نقد كتاب محافظ شاه | كتاب «محافظ شاه» خاطرات آقاي علي شهبازي از قديمي ترين محافظان محمدرضا پهلوي است كه در دوران قبل از كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 به گارد شاهنشاهي ملحق شد. نوع چينش مطالب كتاب گوياي آن است كه شهبازي در اين كتاب به بيان گزيده اي از خاطراتش پرداخته بدين جهت تقدم و تأخر زماني در آن چندان مورد لحاظ واقع نشده است.
كتاب محافظ شاه اولين بار در ايران در سال 1377 توسط انتشارات اهل قلم به چاپ رسيد. هرچند اين كتاب به عنوان جلد اول به چاپ رسيده اما تاكنون مجلدهاي بعدي آن عرضه نشده است.
دفتر مطالعات وتدوين تاريخ ايران در بخش نقد وبررسي و تلخيص كتب تاريخي، كتاب«محافظ شاه» را مورد نقد و بررسي قرار داده كه باهم ميخوانيم :
كتاب «محافظ شاه» كه عمدتاً شامل ديدهها و شنيدههاي آقاي علي حيدر شهبازي – محافظ مخصوص شاه – است، ظاهراً با هدف احقاق حقوق وي به عنوان فردي كه سالهاي طولاني در خدمت محمدرضا بوده و حتي بعد از فرار از ايران نيز به همراه پهلوي ها و به دنبال مرگ شاه، مدتي نيزدر خدمت رضا پهلوي قرار گرفته، به رشتة تحرير درآمده است.
هر چند به دليل فقدان آگاهيهاي سياسي نويسنده و پايين بودن سطح سواد وي، اين كتاب نميتواند از جايگاه بالايي نزد محققان و تاريخنگاران برخوردار شود، اما از اين رو كه شهبازي سالها محمدرضا پهلوي را سايهوار دنبال ميكرده است خاطرات وي ميتواند در جهت كامل كردن برخي حلقههاي گمشده تاريخ كشورمان مفيد واقع شود.
خوانندة كتاب «محافظ شاه» با مطالعه همان بخشهاي نخستين متوجه اين واقعيت ميشود كه بيان كننده خاطرات از قدرت تحليل لازم برخوردار نيست و حتي نتوانسته است از خود يك شخصيت ثابت ارائه كند. همچنين از بررسي كلي كتاب، اين جمعبندي به دست ميآيد كه به احتمال قوي اين خاطرات در زمان وقوع رخدادها نگاشته نشده، بلكه بعدها كه منافع نگارنده با منافع برخي از وارثان محمدرضا پهلوي در تعارض قرار گرفته، وي اقدام به بيان خاطرات خود كرده است. در واقع از آنجا كه نويسنده بعد از اخراج توسط رضا پهلوي دچار شرائط سخت اقتصادي ميشود،اين احتمال قوت ميگيرد كه وي براي فائق آمدن بر مشكلات مالي خود از تضادها و اختلافات وارثان محمدرضا پهلوي بهره گرفته و اقدام به نگارش گزينشي خاطرات خود كرده است. اين برخورد گزينشي با وقايع و حوادث موجب شده است تا اين كتاب از انسجام لازم برخوردار نباشد و حتي سير تاريخي وقايع نيز در آن به درستي لحاظ نشود. به عنوان نمونه شهبازي در جايي ادعا ميكند: كه اين اولين سفر من به خارج از كشور بود؛ در حاليكه پيش ازآن شرح مبسوطي از سفرش به مراكش را بيان كرده است. هرچند به دليل كمي اطلاعات و فقدان قرائن لازم، نميتوان در مورد چرايي گزينشي عمل كردن شهبازي در بيان خاطراتش قضاوت دقيقي به عمل آورد، اما از آنجا كه وي از هيچ فرصتي براي افشاگري عليه به اصطلاح «گروه فرح ديبا» فروگذار نكرده و در مقابل نسبت به محمدرضا پهلوي و برخي وابستگان نسبي وي همچون اشرف به گونهاي متفاوت عمل كرده، اين شائبه ايجاد ميشود كه شهبازي از تضاد اشرف با فرح بهره فراواني برده است.
اصولاً بايد گفت احتمال اينكه شهبازي به منظور تضعيف يك گروه و دسته از دربار پهلوي به نفع يك گروه ديگر وارد اين عرصه شده باشد بسيار قوي است؛ زيرا در حاليكه تمام مورخان، اشرف را به عنوان آلودهترين عنصر دربار مطرح ميسازند، وي كمترين اشارهاي به عملكرد اين خواهر همزاد محمدرضا نمينمايد. فساد اشرف در زمينة مسائل اخلاقي، زدوبندهاي اقتصادي، خارج سازي دفينهجات به عنوان سرمايه ملي از ايران، هدايت بزرگترين باند مواد مخدر كشور و … شهرة عام و خاص است، اما شهبازي در مورد چنين شخصيتي كاملاً سكوت ميكند و در مقابل، تمام هّموغّم خود را معطوف بيان انحرافات فرح ديبا و اطرافيان وي ميسازد. همچنين نميتوان پنهان داشت كه وي در اين تلاش از جاده انصاف نيز خارج شده است به اين معنا كه برخي نسبتهاي داده شده به فرح به هيچ وجه نميتواند صادق باشد. براي نمونه، شهبازي، فرح را ماركسيست ميخواند يا وي را متهم به تلاش براي كنار گذاشتن محمدرضا و به دستگيري قدرت در ماههاي آخر انقراض حكومت پهلوي مي كند. البته به نظر مي رسد آموزههاي شهبازي از دوران خدمت در ارتش شاهنشاهي موجب شده است تا وي به محض ضديت با يك شخص، او را متهم به كمونيست بودن و وابستگي به بلوك شرق كند. بنابراين برچسب ماركسيست دو آتشه زدن بر فرح ديبا و اطرافيانش قطعاً به همان آموزههاي ارتش باز ميگردد. در دوران پهلوي از آنجا كه ارتش شاهنشاهي از سوي آمريكا به منظور سد كردن راه ارتش سرخ به آبهاي آزاد، تجهيز ميشد تا بتواند براي مدتي كوتاه وتا رسيدن نيروهاي آمريكايي در برابر همسايه شمالي خود مقاومت كند، همواره به لحاظ رواني، پرسنل ارتش را شديداً ضد كمونيست بار ميآوردند. به همين لحاظ بايد گفت ماركسيست خواندن بخش قابل توجهي از دربار شاهنشاهي همانقدر سادهلوحانه است كه طرح ادعاي تلاش فرح ديبا براي كنار گذاشتن محمدرضا.
قطعاً شهبازي به عنوان يك گروهبان ارتش، عنصري سختكوش براي دربار پهلوي بوده است، اما نميتوان اين مسئله را ناديده گرفت كه وي موقعيت به دست آورده را با چشمپوشي بر فساد و ناهنجاريهاي حاكم بر دربار حفظ ميكند و در نگارش اين كتاب نيزتلاش دارد تا تعارض بين شخصيت مذهبياي را كه از خود عرضه ميدارد و خدمت براي خانوادهاي كه منشأ فسادها و تباهيها در داخل كشور است، حل كند. به اين دليل خود را به عنوان يك عنصر مذهبي در تعارض شديد با ماركسيستهاي نفوذ كرده!؟ به دربار جلوهگر ميسازد. شهبازي حتي از درك اين مطلب قاصر است كه انجام برخي رفرمها توسط فرح در ماههاي پاياني سقوط پهلوي ، خواست مسلم آمريكاييها بود و فرح همانقدر در برابر مسائلي كه از واشنگتن ديكته ميشد مسلوبالاراده بود كه شاه.
