هر يك، مدتي در نشريه خواندنيها اين مهم را برعهده داشتند. فشار ساواك صرفاً متوجه نشريات و نويسندگان مستقل نبود. چنانكه علياصغر اميراني صاحبامتياز نشريه خواندنيها كه نيز حمايت و طرفداري او از حكومت بر كسي پوشيده نيست، مكرر طي نامههايي خطاب به رجال درجه اول كشور، از اقدامات ساواك و دستگاههاي ناظر بر مطبوعات گله ميكرد. بسياري از نويسندگان نشريات، شامل روشنفكران چپ و وابستگان به گروههاي سياسي چپ و حزب توده بودند كه پس از اعلام وفاداري و همكاري با ساواك از سوي اين سازمان وارد عرصه مطبوعات و روزنامهنگاري شده بودند. موارد بسيار اندكي پيش ميآمد كه ساواك در روزنامههاي مختلف خبرچيني نگمارده باشد و يا از همكاري و حمايت مسئولان و نويسندگان مطبوعات بيبهره مانده باشد. مهمترين نشريات و روزنامههاي كشور از كمكهاي مالي دولت نيز برخوردار بودند. اين مشوقها، نقش چشمگيري در هماهنگسازي ارباب مطبوعات با مشي دلخواه حكومت بازي ميكرد. ساواك با اعمال سياست تهديد و تحبيب، موفق شده بود مطبوعات منتشره را تا حد زيادي با خواستههاي حكومت همراه سازد و بسياري از نشريات و روزنامهها دچار نوعي خودسانسوري شده بودند.
ساواك فهرست بلندبالايي از نويسندگان، روشنفكران و صاحبان قلم و انديشه در اختيار داشت كه آنان را ممنوعالقلم كرده و به نشريات و روزنامههاي مختلف دستور داده بود مطلبي از آنان به چاپ نرسانند. چاپ نام بسياري از فعالان سياسي در داخل و خارج كشور نيز در نشريات ممنوع بود و با نشريات متخلف به شدت برخورد ميشد. علاوه بر اين، ساواك به كار بردن واژههايي چون شهيد، گل سرخ، جنگل، فرداي اميد، فرداي سپيد، فرداي بهتر، افق تاريك، طلوع آفتاب، فرياد، حنجره، زخم، زخمي، هراس، دلهره و دهها عبارت ديگر را در نشريات ممنوع كرده بود. از ديگر حساسيتهاي ساواك، به كار بردن اسامي و عبارات مربوط به شاه و خاندان سلطنت بود. يك اشتباه چاپي در جريان حروفچيني و نظاير آن، كفايت ميكرد تا مسئولان نشريه به شكنجه ساواك دچار شوند.
نشريات، از انتشار مطالب انتقادي منع شده بودند و نوشتههاي مخالفان و منتقدان سياسي حكومت هيچگاه امكان انتشار نداشتند و متخلفين تحت تعقيب ساواك قرار ميگرفتند. در موارد متعددي، نشريات به دليل انتشار نامهاي گلايهآميز، حتي بسيار خفيف، توسط ساواك تحت فشار قرار ميگرفتند و تلاش ميشد نويسندگان مطالب شناسايي و مورد بازخواست قرار گيرند. علاوه بر آن، نشريات و روزنامهها از چاپ و انتشار تصاوير و عكسهاي مخالفان نيز منع شده بودند. نام افرادي چون امام خميني و مصدق در رأس اين اسامي ممنوعه قرار داشتند. علاوه بر آن، ساواك حتي از انتشار مطالب و عكسهايي از ورزشكاران و هنرمندان كه گمان ميرفت موجبات اشتهار و محبوبيت اجتماعي آنان را فراهم آورد، جلوگيري ميكرد. از جمله مهمترين اين افراد غلامرضا تختي بود كه به دليل اشتهارش به طرفداري از جبهه ملي، ساواك نسبت به انتشار مطالبي درباره او حساسيت نشان ميداد. هنگامي كه وي به طرز مشكوكي درگذشت، نشريات و روزنامهها از انتشار مطالبي درباره او منع شدند و برخي نشريات ورزشي كه مطالبي درباره صفات انساني و موفقيتهاي ورزشي تختي چاپ كرده بودند، تحت فشار قرار گرفته و نويسندگان مربوطه بازخواست شدند. در مراسم تشييع، خاكسپاري و بزرگداشت تختي نيز، ساواك، نشريات و روزنامهها را از تمجيد او منع كرد؛ حتي از چاپ و توزيع آگهيهاي مراسم بزرگداشت نيز جلوگيري شد.
در موارد متعددي، ساواك براي بدنام كردن مخالفان سياسي، مطالب دروغي درباره آنان چاپ ميكرد؛ نويسندگان ساواك مقالاتي در انتقاد از شخصيتهاي مخالف حكومت نوشته و در نشريات مختلف چاپ ميكردند. به دستور ساواك، در نشريهها به امام خميني(ره) هتاكي كرده و سخنان ناروايي درباره او چاپ كردند. بهويژه پس از قيام 15 خرداد و تبعيد ايشان، نشريات به دستور ساواك، مطالب و نوشتههاي توهينآميز متعددي درباره ايشان چاپ كردند.
هر چند طي سالهاي نخست فعاليت ساواك، هنوز برخي گروههاي سياسي نظير جبهه ملي نشرياتي در سطح محدود منتشر ميكردند، اما ساواك به زودي انتشار و توزيع اين نشريات و جزوات را ممنوع اعلام كرد. در مواردي هم كه گروههاي سياسي، ساواك را متقاعد ميكردند تا اجازه دهد نشرياتي منتشر كنند، ساواك بر آن بود تا با بهرهگيري از اين نشريات كنترل شده، به ديگر مخالفان سياسي حكومت حمله كند. به طور مثال هنگامي كه خليل ملكي درصدد برآمد مجله «علم و زندگي» را از توقيف ساواك آزاد سازد، وعده داد با انتشار و به مدد اين نشريه، مقالات و گفتارهايي در انتقاد و مخالفت با حزب توده و كمونيسم به چاپ خواهد رساند.
در ناآراميهاي سياسي ـ اجتماعي كشور، نشريات و روزنامهها از انعكاس دقيق و صحيح اخبار و حوادث و رخدادها منع ميشدند و تنها اطلاعات جعلي توسط ساواك به نشريات ديكته ميشد. به طور نمونه وقتي آيتالله العظمي بروجردي در اوايل سال 1340ش. درگذشت، ساواك سانسور خبري شديدي بر مطبوعات حاكم كرد و نويسندگان و صاحبان مطبوعات را از نگارش مقالاتي درباره شخصيت علمي ـ سياسي و اجتماعي ايشان منع كرد و تعدادي از نشريات كه درباره ايشان مطالبي چاپ كردند، مورد بازخواست ساواك قرار گرفتند. در تمام سالهاي 1341 و 1342 و آغاز نهضت امام خميني، مطبوعات و روزنامهها تحت نظارت مستقيم ساواك، تنها مطالبي كه دربارة اين قيام از سوي ساواك در اختيار آنان قرار داده ميشد، چاپ ميكردند. درباره درگيري نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي با مخالفان نيز گزارش دقيقي منعكس نميشد. نشريات به خواست ساواك، مخالفان را گروهي بسيار اندك و محدود قلمداد ميكردند كه جز جلوگيري از توسعه و پيشرفت كشور، هدفي دنبال نميكنند. چنانكه حوادث مربوط به مخالفت امام(ره) و علما با لايحه انجمنهاي اسلامي، برگزاري رفراندوم، كشتار مدرسه فيضيه در 2 فروردين 1342 و نهايتاً قيام 15 خرداد 1342 هيچگاه در مطبوعات انعكاس نيافت. اين روند در سال 1342 و سپس سال 1343 كه نهايتاً به تصويب لايحه كاپيتولاسيون و تبعيد امام خميني انجاميد، ادامه داشت.
از جمله مواردي كه ساواك سانسور خبري شديدي بر نشريات و روزنامهها اعمال ميكرد، دادگاه محاكمات زندانيان سياسي بود. روزنامهها و نشريات به ندرت اجازه مييافتند گوشههايي از جريان برگزاري جلسات دادگاهها را منعكس كرده و درباره دفاعيات متهمان گزارشي منتشر كنند. نشريات معمولاً درباره اين گونه مسائل خبري منتشر نميكردند و هرگاه ضرورت مييافت، صرفاً نكات ديكته شده توسط ساواك به چاپ ميرسيد.
نشريات و روزنامهها هرگز مجاز نبودند درباره كشورهايي كه با حكومت پهلوي روابط دوستانهاي دارند، مطالب انتقادي منتشر كنند؛ امريكا، اسرائيل و انگلستان در رأس اين كشورها قرار داشتند. ساواك مراقب بود، نشريات درباره ماهيت تجاوزكارانه دولت صهيونيستي و نقشي كه در سركوب و كشتار فلسطينيان برعهده داشت، قلم نزنند و انتقاداتي متوجه آن نسازند. بهويژه به نشريات و روزنامهها درباره اسرائيل «دستورات اكيد» داده شده بود كه مطلبي منتشر نكنند و به اصطلاح «خفقان» بگيرند. ساواك همچنين مطبوعات و روزنامهها را از تمجيد كشورهاي بلوك شرق و كمونيست و در رأس همه، اتحاد جماهير شوروي منع كرده بود. ساواك مراقب بود تا ارباب مطبوعات و نويسندگان روزنامهها با نمايندگان سياسي و ساير مأموران كشورهاي كمونيست در ايران ملاقات نكنند. ساواك، روزنامهها و مطبوعات را تشويق ميكرد مقالاتي در انتقاد از كمونيسم و احزاب و گروههاي چپ منتشر كنند و سوء عملكرد حزب توده و ديگر گروههاي چپ را بشناسانند و بر ضرورت برخورد شديدتر با حزب توده و ديگر گروههاي چپ تأكيد ورزند. با اين حال ساواك مراقب بود مطالبي از اين دست به روابط سياسي ـ اقتصادي ايران با شوروي و كشورهاي بلوك شرق آسيبي وارد نكند. ساواك نسبت به درج مطالب و تصاوير مربوط به كشورها و شخصيتهاي عربي حساس بود. و مراقبت ميكرد تا از كشورهاي عرب كه روابط نزديكي با ايران ندارند، تمجيد نشود. نشريات از درج تصاوير شخصيتها و رهبران كشورهاي عربي كه با حكومت ايران مخالف بودند، منع گرديدند.
نشريات فاقد محتوا
ساواك مطالب نشريات را قبل از چاپ بررسي ميكرد و به تشخيص خود به حذف و اضافه كردن جملات و واژهها اقدام مينمود. ساواك در نشريات مختلف چنين القا ميكرد كه رژيم پهلوي تنها برآورنده آمال و آرزوهاي ملي ـ مذهبي و نيز رهنمون كننده كشور به سوي توسعه و تعالي است.در همين راستا، ساواك درباره انتشار مطالب مربوط به تاريخ دوران معاصر ايران و بهويژه دوران پهلوي حساسيت نشان ميداد. در موارد متعددي نيز ساواك ارباب مطبوعات را وادار ميكرد براي تجليل از نقش رژيم پهلوي در تاريخ معاصر ايران، مقالات، نوشتهها و اسناد سفارش شده و جعلي منتشر كنند. به طور نمونه نشريات هيچگاه نتوانستند درباره تحولات سياسي ايران پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و مسائلي نظير كودتا، كنسرسيوم نفت، پيمان سنتو و غيره مطالب مستندي چاپ كنند. در سالهاي پس از اجراي انقلاب به اصطلاح سفيد نيز سانسور شديدي بر مطبوعات حاكم شد و روزنامهها و نشريات از تجزيه و تحليل درست حوادث و وقايع دوران انقلاب سفيد و تبعات آن منع شدند. به طور مثال هنگامي كه مجله فردوسي مطلبي تاريخي از محمدابراهيم باستاني پاريزي چاپ كرد كه طي آن به نقش زنان در دربار ساساني اشاراتي شده بود، ساواك انتشار آن را برخلاف مصلحت حكومت تشخيص داده و مديرمسئول مجله فردوسي را مورد بازخواست قرار داد و تا مدتها از ارائه كمك مالي به اين نشريه خودداري كرد.
