بازخواني زمينه ها و روند قيام گوهرشاد | حسن شمس آبادی مقدمه
قيام گوهرشاد را ميتوان تقابل روحانيت مشهد با مظاهر بيديني و مذهب زدايي رضاخان تفسير کرد. با تثبيت پايه هاي سلطنت پهلوي، رضاخان که قدرت مطلقه را در دست داشت سعي کرد با پياده کردن آنچه که او خود پيشرفت و تعالي جامعه ميخواند از دول اروپايي و غربي عقب نماند. وي آغاز ترقي مردم ايران را در ظاهر شدن زنان در جامعه و بي حجابي آنها دانست و پس از سفري که به ترکيه داشت، سعي کرد با تمسک به دوستانش(کمال آتاتورک و امان الله خان پادشاه افغانستان) در اين راه گام بردارد. چنانچه مهدي قلي خان هدايت در کتاب خاطرات و خطرات، کشف حجاب در ايران را سوغات آنکارا ميداند.
اجراي کشف حجاب در ايران که مردم پايبند به مذهب و سنتهاي ديني بودند موجي از مخالفت را به همراه داشت. انتشار خبر برپايي جشن شيراز و ضرب و شتم حسام الدين فال اسيري از علماي آنجا و همچنين تبعيد دو تن از روحانيون تبريز، آيت الله حسين قمي مرجع خطه خراسان را بر آن داشت تا جهت ممانعت از اجرايي شدن کشف حجاب در ايران به تهران عزيمت و با شخص رضاخان ملاقات کند.
محاصره شدن ايشان در باغ سراج الملک شهرري، باعث ناراحتي بيت ايشان و مردم مشهد گرديد. ورود شيخ محمد تقي بهلول به مشهد و اطلاع يافتن او از وقايع باعث شد تا طي سخناني در حرم رضوي مردم را به حمايت از آيت الله قمي فراخواند. سخنان او هر چند باعث شد تا براي مدت زمان کوتاهي در يکي از اتاقهاي حرم زنداني گردد اما مردم به خروش آمده در اقدامي وي را آزاد ساختند و او هم آنها را به گسترش تحصن فراخواند.
اولين يورش ماموران نظامي صبح جمعه مورخه 19/4/1314ش بوقوع پيوست زماني که ماموران با محاصره کردن مسجد گوهرشاد مانع از ورود مردم به داخل مسجد شدند. هر چند به ادعاي خود بهلول، او طي ملاقات با عده اي از دولتيان و روحانيون مشهد به توافق نسبي رسيدند اما در عمل کاري از پيش نرفت. کشتار اوليه مردم هشت تن از علما را بر آن داشت تا طي تلگرافي به رضاشاه از او بخواهند تا با عدم اجراي کشف حجاب به اين غائله خاتمه دهد، اما او بي اعتنا به اين مساله مجوز ورود سربازان به حرم و حتي تيراندازي بسوي مردم را صادر کرد.
با عقيم ماندن رايزنيهاي آيات عظام شيخ مرتضي آشتياني، حسين فقيه سبزواري و نهاوندي با مقامات دولتي، يورش نظاميان به متحصنين حرم رضوي در روز يکشنبه 21/4/1314ش بوقوع مي پيوندد. در نتيجه اين حمله مقاومت مردم بي دفاع درهم شکسته، تعداد زيادي زخمي و کشته ميگردند.
با پايان يافتن قيام گوهرشاد، رژيم طي عملياتي تعداد زيادي از علما و افراد دخيل را بازداشت، عدهاي متواري و عدهاي هم تبعيد ميگردند.
در مقاله پيش رو سعي شده تا با ريشهيابي زمينه هاي قيام، روند حوادث اتفاق افتاده مورد بازخواني قرار گيرد.
مقدمات کشف حجاب در ايران
جهت بررسي قيام گوهرشاد بايست ابتدا نگاهي اجمالي به زمينههاي پيدايش کشف حجاب در زمان پهلوي اول داشته و آنگاه مراحل وقوع اين جريان را که منجر به قيام مسجد گوهرشاد شد، مورد بررسي قرار دهيم.
با استقرار پايههاي سلطنت پهلوي رضاخان مدرنيتهکردن و پيشرفت کشور را سرلوحه کارش قرار داده و پيشرفت غرب را به اشتباه در ورود زنان به جامعه و هرزگي آنان جست و لذا تمام سعي و تلاش خود را در اين راه به کار برد. اما وي از يک مساله در ايران فراموش کرده بود و آن هويت ديني و مذهبي مردم ايران و عدم سنخيت پياده شدن افکار مغشوش وي در بين مردم جامعه ايران بود. پيش از اين دو همسايه ايران يعني افغانستان و ترکيه در اين راه گام برداشته بودند و تا اندازهاي هم موفق شده بودند. اماناللهخان پادشاه افغانستان و مصطفي کمالآتاتورک سعي کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپايي مآبکردن مملکت خود گام بردارند و کشور افغانستان اولين کشور اسلامي بود که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد.
