راز يك سفر... | تيمور بختيار پايه گذار ساواك و اولين رئيس رئيس آن است . او در پاييز سال 1339 در پي سفري مشكوك به آمريكا مورد غضب شاه قرار گرفت . در اسفند 1339 از مقامش بركنار شد ، در سال 1340 از ايران اخراج گرديد ، در ارديبهشت سال 1347 در لبنان بازداشت شد و در مرداد 1349 توسط ماموران سازماني كه خود آن را در ايران به وجود آورده بود ترور شد .
مقاله حاضر ، گزارشي از سفر مرموز وي به آمريكا است كه سرآغاز سير نزولي سرنوشت وي به شمار ميرود .
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 ، شاه نظام سياسي ايران را با اتكاء به نيروي نظامي و حمايت مستقيم و غير مستقيم آمريكا اداره كرد . نخستين هدف شاه تثبيت اوضاع و كنترل آن بود . براي نيل به اين مقصود برنامه هاي مختلفي يكي پس از ديگري انجام شد كه عبارت بودند از : سركوب گروههاي اجتماعي ، جلب حمايت و وفاداري نشريه هاي مختلف جامعه ، كنترل ابزارهاي قدرت و تاسيس نهادهاي جديد كه هيچكدام آنها نتوانست مفيد واقع شود به طوري كه عملا ناكارآمدي رژيم پهلوي را بازگو ميكرد .
اوضاع سياسي اقتصادي ايران از اواخر دولت دكتر منوچهر اقبال در سال 1338و اواسط دولت جعفر شريف امامي در سال 1339نابسامان شده بود . اقدامات عمراني به ثمر نرسيده و آزاديهاي مدني پايمال شده بود . انتخاب جان اف كندي دموكرات به رياست جمهوري آمريكا در نوامبر 1960 (آبان 1339) به اين آشفتگيها دامن زد . كندي چون با سياستهاي محمد رضا پهلوي مخالف بود و كمونيست زدائي را از راه خشونت و اختناق محكوم ميكرد و در سنا و مطبوعات آمريكا از بريز و بپاش كمك هاي اقتصادي آمريكا به دولت ايران شديدا انتقاد ميشد ، به فكر تغيير رژيم در ايران افتاد . تيرگي روابط تهران – واشنگتن در پي به قدرت رسيدن جان اف كندي و انتقادات وي و تاكيد او بر لزوم اصلاحات اساسي در ايران ، شاه را به وحشت انداخت .
نخستين واكنش شاه فرستادن تيمور بختيار به آمريكا بود . وي در آنجا مي بايست مسائل را با هيئت حاكمه تازه حل كند . پيش از اين بختيار به عنوان يك افسر برجسته ضد كمونيست در نشريات آمريكا و اروپا معرفي شده بود . شاه با اعزام او به آمريكا زيركي ديگري هم به كار برد . بختيار يكي از بزرگترين فئودالهاي ايران بود . جز آنچه از پدرش سردار معظم بختياري به ارث برده بود ، خود نيز پس از شهريور 1320 چند ده از شاه پاداش گرفت و چند آبادي از بركت سهم مهمش در رياست فرمانداري نظامي و ساواك خريده و يا به زور صاحب شده بود . اين خان زاده مالك قصد داشت تمام استدلال هايي را كه عليه اجراي « اصلاحات ارضي » داشت ، در واشنگتن براي كساني كه بر اجراي اين برنامه اصرار داشتند بازگو كند . حوادث جهان كه منجر به پيروزي كندي شده بود ايران را از حساسيت فوق العاده اي برخوردار ساخته بود. اين حوادث هيات حاكمه آمريكا را مجبور كرده بود تا مسائل ايران را با دقت بررسي كرده مشكلات را از ديدگاه خود چارهيابي كنند .
دست اندركاران سياست ميدانستند آمريكا يك ايران فقير با مردمي ناراضي را در كنار غول تا دندان مسلح اتحاد جماهير شوروي تحمل نخواهد كرد . كندي نگران بود كه اگر به سرعت چارهاي براي ايران انديشيده نشود ، شوروي اول ايران را خواهد بلعيد ، بعد نفت تمام منطقه خاور ميانه و آنگاه آبهاي گرم خليج فارس را در اختيار خواهد گرفت . از اين رو شاه تيمور بختيار را براي انجام مذاكرات و رايزني در جهت تحكيم مناسبات سياسي دو كشور ايران و آمريكا به ايالات متحده گسيل داشت .
عيسي پژمان در كتاب « اسرار قتل و زندگاني شگفت انگيز سپهبد تيمور بختيار » در مورد اين سفر مي نويسد « هيات اعزامي مورد بي اعتنايي كندي واقع شد و مدت سه هفته هيات ايراني را نپذيرفت و پس از پذيرفتن هم با لحني تند از ارتشاء ، تبعيض و اختناق در ايران سخن گفت (1)
وي از گيجي و گنگي هيات حاكمه و ناتواني آنها در انطباق خود با جهاني كه به سرعت در حال دگرگوني بود ، اظهار نارضايتي كرده بود .
در كتاب « در عصر دو پهلوي » در اين باره ميخوانيم :
« سپهبد تيمور بختيار اولين رئيس ساواك با اطلاع از فساد عميق دربار و دولت ، از آنجا كه بسيار جاه طلب بود به فكر افتاد نقش ايوب خان در پاكستان و عبد الكريم قاسم در عراق را ايفا كند . وي
هنگامي كه موافقت شاه را براي عزيمت به آمريكا ظاهرا به بهانه معالجه كسب كرد يكي از كارمندان جوان و زبان دان ساواك را به نام دكتر عاليخاني به عنوان مترجم همراه خود به آمريكا برد تا كاملا از گفتگوها و پيشنهادهاي آمريكايي ها اطلاع حاصل كند . بزرگترين اشتباه او همين كار بود . سفر انجام شد و ديدار از آمريكا و مذاكره با كندي رئيس جمهور آمريكا تحقق يافت و بختيار به تهران بازگشت . وي در يك شرفيابي گزارشي از ديدار خود از شهرها و تاسيسات گوناگون و ادارات ارتش آمريكا تقديم شاه كرد و سلام و درود كندي را نيز همراه آرزوي دوام سلطنت شاه تقديم داشت . چند روز بعد دكتر عاليخاني به صورت بسيار محرمانه تقاضاي شرفيابي كرد . اين ملاقات به صورت مخفي به انجام رسيد . دكتر عاليخاني در اين ديدار آنچه را كه بين تيمور بختيار و كندي گذشته بود بيان كرد . از جمله اينكه تيمور بختيار گفته بود « سلطنت خانواده سلطنتي ، افراد ، القاب ، تشريفات ، فساد و اخاذي اعضاي خاندان سلطنتي بزرگترين دردسر براي مملكت ايران است و اگر بتوانيم مثل عبد الكريم قاسم در عراق و گورسل در تركيه اقدامي به عمل آوريم اين همه مشكلات از بين رفته ، هزينه ها ، تشريفات ، زد و بند ها و مداخلات افراد غير مسئول در كارهاي اقتصادي و سياسي تمام خواهد شد كه كندي جوان هم موافقت خود را اعلام داشته بود ... » (2)