اخبار مربوط به اقدامات سوء حكومت پهلوي توسط ساواك سانسور ميشد و نشريات قادر نبودند مطلبي در اين باره بنويسند. به طور نمونه هنگامي كه رژيم پهلوي درصدد برآمد استقلال بحرين را به رسميت بشناسد و با تجزيه ايران موافقت كند، ساواك، مطبوعات را از درج هرگونه خبر، گزارش و مقالهاي كه ميتوانست در تعارض با اين سياست حكومت قرار گيرد، برحذر داشت. نشريات صرفاً اجازه يافتند موضوع استقلال بحرين را بر اساس ديدگاههاي حكومت و ديكتههاي ساواك منعكس كنند.
در جريان حضور حكومت ايران در ناآراميهاي ظفار ـ عمان ـ كه طي آن صدها نفر از نيروهاي ايراني كشته و زخمي شدند، ساواك سانسور خبري شديدي بر مطبوعات حاكم كرد و از انعكاس اخبار مربوط به اين واقعه جلوگيري نمود. نيز زماني كه در جريان برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي، حكومت پهلوي توسط رسانههاي گروهي و نشريات و روزنامههاي كشورهاي خارجي مورد انتقاد شديد قرار گرفته بود، نشريات داخلي هيچگاه نتوانستند مطلبي در انتقاد از اين نمايش بزرگ به چاپ برسانند. ساواك، در نشريات و روزنامههاي وابسته، تبليغات گستردهاي در حمايت از ضرورت برگزاري هر چه مجللتر و باشكوهتر جشنهاي 2500 ساله به چاپ رسانيد. ساواك تلاش ميكرد خطمشي، موضعگيري، آرزوها و اهداف حكومت پهلوي را در نشريات تبليغ و توجيه كرده و از آن حمايت كند. چنانكه وقتي در جريان انتخابات رياست جمهوري امريكا در سال 1355، شاه به ضرورت پيروزي جمهوريخواهان و شكست جيميكارتر ـ نامزد دموكراتها ـ تمايل نشان داد، نشريات و روزنامههاي داخل كشور نيز از انتشار هرگونه مطلبي به نفع حزب دمكرات و نامزد آنان در انتخابات رياست جمهوري امريكا (جيميكارتر) منع شدند و نشريات و روزنامهها تحت فشار قرار گرفتند تا فقط مطالبي در چارچوب سياستهاي شاه و حكومت منتشر كنند.
از جمله مهمترين اقدامات ساواك، جعل خبر از قول خبرگزاريها، رسانههاي گروهي و نشريات و روزنامههاي خارجي و انتشار آن در نشريات و رسانههاي داخلي بود. ساواك از اين رويه به طور مكرر بهره ميبرد و اخبار و گزارش نشريات و رسانههاي خارجي را به طور دلخواه در روزنامهها و رسانههاي داخلي منعكس ميكرد. اين در حالي بود كه ارباب مطبوعات و نيز صاحبان رسانهها و نشريات خارجي كه اخبار آنان از سوي ساواك جعل شده بود، از ساختگي بودن اين خبرها مطلع ميشدند، اما هر يك به دلايلي از افشاي آن اجتناب ميكردند. رسانهها و نشريات داخلي نيز جسارت و توان لازم را در خود احساس نميكردند كه بتوانند در برابر اينگونه اخبار جعلي ساواك واكنش نشان دهند. البته رسانهها، خبرگزاريها و نشريات خارجي نيز به دليل سكوتي كه در قبال اينگونه جعل و خبرسازي ساواك اختيار ميكردند، كمكهاي مالي قابل توجهي از سوي حكومت دريافت ميكردند. همين خبرگزاريها و نمايندگان روزنامههاي خارجي در قبال دريافت پولهاي بسياري از ساواك، از انعكاس مستند اخبار و حوادثي كه در ايران جريان داشت، طفره ميرفتند.
ساواك از انعكاس و انتشار هرگونه خبر و گزارشي كه فقر و فلاكت مردم را گزارش ميداد، جلوگيري ميكرد.چنانكه وقتي مجله سپيد و سياه طي گزارشي به موضوع كار كودكان زير 12 سال در كارگاههاي فرشبافي در برخي نقاط كشور اشاره كرد، با واكنش شديد ساواك مواجه شد و مسئولان آن نشريه تحت فشار ساواك مجبور شدند اين گزارش را تكذيب كنند. ساواك صراحتاً هشدار ميداد كه انتشار مطالبي از اين دست «مغاير مصالح كشور و موجب تبليغات سوء در داخل و خارج از كشور» است. زماني نيز كه برخي نشريات درصدد برآمدند به منظور نمايش زندگي روستايي و عشايري ايران، عكسهايي از برخي روستاها و زندگي عشايري كشور منتشر سازند، بار ديگر با واكنش مخالف ساواك مواجه شدند.
ساواك همچنين از انتشار عكس و تصاويري كه موجبات تكدر خاطر شاه و خاندان سلطنت را فراهم ميآورد، جلوگيري ميكرد؛ بهويژه در تصاويري كه شاه و اعضاي برجسته خاندان سلطنت، شأن و شوكت دلخواه حكومت را نداشتند، هيچگاه در نشريات چاپ نميشد.
با تمام تمهيداتي كه ساواك ميانديشيد، برخي نشريات و روزنامهها، براي انتشار مطالب و مقالات دلخواه، به حيلههاي گوناگون متوسل شده و با زبان طنز، استعاره، شبيهسازي و نظاير آن انتقاداتي متوجه حاكميت ميكردند. علاوه بر تهديدات و اعمال فشارهايي كه ساواك مستقيماً بر ارباب مطبوعات و نويسندگان و هيئت تحريريه نشريات و روزنامهها وارد ميآورد تا از درج مطالب و تصاوير انتقادآميز و شائبهبرانگيز اجتناب كنند در موارد متعددي نيز براي تحت فشار قرار دادن نشرياتي كه همدلي كمتري با اين سازمان نشان ميدادند و در عمل به خواستههاي آن تعلل ميكردند، از فشارهاي مالي استفاده ميكرد و يارانههايي كه به نشريات پرداخت ميشد، تا زماني كه خواسته ساواك تأمين نشده، قطع ميگرديد و نيز از ارجاع و انتشار آگهيهاي تبليغاتي و نظاير آن كه درآمدزايي قابل توجهي براي نشريات و روزنامه ها داشت ممانعت ميكرد تا مطبوعات و روزنامهها چنانكه دلخواه ساواك و حكومت بود تسليم شوند. نشريات و روزنامهها بر حسب درجه همكاري با ساواك و ديگر مراجع حكومتي و دولتي از امكانات مالي و مساعدتها و يارانههاي مختلف بهرهمند ميشدند.
در چنين شرايطي نشريات و روزنامهها به سرعت از محتواي قابل اعتنا عاري شده و مخاطبان خود را از دست دادند. برخي نشريات نيز براي ادامه فعاليت و يافتن مخاطبان خاص، به چاپ و انتشار مطالب و تصاوير مستهجن و غيراخلاقي روي آوردند. بسياري از نشريات نيز براي ادامه حيات نيازمند كمكهاي نقدي ساواك و مراجع حكومتي گرديدند.
مطبوعات وابسته
تقريباً تمام نشريات و روزنامههاي دوره پهلوي دوم خواسته يا ناخواسته مجبور بودند با ساواك همكاري كنند. در اين ميان گروهي از ارباب مطبوعات و نويسندگان و هيئت تحريريه، ارتباط هماهنگتري با آن سازمان داشتند. ساواك نيز كنترل بيشتري بر آنها داشت. مديران مسئول، سردبيران و ديگر اعضاي تحريريه اين نشريات، براي اجراي خواستههاي ساواك، رغبت بيشتري نشان داده و سياستهاي تعيين شده در قبال مطبوعات را نهادينه ميكردند. ضمن آن، به وعدهها و كمكهاي مالي ساواك اميد بسياري داشتند. ساواك از همان نخستين سالهاي فعاليت، بر ضرورت تربيت و جذب روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات وابسته به حكومت تأكيد كرده، اقدامات قابلتوجهي براي تحقق اين مقصود انجام داده بود. در اين راستا ضمن اينكه روزنامهنگاران و نويسندگان مستقل و مخالف حكومت تحت تعقيب قرار گرفته، منزوي شدند و يا به اجبار فعاليت خود را كژدار و مريز ادامه دادند، نويسندگان و مطبوعات وابسته مورد حمايت قرار گرفتند. كساني كه در دوران فعاليت سياسي، اجتماعي و مطبوعاتي خود مخالفتهايي حتي اندك، با حكومت داشتند، هيچگاه موفق به دريافت مجوز روزنامه و نشريه نميشدند. از طريق نشريات وابسته بود كه ساواك مطالب دلخواه خود را درباره مخالفان حكومت منتشر ميكرد و به آنها نسبتهاي ناروا ميداد. از جمله اقدامات نظارتي ساواك در نشريات وابسته، درج مطالبي درباره نقش رژيم پهلوي در حمايت از باورهاي مذهبي و وفاداري شاه و خاندان سلطنت به مذهب شيعه و پاسداري از ارزشهاي ديني بود. اين اقدامات بهويژه براي جلوگيري از گسترش مخالفتهاي سياسي ـ مذهبي علما و روحانيون صورت ميگرفت. جلوگيري ساواك از انتشار مطالب و تصاوير مستهجن و خلاف عفت عمومي در نشريات وابسته، نيز در راستاي همين هدف صورت ميگرفت. ساواك هر از گاه و با توجه به مسائل سياسي، اجتماعي، اقتصادي مبتلابه حكومت در داخل و خارج كشور، درباره محتواي مطالبي كه مقرر بود ارباب مطبوعات و نويسندگان روزنامهها در آن باره مطالب دلخواه حكومت را منعكس كنند، دستورالعملهايي (البته محرمانه) صادر ميكرد. صاحبان نشريات وابسته، در برخي موارد نشريه خود را به عاملي براي اعمال فشار بر مخالفان شخصي و نيز اخاذي تبديل ميكردند. در اين ميان برخي صاحبان نفوذ و ثروتمندان، براي پرداخت رشوه، توسط نشريات وابسته به حكومت تحت فشار قرار گرفته و تهديد ميشدند. اين در حالي بود كه ساواك نيز از اين اقدامات صاحبان نشريات اطلاع داشت، اما معمولاً در مقابله با آن اقدام جدي نميكرد. سانسور مطبوعات و روزنامهها توسط ساواك، به دو نوع سانسور منفي و سانسور مثبت تقسيم ميشد. سانسور منفي شامل نشريات و روزنامههايي بود كه كمتر به حكومت وابسته بودند. البته سانسور مثبت شامل هر دو دسته ميشد. در سانسور منفي ساواك به نشريات هشدار ميداد از انتشار مطالب خلاف مصالح حكومت اجتناب ورزند. در سانسور مثبت كه در درجه اول شامل نشريات وابسته و همكار ساواك ميشد، اين سازمان مطالب حكومت خواسته را براي درج به اين قبيل نشريات ديكته ميكرد. ساواك حتي در نحوه قرار گرفتن هر يك از مطالب در صفحات مختلف روزنامه و مجلات نيز دخالت ميكرد و نيز درباره ميزان و چگونگي شرح و بسط مطالب و اخبار مندرج در نشريات دستورات لازمالاجرايي صادر ميكرد.
گروه نشريات وابسته به ساواك در تمام سالهاي دهههاي 1340 و 1350 به رغم انسداد گستردة سياسي، به تمجيد و ستايش از حكومت و شاه و خاندان سلطنت مشغول بودند و درباره نقش شاه و رژيم پهلوي در به اصطلاح گسترش آزاديهاي سياسي و آزادي بيان و قلم، قلمفرساييهاي بسياري داشتند و از اقدامات حكومت ستايش كردند.
