كتابخواني در ايران باستان | محمد حسن رجبي
ايرانيان باستان نوشته هاي خود را بر روي سنگ ، كنده كاري ميكردند و يا بر روي الواح گلي زرين و سيمين مينوشتند . گاه نيز از پوست دباغي شده گاو براي نوشتن استفاده ميكردند . اين سنت ، يادگار دوران مهرپرستي ايرانيان بود و در آيين زرتشت نيز ادامه يافت . چنان كه اوستا نيز بر پوست گاو نوشته شده بود . در «الفهرست» به كتابهايي از جنس پوست اشاره دارد كه در 250 ق از دژ سارويه اصفهان به دست آمد و بسيار گندزا بوده كه آنها را براي آفت زدايي و پژوهش به بيت الحكمه بغداد فرستادند. تعداد اين كتابها را پنجاه عدل (هر عدل برابر يك لنگه بار) ميدانند .
از آنجا كه پوست گاو در مكانهاي مرطوب و متعفن گندزا ميشد لذا ايرانيان از پوست درخت خدنگ كه نرم و مقاوم بود و آن را «توز» ميناميدند ، استفاده ميكردند . ولي ماده اصلي نوشتاري ، لوح گلي يا سنگ نبشته بود . به نوشته «الفهرست» ، اسكندر مقدوني پس از فتح تخت جمشيد ، ساختمانهاي گوناگوني را كه بر سنگها و تخته هايش انواع علوم ، نقش و كنده كاري شده بود با خاك يكسان نمود و از آنچه در ديوانها بود رونوشتي برداشته و به زبان رومي و قبطي برگردانيد و سپس آنچه را كه به خط فارسي موجود بود به آتش انداخت و كتابها و ساير چيزهايي كه از علوم و اموال و گنجينه ها و علما به دست آورده بود ، به مصر روانه داشت . صورت هزينه بناي تخت جمشيد نيز كه بر روي لوح گلي به زبان فارسي باستان و عيلامي نوشته شده بود ، در 1312 ش هنگام كاوشهاي باستان شناسي كشف شد . چهار سال بعد هم حدود 750 عدد از همان الواح به دست آمد . اخيرا نيز كتابي در چند برگ كه ورق ها و جلد آن از طلا بوده و متعلق به دوران هخامنشي و پيش از آن است از سارقان آثار باستاني به دست آمده كه به گفته باستان شناسان ، بسيار ارزشمند و بي نظير بوده و هنوز مندرجات آن خوانده و ترجمه نشده است .
در ايران باستان ، واژه كتاب - در معناي وسيع كلمه - بر «كتاب مقدس » اطلاق مي شده و صاحبان آيين ، « صاحبان كتاب » بوده اند . خط و سواد نيز كه لازمه كتابت و فهم متون ديني است امري مقدس به شمار ميرفت و از اين رو در انحصار موبدان (روحانيون زرتشتي) قرار داشت
در زمان سلطنت انوشيروان ساساني دانشگاه جندي شاپور تاسيس شد و كتاب هايي از زبانهاي هندي ، سرياني و يوناني به پهلوي ترجمه گرديد كه از جمله ميتوان به خداي نامه ، كليله و دمنه ، هزار افسانه ، سندبادنامه ، ويس ورامين ، آيين نامه و تاج نامه اشاره كرد . در «الفهرست» كتاب التاج ، كشف الظنون و منابع ديگر به آثار مكتوب بسياري از ايرانيان باستان اشاره شده است . برخي بزرگان و خردمندان ايراني ، خود اهل تاليف و تصنيف و ترجمه بودند ، چنان كه بزرگمهر رساله پهلوي «پند نامك» را نوشت و برزويه نيز كتاب كليله و دمنه را از سانسكريت به زبان پهلوي ترجمه كرد . بسياري از اين كتاب ها در نخستين قرون اسلامي از پهلوي به عربي ترجمه شدند كه از جمله مهمترين آنها ميتوان به كليله و دمنه ، سندبادنامه ، ويس ورامين و طوطي نامه اشاره كرد . البته اغلب اين آثار پيش از اسلام به صورت داستانهاي روايي نقل ميشدهاند و پس از اسلام به كتابت در آمدند . به نوشته ابن نديم 70 عنوان كتاب در موضوعات پزشكي ، سياست ، فنون جنگي و داستان از پهلوي به عربي ترجمه گرديد .
