نقش اوباش در زمينه سازي براي سركوب قيام 15 خرداد
عقب نشینی مقطعی امير اسدالله علم در ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي به این دلیل بود که برنامه مهمتری را سرلوحه کارهای خود قرار داده بود؛ برنامه ای که در آن همین لایحه به شکلی دیگر و البته با صورتی قانونی تجدید شده بود.
در اواخر دی ماه و اوایل بهمن ماه 1341 بحث رفراندوم موسوم به انقلاب شاه و ملت ٬ آن هم در شرایط تعطیلی مجلسین در جراید مورد بحث قرار گرفت. به این جریان عنوان« انقلاب سفید » داده بودند. ظاهراً نخستین فردی که از اصلاحات از بالا برای جلوگیری از انقلاب یاد کرده بود چسترباولز بود که در سفر خود به ایران این تعبیر را در برابر انقلاب سرخ و یا انقلاب کمونیستی طرح کرد. در آستانه تصویب این طرح بسیاری از مخالفین تحت فشار بودند ٬ به گونه ای که امام خمینی در پیامی نوشتند « با ما معامله بردگان قرون وسطی می کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی خواهم. انی لا اری الموت الاالسعاده و الحیوة مع الظالمین الا بر ما ٬ کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماي اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام واستقلال مملکت می نمایند و با استعمار مخالفت دارند. این است حال ما تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند» (1)
به ناچار برای سرکوب ناآرامیها سپاه لومپنها را وارد میدان کردند ٬ در حالی که ریاست مطلقه آنان با قشر دیوانسالاری بود که دم از اشرافیت می زد. اقشار حاشیه ای آلت زور و ابزاری در دست اشرافیت دیوانسالاری بود که به هیچگونه ضابطه ای جز دیکتاتوری باور نداشت و بارها از این گروهها در راستای منافع خود بهره برداری کرده بود. طرفه اینکه به کارگیری زور آن هم توسط منحط ترین اقشار اجتماعی تحت عنوان اصلاحات انجام می شد. در این احوال اراذل و اوباش به آزار و اذیت و توهین به مخالفین رفراندوم پرداختند ٬ عده ای از آنها در قم به مردم حمله ور شدند ٬ تعدادی کتک خوردند و تعدادی دیگر روانه زندان شدند. به مدرسه فیضیه حمله شد و دکانهاغارت گردید و دروپنجره مغازه ها شکسته شد «این است حال ما در این ساعت که ظهر است و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد. این است معنای طرفداری دولت از دیانت و این است معنای آزادی رأی و رأی دهندگان. ما این وضع را در شهر مذهبی قم و در جوار حرم مطهر و در حوزه علمیه قم به قضاوت افکار عمومی می گذاریم و از خداوند تعالی اسلام و استقلال مملکت را خواهانیم» (2)
روز بعد از این ماجراها شاه به قم مسافرت کرد . در راستای طرح باولینگ او بایست نیروهای سنتی را به باد حمله می گرفت و در نوک این حمله ٬ البته روحانیان قرار داشتند. شاه به شدیدترین و بی سابقه ترین وجهی سخنانی را بر زبان آورد که تبعاتی بسیار منفی برای وی در پی داشت. او مدعی شد که بیش از هر کسی به خداوند و ائمه اطهار نزدیک است٬ اصلاحات ارضی را امری خداپسند دانست و اعلام کرد: «افراد قشری و نفهمی وجود دارند که هیچ وقت مغز آنان تکان نخورده و نمی تواند تکان بخورد ٬ برای اینکه متأسفانه قابل تکان خوردن نیستند.» او در ادامه گفت « ما در بین سایر ملل دنیا زندگی می کنیم و نمی توانیم یک دیوار بلند دور خودمان بکشيم و بگوییم که با دنیا کاری نداریم و فقط با خودمان زندگی می کنیم و در کثافت های خودمان غوطه ور خواهیم بود. این دیگر قابل دوام نیست» (3) شاه در حرفهای خود به مردم ایران توهین روا داشت و برای این که رضایت امریکا را به دست آورد نارضایتی مردم را به جان خرید. او در ششم خرداد ماه سال 1342 در کرمان درباره اصلاحات خود سخن گفت و بار دیگر اهانت کردن را از حد گذرانید:
|