ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 54   ارديبهشت ماه 1389
 

 
 

 
 
   شماره 54   ارديبهشت ماه 1389


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
چند برگ از پرونده يك دودمان

گاهي بيان رويدادها و اشاره به حوادثي كه در تاريخ عملكرد دودمان به وقوع پيوسته، از هر داوري ديگري راجع به خوب و بد آن دودمان مؤثرتر است. مهم آن است كه بيان روايتها به دور از تحريف وجب و بغض و اعمال سليقه باشد. متن زير بيان چند رويداد از عملكرد سران حكومت پهلوي است كه از منابع مستند تهيه شده است.

باهم مي‌خوانيم:
بحرين را شوهر داديم!
در 24 ارديبهشت1349 دولت در گزارشي به مجلس شوراي ملي، گزارش دبيركل سازمان ملل متحده درباره بحرين را تأييد كرد و از نمايندگان خواست آن را تصويب نمايند به رغم مخالفت نمايندگان حزب پان ايرانيست در مجلس با گزارش دولت و چگونگي اجراي همه‌پرسي، گزارش با 187 رأي موافق و چهار رأي مخالف از تصويب نمايندگان مجلس شوراي ملي گذشت. سناتورها نيز جملگي و بدون هيچ‌گونه اعتراضي گزارش دولت را در سنا تصويب كردند.
احزاب و جمعيتهاي سياسي آشكارا يا مخفيانه از طريق انتشار اعلاميه و شب‌نامه‌ها مخالفت خود را با پذيرش استقلال و جدايي بحرين توسط رژيم ابراز داشتند و آن را خيانتي جبران‌ناپذير و نابخشودني به كشور برشمردند و اشخاصي نظير داريوش فروهر در نتيجه اين مخالفت به زندان افتادند.
در خرداد 1349 هيئت حسن‌نيت ايران به رياست معاون سياسي وزارت امورخارجه به منامه رفت و با شيخ عيسي در رأس هيئتي به تهران آمد و با شاه ملاقات كرد. متعاقب آن اردشير زاهدي وزير امورخارجه راهي بحرين شد و مقدمات برقراري روابط سياسي ميان دو كشور را فراهم آورد. بدين‌گونه پس از يك قرن و نيم مجادله، موجوديت بحرين به‌عنوان يك واحد سياسي مستقل شناسايي گرديده و رسميت يافت. عكس‌العمل نخست‌وزير و وزير امورخارجه وقت ايران درخصوص حل و فصل ماجراي بحرين شنيدني و جالب‌ توجه است. اميرعباس هويدا در جلسه خصوصي و محرمانه كنگره حزب ايران نوين به تاريخ 16 ارديبهشت 1350 در پاسخ به پرسشي درباره بحرين گفت: «صحيح است ما قدرت داشتيم و نيروي دريايي و هوايي ما قوي بود، ولي ما طالب صلح هستيم و ساده‌تر بگويم بحرين دختر ما است، دختر بزرگ مي‌شود به خانه شوهر مي‌رود، ولي به هر حال دختر ما است، نور چشم ما است و فعلاً به خانه شوهر رفته است. ضمناً ديديم در 150 سال گذشته كه ديگران در آن دخالت داشته‌اند وضعي به وجود آورده‌اند و چون ما قصد نداشتيم به آنها بگوييم برويد، كار را به آن صورت كه گفتيم حل كرديم. بايد بگويم كه كشورهاي ديگر قدرت دخالت در كشور ما را ندارند، ما رهبري خردمند داريم.1

