جعل اسناد در تاریخ معاصر
تاریخ، به لحاظ نکتهها، درسها و عبرتهایی که برای امروز و فردای ما انسانها در بردارد، به حق، «چراغ راه آیندگان» خوانده میشود؛ چراغی که به مدد آن میتوان زوایا و لایههای پنهان حوادث روز را روشن ساخت و با تشخیص راهها از بیراههها، از در غلتیدن به ورطه اشتباهات گذشتگان پرهیز جست. دستیابی به «واقعیتها»، و از آن طریق: به «عبرتها»ی تاریخ نیز مستلزم گردآوری، طبقهبندی، ارزیابی و نقّادی اطلاعات کافی موجود راجع به گذشته است، که عمدهترین بخش این منابع را، «مآخذ مکتوب» تشکیل میدهد و پوشیده نیست که در بین مواد و مصالح تاریخی، «اسناد مکتوبِ دست اول» از ارج و اهمیتی بینظیر برخوردار است. چیزی که هست باید با کلیه دادهها و اطلاعات تاریخی، و از آن جمله: با اسناد مکتوب دست اول، هشیارانه و نقادانه برخورد کرد و به ویژه اصالت و اعتبار آنها یعنی اسناد مکتوب دست اول را از دو طریق محک زد:
1. از طریق موازین دانش نسخهشناسی و خط شناسی و امثال آن.
2. سنجش مندرجات و محتویات اسناد مکتوب دست اول با منابع معتبر کتبی و شفاهی.
در واقع، مرحله نخست هر تحقیق و پژوهش تاریخی، گردآوری اسناد مکتوب است که هنوز ما در کشورمان، در گامهای اولیه این راه قرار داریم و تازه وقتی هم که اسناد و مدارک کافی در اختیار محقق قرار گرفت، نوبت به مرحله دوم پژوهش یعنی بررسی صحت و سقم اسناد و میزان اعتبار آنها میرسد.
تاریخ معاصر (نظرم عمدتاً به تاریخ مشروطه است) متأسفانه با منطقِ «وای بر مغلوب» و «اَلحَقُ لِمَن غَلَب» نوشته شده است. در حالیکه، ما جماعت شیعه، «اَلحُکمُ لِمَن غَلَب» را به عنوان یک «امر واقع» در تاریخ میپذیریم (بالاخره کسی که غالب و مسلّط میشود، بر زیر دستانش حکم خواهد راند و آنها، طوعاً یا کرهاً، محکوم به اطاعت از وی خواهند بود) اما لزوماً «حق» با او نیست و حکومت و تصرفات او مشروع نیست.
تاریخ مشروطیت، با منطق «وای بر مغلوب» و «الحق لمن غلب» نوشته شده و به گونهای پردازش گردیده است که رفتار خشن و سرکوبگرانه جناح غال نسبت به جناح مغلوب، کاملاً توجیه بلکه تقدیس شود و چهره 100% سیاهی از جناح و جریان مغلوب ترسیم گردد که (به اصطلاح، به علت مخالفت با استقرار آزادی و مشروطیت در کشور) مستوجب هرگونه توهین و سرکوب به شمار آید. فیالمثل، پژوهشگر تاریخ مشروطه نپرسد و اعتراض نکند که چرا فقیه برجسته و پرنفوذ پایتخت را که حتی پیشنهاد پناهندگی به سفارتخانههای بیگانه را برای حفظ جانش نپذیرفت و در پای دار هم دلیرانه بر سر تشخیص عقیده دینی و سیاسی خویش استوار ماند، به آن نحو فجیع، آن هم در روز میلاد امیرالمؤمنین علی(ع) به دار زدند و پای جنازهاش رقصیدند؟! آری، برای آنکه خواننده تاریخ مشروطیت، این سؤال و دهها نظیر آن را نپرسد، باید سیر حوادث مشروطه، و چهرهپردازی از شخصیتها و گروههای آن روزگار، به گونهای نقاشی و پردازش یابد که امثال شیخ فضل الله (به جرم مخالفت «اصولی»شان با روند جریانات) مستحق هرگونه طعن و لعن باشند و کسی نباشد که به نحوه برخورد خشن با آنها اعتراض کند یا درصدد کشف منطق و حرف و درد اصلی آنها برآید. امیدوارم که نگارش تاریخ معاصر نیز بر پایه منطق «وای بر مغلوب» نوشته نشود و بویژه تاریخنگاران انقلابی مسلمان، در عین قاطعیت بر اصول و مبانی فکری و اعتقادی خویش، نشان دهند که به حد کافی از «عدالت» و «انصاف» برخوردارند.
نگارش تاریخ مشروطیت، همچون بسیاری از مقاطع تاریخ ایران، از تحریف و وارونهسازی واقعیات مصون نمانده و به شکلهای گوناگون تحریف شده است. تحریف (به معنای عامّ لفظ)، در دوران اخیر به سه گونه صورت گرفته است:
1. کتمان و پوشاندن حقایق؛ حقایق کتمان شده است.
2. وارونهسازی حقایق؛ حقایق به شکل وارونه مطرح شده است.
3. جعل اسناد و مدارک تاریخی؛ که موضوع بحث امروز بنده را تشکیل میدهد.
|