برخي از مورخان و اديبان معاصر ايراني با استناد به نوشته ابوريحان بيروني در «آثارالباقيه» مبني بر كشتار عالمان ، دانشمندان و آگاهان خوارزم توسط اعراب مسلمان و نيز گفته ابن خلدون در مقدمه كتاب خود كه حكايت از سوزاندن كتابخانه هاي ايرانيان توسط اعراب مسلمان دارد و نيز با استناد به نوشته هاي بعضي از مستشرقان و ايران شناسان غربي ، سخت بر اين باورند كه اخبار و اطلاعات بسيار اندك موجود از دوره ساسانيان ، به سبب كتابسوزي اعراب مسلمان پس از فتح ايران است . اما گروهي از محققان معاصر ايراني ، اين گفته ها را اتهامي بيش ندانسته و رد كرده اند . برخي محققان قلت منابع موجود از دوره ساسانيان را به سبب عدم رواج سنت كتابت در آن دوره دانسته و دلايلي براي آن برشمرده اند. از جمله : محدوديت استفاده از نوشتار و ممنوعيت آن براي غير روحانيون زرتشتي ، شكل خط پهلوي و عدم امكان تسلط بر آن ، و گرايش عموم به سنت شفاهي . به نوشته عبدالحسين زرينكوب « روايتيكه گفته اند كتابخانه مدائن را اعراب ]مسلمان[ نابود كردند ، ظاهرا هيچ اساس ندارد و مآخذ آن ، تازه است . آنچه هم ابوريحان بيروني راجع به نابود شدن كتب خوارزمي گفته ، مشكوك است و به هرحال مويد اين واقعيت نميتواند بود » استاد مطهري نيز در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران ، با دلايل تاريخي و علمي متعدد ، داستان كتاب سوزي در ايران توسط اعراب مسلمان را به چند دليل رد ميكند :
اول گفته ابوريحان مربوط به كتاب هاي زبان خوارزمي بوده نه زبانهاي اوستايي يا پهلوي ، و به اعتراف او (ابوريحان) ، زبان خوارزمي به هيچ وجه قابليت بيان مفاهيم علمي را نداشته و از اين رو ابوريحان زبان عربي را بر فارسي و خوارزمي ترجيح ميداد و لذا اگر كتاب هاي علمي در آن زمان وجود داشته ، قاعدتا ميبايست به زبان پهلوي ميبود نه خوارزمي ؛ زيرا همه كتابهاي ايراني كه به عربي ترجمه شد ، به زبان پهلوي بود نه زبان خوارزمي و يا زبانهاي ديگر .
دوم ، زبان خوارزمي ، زبان محدود و محلي بود و وسعت فرهنگي نداشت و نميتوان تصور كرد كه كتابخانهاي حاوي انواع كتابهاي پزشكي ، رياضي ، طبيعي ، نجوم ، ادبي و مذهبي به اين زبان وجود داشته است . زيرا اگر اين زبان وسعتي همانند زبان فارسي داشت ، با يك يورش از ميان نمي رفت .
سوم ، اگر داستان واقعيت داشته و خالي از مبالغه باشد ، مربوط به يك سلسله آثار ادبي و مذهبي و زرتشتي بوده كه از محتواي آنها هيچگ.نه اطلاعي در دست نيست .
چهارم ، در صورت صحت واقعه آتش سوزي كتابخانه خوارزم توسط «قتيبه» قطعا رفتار او ، رفتاري ضد اسلامي و ضد انساني بوده اما نميتوان آن را ملاك نظر اسلام و رفتار مسلمانان قرار داد كه در صدر اسلام ايران را فتح كردند ، چنانكه نميتوان رفتار عبدالله بن طاهر – از سرداران ايراني و ضد عرب – را كه دستور داد كتاب هاي ايراني قبل از اسلام را كشف و نابود كنند ، مصداق مخالفت ايرانيان با علم و دانش دانست .
استاد مطهري در رد گفته ابن خلدون نيز مينويسد كه اولا وي سخن خود را بر اساس شنيدههاي رايج بيان ميكند نه منابع موثق تاريخي . ثانيا او خود از تمايلات شعوبي و ضد عربي تهي نيست و ماخذ شايعه او عليالقاعده شعوبيان هستند . ثالثا ابن خلدون در قرن هشتم هجري ميزيسته و اگر گفته وي واقعيت داشت ، ميبايست مورخان سده هاي اول هجري قطعا بدان اشاره ميكردند نه او كه هفتصد سال با واقعه مورد نظر فاصله دارد .
استاد مطهري در تاييد و تكميل سخن خود مينويسد كه نبايد از نظر دور داشت كه در آيين زرتشتي سوادآموزي منحصر به درباريان و روحانيون بود و ساير طبقات و اصناف از بهره مندي آن ممنوع بودند ولذا توليد دانش و كتاب در آن فرهنگ رشد نميكرد .
منبع:تاريخ كتاب در ايران ، انتشارات اطلاعات ، 1388 این مطلب تاکنون 4322 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|