راز همسوئي كسروي با رضاخان | علي ابوالحسني (منذر) احمد كسروي (1308 ق. 1324 ش) يكي از شاخصترين و نيز مؤثرترين تاريخنگاران معاصر است كه كتاب مشهور وي: «تاريخ مشروطة ايران»، در 70 سال اخير مصدر و محور بسياري از ديدگاهها و داوريهاي تاريخي قرار گرفته است. وي، گذشته از تاريخنگاري، آثار بسياري در رشتة مباحث مربوط به زبان، ادب، دين و سياست كشورمان دارد، كه از آن ميان، حملات تند و بيپروايش به اسلام و روحانيت، واكنش شديد هموطنانش را برانگيخته و نهايتاً به قتل وي انجاميده است.
روابط و مناسبات كسروي با رژيم پهلوي، يكي از فصول مهم و تأثيرگذار در زندگي اواست كه مقالة زير به بحث و بررسي پيرامون آن اختصاص دارد.
ميدانيم كه دو اثر مشهور كسروي: «تاريخ مشروطة ايران» و «تاريخ هجده سالة آذربايجان»، نخست به صورت پاورقي و با عنوان واحد «تاريخ هجده سالة آذربايجان» در مجلة پيمان (سالهاي 1313 به بعد) درج و نشر يافت و سپس با افزود و كاستهاي بسيار، به شكل چاپهاي فعلي درآمد. كسروي در پاورقيهاي پيمان و نيز در چاپهاي كنوني تاريخ مشروطه همه جا نسبت به ديكتاتور پهلوي (رضاخان) لحني جانبدارانه دارد. براي نمونه، در ديباچة «تاريخ هجده سالة آذربايجان» (ضميمة پيمان 1313 ش، ص 9) از بنيادگذار سلسلة پهلوي به عنوان «يكي از سرداران نامدار تاريخي، اعلي حضرت شاهنشاه پهلوي» ياد كرده و در تاريخ مشروطة ايران نيز وي را پادشاهي ميشمارد كه: «بيست سال با توانايي و كارداني بسيار فرمانروايي كرد»! به همين نمط، در اثر ديگرش: «تاريخ پانصد سالة خوزستان» از «سردار نامي ايران (حضرت اشرف رئيس الوزرا) اعلي حضرت شاهنشاه امروزي» سخن ميگويد كه «قد مردانگي برافراشت» و سپس بر سركوب قيامهاي ضداستعماريي چون قيام جنگل توسط رضاخان صحّه گذاشته و آن را به چوب شورشهاي كوري (نظير فتنة سيميتفو) ميراند. در جريان سركوب خزعل توسط سردار سپه (كه عملاً راه را بر دستيابي رضا خان به «سلطنت» گشود) كسروي رئيس عدلية خوزستان بود و در جشن پيروزي قشون پهلوي به ايراد نطق پرداخت و در آن از رضاخان به عنوان «بازوي نيرومندي» ياد كرد كه «خداي ايران براي سركوبي گردنكشان اين مملكت و نجات رعايا آماده گردانيده است».
او در پيشگفتار «تاريخ مشروطة ايران» (چاپ فعلي) اصولاً فلسفة نگارش تاريخ را زمينه سازي براي روشن شدن ارج خدمات رژيم پهلوي دانسته و با اشاره به دوران قاجار مينويسد: «دستههاي انبوهي آن زمانهاي تيرة گذشته را از ياد بردهاند و از آسايشي كه امروز ميدارند خشنود نمينمايند. و يك چيزي دربايد كه هميشه روزگار در هم و تيرة گذشته را از پيش چشم اينان هويدا گرداند». اين سخن و نيز سخن پيشين را، كسروي در كتاب تاريخ مشروطه ميزند كه مقدمة وي بر آن كتاب تاريخ بهمن 1319 ش در زير امضاي خود دارد: يعني آخرين سال ديكتاتوري رضاخاني را!