احتمالا كندي بي ميل نبود كه بختيار به مثابه يك مرد قدرتمند صالح و يك ژنرال آينده نگر وارد صحنه شود و همان نقشي را ايفا كند كه ژنرال سوهارتو مدتي بعد در اندونزي ايفا كرد و يا ژنرال «دانگ» در ويتنام عليه «نگوين ديم» ايفا نمود . اگر تصور كنيم كه بختيار روي علائق ميهن دوستي و سابقه ضد كمونيستي پيشنهاد كنار زدن شاه را به كندي تسليم داشت ، سخت در اشتباه خواهيم بود . انگيزه اصلي بختيار قدرت طلبي بود و چون شنيده بود كه آمريكايي ها در سال 1337 مايل بوده اند سرلشكر ولي الله قرني معاون سابق ستاد ارتش و رئيس اسبق ركن دوم ستاد ، چنين كودتايي انجام دهد و او موفق نشده بود ، اميدوار بود چراغ سبزي به وي داده شود . «كندي» كه مخالف سياست جمهوريخواهان در دوران آيزنهاور و استفاده از مهره هاي مطيع آمريكا و خشن نسبت به اهالي بومي بود و عقيده داشت آمريكا بايد با روش هاي مدرن و عوامفريبانه توام با اصلاحات در ساختار حكومت ها و تشويق به تعميم دموكراسي به سبك آمريكا و برداشتن دست حمايت خود از پشت شاهان و روساي جمهور و ژنرالهاي فاسد ، با كمونيسم مبارزه كند ، جوابي به او نداد و او را مايوس باز گرداند . وقتي بختيار به ايران بازگشت شاه از طرق مختلف (احتمالا از طريق مترجم او دكتر عاليخاني) و شايد به وسيله بعضي آمريكايي ها از محتوي مذاكرات رئيس پليس مخفي خود با رئيس جمهور آمريكا آگاه شد و شايد خود بختيار به عنوان خود شيريني و نشان دادن ميزان صميميت و صداقت خود به شاه ، آن مذاكرات را به عرض شاه رساند . شاه از آنچه به گوشش رسيد بيمناك شد و به ياد آورد كه رضاشاه با ژنرالهاي بسيار صميمي و خدمتگزار خود كه گهگاه باد به سرشان مي افتاد ، چه ميكرد .
علي بهزادي در مورد سفر تيمور بختيار به آمريكا و مذاكره با كندي چنين مينويسد : « سپهبد بختيار كه از سوي شاه ماموريت داشت ، از نظر نهايي كندي در باره ايران و رژيم آگاه شود و با او به يك توافق قطعي و دراز مدت به سود شاه برسد ، همراه قدس نخعي سفير ايران در آمريكا و دكتر علينقي عاليخاني مشاور عالي او كه به خاطر تسلط به زبانهاي فرانسوي و انگليسي در عين مشورت
، نقش مترجم مورد اعتماد بختيار را هم ايفا ميكرد ، به ديدار رئيس جمهور آمريكا رفت . چند دقيقه بع از آنكه مراسم معارفه انجام شد كندي با اشاره به همراهان بختيار خطاب به او گفت « من آنقدر زبان فرانسوي مي دانم . از شماهم اطمينان دارم تا آن اندازه به زبان انگليسي آشنائي داريد كه بدون مترجم با هم صحبت كنيم »
پس از اين سخن به عنوان استراحت و صرف چاي ، قدس نخعي ، سفير ايران در آمريكا و دكتر علينقي عاليخاني مشاور عالي بختيار از اتاق مخصوص رياست جمهوري خارج شدند . كندي هم به مترجم مخصوص خود اشاره كرد كه بيرون برود . سخناني كه آن روز ، رئيس جمهور آمريكا و رئيس ساواك به هم ميگفتند سرنوشت شاه ، دكتر اميني و سپهبد بختيار را تعيين مي كرد . در اين جلسه كندي خيلي صريح به بختيار گفت « شاه قادر به انجام اصلاحات اساسي ، مبارزه با فساد و تشكيل يك حكومت مردمي ، ولي مقتدر نيست . او امكان مقابله با اطرافيان دزد و رشوه خوار خود را هم ندارد ؛ چه رسد به مبارزه با كمونيستها ، مالكان بزرگ يا حوادث احتمالي مهم » وي سپس به بختيار پيشنهاد كرد كه اگر اقدامي به عمل آورد آمريكا از رسيدن او به قدرت حمايت ميكند .
