بستنشيني، استعمار انگليس و مبارزه اميركبير | جابر عناصري استاد مردمشناسي، دانشگاه تهران، دانشكده هنر در ايام نوجواني، به اقتضاي اينكه اهل ديار اردبيل بودم و ساكن آن شهر و با بارگاه جناب شيخصفيالدين اردبيلي انس و الفتي داشتم و زاوية قلندران جان شيفته در آستانهي حضرت شيخ را زيارت ميكردم و محوطه بقعهي شيخ صفي را آرامترين مكانها براي بازخواني دروس امتحاني ميشناختم، گهگاه از زبان متولي كهنسال بقعه ميشنيدم كه زماني اين بارگاه «بست» امن و اماني براي پناهندگان و دلشكستگان از جور عمال دولتهاي جبار به حساب ميآمده و زنجيري از درب بيروني آستانهي حضرت شيخ ـ در خيابان عاليقاپو ـ (به صورت هلالي) آويزان بوده و هركس به دلايلي ناگزير از پناه جستن در سراي شيخ صفي عليهالرحمه ميشده، اگر دست بر اين زنجير ميرسانده، قواي نظميه و عدليه و كارگزاران بلديه را ياراي مؤاخذه آن شخص نبوده است. تا زماني كه به ريش سفيديگري اهل دل، گناه ناخواستهي آن پناهنده بخشوده ميشد و يا به عدل و انصاف، تصميمات مقتضي در حق آن مُجرم اتخاد ميگرديد.
زمان گذشت و كنجكاوي در قلمرو آيين و رسوم بستنشيني در ايران، راقم اين مقاله را به مطالعه دربارهي تاريخچهي بست و بستنشيني كشاند. به خصوص از ديدگاه مردم شناسي و فرهنگ عامه، مطالعات فراواني انجام گرفت و تصميم بر طبقهبندي مطالب گرفته شد. همزمان با اين اقدامات، كتابي به قلم جناب آقاي دكتر عباس خالصي به چاپ رسيد و نگارنده به اشتياق در بند بند نوشتههاي فاضل فوقالذكر تأمل نمود و چاپ اسناد و مدارك فراهم گشته توسط خود را به بعد موكول نمود. «تاريخچهي بست و بستنشيني» هر چند به سال 1366 به چاپ رسيده، با اين حال تاكنون معرفي دقيقي از اين كتاب انجام نگرفته است. به خصوص اينكه بخش مفصلي از كتاب به تاريخ صد سالهي اخير ايران مربوط ميگردد. از اين رو نويسندهي اين سطور مصمم گرديد تا بازگويي گوشههايي از آداب بستنشيني ـ مندرج در اين كتاب را ـ عهدهدار شود و به توفيق خداوند در فرصتي كه پيش بيايد به چاپ و نشر مطالبي كه شخصاً گردآوري نموده است، اقدام نمايد.
پيش از بحث در زمينهي فصول كتاب «تاريخچه بست و بستنشيني» توضيح نكاتي به عنوان پيشگفتار ضروري مينمايد:
از ديدگاه جامعهشناسي ـ عليالخصوص جامعهشناسي اديان ـ شأن و منزلت برخي از افراد و قداست بعضي از اماكن، مورد توجه سرسپردگان به معنويت بوده و زماني به مصداق چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند، صور خيالي و قدمگاههاي فرضي را محترم دانستند و سپس دست از خرافات بركشيدند و شرف المكان به شرف المكين را شعار ساختند و نه زيارت سنگ نظركرده بلكه دلسپاري به ارواح خستگان و خفتگان در سينهي خاك تيره را كه زماني نَفَسي گيرا داشتند و خضر طريق معرفت بودند، سفارش نمودند.
