مرز میان انقلاب و «فضای باز سیاسی»
سال 1356 آغاز روند دگرگوني در فضاي سياسي كشور بود . از این سال تا اواسط سال 1357 یعنی تا دوران شريف امامي و وقوع حوادثی چون 17 شهريور 57، هنوز در دربار كسي اهميت اتفاقات و تظاهرات و اعتصابات و به صحنه آمدن نيروهاي مذهبي و ابراز مخالفت مردم و گروههاي سياسي علیه رژیم شاه را جدي نميگرفت. همه ميگفتند خبرهايي هست و اوضاع تغيير پيدا كرده است، اما اين را از عوارض «مرحمت های شاهنشاه در مورد فضاي باز سياسي» ميدانستند . شخص شاه هم كه هويدا را كنار گذاشته و به آن يكنواختي سيزده ساله نخستوزيري هويدا پايان داده و جمشيد آموزگار، عنصر مورد اعتماد امريكاييها را به سمت نخستوزيري برگزيده بود، به نظر می رسید که خيالي آسوده يافته است.
در سال 1356 مخصوصاً سعي ميشد كه نظر مساعد كاخ سفيد و حمایت جیمی كارتر رئیس جمهور آمریکا را جلب كنند. اردشير زاهدي با رفت و آمد در محافل امريكايي ها تلاش ميكرد اين معني را القاء كند كه بندها در ايران در حال سست شدن است. اعتنا كردن به گزارشهاي عفو بينالملل و اينكه به هر حال ميخواستند به انتقادات آنها جوابي داده شود، سر و صورت دادن به زندان اوين و انجام بعضي از كارها براي رفاه زندانيان و مجاز شمردن و انتشار برخي انتقادات در مطبوعات و از سويي ژست كابينه جديد براي حل و فصل دشواريهاي اقتصادي، كه بعد از آن دوره بريز و بپاش با دلارهاي نفتي كم كم خودش را نشان ميداد و بالاخره اعلام برنامه صرفهجويي در وزارتخانهها و قطع حقوق كساني كه از چند محل حقوق ميگرفتند، همه علائمي بود مبنی بر اینكه كارهايي دارد صورت ميگيرد و «فضاي باز سياسي» چيزي بالاتر از حرف است. فكر حاكم اين بود كه نتيجه اين تغييرات، مخصوصاً در زمينه مجاز شمردن انتقادها و آزادي نسبي مطبوعات، هر چه باشد طوري نخواهد بود كه اساس نظام را مورد تهديد قرار دهد. به عبارت دیگر این اعتقاد عمیقا در دربار وجود داشت که موضوع «فضاي باز سياسي» گزندی به حاکمیت نظام شاهنشاهی وارد نخواهد ساخت.
در بررسي حوادث سالهاي 1356 ـ 1357 هیچگاه مرز ميان «فضاي باز سياسي» اعلام شده از سوی دولت دمكرات امريكا و موضوع انفجار انقلاب اسلامي ايران مورد شناسایی قرار نگرفت. همانطور كه در خاطرات شخصيتهاي خارجي و ايراني آشنا با مسايل انقلاب (چون ژنرال هايزر، ويليام سوليوان، درياسالار ترنر، ارتشبد فردوست، جيمي كارتر و غيره) مشهود است، خواست «دمكرات« هاي امريكا صرفاً ايجاد يك اصلاح ظاهري در شكل حكومت پهلوي و نيز تسويه خرده حسابهاي خود با آن بود. معهذا، اين گسست نسبي قيد ديكتاتوري، روند انقلاب و موج شگرف ناشی از انفجار مردمي را سرعت بیشتری بخشید و دنياي غرب را به حيرت و وحشت انداخت. در اين زمان، دولتهاي امريكا و انگليس و ساير قدرتهاي غربي تمام توان خود را براي جلوگيري از سقوط شاه به كار گرفتند و پس از سقوط نيز، همانگونه كه در اين خاطرات بيان شده، از هرگونه همراهي با خانواده پهلوي و هر نوع توطئه عليه انقلاب پيروزمند اسلامي دريغ نكردند.
در دوران «بحران اميني» نيز چنين بود و زماني كه قدرتهاي امريكا و انگليس به تفاهم كامل رسيدند و دولت اسدالله علم به عنوان محصول اين آشتي به قدرت رسيد و «فضاي باز سياسي» كندي پايان يافته تلقي شد، انفجار نيروهاي اصيل مردمي به شكل قيام 15 خرداد 1342 رخ نمود.
از این رو نميتوان انقلاب اسلامي و پيروزي آن را وامدار فضاي باز سياسي و سياست حقوق بشر كارتر دانست.
|