سپهبد بختيار در بازگشت به ايران جريان مذاكرات خود را با كندي به اطلاع شاه رسانيد . او اگرچه همه انتقادهاي كندي را در باره اساس سلطنت و مخالفت او با رژيم شاه بازگو نكرد ولي به شاه فهماند كه كندي از طرز سلطنت – حكومت – او رضايت ندارد و در انتظار تغييرات اساسي در رفتار شاه و اطرافيان شاه است » (3)
روزنامه پيغام امروز در تاريخ 13 اسفند 1339خبر بازگشت بختيار را اينچنين درج ميكند :
« تيمسار بختيار معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور كه به آمريكا مسافرت كرده بود با هواپيماي پان آمريكن به تهران بازگشت . تيمسار در سفر خود به آمريكا با دين راسك وزير خارجه ، آلن دالس رئيس اداره اطلاعات آمريكا و پرزيدنت كندي ملاقات و مذاكره كرد . در اين ملاقات ها تيمسار بختيار مسائلي را كه براي دولت ايران حائز اهميت است از جمله موضوع كمك نظامي آمريكا را با زمامداران حكومت جديد آمريكا در ميان گذاشت . مذاكرات معاون نخست وزير با كندي شامل مسائل كلي و عمومي بوده و به طور غير رسمي صورت گرفته است » (4)
شاه در ظاهر سخنان سپهبد بختيار را پذيرفت ولي در باطن از او نگران شد . اگر كندي آنقدر به بختيار اعتماد داشت كه چنين مطالب حساسي را كه او انتظار داشت فقط به خود او بگويد ، به وسيله او پيغام داده ، از كجا معلوم سخنان ديگري بين آنها رد و بدل نشده باشد و قرارهاي ديگري باهم نگذاشته باشند ؟ شاه در انتخاب بين سپهبد تيمور بختيار و دكتر علي اميني براي آرام كردن كشور آشفته خود پس از مشورت با امير اسدالله علم كه هميشه شاه را از قدرت سپهبد بختيار ميترساند دكتر اميني را انتخاب كرد . كندي هم كه در آغاز نسبت به دكتر اميني نظر موافق داشت به حمايت از او پرداخت (5)
روز 24 اسفند 1339 در آخرين روزهاي دولت شريف امامي سرلشكر حسن پاكروان به عنوان معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور معرفي شد . آن زمان در محافل سياسي اين بحث پيش آمده بود كه اين انتصاب با توجه به آنكه شغل ديگري براي سپهبد بختيار در نظر گرفته نشده حتما باعث ناراحتي وي خواهد شد .
اكنون با توجه به مذاكرات بختيار با «كندي» مي توان نتيجه گرفت كه بختيار نه تنها از اين انتصاب ناراحت نشد بلكه به احتمالي توصيه خود او باعث انتخاب پاكروان به آن مقام شد . بختيار با توجه به شرايط زماني اين تغيير را به سود خود مي دانست . گويي مدتي دوري از سازمان بدنام امنيت براي رسيدن به هدف هاي بعدي يعني رياست ستاد ارتش و يا نخست وزيري برايش مفيد بود . شايد او فكر ميكرد شاه هم همين طور مي انديشد . اين همان راهي بود كه سپهبد رزم آرا نيز در يك دوره از تاريخ معاصر ايران پيموده بود . بختيار كه از نفرت شاه نسبت به دكتر اميني اطلاع داشت وقتي شاه اميني را به نخست وزيري انتخاب كرد منتظر ماند تا نوبت به او برسد . شاه در تعيين اميني به نخست وزيري و قبول شرايط او براي احراز اين مقام در واقع بين بد و بدتر ، بد را انتخاب كرد زيرا از آن بيم داشت كه آمريكايي ها در صورت خودداري وي از قبول شرايط اميني به يك كودتا عليه وي دست بزنند . سفر بختيار به آمريكا زنگ خطري بود كه در گوش شاه به صدا در آمد . هرچند بختيار فرد مطلوب آمريكاييها براي چنين كودتايي نبود . بختيار كه پيش از روي كار آمدن اميني به مقام نخست وزيري هم از بلند پروازي هاي خود دست بر نداشت و شاه در فرصتي مناسب او را از كار بركنار كرد . در باره اين ماجرا « باري روبين » نويسنده و محقق معروف آمريكايي اطلاعات جالبي كسب كرده و ضمن شرح وقايع اين دوران مي نويسد :