ضمن تورق كتب عمومي مردمشناسي و جامعهشناسي و با عطف نظر به باورهاي قومي، اسناد متعددي كه به شرح و توصيف و جهانشناسي و جهانبيني و سپس گرايش به مابعدالطبيعه و ماوراء طبيعت را نشان دادهاند و گوشهي چشمي نيز به مكانهاي مقدس انداختهاند، در مدنظر قرار ميگيرند. افزون بر امكنهي مقدس، خيمه و خرگاه ريش سفيدان قوم و قبيله و خانه رهبران نفوذي و معنوي جامعه و چادر مهمانسراي شيوخ قبيله (مضيف) و ديوانخانهها و... هم در نزد متوسلان به اين مراكز مورد احترام بوده و اعتبار ويژهاي داشتهاند. اين اماكن براي كساني كه نجات از تهمت را آرزو ميكردند و يا احقاق حقي را خواستار بودند، به منزلهي جان پناه يا «بست» محسوب ميشده است. پس از اين مقدمه كه از راقم مقالهي حاضر است، ميتوان شواهدي از كتاب تاريخچهي بست و بستنشيني ارائه نمود:
نويسنده محترم آقاي دكتر عباس خالصي در صفحهي 11 كتاب مذكو در باب پيشينهي بستنشيني چنين مينويسد:
«... شايد بتوان ريشه و انگيزهي اوليه سنت بستنشيني را در دورانهاي بسيار دور تاريخ يعني قبل از پيدايش اديان الهي در پيش مردم اثر گرايش انسانها به پرستش و توسل به مقدسات ذهني ساخته و پرداخته اذهان خويش يا سمبلهاي عيني محصول و دستآورد خودشان پيدا كرد.»
در اين زمينه، نويسنده كتاب در صفحه 13 چنين ادامه ميدهد:
«... [اولياء] پس از خودشان، قبورشان ـ بارگاهشان آثار و بازماندههايشان مراكزي مقدس و قطبهايي براي توسل و پناهجويي گنهكاران، گرفتاران، بزهكاران گشت... و مأمني شد براي تظلم و دادخواهي و شفاعت و...»
اين پديده كه در طول زمان به صورت سنتي اجتماعي تكرار شد و مورد قبول خاص و عام قرار گرفت. ريشهي محكم و مقدسي در جامعه پيدا كرد. به طوري كه خود، آييني شد. قانوني شد نافذ و پويا كه بسياري از اوقات به آيينهاي اجتماعي و قوانين مسلم پشت پا زد و رسوخ و برتري بيچون و چراي خود را در جامعه، بارها و بارها نشان داد.
طرح مطالب مربوط به بست و بستنشيني از اين نظر مورد توجه است كه در تاريخ معاصر ايران به كرات مواردي در اين قلمرو به چشم ميخورد و نگارندگان تاريخ معاصر ايران را به تشويق و ترغيب در ريشهيابي مذهبي، سياسي، تاريخي، فرهنگي اين موضوع ميكشاند.
در حيطهي تاريخ معاصر ايران، بسيار هنگام از احداث عمدي بستها و يا تخريب اين اماكن، شواهد چشمگيري سراغ داريم و از حسن و قبح مسأله آگاه هستيم و ميدانيم كه نفس احترام به نيكان و نياكان و پاكان و مزار و مرقد و سرپناه و گذرگاه و قدمگاه آنان يك امر عاطفي و نشانهاي از مهر و مهرباني است. اما آن زمان كه غرضها، دوستيها تيره ميدارد و رندان به فكر سودجويي از باورهاي خالصانهي مردم ميپردازند، سرطويله و كاهدان اصطبل ناصرالدين شاه قجر، جان پناه بستنشينان ميشود. دل انسان به درد ميآيد و اين چنين شفاعت و پناهندگي را در خور انسان نميداند. اينجاست كه بيگانگان از نابكاران شناخته نميشوند و خيانت پيشهگان از چنگ عدالت ميگريزند و محلهاي امن و مقدس رفته رفته در حد اماكن نامقدس مثل اصطبلها، طويلهها، خانههاي زورمندان و حتي سفارتخانهها تنزل مييابند. نيمنگاهي به مبحث واژهشناسي و تعاريف (ص22 كتاب) ما را به درك معني بست و بستنشيني قادر ميسازد:
بست و بستنشيني ـ بست در عرف با زبان فارسي عبارتست از حريم امني (حريم به معني اعم كلمه: فيزيكي يا مكاني ـ زماني ـ اجتماعي ـ عقيدتي ـ انساني) كه انسان يا جانداري در پناه و سايهي آن از تعرض و تعدي غير، مصون و محفوظ ميماند. يا انسان را در بيان عقيده يا درخواستي در مقابل شخصي يا اشخاصي ديگر قادر ميسازد كه در حال عادي و معمولي قادر به اظهار آن نيست.
