اسماعيل رائين و افشاء فراماسونها | اسماعيل رائين نويسنده كتاب سه جلدي «فراموشخانه و فراماسونري» است . رائين شخصيتي كاملاً مشكوك داشت. موسسهاي كه در سال 1336 با پوشش جمعآوري اخبار و تامين اخبار جرائد، با كمك بهرام بوشهري تأسيس كرد، نشان از فعاليتهاي پنهاني او داشت. او براي اينكه ارتباطات خود با عوامل خارجي را، توجيه كند با شمارههاي رمز 111 و 1498 به ليست حقوق بگيران ساواك پيوست. اسماعيل رائين كه از حاميان رژيم اشغالگر قدس بود و با شاپور ريپورتر نيز ارتباط نزديك داشت، زماني دست به انتشار اين كتاب زد كه استاد اعظم لژهاي انگليسي، فرانسوي و آلماني براي شركت در مراسم تقديس لژ بزرگ ايران، در تهران بودند.
وجود اسنادي مانند بولتن داخلي سفارت امريكا در تهران، نشانگر پشتوانه قوي اسماعيل رائين در انتشار اين كتاب بود. برخي اين دست پنهان قدرتمند را، اميراسدالله علم معرفي كرده و علت آن را هم جلوگيري از بالا كشيدن ماسونهاي جاهطلب و سودجو با ايجاد رابطه با كانونهاي قدرت در آمريكا و انگليس، در هرم ديوان سالاري رژيم پهلوي ميدانند. پايههاي اين تحليل به شرح زير است:
«1ـ با توسعه فراماسونري در ميان رجال و دولتمردان، اين شبكه به كانون خدعه و دسيسه و توطئه بدل شده و در ميان بسياري از ماسونهاي جاهطلب و سودجو و مقامپرست اين باور پديد شده بود كه اين وابستگي آنان فراتر از هر قدرتي است. اسناد ساواك از اوجگيري باند بازيهاي پنهان و دسيسهگري در ميان دولتمردان پهلوي در آن زمان خبر ميدهد و هر كس ميكوشيد تا با ايجاد رابطه با كانونهاي قدرت در امريكا و انگليس خود را در هرم ديوانسالاري بالا بكشند. لذا، اين خطر وجود داشت كه برخي اعضاي فراماسونري در اقدامات خود حد و مرز نشناسند و عمقگيري اين پديده قدر قدرتي مثلث شاپورجي ـ شاه ـ علم را تضعيف كند. لذا ضرورت داشت كه بر اين باور ماسونها ضربهاي سنگين فرو آيد و اقتدار شاه و وزير دربار مقتدر او به نمايش گذارده شود.
2ـ بر اساس تئوري شاپورجي ـ علم، كه توسط محفلي از روشنفكران و روزنامهنگاران داراي پيشينه فكري چپ نيز حمايت ميشد، رژيم پهلوي در مرحله جديد آن (پس از انقلاب سفيد) يك رژيم نو و تجديد سازمان يافته بود. اين روشنفكران در تبليغات خود، شاه را منجي ايران و سركوبگر فئوداليسم و ارتجاع سياه! معرفي ميكردند، تاريخ سالهاي 1320ـ 1322 و حتي سالهاي 1332ـ 1342 را، و دولتمردان آن دوره را به سخره ميگرفتند، دعاوي گزاف عليه ريشه كن ساختن استعمار انگليس توسط شاه مطرح ميساختند و در واقع خود در قبال نسل كهن رجال و دولتمردان، داعيههاي بلند پروازانه در سر ميپرورانيدند. اين روشنفكران و سياست پيشهگان نوپا تنها راه ارتقاء خود را در هرم ديوانسالاري كشور و رسيدن به مقامات عالي در تضعيف كاست حكومتگر فعلي ميديدند و انتظار داشتند كه شاه انديشمند و روشنبين راه را براي چنين جابجايي به تدريج فراهم سازد. براساس چنين ديدگاهي، انتشار كتاب فراموشخانه و فراماسونري در ايران ميتوانست يك چهره روشنفكر پسند از رژيم محمدرضا پهلوي ارائه دهد، مفاسد گذشته و موجود را به گردن فراماسونها اندازد و بدينسان زمينه را براي آغاز يك جابجايي نخبگان حاكم و تصفيه ديوان سالاري از نسل كهنه و دسيسهساز و متحجر فراهم سازد. طبيعي بود كه اين بازسازي با اميال شخص اسدالله علم منطبق بود و به حذف كليه رقباي سنتي او مي انجاميد و وي را در ميان نسل نوين نخبگان و روشنفكران بيرقيب ميساخت. طبيعي بود كه دولتمردان آمريكايي نيز از صعود اين تيپ نوين نخبگان و دولتمردان، كه عموماً يانكوفيل و پيرو شيوه زندگي آمريكايي بودند، استقبال ميكردند.