از جمله اقدامات تبليغي و جهتگيريهاي انحرافي نشريات و روزنامههاي وابسته به ساواك و حكومت در دوران انقلاب ميتوان به موارد زير اشاره كرد: 1ـ اهميت دادن به گروهها و جريانات سياسي كمتر قابل اعتنا در جريان انقلاب اسلامي براي از اعتبار انداختن مخالفان اصلي و سازشناپذير حكومت 2ـ مطرح كردن جريانات سياسي ميانهرو كه احتمال مذاكره و سازش با آنان وجود داشت 3ـ تحريف و حذف شعارهايي از انقلاب اسلامي كه موجوديت رژيم پهلوي را مورد پرسش قرار داده و خواستار برچيده شدن نهايي حكومت پهلوي ميشد 4ـ هشدار نسبت به رشد و گسترش موقعيت حزب توده، كمونيسم و ديگر گروههاي سياسي چپ، براي تشكيك مردم در شعارهاي اصلي انقلاب و ايجاد اختلاف در صفوف مخالفان حكومت و نيز تهديد مردم نسبت به تبعات سوء سقوط رژيم پهلوي براي كشور 5ـ تنزل سطح خواستهها و اعتراضات مردم در برابر رژيم و القاي اين فكر كه مخالفان با اخذ امتيازاتي از حكومت، اعتراضات را پايان خواهند داد. 6 - انعكاس گسترده اقدامات ساواك در عرصههاي مختلف و تصريح اين نكته كه حكومت به سرعت در پي انجام خواستههاي مخالفان و ايجاد اصلاحات گسترده است. 7ـ تلاش براي تطهير چهره شاه و خاندان سلطنت و القاي اين تفكر كه با دستگيري عاملين نارضايتي مردم (نظير برخي وزراء و رجال كشور) بحران فروكش كرده، انتقادات و ناآراميها پايان خواهد يافت. 8ـ ارائه گزارشات و اخبار تحريف شده درباره نقش روحانيت و علما در رهبري حركت مردم بر ضد حكومت پهلوي و ايجاد شبهه در اذهان و افكار عمومي درباره نقش رهبري امام خميني. 9ـ تلاش براي ايجاد چندگانگي و تشتت در رهبري و هدايت حركت مردم. 10ـ تلاش براي كمرنگ كردن ارزشهاي اسلامي در شكلگيري انقلاب اسلامي. 11ـ هشدار نسبت به تبعات سوء روي كار آمدن رژيمي انقلابي با ماهيت اسلامي به رهبري امام خميني و اجراي مقررات و احكام اسلامي. 12ـ تلاش گسترده براي نشان دادن اقتدار و ثبات رژيم پهلوي و عدم توان مخالفان حكومت در ايجاد شكاف در بدنه حاكميت. 13ـ به هراس افكندن افكار عمومي از احتمال وقوع كودتا توسط نظاميان و آغاز دورهاي مملو از رعب و وحشت در كشور. 14ـ هشدار نسبت به آغاز جنگ داخلي و تجزيه كشور در صورت ادامه حركتهاي مردمي و سقوط رژيم.
وابستگيهاي متقابل
نشريات و روزنامههاي وابسته به حكومت در قبال همكاري و مساعدت با ساواك و ديگر مراجع حكومتي مورد حمايت قرار ميگرفتند كه مهمترين آن اعطاي كمكهاي مالي نقدي و قبول آگهيهاي بازرگاني و ديگر گزارشهاي سازمانها، دواير، وزارتخانهها و مراجع دولتي بود. در همان حال برخي مديران مسئول و نيز سردبيران و نويسندگان نشريات به عنوان مستخدم دولت و ديگر شركتها و دواير وابسته به حكومت، ماهيانه مبالغي به عنوان حقوق و مزايا دريافت ميكردند.
ساواك فهرست كاملي از نشرياتي كه همه ماهه يارانههاي نقدي از آن سازمان دريافت ميكردند و نيز راههاي درآمدزاي ديگري كه براي آنان در نظر گرفته بود، در اختيار داشت و بر اساس نظر كارشناسان سازمان هر از گاه در ميزان اين كمكها تغييراتي داده ميشد. معمولاً صاحبان نشريات وابسته به حكومت ارتباط نزديكي با رياست ساواك داشتند و تقاضاهاي مالي و ديگر خواستههاي خود را طي نامههايي مستقيماً با او در ميان ميگذاشتند. ساواك از صاحبان نشريات وابسته در برابر مدعيان و شاكيان خصوصي و دولتي حمايت ميكرد. اين سازمان بسياري از موارد فساد مالي ـ اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي را (كه بسياري از مديران جرايد وابسته، به آن گرفتار بودند) به انحاء گوناگون لاپوشاني كرده و از طرح آنها در مراجع قضايي جلوگيري ميكرد. اينگونه پروندهها معمولاً در سوابق و بايگانيهاي آنان محفوظ ميماند تا در موارد مقتضي به عنوان اهرمهاي فشار بر ضد آنان به كار افتد.
ساواك به نمايندگان و شعب خود در شهرهاي مختلف دستور داده بود براي افزايش فروش نشريات وابسته، تسهيلاتي در نظر گيرند و از جمله دواير مختلف دولتي و نيز دانشگاهها و مراكز آموزشي را به طور غيرمحسوس به خريد دهها نسخه از اينگونه نشريات ترغيب (و در واقع وادار) سازند.
از جمله دلايلي كه موجبات وابستگي و همكاري متقابل بيش از پيش ارباب مطبوعات و بسياري از نويسندگان و هيئت تحريريه روزنامهها و نشريات را با ساواك فراهم ميآورد، فساد گسترده مالي، اخلاقي و نظاير آن بود كه گروه نخست با همدستي و زمينهچينيهاي ساواك در آن غوطهور بودند. شيوع فساد در ميان گردانندگان نشريات وابسته به حكومت كه معمولاً با اطلاع ساواك همراه بود، از سالهاي پاياني دهة 1340 به بعد گسترش يافت. با چشم پوشي عمدي ساواك از خلافكاريها و فساد حاكم بر ارباب مطبوعات، اين گروه در حمايت از رژيم پهلوي و تبعيت از خطمشي تعيين شده آن سازمان ترديدي به خود راه نميدادند. با حمايتهاي ساواك از مطبوعات وابسته، بسياري از صاحبان، گردانندگان و نويسندگان اين نشريات، از قبل خلافهاي اقتصادي ـ مالي و ديگر زد و بندهايي كه با ارباب قدرت و نفوذ داشتند، ثروتهاي هنگفتي به دست آوردند. بعضي از ارباب مطبوعات وابسته (نظير علياصغر اميراني، مديرمسئول مجله هفتگي خواندنيها) كه با ارتشبد نصيري و برخي ديگر از مديران بلندپايه ساواك ارتباط داشتند، ميكوشيدند با سهيم كردن آنان در برخي فعاليتها، پشتيباني قدرتمند براي اعمال خلاف خود دست و پا كنند. اينگونه نشريات از هر فرصت ممكن براي ستايش و تمجيد رؤساي وقت ساواك بهره ميبردند. چنانكه وقتي نصيري ـ رئيس وقت ساواك ـ در مهر 1351 به درجه ارتشبدي رسيد، علياصغر اميراني طي مقالهاي به تعريف و تمجيد از او پرداخته و با شرح سابقه خدمات درخشان او به حكومت پهلوي، رياست او را بر ساواك فرصتي بس مغتنم براي توسعه كمي و كيفي اين سازمان ارزيابي كرد و حاصل فعاليت او را در رياست ساواك ارزنده و سودمند دانست.
از جمله پاداشهايي كه ساواك و شخص شاه براي برخي مديران نشريات وابسته اختصاص داده بودند، اعطاي اتومبيلهاي سواري لوكس و گرانقيمت بود. چنانكه علياصغر اميراني در شهريور 1355 به دريافت يك دستگاه اتومبيل بنز SEL 450 مدل 1977 مفتخر شد. بر اساس همين تعهدات دوجانبه، نشريات وابسته به حكومت در وقايع دوران انقلاب، در حمايت از حكومت و انتقاد و حمله به مخالفان رژيم از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. با اين احوال بسياري از نويسندگان نشريات، خبرنگاران و روزنامهنگاراني كه به دليل اعمال فشار ساواك فعاليت كژدار و مريزي در مطبوعات داشتند، با آغاز حركتهاي دوران انقلاب، آشكارا سياستهاي سركوب ساواك را در عرصه مطبوعات مورد انتقاد قرار داده، خواستار پايان سانسور در سراسر كشور شدند. در 27 اسفند 1356، 90 نفر از اهالي مطبوعات طي نامهاي سرگشاده خطاب به جمشيد آموزگار ـ نخستوزير وقت ـ، مراتب اعتراض و انتقاد خود را به سانسور گسترده نشريات و روزنامههاي كشور اعلام كرده، خواستار پايان نظارت و كنترل ساواك بر مطبوعات شدند. در دوم ارديبهشت 1357 هم نامه ديگري براي نخستوزير ارسال شد كه خواستار رفع هر چه بيشتر و سريعتر سانسور شده بود.
از جمله اقداماتي كه گروهي از اهالي مطبوعات و نويسندگان و روزنامهنگاران و خبرنگاران انجام دادند، تشكيل سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران بود و هدفي صنفي داشت. اين سنديكا خواستار حمايت از حقوق روزنامهنگاران و خبرنگاران بود. اما ساواك به تدريج در اين سنديكا نفوذ كرد و گروهي از ارباب مطبوعات و روزنامهنگاران وابسته به ساواك در آن عضو شدند و در دهههاي 1340 و 1350 كنترل آن را برعهده گرفتند. مديران مسئول نشريات و روزنامههاي پرشمارگان مهم پايتخت چون اطلاعات، كيهان و آيندگان كه ارتباط نزديكي با ساواك داشتند، بر اين سنديكا مسلط بودند. از جمله مهمترين كساني كه در مديريت و هدايت سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران نقش قابل توجهي داشت، داريوش همايون، مديرمسئول روزنامه آيندگان، بود اين روزنامه به ساواك وابسته بود و همايون نيز ارتباط نزديكي با اين سازمان داشت. اين روزنامه از مهمترين قطبهاي مطبوعاتي ـ تبليغاتي رژيم پهلوي به شمار ميرفت و در دوره انتشار، مورد حمايت و در عين حال توجه خاص حكومت و ساواك بود. داريوش همايون توسط ساواك تقويت ميشد و ساواك براي توسعه كمي و كيفي اين روزنامه از هيچ تلاشي فروگذار نكرد.
در اين ميان نظرات مخالفان حكومت درباره روند انتشار مطبوعات وابسته به انحاء گوناگون به آگاهي مردم ميرسيد. البته ساواك ضمن جلوگيري از انتشار هرگونه نشريه و خبرنامهاي، حتي داخلي، كه افكار مخالفان حكومت را ترويج ميكرد، نشريات داخلي را از درج هر مطلبي در حمايت و يا موافقت با احزاب و گروههاي سياسي مخالف حكومت منع كرده بود.
با آغاز مبارزات چريكي و مسلحانه بر ضد رژيم پهلوي از واپسين سالهاي دهة 1340، همكاري تبليغاتي نشريات وابسته به ساواك بر ضد مخالفان شدت گرفت. زيادهروي نشريات وابسته در انتقاد و اهانت به مخالفان سياسي و چريكي حكومت چنان گسترده شد كه گروههاي چريكي، برخي مديران مسئول نشريات وابسته را تهديد به قتل كردند و ساواك براي حفاظت از جان اين جاننثاران حكومت، بر تمهيدات و تدابير امنيتي خود افزود. با اين احوال صاحبان نشر و نويسندگان نشريات وابسته، هيچگاه به حملات مخالفان سياسي ـ چريكي حكومت دچار نشدند و به همكاري خود با ساواك ادامه دادند. اين عده تنها در واپسين ماههاي حكومت پهلوي كه سقوط حتمي رژيم مشخص شد، از جرگه طرفداران رژيم خارج شدند.
سانسور كتاب
ساواك بر چاپ، انتشار و توزيع كتاب نيز نظارت داشت. معمولاً نسخهاي از كتاب تدوين شده قبل از چاپ و انتشار در اختيار ساواك قرار ميگرفت و كارشناسان سانسور پس از مطالعه و بررسي نهايي اثر، رأي به چاپ و يا توقيف آن ميدادند. نظارت ساواك صرفاً بر محتواي اثر محدود نميشد، بلكه صلاحيت و پيشينه سياسي، اجتماعي نويسندگان و پديدآورندگان كتاب نيز همزمان با آثار ارائه شده، مورد بررسي و ارزيابي ساواك قرار ميگرفت. هرگاه نويسندگان، پيشينه سياسي به اصطلاح سوئي داشتند، كتاب آنان امكاني براي چاپ و نشر نمييافت.