كسروي خود تصريح دارد كه از سوي دولت رضا خان، «ژاندارمي در پشت سر» وي ميايستاد و از او در برابر مردم، محافظت ميكرد. بر آنچه گفتيم، بايد ارتباط و بستگي كسروي به تيمورتاش (وزير دربار سفاك و فاسد رضاخان) را افزود كه سابقة آن، به عضويت كسروي در حزب «ايران نو» تيمورتاش در1305 شمسي ميرسد. كسروي، سلسله مقالات «تاريخ هجده سالة آذربايجان» در مجلة پيمان را به تيمورتاش تقديم كرده است. چنانكه نامة وي به تيمورتاش (آذر 1307) در شفاعت يكي از بستگان خويش نيز، با جملة «حضور مبارك بندگان حضرت مستطاب اجل اشرف، آقاي وزير دربار پهلوي دامت شوكته» آغاز و با عنوان «بندة فدوي» پايان مييابد. متقابلاً «تيمورتاش نيز از كسروي حمايت ميكرد».
تقدير چنين بود كه كسروي، پس از شهريور بيست كه بغض فروخوردة ملت ايران عليه جنايات عصر رضاخاني تركيد، سِمَتِ وكيل مدافع يكي از جانيترين عوامل دستگاه ديكتاتوري يعني پزشك احمدي را بر عهده گيرد و با اين عنوان فريبنده كه او «واسطه افزار جرم» بوده نه عامل آن، خواستار تبرئة وي گردد! دعاوي و دلايل كسروي در لوث كردن جنايات پزشك احمدي، همگي سست و بيبنياد بوده و آقاي ارسلان خلعت بري (وكيل خانوادة سردار اسعد در محاكمة پزشك احمدي) خوب به آنها پاسخ داده است. خاطرات علي صالح اردوان (داماد سردار اسعد و همبند وي در زندان شمارة يك قصر) نيز كه اخيراً با عنوان «ماجراي قتل سردار اسعدبختياري» توسط آقاي دالوند منتشر شده، صحت اقارير پروندة دادگاه پزشك احمدي را دقيقاً تأييد ميكند.
مرداد 21 شمسي، محاكمة سر پاس مختاري (رئيس شهرباني سفاك عصر رضاخان) به اتهام «معاونت در قتل مرحوم مدرس و نصرتالدوله و ديبا و خزعل و پروندهسازي و بازداشت غيرقانوني و زجر و شكنجه و سلب آزادي عدة زيادي از افراد كشور» در ديوان كيفر (شعبة اول) آغاز شد. همكاران و همدستان مختاري در قتل شهيد مدرس و ديگران نيز (همچون حسينقلي فرشچي) همراه وي به پاي ميز محاكمه كشيده شدند و جالب است بدانيم كه كسروي نيز در شمار وكلاي مدافع مختاري و فرشچي درآمد! وي در آن دادگاه براي سبك جلوه دادن قتل مدرس بلكه انكار آن، ضمن اعتراف به بيطمعي و دينداري مدرس، مدعي شد كه «همه ميدانند كه شادروان مدرس در سياست هميشه اشتباه ميكرد و كارهايش به زيان كشور بود»! سپس نيز واقعيت قتل مدرس را منكر شده و از دادگاه خواستار تبرئة مختاري ميشود. اين شراب پاشيها از كسي چون كسروي دربارة شهيد مدرس، آن هم در سالهاي پس از شهريور بيست و اظهار نفرت شديد ملت ايران از ديكتاتور، در حالي بود كه كساني چون دكتر مصدق و حتي تقيزاده، مدرس را مظهر آزادگي و ستيز با اسطورة استبداد ميشمارند. دكتر مصدق، ضمن نطق كوبنده و افشاگرانة خويش بر ضد رهبر كودتاي سوم اسفند سيد ضياءالدين طباطبايي در مجلس چهاردهم (17 اسفند 1322) گفت: «مردم به حضرت سيدالشهدا(ع) چرا معتقدند؟ براي اينكه او در راه آزادي صدماتي كشيد و جان خود را فداي امت كرده: بابي انت و امّي يا اباعبدالله پس من هم كه سگ آستان حضرتم بايد به آقا و مولاي خود تأسي كنم و براي خير اين مردم و براي آزادي اين جامعه هر گونه فحش و ناسزا بشنوم. مگر نبود مدرس در همين مجلس سيلي خورد؟! مگر نه اين است كه مقام مدرس در اين جامعه به واسطة مشقاتي است كه ديد؟! مگر نه اين است كه شربت شهادت چشيد؟! من هم دست كم از او ندارم و خود را براي هر كاري آماده نموده و به طوري كه عرض كردم آرزومندم به درجة شهادت نايل شوم». تقيزاده نيز زماني كه فرزند مدرس از وي پرسيد كه: «در تغيير سلطنت و انقراض قاجار، مدرس و شما (تقيزاده) و دولت آّبادي و علا و دكتر مصدق شديداً مخالفت نموديد و نطق همة شما در مجلس، بسيار محكم و مستدل است. چه شد كه از ميان شما مخالفين، تنها مدرس و مصدق مورد غضب قرار گرفته، يكي شهيد و ديگري زنداني شد؟» پاسخ داد: «هيچ كدام از ما مدرس نبوديم و نميشديم غير از او، بقية ما صلاح ديديم همراه سيل آمده حركت كنيم و با جريان آن، خويشتن را به ساحل برسانيم، ولي مدرس به خاطر رشادت و تهوّري كه داشت خلاف جريان به حركت درآمد، و دست از مخالفت برنداشت. ما اين از خودگذشتگي و شجاعت را نداشتيم كه تا مرز شهادت پيش رويم. ولي او داشت. نظير مدرس در تمام طول تاريخ، كمتر پيدا ميشود».
اداي دين به سرپاس مختاري!
دكتر عبده، دادستان دادگاه مختاري، ماجراي محاكمة اين افراد، و كارشكنيهاي دربار پهلوي براي جلوگيري از مجازات قانوني آنان را باز گفته است. به نوشتة او، محاكمة مختاري و يارانش «در حقيقت... محاكمة رژيم ديكتاتوري رضاشاه تلقي ميشد» و شاه جوان «با هيچ اقدامي كه خاطرات دوران اختناق پدرش را به ياد آورد موافق نبود» و لذا براي كارشكني در روند محاكمه و مجازات متهمين «از اقدام به اعمال نفوذفروگذار نميكرد... كما اينكه» پس از پايان نطق وكلاي مدافع، و تصميم دادستان (عبده) به پاسخگويي، بهاءالملك قراگزلو، وزير دادگستري وقت، را نزد عبده فرستاد كه نظر شاه اين است كه «تبليغات بيشتر در مورد اين محاكمه نشود و سر و صدايي بيجهت را نيفتد. ديگر ضرورت ندارد كه به جوابگويي مدافعات وكلا» بپردازد، كه البته با مقاومت عبده و تهديد وي به استعفا از دادستاني، سپر انداخت.
نورالدين چهاردهي (كه از نزديك با كسروي معاشرت داشته) مينويسد: كسروي در دفاع از مختاري «پولي نگرفت و پيغام داد هر وقت داشتيد بپردازيد. مختاري پس از آزادي از كساني بود كه در خفا حمايت از كسروي ميكرد». وي همچنين با اشاره به «تمجيد و توصيف» مستمر كسروي از رضاخان در جوّ ضد رضاخاني دهة 20 مينويسد: «در سال 1323 شاه مخلوع كسروي را به دربار احضار نمود و از وي تمجيد و قدرداني بسيار نمود و به كسروي گفت: چيزي از من مطالبه كنيد. كسروي پشتيباني شاه مخلوع را در حمايت از خود و گسترش مرامش خواستار شد... و شاه مخلوع به كسروي قول داد كه در اشاعة مرامش بدون تظاهر حمايت نمايد». نيز مينويسد: «كسروي در وقايع شهريور بيست برخلاف تمامي نشريههاي آن زمان، عكس رضاخان را در [روزنامة] پرچم گراور نموده و از رضاخان تمجيد بسيار كرد. شاه مخلوع كسروي را به دربار احضار نمود وي را مورد تفقد قرار داد و از آن پس كسروي را مورد حمايت قرار داد. اين مطلب را كسروي با من در ميان گذاشت».