« از وقايع قابل ذكر اوائل دهه 1960 ايران بركناري تيمور بختيار از رياست سازمان اطلاعات و امنيت ايران (ساواك) و كنترل مستقيم شاه بر امور اين سازمان ميباشد . بختيار كه در مقام رياست بر اين سازمان قدرت زيادي كسب كرده بود ظاهرا به علت تحريكاتي عليه اميني از كار بركنار شد ولي بركناري او دليل مهمتري داشت . اين موضوع را كرميت روزولت ( كارگردان كودتاي 28 مرداد) در مصاحبه اي با نويسنده كتاب (باري روبين) در 20 مارس 1980 فاش ساخت . بختيار در سفري به آمريكا قبل از روي كار آمدن اميني به ملاقات آلن دالس رئيس سيا و كرميت روزولت رفته و از آنها براي ترتيب يك كودتا عليه شاه كمك خواسته بود . .. شاه در جريان امر قرار گرفت و در اولين فرصت مناسب او را از كار بركنار كرد »(6)
محمد رضا پهلوي در خصوص علل بركناري بختيار از رياست ساواك در كتاب « پاسخ به تاريخ » مينويسد « ژنرال بختيار تا سال 1340 اين سمت را داشت و در آن تاريخ ناگزير شدم اين آدم حريص و جاه طلب را كنار بگذارم . وي براي رسيدن به مقاصد خويش روش هاي غير قابل تحملي را به كار مي برد . (7)
از اوايل حكومت اميني زمزمه هايي داير بر مخالفت سپهبد بختيار با دولت اميني به گوش ميرسيد . شايع بود كه شانس سپهبد بختيار براي نخست وزيري زياد است و يكي از روزنامه ها كه مدتي بورس كانديداهاي نخست وزيري را اعلام ميكرد از سپهبد بختيار در راس ساير نامزدهاي نخست وزيري نام ميبرد . پس از آن سپهبد بختيار براي نظارت بر كارخانه قند اصفهان و كارهاي خصوصي ديگر كه در منطقه اصفهان و بختياري داشت مرتبا به آن حدود مسافرت ميكرد و كمتر در تهران اقامت داشت . در سفر شاه به اصفهان و شيراز در كريدورهاي كارخانه قند و ساير مراسم ، دكتر اميني و سپهبد بختيار وقتي با هم روبرو شدند ، دوستانه به گفتگو پرداختند . ليكن اين برخورد دوستانه نيز از شايعاتي كه در اطراف روابط آن دو وجود داشت ، چيزي نكاست .
شاه از موقعيت استفاده كرده و به بهانه اينكه دولت دكتر اميني مايل به همكاري با وي نيست به وي تفهيم كرد مسئوليت ساواك را به سرلشكر پاكروان بسپارد و خود از كشور اجالتا خارج شود . بختيار با اتكا به سوابق خدمتي و فعاليتهايي كه به نفع دربار و شاه انجام داده بود چنين انتظاري نداشت و لذا با تكدر خاطر اطاعت امركرد ، ليكن به خارج نرفت و مدتي در تهران ماند و در يكي از خيابانهاي شمالي تهران دفتر كاري ترتيب داد و با دوستان و رفقاي خود ملاقاتهايي انجام ميداد . مخالفين وي در ارتش ، شهرباني ، ژاندارمري و بالاخص دربار از داير نمودن چنين دفتري توسط وي سوء استفاده كرده و آن را به عنوان مركز عمليات مخالف شاه جلوه دادند و هر روز گزارشهايي در مورد وي به گوش شاه ميرساندند ، لذا شاه پس از مدتي به طور جدي اخراج او را از كشور خواست . بختيار كه سوداي قدرت را داشت كنار گذاشتن خود را نپذيرفت و به ايجاد اخلال در كار رژيم پرداخت . وي با جمع ديگري از افسران كه آنها نيز استعفا داده بودند گروه فشار تشكيل داد و سعي كرد آشكارا از خودش در برابر اتهامات بي كفايتي و فساد مالي دفاع كند . در ارديبهشت 1340 ( زمان نخست وزيري شريف امامي )تظاهرات معلمان تهراني براي تقاضاي اضافه حقوق به خشونت گرائيد و در جريان آن يكي از دبيران به نام خانعلي در ميدان بهارستان با شليك گلوله نيروهاي انتظامي كشته شد . سپس تظاهراتي نيز در بازار و در دانشگاه صورت گرفت و زنجيره اي از اعتصابات در اينجا و آنجا آغاز گرديد . در پس تمام اين بي نظمي ها دست تيمور بختيار ديده مي شد . بختيار براي كسب قدرت از دست رفتهاش سعي كرد حتي با جبهه ملي كه بعد از كودتاي 28 مرداد آنها را تار و مار كرده بود تماس بگيرد . او در اواخر سال 1340 با مظفر بقايي نيز ملاقات كرد . جريان بلافاصله به شاه خبر داده شد و اين ملاقات به عنوان دليل ديگري بر دو دوزه بازي رئيس سابق ساواك تعبير شد .