تا اواسط دهة 1340، مقررات قانوني لازمالاجرا و منسجمي براي نظارت حكومت بركار چاپ و انتشار كتاب وجود نداشت و مراجع انتظامي ـ امنيتي نظير ساواك، شهرباني و وزارت فرهنگ و هنر بر اين موضوع نظارت داشتند. البته در اين ميان، ساواك نقش قاطعتري اعمال ميكرد و مأموران و خبرچينان آن فعالتر بودند. ساواك بر كار چاپخانهها كنترل داشت؛ گفته ميشد در بسياري از چاپخانههاي كشور مأموراني از ساواك به كار اشتغال دارند. به همين دليل بسياري از چاپخانهها براي رد يا قبول چاپ و انتشار كتاب نويسندگان و شركتهاي انتشاراتي، در بلاتكليفي به سر ميبردند. چاپ كتاب مخالف با خواستههاي ساواك و حكومت موجب تعطيلي چاپخانههاي خاطي و گرفتاريهاي مسئولان و كاركنان آن بود. برخي چاپخانهها، كتابهايي را مخفيانه چاپ كرده و به صورت پنهان و يا نيمه علني به چندين برابر قيمت واقعي ميفروختند. از اواسط دهة 1340 كه مبارزات چريكي و انتشار كتاب و جزوات سياسي و ايدئولوژيكي مخالف حكومت به طور مخفي افزايش يافت، سانسور نيز از انسجام بيشتري برخوردار شد. مؤسسات انتشاراتي و نويسندگان موظف شدند قبل از انتشار كتاب، نسخههايي از آن را در اختيار ساواك و وزارت فرهنگ و هنر قرار دهند تا پس از بررسي نهايي درباره انتشار يا عدم انتشار آن تصميم نهايي اخذ شود. به چاپخانهها نيز هشدار داده شد كه قبل از چاپ، هماهنگي لازم را با مراجع حكومتي و ساواك انجام دهند. در اين ميان به اعتراضات و انتقادات گاه و بيگاه برخي مجامع روشنفكري و يا مجامع بينالمللي و مخالفان سياسي حكومت در تقبيح سانسور وقعي نهاده نشد.
از اواخر دهة 1340 در وزارت فرهنگ و هنر ادارهاي با نام « نگارش» تشكيل شد كه تقريباً همه اعضا و كارشناسان آن يا كارمند ساواك بودند و يا با ساواك رابطه داشتند. وظيفه اين اداره بررسي كتابها قبل از چاپ و انتشار بود. برخي نويسندگان دستگير و راهي زندان شده و تحت شكنجه قرار گرفتند؛ نيز از انتشار هزاران جلد كتاب پس از چاپ جلوگيري شد و صاحبان بسياري از چاپخانهها و مؤسسات انتشاراتي به دست ساواك شكنجه شدند و در آستانه دهة 1350، نشر كتاب دچار بحران شد. به تدريج گروههاي سانسور كتاب در تعدادي از وزارتخانهها و دواير دولتي تشكيل شد؛ گروه سانسور ساواك، گروه سانسور وزارت فرهنگ و هنر، گروه سانسور شهرباني، گروه سانسور حزب رستاخيز و گروه سانسور وزارت اطلاعات و جهانگردي، از اين موارد است. در مواردي هم علاوه بر جمعآوري كتابهاي به اصطلاح «ناباب و مضره»، نويسندگانشان و مسئولان چاپخانه و مؤسسه انتشاراتي مربوطه، دستگير و تحت شكنجه قرار ميگرفتند.تعدادي از مهمترين سانسورچيان از تودهايها و ديگر گروههاي چپ بودند كه از دهة 1330 به بعد، به خدمت حكومت درآمده بودند. كتابها پيش از چاپ، از سانسور ساواك ميگذشت و مواردي كه ضرورت داشت حذف و اضافه و يا تغيير يابد تذكر داده ميشد. اينگونه «توصيههاي لازم» كه معمولاً از طريق افرادي چون عطاءالله تدين، محمود جعفريان، مهدي برادران قاسمي، پرويز نيكخواه و ديگران داده ميشد، ناشران را از انتشار «انواع كتبي كه نبايد چاپ شود» منع ميكرد. در چنين شرايطي شمارگان چاپ در ايران همواره روندي نزولي داشت، تا جايي كه از دهة 1340 شمارگان كتابها معمولاً بين هزار تا پانصد جلد و بلكه كمتر در نوسان بود. كتابهاي با ارزش علمي و قابل اعتنا نيز در حكم كيميا بود و معمولاً كتابهايي با مضامين جنسي، عشقي و ضداخلاقي بيشترين شمارگان چاپ را به خود اختصاص ميداد.
از جمله اقدامات ساواك براي بياعتبار كردن نويسندگان و پديدآورندگاني كه در صف مخالفان حكومت قرار داشتند، بدنام كردن آنان در اذهان عمومي بود. گاه اتفاق ميافتاد كه مطالبي در تمجيد و ستايش از حكومت در نشريات به قلم اين نويسندگان منتشر ميشد، در حالي كه خود آنان اطلاعي از آن نداشتند و امكاني نيز براي تكذيب اين مقالات نبود.
ساواك در سانسور كتاب از مقررات خاصي پيروي نميكرد و هر طور ميخواست، عمل ميكرد. در موارد متعدد از صدور مجوز چاپ براي كتابي كه پيش از آن بارها چاپ و منتشر شده بود جلوگيري ميكرد و يا از انتشار كتاب داستاني به صرف اين كه در آن شاه و يا شاهزادهاي مقتول ميشد، جلوگيري ميكرد. چنانكه نمايشنامههاي هملت و مكبث ـ اثر شكسپير ـ تنها به دليل همين موضوع از ادامه انتشار در ايران بازماندند. ضمن اينكه برخي نويسندگان نيز صرفاً به دليل اينكه، فردي از مخالفين حكومت در نامهاي به عبارت و يا جملهاي از كتاب او استناد ميكرد و يا به مناسبتي آن را نقل كرده بود، تحت تعقيب ساواك قرار گرفته، زنداني و شكنجه ميشد و كتابش نيز توقيف و از كتابفروشيها جمع ميشد. در اين شرايط برخي نويسندگان به ناچار جلاي وطن كرده، نوشتههاي خود را در خارج كشور به چاپ رساندند؛ بسياري از اين كتابهاي ترجمه شده نيز توسط ساواك ممنوعالانتشار تشخيص داده شده و براي هميشه توقيف ميشدند.
از ديگر اقدامات ساواك حمايت از برخي مؤسسات انتشاراتي بزرگ و از ميان برداشتن بسياري از ناشران كوچك و خردهپايي بود كه كنترل آنها به انرژي، زمان و نيروي بسياري نياز داشت. در همين راستا با كمك ساواك برخي از مهمترين و بزرگترين مؤسسات انتشاراتي عليالظاهر خصوصي (ولي كاملاً تحت سلطه و حمايت ساواك) سهام شركتهاي كوچك را خريدند و بسياري از مؤسسات نشر كتاب از گردونه فعاليت خارج شدند. مؤسسات بزرگ انتشاراتي، تحت نظارت كامل ساواك، آثار دلخواه حكومت را با شمارگان سفارشي و با كيفيتي مطلوب چاپ ميكردند و نسبت به بازگشت سرمايهگذاريهاي انجام شده نيز دغدغهاي نداشتند.در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي و در واپسين روزهاي حيات پهلوي، كاركنان وزارت فرهنگ و هنر طي اعلاميهاي، فهرست طولاني از سانسورچيان كتاب منتشر ساختند.
با تمام تمهيداتي كه صورت ميگرفت، تا واپسين روزهاي حيات حكومت پهلوي، برخي چاپخانهها به طور مخفيانه جزوات مخالفان سياسي حكومت را چاپ ميكردند. هرچند در موارد متعدد ساواك موفق ميشد با كشف اين چاپخانهها و دستگيري عوامل آن رعبي در دل ديگر چاپخانهداران بيافكند، اما هيچگاه نتوانست روند چاپ و انتشار مخفيانه كتابهاي مختلف سياسي، روشنفكري و مذهبي را كاملاً متوقف كند. از جمله پديدههاي بازار چاپ و نشر در دهههاي 1340 و 1350، چاپ آثار معروف به جلد سفيد و زيراكسي بود كه به صورت گسترده چاپ ميشد و در اواسط دهة 1350 به اوج رسيد. اين كتابها، فاقد جلد و صحافي قابل اعتباري بود و صرفاً محتوا و متن اصلياش با رويهاي نازك و سفيد كه معمولاً عنوان نداشت و در قطعهاي كوچك تهيه شده بود و ردّي از چاپخانه مربوطه نيز بر خود نداشت، به طور وسيع منتشر ميشد. چاپ و انتشار آثار زيراكسي و جلد سفيد، از مهمترين پديدههاي كتاب در عصر پهلوي دوم به شمار ميرود و نقش قابل توجهي در انتشار جزوات سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيكي مخالفان در بين مردم داشت. ساواك علاوه بر سانسور كتابهاي انتقادي عليه حكومت، آثار و نوشتههايي را كه مطالب انتقادي درباره برخي كشورهاي بيگانه همپيمان با رژيم پهلوي داشت ممنوعالانتشار كرده بود. از مهمترين اين كشورها اسرائيل بود كه انتشار كتابي در انتقاد از آن ممنوع بود و ساواك و ساير مراجع دولتي با متخلفين برخورد ميكردند. چنانكه وقتي علياكبر هاشمي رفسنجاني كتاب عربي «القضية الفلسطينيه» نوشته اكرم زعيتر، مورخ و پژوهشگر اهل اردن هاشمي را با عنوان «سرگذشت فلسطين» ترجمه و به دور از چشم ساواك چاپ و منتشر كرد، با واكنش شديد اين سازمان روبرو شد. ساواك تلاش بسياري براي جمعآوري نسخههاي منتشر شده در كشور به كار بست، اما برخلاف انتظار، اين كتاب بارها به طور مخفي چاپ شد و تهديدات و هشدارهاي ساواك، كمتر نتيجهبخش شد.بسياري از كتابهاي داستان و آثار ادبي و هنري كه ساواك تصور ميكرد درصددند در قالب استعاره، تشبيه، كنايه و نظاير آن حكومت پهلوي را مورد انتقاد قرار دهند نيز در رديف كتابهاي ممنوعالانتشار قرار داشتند. به طور نمونه كتاب «شهر مورچگان» نوشته حسن ميثمي كه طي آن كوشيده بود زوايايي از زندگي مورچگان و نقشي را كه برخي از آن حشرات در بهرهكشي از ديگر همنوعان داشتند به تصوير بكشد، توسط ساواك مضر تشخيص داده شد.
حكومت ميكوشيد با كارگرداني ساواك از نويسندگان و پديدآورندگان آثار فرهنگي دلجويي كرده و آنها را به خود جذب كند. از جمله اين اقدامات برگزاري كنگره نويسندگان و انديشمندان وابسته به حكومت در تابستان 1346 بود. به رغم شركت بعضي از نويسندگان وابسته و برخي نوقلمان، بسياري از روشنفكران و اهالي قلم اين كنگره را محكوم كرده و حاضر به همكاري با حكومت نشدند. اينگونه اقدامات ساواك خود عاملي براي انسجام هرچه بيشتر نويسندگان و اهالي قلم و تشكيل برخي تشكلهاي صنفي نظير كانون نويسندگان ايران شد.
ساواك مراقب بود كتابهاي ممنوعه داخلي در اختيار مخالفان سياسي حكومت در خارج كشور قرار نگيردو كتابهاي خارجي كه مضر تشخيص ميداد وارد كشور نشود. بسياري از كتابهاي سياسي، اجتماعي، تاريخي، فلسفي، شعر، رمان، داستان و نظاير آن در دوره پهلوي در زمره كالاهاي قاچاق محسوب ميشد و دارندگان آن در رديف متهمان و در واقع مجرمان سياسي قرار داشته و در صورت كشف آن توسط ساواك، دارندگان آن دچار مشكلات عديدهاي ميشدند كه خلاصي از آن چندان هم آسان نمينمود.
فرهنگستيزي در عرصه بينالمللي
منابع موجود نشان ميدهد كه هرگونه ارتباط و همكاري فرهنگي، هنري و دانشگاهي ايران با مجامع مختلف بينالمللي و خارجي صرفاً از طريق ساواك صورت ميگرفت. افراد و گروههاي فرهنگي ـ هنري تنها با هماهنگي ساواك قادر بودند در مجامع مختلف بينالمللي حضور يافته و تبادلنظر كنند. ضمن اينكه بسياري از طرحهاي نمايشي و ظاهرفريب حكومت در عرصههاي مختلف فرهني، هنري و روشنفكري در عرصههاي بينالمللي با هماهنگي ساواك صورت ميگرفت. در همان حال سمينارهاي بينالمللي كه هر از گاه درباره مسائل مختلف فرهنگي، اجتماعي و مباحث جهاني و بينالمللي به ميزباني ايران برگزار ميگرديد، توسط ساواك كنترل ميشد. علاوه بر مسائل امنيتي و اجرايي اين سمينارها، ساواك در بسياري از مسائل محتوايي و چند و چون ارائه مطالب و سخنرانيها نيز دخالت قابل توجهي ميكرد. در اين سمينارها انتقاد از مشي سياسي، اجتماعي و اقتصادي رژيم پهلوي ممنوع بود و تلاش ميشد از اين گردهماييها نيز به سود حكومت بهره گرفته شود.