راز همسويي كسروي با رضاخان
حمايت كسروي از رضاخان عمدتاً به علت مبارزة آن سلطان سفّاك با اسلام و روحانيت بود و اين حقيقتي است كه كسروي خود در آثار گوناگونش (از جمله: مجلة پيمان و نيز كتاب «شيعيگري» يا «بخوانند و داوري كنند») جابجا به آن اشاره دارد. به برخي از تصريحات او در مجلة پيمان اشاره ميكنيم: «كساني قدر اين زمان را نميشناسند، ليكن ما نيك ميدانيم كه شرق را زمان بسيار نيكي فرا رسيده. اين جنبشهايي كه امروزه پديد آمده و دستهاي نيرومندي شرق را تكان ميدهد. همة اينها خواست خداست. ما چنين روزي را چشم براه بوديم و اينك بدان رسيدهايم... تا ساختمانهاي كهن هزار سال پيش كه در عقايد مردم مخصوصاً شرقيها وجود دارد خراب نشود. به جاي آن شالودة تازه و عاقلانه نميتوان ريخت... برخي از آن بيماريها را كه يكسره از پريشاني كار دين پديد آمده و نتيجه آلودگي كيشها است ياد مينماييم و... اين... خود چيزهايي است كه ما امروز ميدانيم و ميتوانيم نوشت».
كسروي در «بخوانند و داوري كنند» «شيعيگريِ» (قبلي) از شعائر شيعه، بويژه روضهخواني با لحني هتاكانه و كينه توزانه انتقاد ميكند و حملات سخت رضاخان به شعائر مذهبي را جلوگيري از «نادانيها» ميشمارد! او حتي پس از سقوط رضاخان نيز صريحاً اقدامات وي نظير تخته قاپو كردن ايلات و عشاير، مبارزه با نفوذ روحانيت، كشف حجاب و منع شعائر حسيني را «چند رشته كارهاي سودمند» شمرده و نوشت: «وزيراني كه پس از برافتادن رضا شاه به روي كار آمدند بايستي اينها را نگاهدارند و كميهاي آنها را جبران كنند». نيز در مقالة «خردهگيري و پاسخ آن». ضمن انتقادي نرم از ديكتاتوري رضاخان، كلية اقدامات ضداسلامي وي را تأييد كرده و نوشت: «نيك ميدانيم كه آن شاه علاقه به كشور داشت و ميخواست... روگيري زنان و نمايشهاي بيخردانة محرم و مانند اينها را كه دست آويزي به بدخواهان ايران داده ماية سرزنش و شرمساري شده بود از ميان بردارد. براي فيروزي در اين آروزها خود ناچار بود كه جلو ملايان را بگيرد و بايد گفت حق با بود...»!
شادروان جلال آلاحمد، به درستي، آزادي عمل كسروي در زمان رضاخان را ناشي از همسويي او با سياست ديكتاتوري ميداند. به گفتة او: «اگر به خاطر كوبيدن مذهب يا به عنوان جانشين كردن چيزي به جاي روشنفكري نبود، پيمان [= مجلة مشهور كسروي] هم ميتوانست مثل هر مجله و مطبوعة ديگري در توبرة محرّم علي خان [مأمور معروف سانسور] جا بگيرد و فرصت نيافته باشد براي آن مذهب سازي قراضه.
احساس طبري نيز، در تحليل اين همسويي، تحليل جالبي دارد: «رضا شاه كه در دوران عروج خود، پس از عوام فريبيهاي جمهوري خواهانه، دست به تظاهرات مذهبي زد... روش خود را به تدريج دگرگون نمود و سياست عقب زدن نفوذ روحانيت و بسياري از آداب مذهبي را به سود تجدد و اروپاييگري دنبال كرد... اين واكنش رضاشاه عليه آن مذهبي بود كه نميخواست تن به مركزيت بدهد و براي خود حقّ خاصّي در امور قانونگذاري و فرهنگي و اوقاف و اصولاً ادارة مردم قاتل بود.