پادشاه افغانستان پس از مسافرتي به اروپا، در 1306 ه.ش در بازگشت به کشورش، به ايران آمد و با خانواده خود که لباسها و کلاههاي اروپايي پوشيده بودند در محافل رسمي ظاهرگشت.« امير افغانستان که براي گردش اروپا رفته است و خيلي پذيرايي شايان در همه جا از ايشان نمودند به ايران هم خواهند آمد ....به قدر سي نفر مرد و زن افغاني همراه ايشان هستند. زنها تماما رو باز هستند در تمام مهمانيها ملکه را همراه خودش برده است شاه و سويت تماما لباس اروپايي و کلاههاي اروپايي داشتند» در نقلي اين هيأت توسط رضاشاه به ايران دعوت شده بود تا پس از گردش آنها در ايران بازتاب بيحجابي آنها را در سطح کشور بسنجد و در صورت عدم اعتراض جامعه ايران به اين مساله، آن را بزودي در ايران پياده سازد و در غير اين صورت، بيحجابي پادشاه افغانستان و هيات همراه او را امري شخصي قلمداد کرده، خود را بيگناه جلوه دهد.
از سويي ديگر رضاخان پس از سفريکه به ترکيه داشت، ظواهر غربي را که آتاتورک در کشور پياده کرده بود، از نزديک مشاهده و بسيارتحت تاثير قرار گرفت بطوري طي نطقي در ترکيه، اظهار اميدواري کرد با رفع خرافات مذهبي درکشور، ايران هم بتواند چون ترکيه مراحل ترقي را بپيمايد.« به واسطه برداشتن خرافات مذهبي در مدت سلطنت من اميدواريم که هر دو ملت بعد از اين با هم با يک روح صميميت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقي را طي خواهند کرد.» پس از اين مسافرت بود که رضاخان در مسير تأسي صرف و تشبيه به اروپايي شدن بيش از پيش مصمم تر شد، چنانچه طي نطقي ديگر در موقع شرفيابي وکلاي مجلس شوراي ملي، در جواب يکي از وکلا که ايران را مترقيتر از ترکيه دانست، اين چنين بيانکرد:« من ترکيه را ديدم در چهار ديوار زينت و صفاي طبيعي بساط خودنمايي شما ميخواهيد به اين اظهار نگذاريد ايران جلو برود، کوشش من اين است که ايران در طريق ترقي و قبول تمدن جديد وارد کنم ....» پس از اين قضايا بود که رضاخان متحول شد چنانچه پس از مشاهده دستجات منظم دختر و پسري که در ترکيه از مقابل او رژه رفتند، چون به ايران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژهها شرکت کنند و جهت تشويق محصلين در امور پيشاهنگي، رياست آنرا برعهده وليعهد گذارد.
در اغلب اوقات او از کشف حجاب و آزادي زنان سخن رانده چنانچه روزي هيأت دولت را احضار و بيان کرد:« ما بايد صورتاً و سنتاً غربي بشويم و بايد در قدم اول کلاهها تبديل به شاپو بشود و پس فردا که افتتاح مجلس شورا است همه بايد با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربيها بايد بردارند و نيز بايد شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون براي عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام نمايند شما وزراء و معاونين بايد پيش قدم بشويد ...» در همين راستا طي دستوري به علي اصغر حکمت، وزير فرهنگ دستور داد تا در مدارس دخترانه، معلمان و دختران بدون حجاب ظاهر گردند و در صورت امتناع از ورود آنها به مدارس جلوگيري کنند. برهمين اساس است که مهدي قلي هدايت کشف حجاب را سوغات آنکارا ميداند.
رضاخان در تصميم خود قاطع بود، اما جهت سنجش افکار عمومي مردم بخصوص طيف مذهبي جامعه، قبل از کشف حجاب دست به اقداماتي زد. ابتدا ممنوعيت پوشيدن لباس روحانيت و بساط لباس متحدالشکل و کلاه پهلوي مطرح شد چنانچه تنها عده معدودي از علما جواز پوشيدن لباس را داشتند. پس از مدتي کلاه يک لبه يا همان کلاه پهلوي که استفاده از آن در سطح جامعه متداول بود منسوخ و طي دستوري اعلام شد که مردان بايست از کلاه شاپو که تمام لبه بود، استفاده کنند. البته رضاشاه جهت اطمينان دست به اقدام زيرکانهاي زد چنانچه تبديل کلاه پهلوي به کلاه شاپو را جهت حفظ کارگران از گرماي آفتاب اعلام کرد و طي نامهاي به وزارت داخله دستور اجراي آنرا صادر کرد. اين جايگزيني کلاه هم از سوغاتيهاي ترکيه بود چرا که ترکها پس از تغيير رژيم، کلاه فينه را تبديل به شاپو کرده بودند.
دلايل رضاشاه در انجام کليه اين اقدامات، اين بودکه نبايست بين ايرانيها با اروپائيان هيچگونه اختلافي باشد و آنها بدانند که تفاوت بين ايرانيان و اروپائيان جز همين کلاه و لباس چيزي نيست. حاج مهدي قلي هدايت بيان ميکند که« در ملاقات روزي شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا اين چطور است؟گفتم في الجمله از آفتاب و باران حفظ ميکند اما آن کلاه که داشتيم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمي حرکت فرمودند گفتند آخر من ميخواهم همرنگ شويم تا ما را مسخره نکنند»
اولين اعتراضات به کشفحجاب در کشور
برگزاري جشن شيراز با حضور علي اصغر حکمت در 13 فروردين 1314ه.ش و پايکوبي تعدادي از دختران بيحجاب در اين جشن نگراني علما و طيف مذهبي را بدنبال داشت. در اولين اقدام حسام الدين فال اسيري از علماي شيراز به برگزاري چنين مراسمي اعتراض کرده و آن را از مظاهر بيديني در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد تا بلافاصله زنداني گردد.