ساواك مراقب بود تا خبرنگاران و نويسندگان نشريات خارجي كه وارد ايران ميشدند، مطالب خود را در راستاي اهداف و خواستههاي حكومت تنظيم كنند و از ارائه اخبار و گزارشاتي در مقابله با سياستهاي حكومت و نيز انعكاس واقعيات تلخ سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مردم ايران اجتناب كنند. در اين راستا تطميع نشريات و رسانههاي خارجي با ستايش آنها از حكومت همراه بود.
ساواك مراقب بود، نشريات و روزنامههاي خارجي كه مطالبي در مخالفت با حكومت منتشر ميكردند وارد كشور نشود. به رغم تمام تلاشهايي كه ساواك براي جلوگيري از انتشار مطالب مخالف نشريات و رسانههاي خارجي انجام ميداد، هر از گاه مطبوعات و رسانههاي خارجي اخباري درباره نواقص و مشكلات موجود در نظام سياسي ايران منتشر ميكردند. بهويژه درباره عملكرد سوء ساواك در كشور مطالب مبسوط و قابلتوجهي در نشريات و رسانههاي خارجي منتشر ميشد كه موجبات خشم حكومت را نيز فراهم ميآورد.
ساواك براي ساخت فيلمهاي تبليغاتي درباره رژيم پهلوي و نقش آن در توسعه و پيشرفت كشور و ارائه چهرهاي سراسر به اصطلاح «گل و بلبل» از ايران، با برخي گروههاي هنري، رسانهاي و فيلمسازان و مستندسازان اروپا و امريكا مذاكره داشت و با همكاري وزارت امور خارجه و وزارت دربار، گروههايي از اين دست، با صرف هزينههاي كلان، به ايران دعوت ميشدند تا فيلمهايي تبليغاتي به نفع حكومت تهيه كرده و در رسانههاي خارجي به نمايش گذارند.
از جمله مهمترين مراكزي كه ساواك در تعيين خطمشي و هدايت آن نقش قابل توجهي داشت سازمان جلب سياحان بود. به دليل جايگاه ويژه اين سازمان در سازماندهي آمد و شد گردشگران خارجي به ايران، ساواك مأموران بسياري در آن گمارده بود. اين سازمان بر جنبههاي فرهنگي ـ تبليغاتي گردشگران خارجي نظارت ميكرد و تلاش داشت بهرهبرداريهاي لازم از آمد و شد آنها بشود. ساواك در تلاش بود از طريق صنعت گردشگري چهرة مطلوبي از نظام سياسي پهلوي و نيز زندگي مردم ايران به جهانيان معرفي شود. ساواك مراقب بود تا گردشگران خارجي كمتر مجال بازديد از مناطقي را بيابند كه چهره نامطلوبي از مشكلات كشور را به نمايش ميگذارد. تلاش ميشد صحنههاي نامطلوب و آزاردهنده زندگي اجتماعي، فردي و معيشتي مردم در گوشه و كنار كشور، در مسير حركت و ديد و بازديدهاي گردشگران خارجي قرار نگيرد. با اين وجود، برنامههاي پيشگيرانه ساواك، هميشه قرين موفقيت نبود و در مواردي گردشگران صحنههاي زنندهاي از زندگي تأسفبار مردم ايران را ثبت و ضبط ميكردند.
از ديگر اقدامات ساواك انتشار اخبار و اطلاعات كنترل شده درباره كشورهاي جهان در نشريات و رسانههاي گروهي (راديو و تلويزيون) بود. بدين ترتيب نوع روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي حكومت پهلوي با كشورهاي مختلف جهان تأثير مستقيمي در انعكاس اخبار و مسائل مربوط به آن كشورها داشت و جهتدهي كلي آن توسط ساواك تعيين ميشد. هر از گاه ساواك در دستورالعملهايي معين ميكرد كه درباره هر يك از كشورها گزارشات مربوط را چگونه و با چه كيفيتي چاپ و منتشر كنند. در اين باره موضعگيري هدفمند و از پيش تعيين شده ساواك درباره كشورها نيز دنبال ميشد. ساواك درباره كشورهايي كه رابطه خوبي با حكومت پهلوي نداشتند، سياستهاي سختگيرانهاي دنبال ميكرد. كشورهاي كمونيستي و بلوك شرق و شوروي، عراق و مصر از جمله مهمترين كشورهايي بودند كه ساواك مسائل فرهنگي، خبري و نظاير آن را با حساسيت بيشتري پي ميگرفت.
سانسور؛ سينما، نمايش و تلويزيون
اسناد و مدارك موجود نشان ميدهد كه ساواك از همان نخستين ماههاي تأسيس، بر فعاليتهاي سالنهاي سينما، فيلمهاي سينمايي و مؤسسات و مسائل مربوط به نمايش و نظاير آن نظارت ميكرد. سرلشكر تيمور بختيار نسبت به ضرورت نظارت و سانسور فيلمهاي ايراني و خارجي آماده نمايش در سينماها و سالنهاي نمايش و نيز مجموعههاي نمايشي حساس بود. دولت وقت نيز در «كميسيون نمايش» كه وظيفه آن نظارت بر نمايش فيلمهاي سينمايي و ديگر مجموعههاي نمايشي بود، جايگاه ويژهاي براي نمايندگان ساواك در نظر گرفته بود. از همان زمان، كميسيون نمايش با حضور فعال نمايندگان ساواك، آئيننامهها و مقرراتي درباره چگونگي و كيفيت نمايش فيلمهاي سينمايي داخلي و خارجي در سالنهاي نمايش و سينماها تدوين كرده و نيز درباره كارهاي نمايشي و تئاتر خارجي نيز مقررات ويژهاي تنظيم شد. در اين مقررات، مسائل امنيتي ـ اطلاعاتي مرتبط با امور نمايشي و سينما، اهميت قابل توجهي داشت. در همان حال ساواك مراقب بود تا فيلمسازان، فيلمبرداران و مستندسازان داخلي و خارجي درباره مناظر و جلوههاي زشت و متأثركننده كشور فيلمي تهيه نكنند و يا درباره زوايايي از زندگي شاه و خاندان سلطنتي كه ميتوانست موجبات نمايش بخشهاي تحقير كننده از زندگي آنان را فراهم آورد، فيلمي ساخته نشود. با اين احوال هر از چندي فيلمهايي مستند و يا داستاني درباره صحنههاي زننده و دلخراش از زندگي ايرانيان، به دور از نظارت و كنترل ساواك، ساخته شده و در رسانههاي خارجي به نمايش گذاشته ميشد؛ اگر افرادي از ايران نيز در تهيه اين تصاوير و فيلمها نقشي داشتند با برخوردهاي شديد ساواك روبرو ميشدند. براي پيشگيري از ساخت و نمايش فيلمهاي مخالف حكومت، ساواك، معمولاً در بسياري از استوديوهاي فيلمبرداري، سالنهاي نمايش و سينماها و در ميان دستاندركاران و سازندگان فيلمهاي مختلف عوامل و مأموراني داشت. ضمن اينكه بسياري از مديران و دستاندركاران درجه اول استوديوهاي فيلمسازي و گردانندگان سالنهاي نمايش و سينماها از ميان افراد مورد اطمينان حكومت برگزيده ميشدند. به دليل سختگيريها و سانسور شديدي كه در كشور وجود داشت، صنعت فيلمسازي و سينما در ايران رشد قابل اعتنايي نكرد. ساخت و نمايش هر فيلمي كه به نوعي، حتي غيرمستقيم و ضمني، به اوضاع سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي انتقاداتي روا داشته بود، ممنوع بود و سازندگان اينگونه فيلمها به ندرت از تير خشم ساواك رهايي مييافتند. در همان حال بازار دوبلاژ و نمايش فيلمهاي اروپايي و بهويژه امريكايي در ايران بسيار داغ و پرمخاطب بود. به غير از اين، از واپسين سالهاي دهة 1340، ساواك ديگر به ندرت عوامل توليد و پخش فيلمهاي سينمايي داخلي و خارجي را به دليل نمايش صحنههاي خلاف عفت عمومي با محدوديت مواجه ميكرد. در ميان صدها فيلم سينمايي كه همه ساله در كشور نمايش داده ميشد، ابتذال فرهنگي و جذابيتهاي صحنههاي خلاف عفت عمومي بيشترين اولويت را به خود اختصاص داده بود.
ساواك از همان آغاز، كار سانسور و مميزي فيلم را در پوشش متظاهرانه حمايت از هنر، اخلاق و وحدت ملي پنهان كرده بود و بر اساس معيارهاي حكومت، قيچي سانسور را متوجه فيلمهاي مختلفي كرد كه طي سالهاي متمادي از سوي فيلمسازان، تهيهكنندگان و پديدآورندگان هنر هفتم پاي به عرصه وجود مينهادند. به تدريج آييننامهها، دستورالعملها و مقررات اجرايي لازم براي محدود ساختن به اصطلاح قانوني فيلمسازان تهيه و تنظيم شد كه معيارهاي موردنظر حكومت را بر جامعه سينمايي كشور تحميل ميكرد. ساواك نگران شكلگيري و پديد آمدن سينمايي پويا و انديشمند بود كه ميتوانست دامنه فعاليت خود را به انتقاد از حكومت ايران و فساد گسترده حاكم بر كشور بكشاند. به همين دليل از همان آغاز راه، هرگونه تلاش انتقادي در عرصه سينما و فيلم بر فيلمسازان و پديدآورندگان هنر فيلمسازي مسدود شد و اين روند در تمام سالهاي دهة 1340 و 1350 با شدت ادامه يافت. برهمين اساس، هرچه زمان سپري ميشد، ساخت و نمايش فيلمهايي با مضامين اجتماعي، سياسي و انتقادي به دست فراموشي سپرده شد و توليد فيلمهاي بيمحتوا مورد توجه قرار گرفت. ضمن اينكه توسط ساواك دوبلاژ و نمايش فيلمهايي با محتواي سياسي، اجتماعي و فرهنگي خارجي نيز ممنوع اعلام شده بود و صرفاً فيلمهايي از سينماي جهان دوبله و پخش ميشد كه گونههايي از ابتذال فرهنگي و اخلاقي و لااباليگري و نظاير آن را تشويق و ترغيب ميكرد. سختگيريها و مشكلتراشيهاي ساواك به تدريج چنان گسترش يافت كه در عمل تقريباً تمام فيلمسازان و تهيهكنندگان و پديد آورندگان آثار سينمايي و نمايش دچار خودسانسوري شدند. تا جايي كه طي سالهاي پاياني عمر رژيم پهلوي ديگر به ندرت فيلمهاي ساخته شده با اعمال سانسور ساواك و ديگر نهادهاي حكومتي مواجه ميشدند. سانسور بر روند فيلمسازي مراحل متعددي سپري ميكرد. در آغاز امر فيلمنامه و سناريو از زير تيغ سانسور ساواك و ديگر نهادهاي حكومتي ميگذشت، در مرحله دوم فيلمي كه از سناريوي تصويب شده ساخته ميشد مورد بازبيني و بررسي مجدد قرار ميگرفت و در اين ميان تعابير، تفاسير و برداشتهاي خاص هيئت نظارت و سانسورچيان نهايتاً تعيين كننده رد يا قبول اثر تهيه شده بود.در بسياري از موارد ساواك نگران تبعات سوء فيلمهاي ساخته شده در خارج از كشور بود. چنانكه فيلم گاو ـ ساخته داريوش مهرجويي ـ تنها به اين دليل سالها در توقيف ماند كه «خارج از كشور عكسالعمل بدي خواهد داشت و ميگويند هنوز در ايران دهاتي هست و هنوز از اين جور اتفاقات ميافتد.»با دخالتها و سياستهاي نظارتي نامعقول ساواك، برخي از مهمترين فيلمهاي ساخته شده در داخل كشور علاوه بر اينكه از نمايش در سالنهاي سينماي كشور منع شدند، از امكان راهيابي و شركت در جشنوارههاي جهاني نيز بازماندند. در موارد متعددي حتي فيلمهاي سفارشي ساخته شده براي راديو و تلويزيون، وزارت فرهنگ و هنر و ديگر نهادهاي حكومتي و دولتي نيز توسط ساواك توقيف شده و اجازة نمايش نمييافت. در كل، سانسور حاكم بر عرصه سينما و فيلمسازي مانع از بالندگي هنر هفتم در كشور شده، موجبات ابتذال هنري و فرهنگي در عرصه فيلمسازي و سينما را فراهم آورد.
از همان آغاز، ساخت سالنهاي سينما و نمايش فيلم در شهرهاي كشور با مخالفت علما و روحانيون و بخشي از مردم روبرو ميشد و ساواك تلاش ميكرد از گسترش مخالفتها جلوگيري كند. در شهرهاي مذهبي نظير قم، مخالفت و مقاومت عمومي در برابر طرحهاي حكومت در ساخت سالنهاي نمايش و سينما از شدت بيشتري برخوردار بود. علما و متدينين چنين استدلال ميكردند كه فيلمهايي كه نمايش داده ميشود، در درجه اول بسياري از معيارهاي اخلاقي و عفت عمومي را ناديده گرفته و ابتذال هنري و فرهنگي را تبليغ ميكند و همچنين بسياري از فيلمهاي ساخته شده (و يا دوبله شده خارجي) به شعائر و ارزشهاي اسلامي و ديني توجهي ندارند. در سالهاي دهه 1330 و اوايل دهة 1340 كه حكومت پهلوي با بحرانهاي سياسي ـ اجتماعي فراگيري مواجه بود، برخورد ساواك با مخالفان پديده سينما و فيلمهاي نمايش داده شده، احتياطآميز مينمود و تلاش ميشد حتيالامكان موجبات رضايت علما، روحانيون و مردم، هر چند نسبي فراهم شود. اما اين روند از اواسط دهة 1340 همواره سير نزولي يافت و با گسترش استبداد حكومتي، ساواك در بسياري از موارد پيشگام گسترش سينماي مبتذل و غيراخلاقي شد و به انتقادهاي مخالفان نيز كمتر توجه نشان ميداد.
تئاتر و هنرهاي نمايشي نيز وضعيت بهتري نسبت به سينما و فيلم نداشت. در سالهاي فعاليت ساواك، از اجراي بسياري از نمايشنامهها و آثار نمايشي توسط ساواك و مراجع حكومتي جلوگيري شد. برخي از مهمترين نمايشنامهنويسان و تهيهكنندگان امور نمايش نيز توسط ساواك ممنوعالقلم شده و اجراي آثار آنان ممنوع شده بود. بسياري از كارگردانان و اهالي تئاتر، به دليل فشارهاي سانسورچيان ساواك و نهادهاي حكومتي، عملاً عرصه فعاليت هنري را ترك كرده بودند. ديگراني هم كه به انحاء گوناگون در اين عرصه فعاليت داشتند، همواره سايه سنگين سانسورچيان حكومت را بر سر خود احساس ميكردند. در چنين شرايطي تئاتر نيز به تدريج گرفتار آثار فاقد محتوا شد. تئاتر در بسياري از شهرها و مناطق كشور به هنر حكومتي تبديل شد و كارگردانان، بازيگران و نويسندگان آن دايم تحت كنترل و نظارت سانسورچيان ساواك و ساير مراجع سانسور قرار گرفتند.
مهمترين رسانه گروهي رسمي كشور، راديو و تلويزيون، نيز در تمام سالهاي حاكميت پهلوي تحت كنترل و نظارت سانسورچيان ساواك قرار داشتند. بسياري از مشاغل حساس و تأثيرگذار راديو و تلويزيون در اختيار كساني قرار داشت كه با ساواك همكاري داشتند. تلويزيون به دليل تأثير فزاينده بر بينندگان خود، بيش از راديو در خدمت اهداف تبليغاتي حكومت قرار داشت. بسياري از سانسورچيان زبده و تأثيرگذار ساواك در بخشهاي مختلف راديو و تلويزيون مشغول به كار بوده و برنامههاي حكومتي توليد ميكردند و ساواك، براي انتقاد، نكوهش و منزوي كردن مخالفان سياسي حكومت، از تلويزيون بهره ميبرد. بسياري از مصاحبههاي تلويزيوني با صلاحديد و سازماندهي ساواك صورت ميگرفت و در موارد متعدد، سئوالاتي كه از مصاحبهشوندگان (موافق و يا مخالف حكومت) پرسيده ميشد، پيشاپيش توسط ساواك طراحي شده و مدتها درباره چند و چون آن گفتگو ميشد. ساواك بر ديگر برنامههاي راديو و تلويزيون نيز نظارت داشت؛ چنانكه تمام فيلمها، سريالها و نمايشهاي تلويزيوني قبل از پخش، توسط مأموران ساواك كنترل ميشد. راديو و تلويزيون در درجه نخست به عنوان اهرمي قدرتمند در مسير اهداف تبليغاتي رژيم پهلوي به كار گرفته ميشد. در راديو و تلويزيون مخالفان مورد هجوم قرار ميگرفتند تا از گسترش نارضايتيهاي عمومي جلوگيري شود. ساواك حتي درباره مسائل فني پخش برنامههاي راديويي و تلويزيوني نيز دخالت ميكرد. همچنين درباره ضرورت نصب فرستندههاي راديويي و تلويزيوني در بخشهاي مختلف كشور (به حسب ضرورتهاي امنيتي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و نظاير آن) توصيهها و پيشنهادات لازمالاجرايي را به مسئولان امر ارائه ميداد. روند سانسور برنامههاي راديو و تلويزيون توسط ساواك، در تمام سالهاي حكومت پهلوي ادامه داشت. بهويژه با آغاز حركتهاي مردمي دوران انقلاب اسلامي، ساواك بر سانسور برنامههاي راديو و تلويزيون افزود و تا واپسين ماههاي حيات رژيم، اين دو رسانه مهم كشور عمدتاً اخبار، اطلاعات و برنامههاي ارائه شده توسط ساواك را پخش ميكرد.
سانسور مكاتبات و كنترل ارتباطات
از جمله اقدامات گسترده ساواك كنترل نامههاي مردم، بهويژه مخالفان سياسي بود. ساواك براي اطلاع از مفاد نامههاي مخالفان، فرمهاي مخصوصي طراحي كرده بود و سانسورچيان، بر اساس محورهاي مشخص شده نامههاي موردنظر را كنترل ميكردند.
گفته ميشد بسياري از مأموران ساواك در بخشهاي مختلف ادارات پست به كار اشتغال داشتند و مكاتبات مخالفان سياسي شناخته شده حكومت در اولويت برنامههاي نظارتي ساواك قرار داشت. اسناد و مدارك موجود نشان ميدهد كه ساواك، مكاتبات و نامههاي خصوصي تمام علما و روحانيون سرشناس مخالف حكومت و مرتبطين با آنها را كنترل ميكرد. ساواك مراقب بود فرستندگان و گيرندگان مراسلات، از سانسور نامههايشان اطلاع نيابند. مراسلات پستي مخالفان، صرفاً شامل نامههاي خصوصي نميشد، بلكه ساواك بسياري از نشريات، اعلاميهها، خبرنامهها و نظاير آن را كه با پست ارسال ميشد، كنترل ميكرد. در مواردي هم سانسورچيان ساواك در اداره پست در جريان كار خود سوءاستفادههاي مالي ميكردند. در يك مورد، مأموري از ساواك پس از باز كردن نامهاي چند فقره چك همراه نامه را كه از پاريس به مقصد تهران فرستاده شده بود، به بانك مقصد ارائه داده و وجوه آن را دريافت كرده بود.
علاوه بر سانسورچياني كه ساواك در دواير پستي داخل گمارده بود، در نمايندگيهاي اين سازمان در كشورهاي بيگانه نيز مأموراني، وظيفة شناسايي، رديابي و كنترل مكاتبات و نامهنگاريهاي مخالفان سياسي و دانشجويي حكومت را با داخل برعهده داشتند. نامهها و مكاتباتي كه از داخل و نيز ساير نقاط جهان براي مخالفان سياسي و دانشجويي حكومت در كشورهاي مختلف ارسال ميشد، معمولاً قبل از آنكه به مقصد برسد توسط نمايندگيها و مأموران ساواك بررسي گرديده و محتواي آن به مركز ساواك در ايران ارسال ميشد.
مكاتبات و نامههاي زندانيان توسط ساواك كنترل شده و سپس به مقصد گيرنده ارسال ميشد. ضمن اينكه نامههاي ارسالي براي زندانيان سياسي نيز پس از اطمينان از اينكه مطلب قابل اعتنايي در آن وجود ندارد، در اختيار زندانيان قرار ميگرفت.
سانسور نامهها صرفاً به مخالفان سياسي حكومت محدود نميشد، بلكه ساواك نامههاي بيشتر شهروندان كشور را سانسور ميكرد. نيز نامههاي بسياري از شهروندان كه به مقصد رجال، شخصيتهاي سياسي، مديران ارشد، نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا، مديران و مسئولان نشريات و روزنامههاي مختلف و وزيران ارسال ميشد قبل از آنكه در اختيار گيرندگان قرار گيرد، توسط ساواك كنترل ميشداز ديگر اقدامات ساواك شنود تلفني و ميكروفنگذاري و بهرهگيري از گيرندهها و فرستندههاي مختلف جهت آگاهي از مكالمات، گفتگوها، ديدگاهها و نظرات مردم درباره حكومت بود. اين اقدام نيز نظير سانسور مكاتبات صرفاً شامل مخالفان سياسي حكومت نميشد، بلكه تلفن منزل و محل كار بسياري از رجال و كارگزاران حكومت توسط ساواك كنترل ميشد و در محل كار و منزل آنها به طور مخفيانه دستگاههاي شنود نصب ميگرديد. گفته ميشد ساواك حتي در محل كار و منزل اميرعباس هويدا نخستوزير نيز ميكروفنگذاري كرده و تلفن او را كنترل ميكرد. تلفن مخالفان سياسي سرشناس حكومت معمولاً هميشه تحت كنترل ساواك قرار داشت.
روشنفكران
از نگاه ساواك اين گروه در زمره مهمترين مخالفان رژيم پهلوي محسوب ميشدند. اين گروه چهرههاي شاخص و قابل اعتنايي بودند كه در ميان دانشگاهيان، اهالي قلم و نويسندگان و پژوهشگران، شاعران و روحانيون و علماي پيشرو و نظاير آنان ارج و قرب قابل توجهي داشتند. ديدگاهها و نظرات سياسي ـ فكري آنان در شكلدهي گونههاي مختلف مبارزه و مخالفت با حكومت نقش مؤثري داشت. در آن دوره شاهد شكلگيري محافل كوچك، اما بسيار اثرگذار روشنفكري در ميان مسلمانان هستيم كه ميتوان تحت عنوان روشنفكري ديني از آن ياد كرد. استاد مرتضي مطهري، استاد علامه محمدتقي جعفري، دكتر علي شريعتي، مهندس مهدي بازرگان و چند تن ديگر را ميتوان در رأس محفل روشنفكري ديني آن روزگار شماره كرد كه در شكلگيري و گسترش تحركات سياسي ـ مذهبي مردم بر ضد رژيم پهلوي نقش قابل توجهي داشتند.