تمايل رضا شاه به تضعيف روحانيت شيعه، تنها از تمايلات خودش براي از ميان برداشتن رقيب منشأ نميگيرد؛ استعمارطلبان انگليس نيز از دوران حوادث تنباكو و فتواي ميرزا حسن شيرازي به عنوان مجتهد اعلم، در نكشيدن قليان و عدم معاملة دخانيات، اين نيرو را شناخته بودند. برخيها حدس ميزنند ميرزاي شيرازي با شيخ فضلالله نوري ارتباط داشته و اعدام شيخ فضلالله، اقدامي بود به منظور انتقام ستاني استعمار از «فضولي» روحانيت و قبضه كردن امور (؟!). نيروي روحانيت در جريان انقلاب مشروطيت نيز نفوذ زيانمندي براي اشرافيت و استعمار، در تودههاي مردم نشان داد. بعدها نيز از خياباني گرفته تا مدرّس، روحانيوني پيدا شدند كه براي سياست استعماري انگلستان مشكلاتي پديد ميآورند. لذا از نو قالبگيري و بازسازي روحانيت شيعه براي آنان نيز در دستور روز بود. در زمان رضاشاه، تشيع قرون وسطايي [؟!] با تمام آداب و رسوم سنتي، با تمام دعاوي خود كه حكومت را «جائر و غاصب»، و ولايت را حقّ امام يا فقيه ميشمرد، نميتوانست براي ديكتاتوري... قابل هضم باشد. به اين جهت ما با يك سياست صريح درگيري با روحانيت روبرو هستيم».
پانوشتها:
----------------------------------
. تاريخ مشروطة ايران، كسروي، ص 825.
. تاريخ پانصد سالة خوزستان، ص 174 و نيز صص 178ـ179.
. همان، صص 178ـ179. براي نقد اظهارات كسروي راجعبه نهضت جنگل ر.ك، سردار جنگل ابراهيم فخرايي، ص 4.
. ر.ك. تلاش آزادي، باستاني پاريزي، صص 390 به بعد.
. تاريخ مشروطة ايران، ص 5.
. بخوانند و داوري كنند، كسروي، چ 3. تهران 1336، صص 67ـ68.
. قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، محمود تربتي سنجابي، ص 333.
. اسناد و مكاتبات تيمورتاش... ص 49.
. داعيان پيامبري و خدايي، نورالدين چهاردهي، ص 55.
. براي مدافعات كسروي ر.ك، ماجراي قتل سردار اسعد بختياري، تدوين: حميدرضا دالوند، صص 178ـ183 و 186ـ188.
. ر.ك. همان: ص 186.
. ر.ك، همان: ص 189 به بعد، 219 و 210ـ250.
. روزنامة اطلاعات، سال 17، ش 4949، 3 مرداد 21، ص 3. براي خلاصة جريان محاكمة مختاري ر.ك، زندگي سياسي و اجتماعي مظفر فيروز، صص 14ـ15 و نيز ص 52.
. تفصيل اظهارات كسروي و نقد آن فرصت ديگري ميطلبد.
. سياست موازنة منفي در مجلس چهاردهم، حسين كي استوان 1/52.
. مدرس، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 2/238ـ239.
. چهل سال در صحنه؛ خاطرات دكتر جلال عبده، صص 156ـ163.
. داعيان پيامبري و خدايي، ص 124.
. همان: صص 35ـ36.
. همان، ص 81.
. پيمان، ارديبهشت 1315، ص 231. مقالة «ميانة پيمان و هوادارانش»، كسروي زماني اين مطلب را مينويسد كه شرق اسلامي آن روز تقريباً به طور يكپارچه در زير سيطرة استعمار (خصوصاً استعمار انگليس) قرار داشت و حكومتهاي مرعوب يا مجذوب غرب بر آن فرمان ميراندند؛ در ايران رضاخان، در تركيه آتاتورك، در عراق فيصل، در افغانستان امان اخان، در عربستان... در هند... بايد ديد چه دستهاي نيرومندي جز دستهاي ايادي استعمار، شرق آن روز را راه ميبرد؟!
. همان: شهريور 1318، ص 444 و ص 433.
. ر.ك، ص71 به بعد.
. همان، ص 75.
. دادگاه كسروي، ص 51 ـ 52.
. روزنامة پرچم، سال 1، ش 220. 7 آبان 1321، ص 1.
. در خدمت و خيانت روشنفكران، ص 327، به نوشتة جلال: «كسروي در زماني به اوج فعاليت خود رسيده بود كه در سالهاي پيش از 1320 حكومت وقت نسبت به روحانيت بدجوري سخت ميگرفت» (همان: ص 260).
. تأكيد روي كلمه از خود احسان طبري است.
. تأكيد مطلب از طبري است.
. جامعة ايران... صص 105ـ106.
. همان.
. همان، ص 107.منبع:جام جم، ايام تاريخ معاصر شماره 12، دي 1384 این مطلب تاکنون 5834 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|