بيحرمتي به يک عالم ديني و حبس وي، موجي از اعتراضات را در کشور بويژه در حوزههاي علميه قم، مشهد و تبريز در پي داشت. در تبريز دو مرجع عاليقدر، سيد ابوالحسن انگجي و ميرزا صادق آقا به تغيير لباس و کلاه شاپو اعتراض و به سمنان تبعيد گرديدند. اما از جمله مکانهايي که کشف حجاب باعث اعتراضات شديد شد، شهر مقدس مشهد بود که منجر به قيام مسجد گوهرشاد شد.«در مشهد هم که دستور تغيير لباس رسيده بود و خبر جشن شيراز و گرفتاري فال اسيري و تبعيد دو نفر از علماء تبريز منعکس گرديده بود، غوغايي برپا کرده و مراجع روحاني را سخت ناراحت نمود. جلساتي براي بحث و گفتگو درباره تغيير لباس و سختگيريهايي که در باره معممين به موقع اجرا گذارده بودند تشکيل ميگردد. در اين جلسات که آيت الله حاج آقا حسين قمي و آيت الله سيد يونس اردبيلي و آقازاده فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراساني و جمعي ديگر از علما و مدرسين درجه اول مشهد شرکت داشتند مسئله تغيير لباس مطرح و اظهار عقيده ميکنند که دنباله تغيير لباس به برداشتن حجاب منتهي خواهد گرديد و بايد با شدت از آن جلوگيري نمايند.»
تا اين زمان برخي از علما معتقد بودند که کارهاي صورت گرفته بدون اطلاع شاه بوده و ايشان مخالف اين اعمال ضد ديني بوده و هستند، اما علي اصغر حکمت طي نطقي در ميدان جلاليه تهران با حضور رئيس الوزراء (ذکاء الملک) بطور آشکار اعلام ميکند که گمان مردم مبني بر عدم آگاهي رضاشاه از جشن شيراز و خود سرانه بودن اين حادثه اشتباه محض است. در اين نطق حکمت وقوع اين حادثه را مستقما بدستور شخص رضاشاه مي داند.
اين اظهارت و وقوع اين حوادث درکشور پس از درج در مطبوعات در سطح شهر مشهد هم انتشار يافت. آيت الله سيد عبدالله شيرازي که در اين زمان در مشهد حضور داشته و از نزديک شاهد وقايع بوده است، بيان ميکند که چون روزنامه حاوي درج اين مطالب به مشهد براي آيت الله حسين قمي ارسال شد. ايشان پس از مطالعه اين اخبار و جريانات طي سخناني گريه کرده، اينطور بيان ميکنند که« خلاصه اسلام فدائي ميخواهد و من حاضرم فدا شوم»
پس از اين حوادث بود که علماي مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع ميکنند تا با تبادل نظر و گفتگو مانع از اجراي سياستهاي ضد ديني رضاخان گردند.«علماي آن زمان خيلي زياد بودند مثل مرحوم آقازاده پسرآخوند خراساني و شيخ حسن کاشاني و شيخ حسن برسي، اينها همه مرجعيت داشتند و بخصوص مرحوم قمي رسالهشان پخش بود. مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود، در حدود60 سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراساني بودند بعد از ايشان حاج ميرزا احمد بود....اينها هر روز جمع ميشدند در مسجد گوهرشاد هر روز يکنفر سخنراني ميکرد»
در همين راستا آيت الله قمي جهت مقابله با اجراي کشف حجاب حجج الاسلام غلامرضا طبسي و شمس طهراني را احضار کرده، از آنها خواست تا از علما دعوت کنند، در منزل ايشان تجمع نمايند. در اين جلسه، آيت الله قمي از آنها ميخواهد تا با همراه شدن آنها با وي و عزيمت به تهران از رضاشاه تقاضا کنند تا از کشف حجاب صرفنظرکند. تعلل اين عده از علما، مانع از تصميم آيت الله قمي نميگردد، بطوري که پس از اندک زماني ايشان تصميم ميگيرند با فرزندان خود جهت ملاقات با رضاشاه به تهران مسافرت کنند.