هر چند نويسندهي ارجمند كتاب، در بسياري از موارد از شرح و توضيح اصل مطلب عدول ميفرمايند (نظير مبحث خون بست در صفحه 24 كتاب كه اصولاً مقولهي ديگر است و فعلاً جاي بحث نيست) با اين حال از نظرات سياحان و ... بهره ميگيرند. در زمينهي پيشينهشناسي بستنشيني، نويسنده از عقايد جرج ـ ن ـ كرزن مؤلف كتاب ايران و قضيهي ايران، ترجمهي وحيد مازندراني و از يادداشتهاي شاردن (سياح دورهي صفوي) بهره ميجويند و با خوشبيني از بستي به عنوان هايد پارك در لندن سخن ميگويند كه ظاهراً هر معترضي ميتواند در اين نزهتگه آزادي، عقدههاي دل بگشايد و جان معترضين، از گزند خفقان و مجازات مصون باشد. نگارندهي اين سطور ضمن تحصيل در لندن شاهد جنگ زرگري بسياري از معترضين كرايهاي و... بوده است و نيك ميدانيم كه جز كلاهگذاري سر مردم عادي و عامي عليالظاهر به نشانهي وجود آزادي كلام و بيان و شعار، كار ديگري انجام نميگيرد. نميدانم جناب آقاي دكتر عباس خالصي جداً معتقد به آزادانديشي اهل ينگي دنيا هستند يا نه؟ من شخصاً ناظر بسياري از حقههاي سياسي سياستمداران بريتانياي كبير در هايد پارك لندن بودهام و عاقلان و عارفان را اشارتي كافي است و خوشباوري در اين زمينه، پسنديده نيست.
بهر حال نويسندهي كتاب، در صفحاتي از كتاب، از عوامل تشكيلدهندهي بستنشيني و مفهوم بست (پناهگاه، ملجأ، حامي، و...) سخن ميگويد و مباني شكلگيري بستنشيني و ساير مفاهيم مشابه آن در سير تاريخ را توضيح ميدهد و در صفحات 43 تا 57 مطالبي مينگارد كه در حكم حاشيه روي تلقي ميشود. ضمن اين كه شواهدي به شعر در باب پناهندگي و پناهيدن و مُلتجي شدن ارائه ميدهد و بار ديگر صفحاتي را (به نظر راقم اين سطور) به حاشيه روي اختصاص ميدهد و لغاتي را كه توصيف و تفسير آنها ضروري نمينمايد، مطرح ميسازد.