بختيار چند هفته پيش از خروج از ايران اغلب اوقات خود را در تهران مي گذراند و در دفتر كاري خود با كساني كه به ديدارش ميرفتند ، ملاقات و گفتگو ميكرد . شايعه نخست وزيري او 15 روز قبل از عزيمت به شدت قوت گرفت . به همين دليل تعداد مراجعين و ملاقات كنندگان وي نيز افزايش يافت . در بسياري محافل گفتگو بود گه تظاهرات دانش آموزان و دانشجويان به سقوط دكتر اميني و روي كار آمدن بختيار منتهي خواهد شد . حتي محافل سياسي انتظار شنيدن خبر استعفاي دولت را داشتند . مقامات دولتي معتقد بودند نقشه تظاهرات دانشگاه تهران و اجتماع مركب از سي نفر از نمايندگان مالكين و فئودالهاي بزرگ ايران توسط مخالفات سرشناس دولت در شميران طراحي گرديده بود و با دقت مخفي نگاه داشته شد .
حسين فردوست در اين باره مينويسد : « تيمور بختيار از چندي قبل در جوار سعد آباد كاخ كم نظيري براي خود ساخته و با اثاثيه كم نظيري آن را تزيين كرده بود . در همين خانه ميهمانيهاي كم نظيري هم ميداد . هميشه سفراي كشورهاي عربي را دعوت ميكرد و از ايران نيز روساي مجلسين ، تعدادي از نمايندگان و وزرا و افسران ارشد را دعوت مي نمود . در موقع ورود و خروج ميهمانان ، مقام آنها با بلندگوهاي متعدد كه در خيابان سعدآباد قرار داده بود اعلام مي شد . اين كار مخصوصا براي اين بود كه به گوش محمد رضا برسد . مرا هم هميشه دعوت مي كرد و اكثرا در ميهمانيها نزد من ميآمد و دست مرا در دستش مي گرفت و صحبت ميكرد . ولي يك كلام در باره خواستهاش نميگفت . ولي من درد او را مي دانستم و سكوت مي كردم . هدف او نخست وزير شدن بود و با پرداخت پول دستور ميداد كه برخي روزنامه هاي درجه 2 عكس بزرگش را چاپ كنند و زير آن بنويسند : « نخست وزير آينده ايران » لذا وقتي كه اميني نخست وزير شد بناي فحاشي عليه او را گذاشت . با اشرف هم تماسهاي زيادي برقرار كرده بود . اشرف فقط به دنبال پول و جواهر و مرد بود و نزد بختيار همه اينها به وفور موجود بود . مدتي اشرف نزد محمد رضا به شدت اصرار ميكرد كه بختيار نخست وزير شود و محمد رضا با رنج سكوت مي كرد و خود را مي خورد و جواب نمي داد . بالاخره ناسزاگويي تيمور عليه اميني شدت گرفت و او نيز به شاه شكايت برد و محمد رضا هم كه حمايت آمريكائيها از اميني را ميدانست پشتش گرم شد و روزي دستور داد كه تيمور را تحت الحفظ به فرودگاه ببرند و به اروپا بفرستند » (8)
ساعت شش بامداد روز جمعه ششم بهمن 1340 سپهبد بختيار براي مدت نامعلومي تهران را ترك گفت و با هواپيما به رم پرواز كرد . او متهم بود كه به منظور سقوط دولت اميني طرح گسترده اي پيش بيني كرده بود و در آغاز اجرا ، طرحش لو رفته بود . درست يك روز پس از عزيمت سپهبد بختيار به اروپا دكتر اميني در يكي از نطق هايش به صراحت از فعاليتهاي وي سخن گفت و اشاره كرد كه اقدام فئودالها عليه اصلاحات ارضي از طرف سپهبد بختيار ترتيب داده شده بود (9)