مهاجرت آيت الله حسين قمي به تهران
درباره مهاجرت آيت الله قمي به تهران اقوال گوناگوني گفته شده است. صاحب حديقه الرضويه مي نويسد:«مرحوم آيت الله قمي با اينکه فوق العاده متاثر در اجراء احکام شرعي بود، در عين حال به هيچ وجه حاضر نبود بر خلاف امنيت رفتاري کند و يا اظهاري نمايد که منجر به آشوب گردد. به بيان و نصايح مراجعين را اسکات مينمود تا آنکه شخصا اقدام نمايد بلکه اعليحضرت شاهنشاه فقيد و مرکز تجديد نظر دستور فرمايند. بدين مناسبت آقايان پاکروان «استاندار» و اسدي «نايب التوليه» را در دارالضيافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود: من مناسب نميدانم فعلا در مشهد اين امر اجرا شود مردم را مخالف موضوع ديده و فهميدهام شما دو نفر به شاه عرض کنيد چرا ميخواهيد ما را مستهلک در تنصّر فرمايند مگر لباس ديگر نميتوان درست نمود و پوشيد؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نميتوانيم و جرأت هم نميکنيم اين مطلب را به شاه گزارش کنيم، چارهاي نيست بايد امر مبارک به موقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشي استاندار و نايب التوليه باعث شد تا ايشان به فکر ملاقات با شاه بيفتد. و يا اينکه آيت الله شيرازي که در اين زمان در مشهد مقيم بوده است، ادعا ميکند که روزي در جلسهاي که در منزل آيت الله قمي به همين مناسبت برقرار بوده، به ايشان گفته است، که شاه گوشش از اين تلگرافها پر بوده پس شما بايد جهت موثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضيه عدم اجراي کشف حجاب را از شاه خواستار شويد. لذا ايشان هم اين پيشنهاد را پذيرفته و در عزيمت بر تهران مصمم شدهاند. در هرحال اين مباحث که آيا چه عللي آيت الله قمي را برآن داشته تا به تهران سفر کند و يا اينکه اين فکر ابتدا از سوي چه کسي پيشنهاد شده، از ارزش اقدام ايشان به هيچ عنوان نميکاهد.
آيت الله جهت مذاکره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدي و حاج حسن به تهران سفر کرد. قبل از حرکت، از ايشان درباره نحوه عملکرد و اينکه در ملاقات با شاه چه خواهد کرد سوال شد و ايشان در جواب بيان کردند:« اول اصرار و التماس ميکنم که از برنامههاي ضدديني و اسلامي خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد دست او را ميبوسم و اگر باز هم موافقت نکرد خفهاش ميکنم» ايشان در تصميم خود قاطع بود بطوريکه قبل از عزيمتش به تهران درحوزه تدريس خود بيان کرد که اگر جلوگيري از اين عمل خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آنها خودش هم باشد قرار گيرد باز هم ارزش دارد.
آيت الله قمي پيش از حرکت جهت تاثيرگذار بودن اقدامش از سيد عبدالله شيرازي ميخواهند تا جهت تاثير گذاري بيشتر عزيمتش به تهران، تلگرافهايي براي مردم شيراز و اصفهان ارسال کنند تا ضمن آگاه ساختن آنها را از حرکت خود، به هنگام ورودش به تهران، از او تجليل کنند و لذا از نظر رواني هم به هدف وي کمک کنند. سانسور تلگرافها در اين زمان، شيرازي را مجبور ساخت به ناچار نامههايي در اين باب به علماي اين دو شهر ارسال کند. هرچند اقدامات علماي دو شهر مذکور در حمايت از آيت الله قمي زماني صورت يافت که حادثه گوهرشاد اتفاق افتاده بود.
پس از حرکت آيت الله قمي از مشهد تجار، اصناف و طبقات مختلف با ارسال تلگرافي به شاه، حمايت خود را از مرجعشان اعلام مي دارند:« در اين موقع که حضرت حجت الاسلام آقاي قمي عازم و قصد دارند ذات شاهانه را به مسايلي که مورد نظر است متوجه دارند استدعاي اصغاي مطالب ايشان را که زبان حال عموم مسلمين و اهالي خراسان است داريم»
با ورود آيت الله قمي به تهران، ايشان در باغ سراج الملک شهرري اقامت کرد. با آگاهي يافتن علما و مردم تهران سيل جمعيت جهت ديدار و ملاقات با ايشان به سوي اقامتگاه ايشان سرازير گرديد. اين امر باعث نگراني رژيم شده، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وي جلوگيري به عمل آورد و حتي به اطرافيان او اجازه بيرون رفتن هم نميداد. آقاي فقيه يکي از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمي برادر آيت الله قمي بيان ميکند که در مدت اقامت يکماهه ايشان در باغ از جمله کارهاي وي تدريس به سه نفر از همراهانش بوده است. در اين مدت عدهاي از علما به آيت الله عبدالکريم حائري پيشنهاد کردند که اقدامي در اين راستا انجام دهد. لذا هر چند در آغاز جواب منفي داد اما پس از مذاکره شيخ محمدتقي اشرافي با ايشان، وي طي تلگرافي تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احکام مسلم اسلام و قانون اساسي دانست.
از سويي ديگر رضاخان که حضور و فعاليت آيت الله قمي در تهران را باعث بيداري تودههاي مردم مي دانست، محمود جم، نخست وزير خود را خدمت ايشان فرستاد تا درباره علت آمدن آيت الله قمي به تهران با او مذاکره نمايد. آيت الله قمي با فرستاده رضاخان بسيار سرد برخورد کرد لذا ترفندهاي رژيم جهت بازگرداندن قمي به مشهد ناکام ماند.
درهرحال با وجود آنکه آيت الله قمي از جايگاه ويژهاي ميان علما برخوردار بود و مرجع تقليد بيشتر مردم خطه خراسان ايشان بودند با اين وجود از حرکت و موقعيت ايشان چندان استفاده نگرديد و ايشان پس از اقامت يکماهه، در اوايل جمادي الاولي 1354ه.ق به عتبات تبعيد گرديدند.
عملکرد روحانيون مشهد پس از مهاجرت آيت الله قمي به تهران
بدنبال سفر آيت الله قمي به تهران، علماي مشهد تصميم گرفتند تا با تشکيل جلساتي پيرامون مسايل و اوضاع سياسي کشور با يکديگر به تبادل نظر بپردازند. در اين راستا آيت الله شيرازي ضمن تماس با ديگر علماي مشهد از جمله محمدآقا زاده، سيد يونس اردبيلي، آشتياني، نهاوندي، حاج آقا بزرگ شاهرودي، حاج سيدهاشم نجف آبادي، شيخ هاشم قزويني و سيد علي سيستاني توافق ميکنند تا اين جلسات بطور مدام در منزل سيد يونس اردبيلي برگزارگردد. از سويي ديگر با اطلاع يافتن مردم از محاصره شدن قمي در تهران، جوش و خروش بيشتري در مشهد بوجود آمد، بطوريکه اجتماعات مردم در اطراف مراجع و خطبا بيشتر گرديد. تجمّع مردم در منزل اردبيلي و کمبود جا باعث شد که گاه اين اعتراضات به مسجد گوهرشاد هم منتقلگردد. در اين اعتصابات گويندگان مذهبي در تحصن مسجد گوهرشاد از جمله شيخ مهدي واعظ، شيخ عباس علي محقق، شيخ علي اکبر مدقق و شيخ محمد قوچاني هم با سخنان خود مردم را تحريک ميکنند.
ورود شيخ محمد تقي بهلول به مشهد و آغاز درگيري مردم با رژيم
شيخ تقي پسر نظام الدين معروف به بهلول که در اين زمان در شهرستان فردوس بودند پس از سخنراني و تحريک مردم عليه رژيم از سوي شهرباني محل مورد تعقيب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد ميشوند. درباره ورود وي به مشهد اقوال گوناگوني وجود دارد در نقلي او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلي ديگرگفته شده اسدي نايب التوليه، جهت فهماندن اين مساله به رضاخان که اجراي کشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نيست از بهلول دعوت کرد به مشهد بيايد. اما بهلول خود مدعي است که پس از ملاقات با يکي از افرادي که از مشهد به قائن برگشته بود پس از اطلاع يافتن از قضاياي به وقوع پيوسته، به مشهد آمده است.
بهلول عصر روز چهارشنبه، 17 تير ماه 1314 به مشهد وارد و پس از مراجعه به منزل آيت الله قمي از محاصره ايشان در شهر ري اطلاع يافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخناني کوتاه دستگير و در اتاقي محبوس گرديد. با اطلاع يافتن نواب احتشام رضوي از خدام حرم که تا حدودي در وعظ هم دستي داشت، به يکباره کلاه پهلوي را از سر برداشته ضمن پاره کردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورين فرا ميخواند. با آزاد شدن بهلول از چنگ دولتيان، وي طي سخناني مردم را به آرامش دعوت کرده، بيان ميکند: «من گفتم شما نبايست اينگونه عمل کنيد بلکه اگر نزد رئيس شهرباني و يا استاندار رفته و خواهش ميکرديد که من را آزاد سازد، اينگونه ميشد اما کار از کار گذشته و ما نبايد نرمي نشان دهيم بايد پايمردي کرده و مقاومت کنيم يا حاج آقا حسين قمي را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامي را جاري کنيم يا همه کشته شويم» او در اين سخنراني از مردم خواست به خانههاي خود رفته، ضمن فراهم کردن مايحتاج خانوادههايشان براي يک هفته و يا بيشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همين سخنراني بود که بهلول از مردم دعوت کرد تا شب جمعه در مسجد گرد هم آيند.
در شب جمعه اتفاق خاصي نميافتد چنانچه بهلول در ايوان مصّلي صحن نو منبر رفته و با کمک نواب احتشام رضوي سخنراني ميکند و در ضمن به ايرج مطبوعي فرمانده لشکر مشهد که قصد مذاکره با او را دارد جواب رد ميدهد. با اذان صبح روز جمعه (19/4/1314ش) نظاميان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پيوستن مردمي که قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگيري به عمل ميآورند. اين مساله باعث درگيري بين مردم و مأمورين و لذا کشته و زخمي شدن تعدادي ميگردد. درباره کشتهشدگان حادثه اقوال مختلفي وجود دارد. در نقلي 40 نفر مجروح و 15 نفر مقتول و در نقلي ديگر 8 کشته و 20 نفر مجروح ميگردند. براساس گزارشي که به اسدي دادند مقتولين و مجروحين را 150 تن اعلام کردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورين به مردم 22 نفر کشته و 67 نفر زخمي شدند و در عين حال آنها هم تعداد تفنگ از سربازان به غنيمت گرفتند. بهلول در ادامه مي افزايد که خيانت احتشام رضوي که مسئول مراقبت از يکي از درهاي مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل عام مردم گرديده است.
مذاکره عده اي از دولتيان و روحانيون با بهلول
اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه مييابد. پس از گذشت مدتي به بهلول خبر ميدهند هياتي مرکب از هشت نفر از جانب حکومت قصد ملاقات با ايشان را دارند. بهلول ملاقات با آنها را پذيرفته، خود درباره مذاکرات صورت گرفته و سخناني که بين آنها رد و بدل شده، چنين اظهار ميکند: «نزد هيأتي که در آن اتاق منتظر بودند رفتم. چهار نفر آنان روحاني و بقيه کلاه به سر بودند. يکي از روحانيون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراساني بود. ديگري شيخ مرتضي آشتياني و دو نفر ديگر شان را نميشناختم. فکر ميکنم از علماي تهران و حامي رضاشاه بودند. اما آن چهار نفر ديگر به ترتيب اسدي، پاکروان، سرهنگ نوايي و سرلشکري که فرمانده نيروي ارتش خراسان بود، ولي اسم او را نميدانستم....» بهلول ميافزايد که آقازاده پسر آخوند اقدامات او را به خاطر برهم زدن آرامش و امنيت تخطئه کرده و ديگران هم سخنان او را تأييد و از او خواستهاند تا به اينگونه اقدامات پايان بخشد. بهلول در خاطرات خود به توافق خود و رژيم اشاره، بيان ميدارد که با رژيم در موارد ذيل به توافق رسيده است:
«1ـ مسجد و اطراف آن در اختيار ما باشد و هيچ يک از عوامل رژيم بدون اجازه ما وارد اين محوطه نشوند.
2ـ ما در امور شهر دخالت نکنيم، آنها نيز کسي از طرفداران ما را بازداشت نکنند.
3ـ نيروهاي ما بتوانند براي انجام امور شخصي با آزادي کامل البته بدون سلاح تردد نمايند.
4ـ نيروهاي ما به ادارات دولتي وارد نشوند.
5ـ اجازه دهند کشته ها را دفن کرده و مجروحين را پانسمان کنيم.»
تلگراف علما به رضا شاه و دستور وي مبني بر سرکوب مردم
در اين زمان ديگر علماي مشهد که شاهد حمله نظاميان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بودند، درصدد چاره جويي برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سيد يونس اردبيلي، شيخ هاشم قزويني، سيد هاشم نجفآبادي، سيد عبدالله شيرازي، سيد علي اکبرخوئي، حاج ميرزا حبيب ملکي، سيد علي سيستاني، شيخ آقا بزرگ شاهرودي و شيخ مرتضي آشتياني، طي تلگرافي به رضاشاه و شرح وقايع اتفاق افتاده در مشهد، از او خواستار توقف بيحجابي ميگردند.
رضاشاه بي تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامي دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرّق سازند. پس از پاسخ ايرج مطبوعي فرمانده لشکر مشهد به رضاخان مبني بر حفظ آرامش و بهکار بردن سياست جهت تفرّق مردم، رضاخان سرتيپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور ميدهد تا سربازان وارد صحن حرم شده در صورت لزوم تيراندازي هم نمايند. روز شنبه سرگردي از سوي رژيم جهت مذاکره با بهلول به مسجد گوهرشاد آمده، ضمن مذاکره با بهلول به توافق نميرسند و متحصنين همچنان بر خواستههاي خود اصرار ميورزند. خواستههاي آنها عبارت بود از: 1ـ وصول خبر از حاج حسين قمي که چندي پيش به تهران رفته بود. 2ـ مراجعت شيخ غلامرضا طبسي و شمس نيشابوري به مشهد که توسط شهرباني به نيشابور تبعيد شده بودند. از عصر روز شنبه حوادث در مشهد اوج ميگيرد و چند دسته از مردم روستاهاي نزديک مشهد با سلاحهاي سرد از قبيل بيل، تبر، داس و .... به ياري مردم مشهد ميشتابند. به نقلي آنها توسط اسدي به مشهد آورده مي شوند اما صدرالاشراف در خاطرت خود اين مسئله را تکذيب کرده است. پس از ختم شدن کار بدين جا، بعضي از علماي مشهد جهت جلوگيري از قتل عام و خونريزي در حرم به تکاپو ميافتند. شيخ مرتضي آشتياني نزد اسدي رفته و ضمن گفتگو با او، از وي ميخواهد که اوضاع با آرامش خاتمه يابد. آيت الله حسين فقيه سبزواري و نهاوندي هم در همان شب يکشنبه نزد پاکروان رفته و از او ميخواهند تا اقدامات لازم را جهت بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. در اين ديدار آنها قول ميدهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاکروان سخنان آنها را نميپذيرد. اما اسدي که از دستور کشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود در پي ملاقات آشتياني با او، درصد برآمد که از قتل عام مردم جلوگيري بعمل آورد، لذا به دروغ به علماي متحصن در حرم پيغام ميفرستد که پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مرکز رسيده و بدين ترتيب تعدادي از آنها را به دارالتوليه ميکشاند تا بلکه اوضاع آرام گردد.
با وجود اين تمهيدات، نظاميان صبح يکشنبه مورخه 21 تيرماه 1314ه.ش با يورش به متحصنين در حرم به سرکوب آنها ميپردازند لذا پس از مدتي مقاومت مردم در مقابل تجهيزات نيروهاي رژيم شکسته و آنها قتل و عام ميگردند. با شروع حمله و کشتار جمعي از مردم، بهلول به همراه تعدادي از همراهان خود از دري که به سوي بازار راه داشته خارج و پس از استراحت کوتاهي در منزل يکي از اشخاص، بصورت پياده از مرز به سوي افغانستان خارج ميگردد.