3ـ همزماني انتشار كتاب رائين با انتخابات رياست جمهوري آمريكا، جالب توجه است. در اين زمان در ميان دولتمردان پهلوي تحرك شديدي پديد شده و برخي از آنان داعيه صدارت در سر ميپروراندند و اين تصور وجود داشت كه با تغيير دولت در آمريكا به طور قطع دولت هويدا نيز سقوط خواهد كرد و چهرهاي متناسب با سردمداران جديد كاخ سفيد در رأس كابينه قرار خواهد گرفت. انتشار كتاب رائين ميتوانست اين تحركات را تحتالشعاع قرار دهد و به اين مدعيان صدارت، قدرت مطلقه و فائقه شاه را نشان دهد.
4ـ و بالاخره، بايد افزود كه اصولاً ترويج شهرت اقتدار مطلقه و قدر قدرتي انگليس در ايران، خود يكي از شگردهاي رواني استعمار بريتانيا در ايران بود. تحليل اين بود كه با ترويج چنين روانشناسي و فرهنگ؛ سلطه استعمار غرب تسهيل خواهد شد و نسل جوياي نام و نان به سادگي راه را از چاه خواهد يافت و در ضمير او حك خواهد شد كه مطمئنترين مسير ترقي، در پيوند با استعمار امپرياليستي است و تجربه تاريخ نشان داده كه هر كس سر در آخور قدرتي ديگر فرو برده (از آلمان فاشيست تا شوروي كمونيست) به جايي نرسيده است! اين فرضيه به جد مطرح است كه آيا يكي از انگيزههاي انتشار كتاب رائين ترويج اين باور ريشهدار نبوده است؟!»
در اينكه اسناد اين كتاب، فراتر از اسناد موجود در بايگانيهاي ساواك ميباشد، هيچ شكي نيست و بخوبي روشن است كه تدوين مجموعه سه جلدي كتاب رائين، توسط دستهايي پنهان، هدايت شده است كه ميتواند اسدالله علم هم در آن نقش داشته باشد.
جلد اول و دوم اين كتاب در دومين روز بهمن ماه 1347، با اجازه وزارت فرهنگ و هنر توزيع شد كه اين اقدام، قبل از هر كس، بنابر دستور رياست ساواك، به جعفر شريف امامي، اطلاع داده شد. 22 روز بعد، هنگامي كه جلد سوم توزيع گرديد، از طرف اميرعباس هويدا به ساواك دستور داده شد تا از توزيع آن، جلوگيري گردد.
تعداد كتب جمعآوري شده توسط ساواك به 700 جلد رسيد و در يكي از اتاقهاي اداره كل سوم، جاي داده شد و پس از آن تقاضا شد تا 10 جلد آن نگهداري و بقيه معدوم شود.
نعمتالله نصيري در ذيل اين درخواست نوشت:
«1ـ يقيناً بيش از هفتصد جلد چاپ كرده است، بقيه كجاست
2ـ از نخستوزير كسب تكليف شود كه اين كتابها معدوم گردد يا آنكه تحويل مقامي شود.»
از اينكه آيا اميرعباس هويدا، دستور به هدم اين كتابها و يا توزيع پنهاني آن داد، اطلاعي در دست نيست اما اكنون كه قريب 40 سال از انتشار آن ميگذرد و اين كتاب، خصوصاً جلد سوم آن، از جمله كتب ناياب نيست و به راحتي قابل دسترسي ميباشد، اين نتيجه حاصل ميگردد كه يا بنابر نظر نعمتالله نصيري، اين كتاب به تعداد زيادي چاپ و توزيع شده و يا اميرعباس هويدا، دستور به معدوم كردن آن نداده است!؟
به هر حال، اميرعباس هويدا، هزينه سفر ميهمانان فراماسونري به اصفهان و شيراز را قبول كرد و فراماسونها هم به اين كار او باليدند و در مكاتبه با لژهاي اصفهان و شيراز، تصريح كردند كه اين هزينه را آقاي نخستوزير ميپردازد؛ شايد براي اينكه اين نكته را در ذهن اعضاي فراماسونري تقويت كنند كه تمام مقدرات كشور به دست آنها اداره ميشود.
پس از اين اقدام، نخستوزير لايحه بودجه پيشنهادي سال آتي را به مجلس شوراي ملي برد. در طول سه روزي كه اين لايحه مورد بحث بود، با اهميتتر از آن، خبر انتشار كتاب رائين بود كه در صحن و سرسراي مجلس، دهان به دهان ميشد.
تصوير حالات و رفتار كساني كه نامشان در اين كتاب آمده بود، بخصوص اميرعباس هويدا، جالب توجه است:
«... بديهي است كساني كه نامشان در فهرست اسامي ذكر شده، اعم از وكلاي مجلس يا وزراء، بسيار اندوهگين بودند و بعضي از آنان به كلي از حرف زدن اجتناب ميكردند و گوشهاي مينشستند و بعضي نيز با آنكه سعي ميكردند با ادامه وضع سابق خود را نسبت به مسئله بيتفاوت جلوه دهند، ولي كاملا واضح بود كه تلاش آنها بيثمر است و قافيه را باختهاند.
از اعضاي معرفي شده فراماسونري آقاي نخستوزير، سعي كرد حتيالمقدور از جلسه خارج نشده و داخل مباحثات خصوصي در سرسرا نشود كه مبادا مورد پرسش قرار گيرد.
آقاي دكتر [ناصر] يگانه، در سرسرا كمتر توقف مينمود و بسيار اندوهگين بود. از معاونين پارلماني، دكتر مرشد و مهندس بديع و بخصوص محمد كشاورزيان خيلي خود را گم كرده و باخته بودند و حالت خجلتزدگي به خود گرفته بودند.
علي مرندي نماينده مجلس شوراي ملي، اين چند روزه ديده نشد. حسن مصطفوي سعي داشت بقبولاند كه اشتباه شده و عضو سازمان مزبور نيست ... نمايندگان خوزستان كه عضو لژ خوزستان بودهاند بخصوص مرتضوي، بسيار غمگين بودند و شرمندگي آنها در اين بود كه شهرت داشت، معرف و همه كاره لژ مزبور، اديب محمدي، معاون سابق وزارت كشور بوده كه سوابق خوبي نداشته.
كشاورزيان سعي داشت به يكي دو نفر بقبولاند كه دسته مزبور فرمانبردار كسي نيست و هدف سياسي نداشته است. ولي شوخي بعضي از نمايندگان كه فراماسونري را از مشتقات اينتلجنس سرويس و تحت سرپرستي عاليه ملكه انگلستان شمرده بودند، اعضاي مزبور را بسيار ناراحت و عصباني كرده بود و به عكس بعضي از وزرا كه نامشان در كتاب فراماسونري نبوده، بسيار مسرور و راضي بودند، بخصوص آقاي خسرواني.»