نويسنده كتاب خاطرات من و فرح پهلوي داستان تبعيد بختيار را با جزئيات بيشتري ذكر كرده است :
« ماجراي بركناري(بخوانيد تبعيد) بختيار هم خيلي شنيدني است و در واقع منحصر به فرد است . اواخر سال 1340 (ماه بهمن) روزي كه شاه تصميم گرفت بختيار را كنار بگذارد يك گردان از گارد شاهنشاهي محل اقامت او را در سعدآباد محاصره كردند و ساعت شش صبح او را از خانه مجللش بيرون كشيدند و تحت الحفظ به فرودگاه مهرآباد بردند و در آنجا سوار هواپيمايي كه از قبل آماده شده بود كرده و به خارج فرستادند . من در جريان حوادث سال 1356 به واسطه آشنايي كه از طريق يكي از اقوام با دكتر اميني داشتم به منزل او رفتم و مصاحبه هايي با او انجام دادم كه در همان ايام در جرائد تهران به چاپ رسيد . از مجموع گفتگوهايم با اميني به اين نتيجه رسيدم كه آمريكايي ها در سالهاي 1335 تا 1339 چند بار به شاه فشار آورده بودند تا تيمور بختيار را به نخست وزيري منصوب كند اما شاه زير بار نرفته بود . اميني ميگفت شخصا در تغيير تصميم آمريكايي ها دخالت مستقيم داشته و در ايام اقامت در آمريكا با تلاش زياد موفق شده بود از ميزان حمايت آمريكائيان از بختيار بكاهد . علي اميني از تيمور بختيار متنفر بود و هميشه از او به عنوان جنايتكاري نام ميبرد كه دستش به خون هزاران ايراني آلوده است . اميني تاييد كرد كه در بركناري بختيار نقش اساسي ايفا كرده و شرط قبولي پست نخست وزيري اش را بركناري بختيار قرار داده بود . به هر حال تيمور بختيار را به زور سوار هواپيما كرده و از ايران تبعيد كردند .
علي اميني ميگفت شاه بي ميل نبود كه بختيار را بكشد ؛ اما از عكس العمل آمريكايي ها ميترسيد زيرا ميدانست بختيار روابط بسيار صميمانه اي با سيا دارد .(10)
پي نوشت :
1 – عيسي پژمان ، اسرار قتل و زندگاني شگفت انگيز سپهبا بختيار ، پاريس ، نشر ژن ، 1991 ، ص 77 و 78
2 – نجفقلي پسيان و خسرو معتضد ، در عصر دو پهلوي ، تهران ، جاويدان ، 1377 ، ص 645 و 646
3 – علي بهزادي ، شبه خاطرات ، ج 2 ، تهران ، انتشارات زرين ، 1377 ، ص 193 و 194
4 – روزنامه پيغام امروز 3/12/1339
5 – محمد ابراهيم حسن بيگي ، شكار در شكارگاه ، ص 60
6 – باري روبين ، جنگ قدرتها در ايران ، ترجمه محمود طلوعي ، انتشارات آشتياني ، 1364 ، ص 94
7 – محمد رضا پهلوي ، پاسخ به تاريخ ، ترجمه حسين ابوترابيان ، تهران نشر سيمرغ ، ج چهارم ، ص 338
8 – حسين فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، ص 419
9 – اسفنديار آهنجيده ، ايل بختياري و مشروطيت ، اراك ، انتشارات ذره بين ، 1374 ، ص 348
10 – اسكندر دلدم ، خاطرات من و فرح پهلوي ، ج 2 تهران نشر گلفام و به آفرين ، 1377 ، ص 534 تا 545منبع:پدر ساواك ، جواد عرباني ، 1390 ، مركز اسناد انقلاب اسلامي این مطلب تاکنون 4321 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|