ارتباط مستمر!
مساله مهمي كه هنگام اقامت شاه در مكزيك پيش آمد و فوق‌العاده موجب تكدر و افسردگي وي شد، ماجراي روابط فرح و جوادي بود كه از پرده بيرون افتاد و به گوش شاه رسيد.
حقيقت اين است كه از سال‌ها پيش درباره روابط عاطفي اين دو گفتگوهايي در بين بود و من مخصوصاً نسبت به اين مساله حساسيت زياد داشتم، در همين نوشته‌ها يك بار توضيح دادم كه حتي جريان را با تلخي به خانم ديبا گفتم و بر سر همين مساله هم روابط من با فرح شكرآب شد و شكرآب ماند. در مكزيك هم باز اين مساله اسباب ناراحتي من بود. فرح هم اين نكته را مي‌دانست و مراقب بودكه وقتي من و پهلوي شاه در خانه آنها هستيم سر و كله جوادي آن طرف‌ها پيدا نشود.
درباره اين رابطه يك بار تيمسار «ع...»، كه زماني از فرماندهان گارد بود، براي خود من حكايت كرد كه در شكارگاه خجير يكي از سربازان گارد فرح و جوادي را در حال نامناسبي ديده بود و ظاهراً چون آدم متعصبي بوده طاقت نمي‌آورد و نزد تيمسار مزبور مي‌آيد و ضمن بازگفتن ماجرا مي‌گويد: ما خيال مي‌كرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني مي‌كنيم و نمي‌دانستيم كه اين‌طور مسايلي هم در ميان هست. در آن موقع البته كسي جرأت آفتابي كردن قضيه را نداشت ولاجرم سرباز گارد را هم تهديد مي‌كنند و هم تحبيب. به اين معني كه مي‌گويند اگر موضوع درز كند سر خود را به باد مي‌دهد. ضمناً چون نامحرم هم تشخيص داده شده بود او را از گارد اخراج مي‌كنند. سرمايه‌اي هم به او مي‌دهند و برايش يك دهنه مغازه مي‌خرند كه به كسب و كار مشغول باشد و صدايش هم در نيايد.
در مكزيك اما وضع به‌گونه‌اي ديگر درآمده بود و نزديكان شاه و مخصوصاً خدمه شخصي‌اش طاقت نمي‌آورند. يك روز الياسي پيشخدمت مخصوص و ماساژور او مي‌رود پيش شاه و به او مي‌گويد: اعليحضرت اين درست است كه شهبانو دوست پسر داشته باشد. شاه هم طبق معمول سرخ مي‌شود و چيزي نمي‌گويد. اما جريان را با فرح در ميان مي‌گذارد و فرح هم الياسي را بيرون مي‌كند.
آفتابي شدن اين جريان تأثيرش را بر روحيه شاه باقي گذاشت و مخصوصاً غرور او را در آن شرايط روحي ناشي از سقوط و غربت بيش از پيش جريحه‌دار كرد. احتمالاً اين مساله در تشديد بيماري او كه منجر به سفر نيويورك شده بي‌تأثير نبود.
در مورد اين رابطه بايد اين را هم بگويم كه اطلاع شاه از جريان باعث قطع آن نگرديد و تا زمان مرگ شاه ادامه يافت (و بعد از آن والله اعلم). به طوري كه بعدها از شخص موثقي شنيدم، در همان ايامي كه شاه در بيمارستان معادي قاهره بستري و در حال مرگ بود، جوادي و فرح شب‌ها در اتاق انتظار خصوصي بيمارستان باهم به سر مي‌بردند، بدين ترتيب كه اطاق انتظار دو قسمت داشت اطاق خواب كه فرح در آن مي‌خوابيد با بستن در اين اطاق كوچك در شب‌ها آن دو تنها در آن فضا مي‌ماندند.2

دل‌شكسته!
امروز سگي را كه حدود يك هفته قبل خريده بودم پس دادم و گرچه اين كار را با دلي شكسته و با كمال بي‌ميلي انجام دادم ولي چاره‌اي جز آن نداشتم... علاوه براينكه يك بار دست سرايدار سفارتخانه را گاز گرفته بود از ادرار كردن روي فرشهاي گرانبهاي سفارتخانه نيز ابايي نداشت و من با وجود اينكه در اين مدت به او علاقمند شده بودم ولي چون فرصت چنداني براي رسيدگي و به گردش بردنش نداشتم، ناگزير از پس دادنش شدم.3

اتاق انتظار
يك روز بسيار سرد در زمستان 1975 كه بنا داشتم با وزير رفاه اجتماعي ملاقات كنم، در راهروهاي وزارتخانه با گروه كثيري از افراد بدبخت و نيازمند مواجه شدم كه در گوشه و كنار به انتظار رفع مشكلات خود صف كشيده بودند. يكي مي‌خواست اجازه بگيرد مادر پيرش را براي عمل جراحي به يك بيمارستان دولتي ببرد. ديگري كه شنيده بود وزارت رفاه اجتماعي به افراد معلول عصاي زير بغل مي‌دهد، تقاضاي يك جفت عصا براي برادر خود داشت كه موقع بنايي در اثر حادثه‌اي پاهايش را از دست داده بود. عدة زيادي از اهالي جنوب شهر تهران نيز در راهروها سرگردان بودند تا مقامات وزارتخانه‌ براي تأمين مسكنشان در سرماي زمستان چاره‌اي بيانديشند. زيرا كلبه‌هاي گلي و محقر آنان براثر جاري شدن سيلاب از مناطق اعيان‌نشين شمال شهر ـ و عدم وجود كانالهاي سيل‌گير در جنوب شهر ـ به كلي از بين رفته بود.
در اتاق انتظار وزير عده‌اي از مقامات وزارتخانه به انتظار ملاقات با او نشسته بودند، و منشي وزير سعي داشت آنها را به بهانه‌هاي رنگارنگ مشغول نگهدارد تا به دليل معطلي زياده از حد بي‌حوصله نشوند. زيرا به طوري كه بعداً فهميدم، همان موقع جناب وزير به اتفاق دو تن از دوستان نزديك خود و دو دختر در حمام سونا به سر مي‌برد؛ كه اين حمام در پشت دفتر كار وزير اختصاصاً براي استفادة او ساخته شده بود.
ولي خلافكاري اين وزير فقط در تبديل وزارت رفاه اجتماعي به «وزارت رفاه شخصي» خلاصه نمي‌شد. او دست به كارهاي ديگري هم مي‌زد كه براي همنوعانش خسارت فراواني به بار مي‌آورد و بخصوص در اين مورد بايد به يكي از فعاليت‌هايش اشاره كنم كه امور مربوط به واردات دارو را در بر مي‌گرفت؛ ولي البته نه داروهاي معمولي، بلكه آن دسته از داروهايي را به ايران وارد مي‌كرد كه به دليل عوارض جانبي نامطلوب، از بازار فروش كشورهاي اروپايي جمع‌آوري شده بود.4