تعداد کشته و زخمي شدگان قيام گوهرشاد
عمق فاجعه بسيار شديد بود، بطوريکه اجساد کشتهها و زخميها را با کاميونهاي بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگي دفن کردند و حتي بعضي بدين ترتيب زنده به گور شدند. بعضي از منابع تعداد مقتولين و مجروحين را بالغ بر 850 نفر ذکر کرده، شدت کشتار را به حدي دانستهاند که چون مأموران نميتوانستند درمدت زمان کوتاهي خونها را از روي ديوارها پاک کنند لذا بالاجبار آجرها را کنده و بجاي آن با آجرهاي کوچکي آنرا بازسازي کرده اند. سيد محمد علي شوشتري که خود ناظر وقايع بوده تعداد کشتهها را 1670 نفر ذکر ميکند. شوشتري بيان ميکند که آقاي ديهيمي رياست مالي مشهد از قول کربلائي تقي، تحصيلدار ماليات نقل کرده که چون ديهيمي از کربلائي تقي از تعداد مقتولين سوال نموده است، او در جواب گفته:« از عده مستحضر نشدم ولي کاميون و اتومبيلهايي که جنازه را حمل ميکرد شمرده يادداشت کردم تعداد 56 کاميون بود که در اغلب اين کاميونها صداي نالههاي زخميها هم شنيده ميشد که التماس مينمودند براي رضاي خدا ما زندهايم»
دستگيري عاملين قيام
با سرکوبي متحصنين در مسجد گوهرشاد، دستگيري مسببان قيام آغاز شد و رژيم نزديک به 1100 نفر را دستگير کرد و چون علما را عاملين اصلي قيام ميدانستند، در وهله اول شروع به بازداشت آنها کردند. بعضي از علما از جمله محمد تقي بهلول، شيخ مهدي واعظ، شيخ محمد علي اردبيلي و شيخ علي اکبر مدقق خراساني موفق به فرارگشتند، اما با اين حال عده زيادي هم بازداشت شدند. اسامي دستگير شدگان مطابق آنچه در کتاب حديقه الرضويه ذکر گرديده از اين قرار است: ميرزا علي اکبر خويي، ميرزا مسيح شاه چراغي، حاج شيخ عباس علي محقق، شيخ محمد صاحب الزماني، شيخ اسماعيل تائب، کاتب خاقان، شيخ حسين اردبيلي، نواب احتشام و حاج شيخ احمد بهار بودند. مولف کتاب قيام گوهرشاد، روحانيوني را که در نهضت خراسان شرکت داشته و بازداشت گرديدهاند و يا خود را مخفي ساخته و در موقعيت مناسب ايران را به سوي نجف ترک کردهاند، 33 نفر ذکرکرده است. در اين ميان تعدادي از علما چون ميرزا محمد آقازاده، شيخ هاشم قزويني، سيد هاشم نجف آبادي، سيد يونس اردبيلي و... هم تبعيد شدند.«يکي از نتايج نهضت اين شد که همه کساني را که در جريان نهضت طومارهايي را امضاء کرده بودند مثل مرحوم شيخ هاشم قزويني و مرحوم شيخ هاشم نجف آبادي...را تبعيد کردند يا به زندان فرستادند. مرحوم آقازاده را بعد از مدتي به يزد تبعيد کردند، بعد بردند تهران تا آخر همانجا بود که گفته ميشد او را به شهادت رساندند. مرحوم شيخ هاشم را به قزوين تبعيد کردند.»
پس از قيام گوهرشاد رضاخان محدوديتهاي زيادي را براي علما بوجود آورد بطوري که بعضي از علما بارها به تهران فراخوانده شده و مورد بازجويي قرار گرفتند و يا با اجيرکردن افرادي زندگي شخصي آنها زير نظر قرار داده ميشد. تبليغات منفي رژيم پهلوي براي منزوي کردن علما و روحانيت حتي افراد عادي جامعه را هم تحت تاثير قرارداده بود چنانچه شيخ هاشم قزويني در خاطرات خود درباره جو نامساعد جامعه و نگاه منفي آنها به قشر روحانيت پس از قيام گوهرشاد اين چنين بيان ميکند.« يک موقع که ما را باز احضار کردند تهران با اهانت افسرها روبرو شدم چند روزي در تهران بودم بعد من را رها کردند، بنا شد برگردم به مشهد، وقتي خواستم برگردم هر گاراژي که رفتم من بليط نمي دادند، مي گفتند ما به شيخ بليط نمي دهيم. ماشين مان خراب ميشود. آخرين بار به يک گاراژ ديگري رفتم و به او گفتم آقا ماشين براي مشهد داريد؟ اول گفت بله داريم ولي به شما نمي دهيم. من عبايم را کشيدم سرم داشتم مي رفتم يک دفعه دلش سوخت صدا زد گفت بيا آقا شيخ بيا مي دانم که ماشين مان خراب مي شود، ولي ديگر دلم سوخت. من بليط گرفتم رفتم داخل ماشين تا چشم افراد به من افتاد ديدم همه شروع کردند با هم پچ پچ کردن که اين آخوند را آوردند سوار ماشين ميشود و ماشين خراب خواهد شد... اين زخم زبانها و اين ناهنجاريها الي ما شاء الله بود.»