طبقهاي از جامعه ايراني كه مسامحتاً تحت عناوين روشنفكر از آن ياد ميشد در تمام سالهاي حيات رژيم پهلوي تحت فشار دائمي ساواك قرار داشتند. هيچ نوشته، مقاله، گفتار و اثري از آنان بدون نظارت و مجوز ساواك چاپ و منتشر نميشد. حتي گردهماييهاي نيمه رسمي و خصوصي آنان در منازل يكديگر نيز توسط ساواك كنترل ميشد. معمولاً مأموراني از ساواك در پوششهاي مختلف، مجموعه مقالات، فعاليتها و رفتار سياسي ـ فرهنگي آنان را تحت مراقبت داشت. بسياري از اين افراد در سالهاي دهة 1340 و 1350 بارها توسط ساواك احضار، بازجويي و روانه زندان شده و شكنجه شدند. همچنين اين عده با محدوديتهاي عديده مالي و اقتصادي مواجه شده و يا مشاغل و كار دولتي خود را از دست دادند؛ نيز در فضاي سياسي ـ اجتماعي پر از رعب و وحشت كه توسط ساواك به وجود آمده بود، روزگار سختي سپري كردند. بسياري از آنان بارها توسط افراد و گروههاي عليالظاهر ناشناس كه به دست ساواك سازماندهي شده بودند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و جلسات سخنراني آنان مكرراً مورد هجوم نيروهاي ساواك قرار گرفت. براي تحت فشار قرار دادن بيشتر آنان، برخي از نزديكترين منسوبان و اعضاي خانوادههايشان، توسط ساواك دستگير، بازجويي و شكنجه شدند. ساواك در تلاش بود افراد شاخصي از جامعه روشنفكري كشور را كه اثرگذار بوده و محبوبيت داشتند، تحت فشار قرار داده و منزوي كند. بدين ترتيب جامعه روشنفكري و اهل قلم و انديشه از همان آغاز فعاليت، خود را در سانسوري محصور ميديد كه توسط ساواك و ساير مراجع حكومتي با شدت اعمال ميشد. به همين دليل اكثر اين افراد به تدريج گرفتار نوعي خودسانسوري شده و با درك تدريجي آستانه تحمل ساواك و حكومت، خط قرمزهاي نسبي براي فعاليت خود در نظر گرفتند. از ديگر سياستهاي ساواك تلاش براي تحبيب برخي از روشنفكران و صاحبان قلم و انديشه و ترغيب آنان به حمايت از رژيم پهلوي بود. در اين ميان كساني كه به دعوت ساواك نظر مساعد نشان ميدادند، مورد حمايت قرار گرفته و امكانات مالي بسياري در اختيار آنان قرار ميگرفت. در سالهاي دهة 1340 و 1350 گروه قابل توجهي از اهالي قلم و انديشه (بهويژه در بين گروههاي چپ) توسط ساواك و حكومت جذب شده و با امكانات قابل توجهي كه در اختيارشان قرار گرفته بود در مسير اهداف و خواستههاي حكومت فعاليت كردند. فقدان تشكيلات منسجم و قابل اعتنايي كه بتواند از خواستههاي روشنفكران و اهالي علم و انديشه در برابر حكومت حمايت كند، موجب شد تا روشنفكران در برخورد با سياستهاي ساواك، روشهاي مختلفي در پيش گيرند. گروه اندك اما متعهد از روشنفكران در تمام سالهاي دهة 40 و 50 تلاشهاي هماهنگ ساواك، دربار و ساير نهادهاي حكومتي را براي تشكيل مجامع و گروههاي متعدد روشنفكري وابسته به دربار با ناكامي روبرو كردند و بخشي از بار مبارزه سياسي ـ فرهنگي و فكري با رژيم پهلوي را بر دوش گرفتند. به همين دليل ساواك در تمام آن دوره قادر نشد با استفاده از سياست تطميع بر روشنفكران معترض و متعهد چيره شود.؛ برخورد قهرآميز، كارآمدترين روش از ميان برداشتن روشنفكران و اهالي قلم و انديشه برشمرده ميشد. بسياري از اين انديشمندان و اهالي قلم و انديشه، مشاغل خود را در بخشهاي مختلف دولتي و دانشگاهي از دست دادند. چنانكه استاد شهيد مرتضي مطهري به دليل مخالفت با حكومت، از تدريس در دانشگاهها (دانشكده الهيات دانشگاه تهران) منع شد. ساواك براي تحت فشار قرار دادن انديشمندان و اهالي قلم، حملات شبانه و يكبارهاي به منازل آنان تدارك ميديد و با مصادره نوشتجات، كتابها و يادداشتها، آنان را دستگير ميكرد.هم جهت شدن و برخي وجوه اشتراكي بين نوشتهها و انديشههاي روشنفكران و اهالي قلم با اقدامات و خواستههاي گروههاي مخالف سياسي ـ مذهبي و چريكي، موجبات گرفتاري اين انديشمندان را فراهم ميآورد. در همين راستا برخي انديشمندان به اتهام حمايت و هدايت فكري ـ سياسي گروههاي مختلف سياسي ـ چريكي با زمينهچينيها و تمهيدات ساواك در دادگاههاي فرمايشي به مرگ محكوم شده و جان خود را از دست دادند. در موارد متعددي، افراد به صرف در اختيار داشتن كتاب و نوشتههايي از انديشمندان و روشنفكران مخالف حكومت، توسط ساواك تحت تعقيب قرار گرفته و زنداني ميشد. از جمله افرادي كه آثار و نوشتههاي او به طور مكرر توسط ساواك سانسور و توقيف شد، جلال آلاحمد بود؛ آثار او در ميان گروههاي سياسي، دانشجويي و دانشگاهيان مخاطب داشت. كارشناسان سانسور ساواك با بررسيهاي آثار جلال، معتقد شدند كه بسياري از نوشتههاي او با مشي نظام سياسي حاكم بر كشور در تضاد است و اقدامات و سياستهاي رژيم پهلوي را مورد پرسش و انتقاد قرار داده و در مواردي، بنياد سلطنت پهلوي را به چالش ميطلبد. به همين دليل آثار وي در رديف كتابهاي ممنوعالانتشار قرار گرفت و در نتيجه همواره به صورت قاچاق خريد و فروش ميشد. ضمن اينكه خود او نيز، به طور دائم تحت مراقبتهاي ساواك قرار داشت. در اين ميان نشريات و مجلاتي كه جسارت به خرج داده و بدون هماهنگي ساواك، نوشتههايي از انديشمندان فهرست سياه ساواك را چاپ ميكردند، توقيف ميشد. تلاش براي بدنام كردن و وابسته نشان دادن اين افراد به حكومت و ساواك، از جمله راهحلها براي بياعتبار كردن آنان بود. هرگاه تمامي اين روشها كارآمد نبود، برخي گروههاي مشكوك ميتوانست چند صباحي حكومت را از زحمتافزايي آنان رهايي بخشد. البته تبعات سوء اقداماتي از اين دست، براي حكومت كم نبود. البته اين اقدام ساواك نيز به ندرت توانست جامعه فرهنگي كشور را در سكوت و خفقان فرو برد، تا جايي كه در اوج دوران خشونت ساواك، سالهاي 1354 ـ 1355، افرادي از اهالي انديشه در نامهها، اعلاميهها و نوشتههاي سرگشاده خطاب به شاه و رجال درجه اول كشور بر سانسور شديدي كه در جامعه حاكم شده و آزاديها و حقوق فردي، اجتماعي و سياسي مردم را نقض كرده بود، اعتراض ميكردند و حكومت را نسبت به تبعات سوء اين رفتارها هشدار ميدادند. در اين ميان انديشمندان ديني بيش از ديگر اهالي فكر تحت فشار بودند. بهويژه آن كه ساواك به درستي تشخيص داده بود كه اسلام سياسي در بين مردم طرفداران بسياري دارد و هرچه زمان ميگذرد اين روند افزايش مييابد. برهمين اساس افرادي نظير دكتر علي شريعتي و استاد مرتضي مطهري به طور مداوم تحت مراقبت ساواك بودند و آثار آنان گرفتار سانسور دائمي ساواك بود؛ جلسات سخنراني و وعظ آنان نيز توسط ساواك كنترل ميشد. برخي از بزرگترين انديشمندان مسلمان، بارها توسط ساواك دستگير و راهي زندان شدند.به همين دليل آثار انديشمندان اسلامي عمدتاً به صورت پنهاني، چاپ و به دست مخاطبان در داخل و خارج كشور ميرسيد. ساواك بارها كوشيد افكار و انديشههاي سياسي ـ عقيدتي برخي انديشمندان مسلمان را با تفكرات ماركسيستي و كمونيستي پيوند زده، مردم را نسبت به آنان بدبين سازد. به طور نمونه هنگامي كه دكتر علي شريعتي در خارج از كشور درگذشت، ساواك تلاش كرد تا مردم را نسبت به آراء و انديشههاي او بدبين كرده و با انتشار برخي بيانيهها و نامههاي جعلي تلاش نمود او را منادي و مشوق تفكر كمونيستي و ماركسيستي قلمداد كند. حكومت با چاپ و انتشار بخشهايي از نوشتهها و آثار او به صورت پاورقي در روزنامهاي چون كيهان، بر آن بود تا نيز چنين القا كند كه شريعتي با ساواك و حكومت همكاري دارد و در دوران حبس براي همكاري با رژيم پهلوي به توافقاتي با ساواك دست يافته است. افراد وابستهاي چون احسان نراقي با هماهنگي ساواك تلاش ميكردند بين روشنفكراني چون دكتر شريعتي و حكومت نوعي همگرايي ايجاد كرده و موضع آنان را نسبت به حكومت تعديل كنند.
با آغاز حركتهاي مردمي دوران انقلاب، اهالي انديشه به طرق گوناگون در مخالفت با رژيم پهلوي كوشيدند و طي اعلاميهها، نوشتهها و سخنرانيهاي خود زواياي پيدا و پنهان بسياري از ناملايمات و كاستيها و ددمنشيهاي حكومت و ساواك را بر مخاطبان خود آشكار ساختند. در اين ميان كانون نويسندگان ايران نيز از فضاي به وجود آمده بهره برده و با انتشار اعلاميهها، بيانيهها و نامههاي سرگشاده و برگزاري مراسم سخنراني، در صحنه حاضر شد. در سالهاي پاياني حكومت پهلوي، اهالي علم و انديشه سخنها رانده و مقالات بسياري نوشتند و با تشكيل برخي مجامع و تشكلهاي سياسي ـ فرهنگي اعتراضات و انتقادات قابل توجهي متوجه دولتهاي وقت و حكومت كردند. از جمله اين تشكلها ميتوان به جمعيت دفاع از حقوق زندانيان سياسي و كميته ايراني دفاع از حقوق بشر اشاره كرد كه در افشاي ددمنشيهاي ساواك سهيم بودند. بخشي از جريان روشنفكري ايران از اوايل دهة 1330، به بعد در ميان شاعران نمود يافت كه تحتتأثير تحولات سياسي پس از كودتاي 28 مرداد اعتراض و انتقاد خود را بر ضد نظام وقت در قالب شعر بيان ميكردند.در شعر شاعران، اشارات قابل توجهي به سانسور مطبوعات، روزنامهها و جلوگيري حكومت از آزادي بيان و قلم شده و نقش دستگاههاي سركوبگر در نقض حقوق فردي، سياسي و اجتماعي مردم نكوهش شده است.
داستان، ادبيات داستاني و رمان نيز نظير ساير عرصههاي فكري ـ فرهنگي، از سالهاي پاياني دهة 1330، گرفتار سانسور ساواك شد و اعمال سانسورچيان به انحطاط و از بين رفتن ادبيات داستاني و رماننويسي خلاق و پويا انجاميد. با اين احوال و به رغم سختگيريهاي ساواك، معدود كتابهاي داستاني با ارزش هر از گاه چاپ ميشد. در مواردي هم به رغم مجوز صادر شده، برخي از همين كتابها پس از چاپ توسط ساواك جمع ميشد. رفتارهاي خشن ساواك اثرات منفي خود را در عرصه ادبيات داستاني و خلق آثار داستاني و رمان بر جاي نهاد و بهويژه از اوايل دهه 1340، ادبيات داستاني در كشور به ابتذال، سطحيگرايي و پرداختن به مفاهيم، مضامين و موضوعات كليشهاي كه به ندرت با نيازهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه ايراني ارتباط داشت، گرايش يافت.