البته شهبازي در بخشهايي از كتاب، به صورت اشارهوار آگاهي خود را از وابستگي و فساد پهلوي ها به رخ ميكشد، اما در عين حال دليل ادامه خدمت به دربار را پايبندي به سوگندش به قرآن بيان ميدارد. به عنوان نمونه، وي در توجيه ادامه عضويت در لشگر گارد و دربار، علي رغم شناختي كه پدربزرگش از ماهيت رضاخان به عنوان بنيانگذار سلسله پهلوي به وي ميدهد، ميگويد: «من از گفتههاي پدر بزرگم رضاشاه را شناخته بودم، اما چون سوگند قرآن خورده بودم كه خيانت نكنم در ارتش ماندم.»
كتاب«محافظ شاه» اشاراتي نيز به فساد غيرقابل تصور محمدرضا پهلوي دارد، اما نويسنده آن با عنايتي خاص تلاش ميكند مسئوليت اين گونه پلشتيها را متوجه زيردستان شاه سازد. به عنوان نمونه، زماني كه در يك روز افرادي مثل هوشنگ دولو در پنج محل تهران، به صورت ناهماهنگ با يكديگر براي محمدرضا خلوتگهي به منظور ارائه خدمات ويژه فراهم آورده بودند و شاه نيز تمامي روز خود را در اين پنج مكان سپري ميسازد، شهبازي اين زنبارگي محمدرضا را كه در يك روز دعوت پنج دلال محبت خود را پاسخ مثبت ميدهد، فراموش مي كند و در مقام انتقاد از افرادي بر ميآيد كه چنين برنامههايي را براي وي تدارك ميديدند. البته وي در جاهايي نيز مستقيماً از بيبندوباريهاي محمدرضا دفاع ميكند. براي نمونه شهبازي در پاسخ به يك سرگرد نيروي دريايي كه در جزيره كيش به او صحنههاي زشتي از شاه «تمام عريان با زنان در ساحل» را نشان ميدهد، مينويسد: «گفتم بالاخره شاه هم آدم است تفريح ميخواهد.» (ص288)
شهبازي به تصور اينكه اگر صرفاً اطرافيان محمد زضا را بيبندوبار قلمداد كند، شاه تبرئه خواهد شد نكات قابل تأمل و مفيدي را در مورد وضعيت چهرههاي نزديك به محمدرضا بيان ميكند. لذا ميتوان گفت كتاب “محافظ شاه“ پيرامون وابستگي درباريان به بيگانگان و بيشخصيتي و بيفرهنگي آنان گفتنيهاي بسيار دارد. به طور قطع اطلاعات شهبازي در مورد ماهيت دربار شاهنشاهي بسيار فراتر از آن است كه در كتاب «محافظ شاه» آمده و شايد اگر وي مستقل از تعارضات افراد وابسته به محمدرضا به بيان خاطراتش ميپرداخت، اين كتاب به يكي از غنيترين منابع تاريخ دوران پهلوي مبدل ميشد. هنوز هم اين اميد منتفي نيست كه شهبازي در مجلدات بعدي كه قول آن را داده است، واقعيتها را بيان كند تا از اين طريق خدمتي به ملت خود بكند. براي نمونه شهبازي در انتقال صندوقهاي بزرگ پر از جواهرات به خارج از كشور و تحويل آنها به بانكهاي سوئيس قبل از فرار اعضاي خانواده سلطنتي، نقش اصلي را داشته است.همان طوركه ثبت شده است پهلويها علاوه بر پولهاي كلان و نجومي، ميلياردها دلار از اموال مردم را نيز به صورت جواهرات به غرب انتقال دادهاند.اما متأسفانه شهبازي تنها به دو صندوق آن اشاره ميكند. اين در حالي است كه در كتاب خاطرات محمد علي مسعود انصاري چنين آمده است كه صرفاً شاه و فرح قبل از فرار، چهار صندوق به ارتفاع نيمي از قد انسان پر از جواهرات توسط شهبازي به خارج ميفرستند.
این مطلب تاکنون 6206 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|