با سرکوبي قيام گوهرشاد و دستگيري عاملين قيام، محمود جم وزير داخله طي صدور اعلاميهاي بهلول را طغيانگر و عامل اين ناامني دانسته، از متحصنين به مشتي اراذل و اوباش ياد ميکند که تحت تاثير سخنان شيخ بهلول قرار گرفته و ابتدا آنها به سوي ماموران حمله و ماموران مجبور به استفاده از اسلحه شدهاند.
به اين ترتيب قيام گوهرشاد به پايان رسيد و در مرحلهاي ديگر علما و روحانيت مشهد وظيفه خود را ايفا کردند. بيشک رهبري اين قيام را روحانيت برعهده داشتند چنانچه امام بارها در سخنرانيهاي خود چون از قيام گوهرشاد ياد ميکند عاملان اين قيام بر ضد رژيم را سلسله جليله علما از جمله آيات عظام سيد يونس اردبيلي، حاج حسين قمي و محمد آقازاده دانسته، از آنها به نيکي ياد ميکند.
سخن پاياني:
هرچند مدت زمان زيادي از قيام مسجد گوهرشاد نگذشت که با شديدترين وجه ممکن سرکوب شد اما در مجموع اين حرکت نتايج مثبتي را به همراه داشت. با اجراي کشف حجاب در ايران هرچند علماي شهرهاي شيراز و تبريز هم واکنش نشان دادند اما بيشترين اعتراضات به اين مساله از سوي روحانيت بيدار مشهد صورت گرفت که طي قيام گوهرشاد تبلور يافت.
عزيمت آيت الله حسين قمي که داراي مقلد بسيار در خراسان بودند به تهران، ابتکار عملي بود که اگر تعلل بعضي از روحانيت نبود و از سويي برنامه ريزي صحيحي صورت ميگرفت، ميتوانست بهتر مورد استفاده قرار گيرد، اما با اين وجود خالي از فايده هم نبود. آيتالله قمي هر چند در تهران موفق به مذاکره با رضاخان نگرديد، ولي با گذشت هشت سال از حادثه، با ورود به ايران در سال 1322ش با تصويب مواد پنجگانه پيشنهادي ايشان توسط دولت علي سهيلي توانست بي حجابي را رسما ملغي سازد.
در واقع قيام گوهرشاد تقابل روحانيت با سلطنت پهلوي و نشان از بيداري و هميشه در صحنه بودن آنها داشت و نارضايتي مردم از اجراي سياستهاي ضدديني حکومت پهلوي را آشکار ساخت چنانچه در کتب اسنادي موجود در اين باره شاهد مخالفتهاي مردم با اين مساله هستيم.
منابع و مآخذ:
الف: کتب
1. اديب هروي، محمد حسن، حديقه الرضويه، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، طبع اول، 1327 ه.ش، ص282.
2. ...........................................، تاريخ پيدايش مشروطيت ايران، مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، 1331، ص464.
3. اسعد بختياري، جعفرقليخان، خاطرات، به کوشش ايرج افشار، تهران، اساطير، چاپ دوم، 1378، صص 222و217.
4. بهلول، محمد تقي، خاطرات سياسي بهلول، ترجمه علي اصغر کيميايي، مشهد، موسسه حضرت صاحب الزمان (عج)، چاپ دوم، ص 87.
5. تغيير لباس و کشف حجاب به روايت اسناد، تهران، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ اول،1378، ص56.
6. چهره پر فروغ از مشعلداران اسلام و فقاهت و انقلاب، تهيه و تنظيم دفتر مدرسه علميه امام امير المومنين(ع)، چاپ اول، 1364، ص78.
7. حاجياني دشتي، عباس، عنصر فضيلت و تقوي حضرت آيت الله العظمي قمي، بيجا، مفيد، چاپ اول، 1372، ص43.
8. رباني خلخالي، علي، شهداي روحانيت شيعه در يک صد سال اخير، قم، مکتب الحسين (ع)، چاپ اول، 1402 ه.ق، ص172.
9. صحيفه امام، مجلدات4،7، 8، 9،15، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم، 1379.
10. صدر(صدر الاشراف)، محسن، خاطرات صدر الاشراف، بي جا، وحيد، چاپ اول، 1364، ص302.
11. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول، تهران، اطلاعات، 1366، صص69 و 70.
12. فقيه آزادگان: يادنامه فقيه وارسته، مدرس فرزانه مرحوم آيه الله حاج هاشم قزويني(م1339ش)، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1387.
13. مکي، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، ج 6، تهران، انتشارات علمي، چاپ اول، 1374، صص172 و 173.
14. واحد، سينا، قيام گوهرشاد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ چهارم، 1366، ص142.
15. واقعه خراسان، به کوشش مسعود کوهستاني نژاد، تهران، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1375، صص3و4.
16. هدايت(مخبر السلطنه)، حاج مهدي قلي، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، چاپ پنجم ، 1375، ص404.
ب: مصاحبهها:
17. آرشيو تاريخ شفاهي آستان قدس رضوي، مصاحبه با غلامعلي فخعلي، شماره پرونده282، ص2.
18. همان آرشيو، مصاحبه با حاج مهدي سعيد مدقق، شماره پرونده182، نوار شماره 451.
19. همان آرشيو، مصاحبه با سيد ميرزا حسن صالحي، شماره اموالي217، صص61 و 62. این مطلب تاکنون 4955 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|