علما، روحانيون و اسلام سياسي
علما و روحانيون كه در دهههاي 1340 و 1350 مهمترين و تأثيرگذارترين مخالفان سياسي حكومت محسوب ميشدند، همواره تحت مراقبت ساواك قرار داشتند. بهويژه پس از قيام 15 خرداد و تبعيد امام خميني، ساواك طرحهايي براي تضعيف موقعيت روحانيت اجرا كرد. ساواك در تلاش بود با تقويت روحانيون و جريانات مذهبي موافق حكومت، از رشد اسلام سياسي و بالندگي جريانات فرهنگي ـ سياسي اسلامگرا جلوگيري كند. در همين ارتباط ساواك كوشيد آموزشهاي مذهبي را در محيطهاي آموزشي (مدارس، دبيرستانها و دانشگاهها) به حداقل برساند و امكانات حكومت را در جهت حمايت از اسلام غيرسياسي سوق دهد. ساواك تلاش ميكرد فعاليتهاي فكري ـ فرهنگي روحانيون را با شكست مواجه سازد و آنها را تحريم خبري و رسانهاي نموده، از انتشار هر خبر، مطلب و گزارشي كه ميتوانست اذهان عمومي را با انديشههاي آنان آشنا سازد جلوگيري كند. از ديگر اقدامات ساواك كنترل مسائل درسي و آموزشي حوزه علميه قم و محدود كردن حيطه فعاليتهاي آن بود تا طلاب را در مسير دلخواه حكومت سوق داده و از رشد انديشههاي مخالف حكومت جلوگيري كند. از ديگر طرحها، ممانعت از گسترش حوزههاي علميه و جلوگيري از گرايش مردم براي تحصيل علوم حوزوي بود. اسناد و مدارك نشان ميدهد كه شاه ساواك را ملزم كرده بود از اجراي هر طرحي كه باعث گسترش حوزه علميه قم و گرايش مردم به تحصيلات علوم حوزوي ميشود ممانعت كند. از ديگر اقدامات ساواك، كنترل دستجات و هيئتهاي مذهبي و عزاداري، بهويژه در ماههاي محرم، صفر و رمضان بود. پس از قيام 15 خرداد 1342، طرحي تهيه شد كه بر اساس آن مقرر گرديد همزمان با كاهش تعداد طلاب در سالهاي بعد، محتواي درسي و آموزشي حوزههاي علميه نيز تغيير كند؛ در همان حال برنامههايي نيز براي كاهش نفوذ علما و روحانيون در بين مردم اجرا شود. ساواك قصد داشت با وابسته كردن تدريجي علما و روحانيون به حكومت كه مستلزم پرداخت حقوق و مقرري منظم و دائمي به آنان بود، روحانيون و علما را بر حسب ميزان و نوع آموزشي كه فرا ميگرفتند درجهبندي كند. طرح ساواك مقدمهاي براي تشكيل دانشگاهي با عنوان دانشگاه اسلامي بود كه حكومت در نظر داشت با تأسيس آن، عملكرد علما و روحانيون را به كنترل خود درآورد. اسناد موجود نشان ميدهد كه ساواك در پي تأسيس اين دانشگاه بود، اما امام خميني با آن مخالفت كرده و آن را توطئهاي براي تضعيف موقعيت اسلام و قرآن در جامعه ايراني ارزيابي كردند و اين طرح با مخالفت روحانيون و علما شكست خورد. به دنبال آن، ساواك از طرح تشكيل مجامع علمي ـ مذهبي ديگري چون دارالتبليغ و دارالترويج حمايت كرد كه به مديريت روحانيوني چون آيتالله شريعتمداري فعاليت خود را آغاز كردند. از ديگر اقدامات حكومت براي جلوگيري از رشد اسلام سياسي و گسترش مباني فكري ـ فرهنگي مخالف حكومت، تشكيل سپاه دين به مديريت و كارگرداني روحانيون موافق حكومت بود كه پس از مدتها كش و قوس، سرانجامي نيافت و با مخالفت شديد امام خميني، اجرا نگرديد. از ديگر اقدامات ساواك كه پيش از اين نيز ذكر شد، سانسور كتابهاي روحانيون مخالف حكومت و جلوگيري از چاپ و نشر آن بود. ساواك همواره خريد و فروش، مطالعه و نگهداري فهرست بلندبالايي از كتابها و آثار روحانيون مخالف حكومت را ممنوع كرده بود. از جمله مهمترين آثار ممنوعه، رساله عمليه و ديگر آثار امام خميني بود. با اين احوال، آثار امام به طور مخفيانه و در سطح وسيع چاپ و در اختيار مخاطبان قرار ميگرفت. در همان حال سخنان، استفتائات، اعلاميهها و ديدگاههاي امام(ره)، توسط پيروان و علاقمندان ايشان به صورت جزوات مجزايي چاپ و مخفيانه در اختيار علاقمندان قرار ميگرفت.
از جمله انديشمنداني كه در دهههاي 1340 و 1350 تحت كنترل شديد ساواك قرار داشته و آثار و نوشتههايش توسط مميزان ساواك بررسي ميشد و سخنرانيها، گفتارها و فعاليتهاي فكري ـ فرهنگياش از سوي جاسوسان و مأموران ساواك مراقبت ميگرديد، علامه محمدتقي جعفري بود. ساواك همواره نگران تأثيرپذيري مردم، بهويژه دانشجويان و طلاب از ديدگاهها و آراء سياسي ـ فرهنگي و فكري وي بود.
از ديگر اقدامات ساواك، كنترل كانونهاي فرهنگي و مذهبي بود. ساواك همواره مترصد كمترين بهانه و دستاويزي براي تعطيلي كانونها، مجامع و تشكيلات فكري ـ فرهنگي و مذهبي روحانيون بود. از جمله كانونهاي اسلامي، حسينيه ارشاد بود كه از اواسط دهة 1340 تعدادي از انديشمندان، روحانيون و علما در آن فعاليت داشتند. در اين ميان دكتر علي شريعتي در اين مركز سخنرانيهاي منظمي داشت. از جمله مراكز آموزشي ـ فرهنگي آن دوره، جامعه تعليمات اسلامي بود كه مديريت آن بر عهده شيخ عباسعلي اسلامي بود. جامعه تعليمات اسلامي عهدهدار مديريت مدارسي در تهران و ساير شهرها بود. محتواي دروس ارائه شده در اين مدارس مورد تأييد آموزش و پرورش بود، اما در بسياري از مسائل داخلي و مديريتي خود روش مستقلي دنبال ميكردند. ساواك بر مجموعه فعاليتهاي گردانندگان، مديران و كادر علمي آن نظارت داشت. شيخ عباسعلي اسلامي بنيانگذار و مدير جامعه تعليمات اسلامي همواره تحت كنترل ساواك بود و پرونده سياسي قطوري در ساواك داشت. با تمام مشكلاتي كه ساواك براي جامعه تعليمات اسلامي ايجاد ميكرد، اين مجموعه تا پايان دوران حكومت پهلوي به فعاليت خود ادامه داد. ساواك بر مجموعه مقالات و فعاليتها و آمد و شدهاي مجامع، مراكز، كانونها و تشكيلات فكري ـ فرهنگي و آموزشي اسلامي و ديني نيز نظارت داشت؛ چنانكه هزاران مسجد و تكيه نيز همواره تحت مراقبتهاي ساواك بود. ساواك تا جايي پيش رفت كه حتي در راه تأسيس و گسترش فعاليت صندوقهاي مختلف قرضالحسنه كه معمولاً توسط معتمدين محلي و علما و روحانيون با مركزيت مساجد تشكيل ميشد، مانعتراشي ميكرد و براي محدود كردن فعاليت اين صندوقها و تعطيلي آنها، به هر روشي متوسل ميشد.
از جمله اقدامات حكومت پهلوي در سال 1344 چاپ و انتشار كلامالله مجيد بود. حكومت قصد داشت با اين اقدام، در اذهان عمومي رواج دهد كه شاه مسلماني معتقد و حافظ اسلام است تا شايد بدين روش اقدامات روحانيون مخالف را خنثي سازد. ساواك با بهرهگيري از روحانيون وابسته به حكومت، بر ضرورت چاپ و انتشار قرآن پهلوي ـ قرآن آريامهري ـ تأكيد ميكرد. پس از چاپ قرآن پهلوي (آريامهري) ساواك مأموريت يافت تا نسخههايي از آن را به مراجع، علما، روحانيون و طلاب سرشناس هديه كند و نيز با تشريفات خاصي، نسخههايي از آن را در برخي مساجد و تكاياي مهم شهرها قرار دهد. اين قرآن كه تحت عنوان هديه اعليحضرت، در اختيار اشخاص موردنظر قرار گرفت، با واكنشهاي مختلفي روبرو شد. برخي از علما و بزرگان دين از قبول اين هديه خودداري كردند و اين اقدام با اقبال گسترده علما و روحانيون روبرو نشد. از ديگر اقدامات حكومت، تأسيس سازمان تبليغات ديني و اوقاف در سال 1345 بود كه با واكنش منفي علما روبرو شد.
از جمله مسائلي كه ساواك براي ايجاد اختلاف بين علما و روحانيون بدان متوسل شد، كتاب «شهيد جاويد» به قلم نعمتالله صالحي نجفآبادي بود كه در سال 1349 چاپ و منتشر شد؛ دو تن از علماي مخالف حكومت (آيتالله منتظري و آيتالله مشكيني) نيز تقريظي بر اين كتاب نوشتند. نويسنده در اين كتاب بر اين باور بود كه امام حسين(ع) به قصد شهادت به مبارزه و مخالفت با حكومت غاصب يزيد و امويان برنخاسته و هدفشان تشكيل حكومت اسلامي بود و ايشان نميدانستند كه نهايتاً در كربلا به شهادت خواهند رسيد. اين موضوع دستمايهاي براي ساواك شد تا علما و روحانيوني را كه با اين تفكر مخالف بودند، بر ضد موافقان برانگيزاند. مدت كوتاهي پس از انتشار كتاب، مدافعان و مخالفان بسياري درباره آن موضعگيري كردند و برخي علماي سرشناس نيز بر ضد نويسنده كتاب و موافقان آن نظراتي ابراز كردند. ساواك قصد داشت با ايجاد اختلاف بين علما و روحانيون، موضع علماي مخالف حكومت را تضعيف كند. به همين دليل اعلاميهها، شبنامهها و نوشتهها و برخي فتاواي صادر شده، در شمارگان چندين هزار نسخه از سوي ساواك چاپ و به صورت مخفيانه توزيع شد. تلاش ساواك نيز براي به دست آوردن نوشته و يا نظري از امام خميني در رد يا قبول محتواي اين كتاب بينتيجه ماند. كتاب شهيد جاويد سالها دستاويزي در دست ساواك براي ايجاد اختلاف بين روحانيون بود.
عليرغم همه اقدامات ساواك، قدرت مخالفان به تدريج ابتكار عمل را از ساواك سلب كرد و اين سازمان به ناچار حالت تدافعي گرفت، تا جايي كه برخي از نشرياتي كه در سال 1353 به بهانههايي واهي تعطيل شده بودند، از اواسط سال 1357 به تدريج فعاليت خود را از سر گرفتند در همان حال، انتقاد از ساواك به دليل ادامه سانسور نشريات، روزنامهها و ديگر آثار فكري ـ فرهنگي و سياسي ـ مذهبي گسترش يافت. بسياري از نويسندگان و هيئت تحريريه روزنامهها و نشريات بر ضد ادامه سانسور اعتصاب كردند و با انتشار اعلاميههايي، مراتب اعتراض خود را به مسئولان امر گوشزد كردند. در اواسط سال 1357 معترضين خواستار لغو كامل سانسور در عرصه مطبوعات و توليدات فكري ـ فرهنگي و سياسي بودند. نويسندگان مطبوعات و اهالي علم و انديشه، از اين هم فراتر رفته و با ارسال نامهاي به وزارت دادگستري، عليه مسئولان حكومتي و ساواك اعلام جرم كردند. دامنه مخالفت با سانسور در عرصه مطبوعات و توليدات فكري ـ فرهنگي در اواسط سال 1357 به مجلس شوراي ملي دوره 24 نيز كشيده شد و برخي نمايندگان مجلس وقت خواستار حذف سانسور شدند. هر چند در دوره پاياني نخستوزيري جمشيد آموزگار ـ بهار و تابستان 1357 ـ حكومت، تحت فشار مخالفان، در اعمال سانسور عقبنشينيهاي قابل اعتنايي كرد، اما تنها در دوره نخستوزيري شريف امامي بود كه دولت با اوجگيري حركتهاي مردمي مجبور شد وعده دهد سانسور مطبوعات را لغو خواهد كرد؛ نهايتاً هم در 19 مهر 1357، تصريح كرد كه طبق قانون اساسي از آزادي و فعاليت مطبوعات صيانت خواهد كرد. البته دردوره چند ماهه نخستوزيري شريف امامي و به رغم ادعاي دولت در لغو سانسور، ساواك هنوز در كنترل و سانسور مطبوعات و ساير محصولات فكري ـ فرهنگي فعال بود. پس از سقوط دولت شريف امامي و در دوره نخستوزيري ازهاري نيز ساواك به تلاش خود در سانسور مطبوعات و جلوگيري از چاپ و انتشار آثار فرهنگي، سياسي ادامه داد. بختيار نيز در دوران كوتاه نخستوزيرياش هنوز وعده لغو سانسور ميداد. البته از مدتها قبل آشكار شده بود كه فرهنگستيزي و سياست سانسور ساواك و حكومت در برابر گسترش حركت مردم، با شكستي حتمي روبرو شده است.منبع:مظفر شاهدي ، ساواك ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ص 459 تا 511 این مطلب تاکنون 4331 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|