آنچه اشتياق ما را از خواندن مندرجات كتاب افزونتر ميسازد، مربوط به فصل دوم يعني فرازهايي از تاريخ است كه نويسندهي كتاب پس از نقل داستانهايي در باب فتوت و... اعتبار خانقاه شيخ صفيالدين اردبيلي (بست بيپناهان) پرده برميدارد و از بستنشيني آغامحمدخان قاجار در عهد كريم خان ـ در شيراز ـ و احترام رييس خاندان به آستانهي حضرت عبدالعظيم ياد مينمايد و نمونهاي از بستنشيني در زمان محمدشاه قاجار و اوج رونق بازار بستنشيني در دوره قاجار و قتل بارون الكساندر گريبايدوف مطرح ميگردد. همو (گريبايدوف) حرمت نگاه نداشته و زنان گرجي را از بست بيرون ساخته و جان در اين راه پرمخاطره باخته بود. تا زماني كه واقعهي اسفناك بستنشيني در سفارتخانههاي دول مترقيه!؟ خارجي پيش ميآيد. آنجا كه اين سياستمداران اجنبي و صاحب هزار حقه، اشرار ايراني را حمايت كرده و خانههاي خود را بست قرار ميدادند (ص 109)
خدمات اميركبير در راه تنوير افكار و اقدامات او براي ويران ساختن اصطبلها و سرطويلهها و كاهدانيهاي شاهي كه متأسفانه محل اطراق اوباش گشته بود، زهر چشمي از نابكاران ميگردد. امير در تاريخ 1266 (ق) رسماً فرمان شكستن بستها را صادر كرد و به بستنشيني خاتمه داد و مجرمين را به پاي ميز محاكمه و عدالت كشانيد.
«بعضي اين اقدام امير را ضربهاي بر پيكر روحانيت و شكست قدرت آنها قلمداد ميكنند اما بايد دانست كه اين سنت ريشهي مذهبي نداشته و دليلي از مباني ديني هم ندارد و پناه بردن حتي به امكان مقدسه از نظر شرعي مجوز تعطيل عدالت و گذشت جرم از نظر اسلام نيست. تقويت اين سنت به نفع و به دست استعمار انگليس صورت ميگرفته و حتي يك نفر روحاني با اين اقدام اميركبير در شكستن بست اعتراض ننموده است.» (ص 142 ـ 142)
(اقتباس نويسنده كتاب از: كتاب اميركبير يا قهرمان مبارز با استعمار ـ نوشتهي: آقاي هاشمي رفسنجاني).
بستنشيني انفعالي در زمان ناصرالدين شاه و فرزند ضعيفالنفس او مظفرالدين شاه نيز تكرار ميشود. ضمن اينكه احترام امكان مقدسه در نزد اهل نظر و صاحبان درك و فهم، محفوظ ميماند و امداد از انفاس اولياءالله در مدنظر قرار ميگيرد و هر آنچه خرافه و باطل است، از حرمخانه سينه نيكان و پاكان دور رانده ميشود. از بد حادثه، سفارتخانههاي دول خارجي، جان پناه خامانديشان ميگردد. تحصن در اين سفارتخانه در ايام حكومت به دور از عدل محمدعلي ميرزا نيز رواج مييابد و تحصن در اين اماكن و ساير رويدادها تا جلوس احمدشاه به تخت، بخشي از كتاب «تاريخچهي بست و بستنشيني» نوشتهي: دكتر عباس خالصي را به خود اختصاص ميدهد و تصاوير عبرتانگيزي از بستنشيني در بستهاي؟! فوقالذكر را در برابر ديدگان حيران خوانندگان قرار ميدهد. نويسنده كتاب به سرعت به پايان سخن ميرسد و از انتقال سلطنت از قاجاريه به پهلوي و توضيح مسائل متعدد به تعجيل سخن ميگويد و وعده ميدهد كه در آينده در كتب مستقل ديگر در اين باره شرح و تفسير و توضيح مفصلي داشته باشد. لازم به تذكر است كه كتاب پادشاه مصور بوده و در 3300 نسخه و به سال 1366 از سوي انتشارات علمي به چاپ رسيده و در برگيرندهي 186 صفحه + 2 صفحه فهرست منابع مورد استفاده ميباشد.منبع:تاريخ و فرهنگ معاصر، فصلنامه مركز بررسيهاي اسلامي، مجموعه سال اول شمارههاي 3 و 4. این مطلب تاکنون 3712 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|