آنچه در اين گزارش تصويري، صرفنظر از علّت تحليلي انتشار كتاب فراموشخانه و فراماسونري در ايران ودستهاي پنهان حمايت كننده آن، از درجة اهميت بيشتر و تعيين كنندهتري برخوردار است، حالت شرمندگي كساني است كه به هر دليل، نامشان را افشا كرده و بر فراماسون بودنشان مُهر علني زدهاند. چون بودند افراد زيادي كه از فراماسونرهاي قديمي بودند ولي نامشان در اين كتاب، آورده نشده مانند: حسين علاء و جالبتر اينكه نويسنده كتاب، خود نيز از اعضاي فراماسونري بود!؟ و اسدالله علم هم.
طبيعي است كه علت اصلي شرمندگي و خجلتزدگي فراماسونها، آن هم در نزد كساني كه خود درمسابقه سرسپردگي به بيگانگان، سبقت ميگرفتند، نشان از منفوريت بالاي اين نحلة سياسي دارد.
تحليل زيرين كه از مجموعه نظرات برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي، جمع بندي شده و توسط يكي از نمايندگان مجلس كه با كد رمز 1838 با ساواك همكاري ميكرده، به اداره كل سوم داده شده است، بخوبي نشانگر اين منفوريت ميباشد:
«در اغلب مذاكرات درباره كتاب مزبور، كم و بيش اظهار عقيده ميكنند كه امكان نداشته است يك نفر روزنامه نويس مانند رائين و يا هر كس ديگر بتواند اين همه مدرك و سند، جمعآوري كند. و بعضي ميگويند كه حتماً سازمان امنيت در اين كار به او مساعدت كرده و چون اكثراً وجود اين دسته را، مخالف مصالح مملكت و عامل استعمار ميدانند، تلويحاً مايلند كه اين كار را به سازمان امنيت نسبت دهند و ضمناً قدرداني نمايند كه نوعي خائنين را معرفي كرده است. و تعداد كمي پا را از اين مرحله فراتر گذارده و معتقدند كه حتي سازمان امنيت نيز به تنهايي قادر به جمعآوري اين همه مدارك و اسناد نبوده و شايد دولتي مانند امريكا كه مايل به ريشهكن كردن عوامل استعماري انگلستان و جانشين ساختن استعمار جديد است، در اين راه مساعدت نموده و يا دولت ديگري كه با انگلستان حسابهايي دارد، در طرد عوامل آن، ايران را ياري كرده و به هر صورت، وضع به صورتي در آمده كه اعضاي اين دسته كه نام آنها در كتاب فراماسونري ذكر شده، به هيچ وجه نميتوانند خود را از اين ننگ تبرئه كنند و مسائلي مانند برابري و برادري و ميهنپرستي و شاهدوستي كه در آئين فراماسونري عنوان شده به نظر كليه نمايندگان، مطالبي فريبنده بوده و اكثر معتقدند: كساني كه اين طريقه را پذيرفتهاند، در آلت استعمار بودن اين دستگاه، شكي نداشتهاند، ولي يا بالفطره خائن بودهاند و براي حفظ موقعيت خود به اين دسته متوسل شدهاند و يا بيشخصيت و ضعيف بوده و براي آنكه تكيه گاهي براي ترقي و بهبود وضع خود به دست آورند، تسليم اين دسته و مرام آنها شدهاند.
به هر صورت، اغلب معتقدند كه: با انتشار اين كتاب ولو اينكه اقدام رسمي عليه آنان به عمل نيايد، خود به خود در برابر ملت ايران، محكوم و از مناصب و امتيازات خود، دور خواهند شد.
فعلاً همگي مترصد هستند كه نخستوزير كه داراي عاليترين مقام رسمي دولتي است، چگونه وضع خود را با اين اتهام توجيه خواهد كرد. آيا با اجازه متصديان طريقه مزبور، انتصاب خود را منكر خواهد شد و يا آن را به صورت همان الفاظ فريبنده قسمنامه و مرامنامه توجيه خواهد كرد و عذري خواهد آورد.»
انتشار كتاب رائين كه در شرايط خاصي صورت گرفت، موضوع روز محافل سياسي بود. سفر محمدرضا پهلوي به امريكا و ملاقات با جانسون و پس از چندي، جايگزيني نيكسون، درگيري شديد اسرائيل با مصر و حملات شديد نظامي به آن كشور، طرح جدائي بحرين از ايران و تجميع لژهاي فراماسونري تحت عنوان لژ بزرگ ايران، از جمله مسائلي بود كه توزيع اين كتاب، تمامي آنها را تحتالشعاع قرار داد.
در يكي از محافل سياسي، زماني كه بحث كتاب رائين به ميان كشيده شد، از بازداشت اسمائيل رائين حرف زده شد و ضمن تنقيد از سازمان اطلاعات و امنيت كشور كه مدعي شده بود از چاپ جلد سوم اين كتاب بيخبر بوده، كليت اين اقدام به سياستهاي خارجي نسبت داده شد:
«سياستهاي خارجي، هر روز به صورتي مردم را سرگرم ميكنند و از اين اقدامات نتيجههايي ميگيرند.»
نماينده مجلسي كه با شماره رمز 1838، همكار حقوقبگير ساواك بود، حضور اميرعباس هويدا در مجلس شوراي ملي، در هنگام طرح لايحه بودجه را، حضور فردي خودباخته مطرح كرد كه براي حفظ ظاهر تلاش ميكند و شوخيهاي زشت و سبك او را، ناشي از انتشار اين كتاب معرفي نمود.
اين نماينده كه ساواك را دستگاهي پرقدرت، طراح، برنامهريز و با تدبير ميدانست، اين بار هم ضمن جمعبندي اظهارات نمايندگان پيرامون كتاب رائين، اجراي اين سناريو را متوجه آن كرد و نوشت:
«بعضي معتقدند اين كتاب با همكاري ساواك و براي معرفي عناصري كه سالها در جهات متعدد، رخنه نموده بودند و رفتار آنان به صلاح ملت نبوده، نوشته شده و عقيدهمندند: اگر سازمان امنيت نميخواست، هرگز رائين موفق نميشد اين كتاب را منتشر و مدارك و اسناد مفصل آنان را به دست آورد و اگر صلاح مقامات عاليه مملكت نبود، هرگز موفق نميشد كتاب را كه به گفته عدهاي در ايتاليا چاپ شده، وارد مملكت نمايد.
برخي عقيده دارند: جمعآوري كتاب هم كه به وسيله سازمان امنيت صورت گرفته، بدين لحاظ بوده است كه بيشتر جلب توجه نمايد و مردم به اهميت قضيه بيشتر راغب و براي درك مطالب آن، تشنهتر شوند و اظهار نظر ميشود كه: بازداشت رائين براي ايراد به كار وي و اعتراض به چاپ كتاب نبوده، بلكه بدينوسيله او را پناه دادهاند كه از گزند عناصر فراماسون در امان باشد. روي هم رفته، اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان معتقدند كه: اين كار بسيار به جا و درست ـ به غير از تعدادي كه عضو فراماسون هستند ـ و لازم بوده كه اين عناصر به مردم معرفي شوند تا جامعه مواظب رفتار و كردار آنان باشد و حداقل خدمت يا فعاليت آنان را با ديده سوءظن و دقت نگاه كند و آنان نيز نتوانند به اتكاي برادري غير اسلامي، وجود جمعي بيهنر و نالايق، به صرف عضويت در فراماسون را به مردم تحميل نمايند.
در شوخيهايي كه بعضي از نمايندگان با اعضاي فراماسونري ـ اعم از نماينده يا برخي از معاونين وزارتخانهها مينمايند، اعضاي مزبور سعي دارند، مكتب فراماسونري را يك مسلك اخلاقي و برادري جلوه دهند، ولي وقتي به آنان جواب داده ميشود: ما در مذهب اسلام و عادات ايرانيان اينگونه صفات را داريم و چه لزومي دارد، نسبت به مردمان قويتر و استعمارگر خود را متعهد نمائيم و آن هم چرا به صورت مخفي؟ در جواب عاجز ميمانند و بسيار ناراحت ميشوند.
مثلاً برخي از نمايندگان اين ايراد را ميگيرند كه: چگونه ممكن است دو نفر در يك مسلك كه منشأ آن از بيگانگان بوده، برابر، برادر و هم عقيده باشند و به قول خودشان، از حيث جان، مال، ناموس و عقيده اشتراك داشته باشند و در عين حال در دو حزب مختلف، سمت ليدري و جنگ عقيده داشته باشند، مانند: رامبد، ليدر فراكسيون پارلماني حزب مردم و ارفع، ليدر فراكسيون پارلماني حزب ايران نوين ... به عقيده بعضي از نمايندگان: آقاي هويدا پس از انتشار كتاب فراماسونري، روحيه خود را باخته و اگر هم تلاشي ميكند، ظاهري و براي حفظ ظاهر است و هنگام نطق جوابيه در مورد بودجه كل كشور، به عكس هميشه جوابهاي بي سر و ته و شوخيهاي زشت و سبك از نخستوزير ديده شد كه به هيچ وجه شايسته شأن نخستوزير و تريبون مجلس نبود و اينكه گفت: «هر كسي نور چشمي دارد و من هم كه نخستوزير شدهام نور چشم مادرم هستم» بسيار سبك مايه و هرگز پاسخ يك نماينده تحصيل كرده، چنين جملهاي نبوده. به هر جال نمايندگان، اينگونه عدم اعتدال فكري نخستوزير را نتيجه انتشار كتاب موصوف ميدانند.»
معلوم نيست چرا وقتي كه نعمتالله نصيري، اين اظهارات را ديد، عصباني شد و در ذيل آن نوشت:
«1ـ جمعآوري كتاب و بازداشت رائين، بنا به تقاضاي نخستوزير و مهندس شريفامامي بوده است.
2ـ اينها اين قدرت را ندارند كه بتوانند گزندي به رائين برسانند.
3ـ سازمان امنيت چه نفعي ميبرد از اينكه تعدادي رجال ايران را مفتضح كند.
4ـ چرا توجه نمي كنند كه وزارت فرهنگ و هنر اجازه و پروانه چاپ را داده و خود وزير فرهنگ و هنر هم جزو آنهاست.»
اين عصبانيت رئيس ساواك و نوشتن اين موارد چهارگانه، حداقل اين نفع را براي تاريخ داراست تا نقش نخستوزير را در هدايت ساواك در دستگيريها، ثابت نمايد و معلوم شود كه، نعمتالله نصيري كه همزمان با صدارت هويدا، بر اين صندلي جاي گرفت، در عمل و بطور واقعي، معاون نخستوزير بوده است.
اما تحليل نمايندگان مجلس در خصوص شعار جمعآوري كتاب، براي توجه بيشتر، در ساواك داراي سابقه است و اين ترفند براي كتاب «ميراث خوار استعمار» نوشته مهدي بهار، نيز به كار گرفته شد و البته بخوبي هم جواب داد. درباره كتاب رائين هم، كار به جايي رسيد كه دوره سه جلدي آن، در بازار سياه، به مبلغ دو هزار تومان ـ به نسبت آن زمان ـ خريد و فروش ميشد. حال از كجا وارد بازار ميشد، معلوم نيست! در فروردين ماه 1348، محمدرضا پهلوي براي شركت در مراسم تشييع جنازة آيزنهاور، به امريكا رفت، پس از بازگشت او، اسماعيل رائين هم از بازداشت ساواك آزاد شد.
او پس از آزادي در دفتر تحقيق خود، اظهاراتي كرد كه تحليل كساني را كه انتشار كتابهاي فراماسونري او را در مثلث: اسدالله علم ـ شاه ـ شاپور ريپورتر، ارزيابي ميكردند، تقويت مينمود.
رائين در ابتداي حرفهاي خود، ابتدا به شريفامامي و هويدا حمله كرد و اظهار داشت:
«من در بازجوئي كه در سازمان امنيت از من كردند، گفتم: افراد پير و نترس [ترسو] كه تكليفشان معلوم است ولي چرا افراد جوان مانند: دكتر مفيدي، استاد دانشگاه و مهندس ناصر بهبودي، اخيراً عضو شدهاند.»
او در اين جلسه، ضمن بيان اينكه: «هويدا از آن ميترسد كه من جلد چهارم را منتشر سازم كه در آن صورتجلسه پليس فدرال، درباره كار قاچاق او چاپ شده است»، از نقش شاه در تدوين و انتشار كتاب خود صحبت كرد و گفت:
«اعليحضرت جلد چهارم را ملاحظه و فرمودهاند كه مبادا اين كتاب را چاپ كنم، زيرا با چاپ آن، آبروي رجال كاملاً خواهد ريخت، اين كتاب با عكسهاي مربوطه، آماده چاپ بود، ولي چاپ نشد و تحويل آقاي علم گرديد.»
اسدالله علم نيز در يادداشتهاي خود، در اين باره مينويسد:
«شاهنشاه فرموده بودند: بهطور محرمانه از منتشر كننده كتاب فراماسونهاي ايران، اسماعيل رائين در منزل تحقيقاتي بكنم كه چرا مجدداً هويدا نخستوزير ـ كه خود فراماسون است ـ دستور توقيف او را داده است. اين كار سه ساعت طول كشيد.»
اگر يادداشتهاي اسدالله علم از اصالت برخوردار باشد. بايد تحقيق شود كه آيا اسماعيل رائين در اين ايام، تهديد به توقيف شده است يا نه؟ اگر اين اتفاق افتاده باشد، اين تحليل تقويت ميشود كه اميرعباس هويدا، فراتر از شاه، به نخستوزيري رسيده كه درباره دستور توقيف او، شاه دستور تحقيق محرمانه ميدهد!؟
به هر حال، انتشار كتاب فراماسونها، باعث شد تا حتي در كابينه دولت نيز اختلافاتي بروز كند و دستهبندي وزراي وابسته به سازمان سيا در مقابل وابسته به فراماسونري، مطرح گردد. براي همين بود كه وقتي در مردادماه 1348كابينه ترميم شد، تعداد فراماسونرهاي شناخته شده كابينه، به 9 نفر به شرح زير رسيد:
1ـ اميرعباس هويدا، نخستوزير
2ـ ناصر يگانه، وزير مشاور و معاون پارلماني نخستوزير
3ـ جواد منصور، وزير اطلاعات
4ـ حسن زاهدي، وزير كشور
5ـ منوچهر پرتو، وزير دادگستري
6ـ مجيد رهنما، وزير علوم و تعليمات عالي
7ـ فتحالله ستوده، وزير پست و تلگراف و تلفن
8ـ مهرداد پهلبد، وزير فرهنگ و هنر
9ـ ايرج وحيدي، وزير كشاورزي
سپهبد ناصر مقدم كه در اين موقع، مديركل امنيت داخلي ساواك بود، از ساواك تهران خواست تا پيرامون نحوه شركت اميرعباس هويدا و جواد منصور، در جلسات لژ تهران تحقيق كند و پاسخ اين بود كه نامبردگان عضو لژ كوروش هستند ولي به علت درگيري اداري، در جلسات متشكله شركت نميكنند.
به همراه حضور سرمايهگذاران امريكايي به رياست راكفلر در ايران و جدايي بحرين با نظرسنجي سازمان ملل!!؟ ـكه همواره پيرو سياست استعمارگران بود ـ تاب و تب گفت و گوهاي محافل سياسي درباره انتشار كتاب رائين هم فرو نشست و همه به فعاليتهاي خود، مشغول شدند!منبع:ابراهيم ذوالفقاري ، قصه هويدا ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ص 239 تا 253 این مطلب تاکنون 7689 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|