دليل متاركه
حاج كريم‌بخش سعيدي، عضو فراكسيون پارلماني حزب مردم در يك صحبت خصوصي درباره علت جدايي آقاي هويدا و همسرش اظهار داشت:
«در مسافرتي كه نخست‌وزير به اتفاق همسرش به شاهرود رفته بود، در آنجا با زن بانفوذي به نام لقاءالدوله كه فاميل هويدا نيز هست، ملاقات و به انجام امور مملكتي مي‌پردازد. پس از ورود و اتمام تشريفات دولتي، هويدا به خانم ليلا (همسرش) مي‌گويد: تو در منزل لقاءالدوله بمان، چون من بايد با مقامات محلي ملاقات كنم و شام را نزد آنها باشم. موقع خوابيدن نزد شما خواهم آمد. پاسي از شب گذشته، از آمدن آقاي هويدا خبري نمي‌شود و خانم هويدا به بهانه گردش در شهر از خانه لقاءالدوله خارج و به خانه فرماندار شاهرود مي‌رود، چون مأمورين گارد او را مي‌شناخته‌اند، طبعاً مانع نمي‌شوند و خانم هويدا سر زده وارد اطاقي كه نخست‌وزير در آنجا استراحت مي‌كرده است، مي‌شود ولي با كمال تعجب مشاهده مي‌كند كه هويدا با يك پسر بچه كه از قرار معلوم به وسيله فرماندار براي او آورده شده، مشغول لواط مي‌باشد. مشاهده اين منظره باعث ناراحتي شديدي براي خانم هويدا مي‌شود و بلافاصله منزل را ترك و در تهران از هويدا تقاضاي طلاق مي‌كند.5»

ازدواج دو پسر!
«... من هر بار در خيابان به فردي روحاني بر مي‌خوردم، گرچه كاملاً احساس مي‌كردم، به خاطر بي‌حجابي من، از ديدنم خشمگين است، ولي در عين حال مي‌دانستم كه آنچه بيشتر خشم آنان را برانگيخته، گسترش روز‌افزون عادت خوشگذراني به سبك غربي در ميان طبقات سطح بالاي جامعه است كه مصرف مشروبات الكي، آزادي روابط بين پسران و دختران، و ظهور زنان نيمه لخت در كنار دريا و استخرهاي شنا، از نمونه‌هاي آن بود.
مقامات روحاني كشور همواره شاه و پدرش را مسئول چنين لاقيدي‌هايي در كشور مي‌دانستند. آنها به اعتقاد من ـ برخلاف آنچه شايع شده بود ـ هرگز مخالف اين نبودند كه چرا زنان از حقوق اجتماعي برخوردار شده‌اند. اعتراض روحانيون عمدتاً اموري را در بر مي‌گرفت كه باعث ترغيب مردم به تقليد از الگوهاي غربي و به‌خصوص روش‌هاي خوشگذراني به سبك غربي مي‌شد.
به طور نمونه، يكي از مسايلي كه واقعاً روحانيون را به خشم آورد، به ماجراي ازدواج دو پسر در سال 1968 مربوط مي‌شد كه فرزندان دو ژنرال سرشناس بودند، و اتفاقاً يكي از آنها ـ كيوان خسرواني ـ به عنوان طراح لباس شهبانو فرح معروفيت داشت.
اين ازدواج غيرعادي در هتل كمودور تهران صورت گرفت و پايتخت كشور شاهنشاهي ايران در حالي شاهد اين رويداد بود كه هم احكام اسلام به ممنوعيت همجنس‌بازي صراحت داشت و هم در بيشتر كشورهاي اروپايي هنوز همجنس‌بازي يك اقدام غيرقانوني تلقي مي‌شد...»6


پي‌نوشت‌ها:
1ـ فصلنامه مطالعات تاريخي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ج 5، ص 97
2ـ مسعود انصاري، احمدعلي، پس از سقوط، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1371، ص 166 و 167
3ـ خدمتگزار تخت‌طاووس، خاطرات پرويز راجي آخرين سفير شاه در لند، ترجمه ج 1. مهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 157.
4ـ مينو صميمي، پشت پرده تخت‌طاووس. ترجمه: دكتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، ص 143 و 144
5ـ ابراهيم ذوالفقاري، قصه هويدا، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1386، ص 341 و 342.
6ـ روحاني، فخر، اهرم‌ها، سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، چاپ اول، نشر بليغ، 1370، ح اول، ص 241.

این مطلب تاکنون 4008 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir