جمهوري رضاخاني | «مظفرشاهدي» اصرار رضاخان به برقراري "جمهوري" در ايران و حمايت حكومت سلطنتي انگليس و اكثر مستبدين فعال در كشور از اين اصرار، تنها گامي براي پايان بخشيدن به حكومت قاجار و نظام مشروطه و از ميان برداشتن قانون اساسي بود. رضاخان صرفاً به ديكتاتوري خود ميانديشيد در حالي كه اين انديشه با مفهوم واقعي جمهوريخواهي در تضاد كامل بود.
* * * *
امروزه و به مدد اسناد و مدارك و شواهد بسياري كه در دسترس علاقمندان به مطالعات و بررسيهاي تاريخي قرار گرفته است، ترديدي وجود ندارد كه كودتاي سوم اسفند 1299 اساساً به دنبال يأس بريتانيا از تداوم عملكرد سلسله قاجار و ضرورت بنيانگذاري حكومتي نوين برپايه اولويتها و درخواستهاي آن كشور در ايران صورت گرفته بود. به عبارت ديگر انگليسيها كه در طول دوران جنگ جهاني اول و گاه در توافق با دولت روسيه تزاري از ضرورت روي كار آوردن دولتي به اصطلاح مقتدر در ايران سخن به ميان ميآوردند، هنگامي كه در آخرين سال جنگ جهاني اول و به دنبال بروز انقلاب اكتبر 1917، دولت روسيه شوروي به سرعت از عرصه سياسي ـ نظامي ايران عقبنشيني كرد، بيش از هر زمان ديگري حكومتگران بريتانيايي فوريت فراهم آوردن تغييراتي ساختاري در نظام حكومتي ايران را مورد توجه جدي قرار دادند و در واقع با تصويب موضوع به راه انداختن كودتا و اجراي آن در واپسين روزهاي سال 1299 نخستين گام مهم براي پياده كردن سياست جديد خود را در ايران برداشتند. اين در حالي بود كه بسياري از دستاندركاران و آگاهان به امور در آن روزگار دريافته بودند كه دولت بريتانيا در برآوردن كودتا نقشي غير قابل انكار بر عهده داشته است. ضمن اين كه رهبران ايراني كودتا و بالاخص رضاخان هم از همان زمان در ملاقات با برخي رجال و نزديكانش بدون محابا از نقش بريتانيا در حمايت از كودتا و شخص او سخن به ميان ميآورد.
از همان آغاز بريتانياييها پيرامون طرح كلي و دراز مدتي كه از به راهانداختن كودتا داشته و درصدد بودهاند طي سالهاي آتي نقش مهمتر و كليديتري براي رضاخان تعريف كنند، وعدههايي به او داده و پيرامون ضرورت حمايت از او وعدههاي روشن و آشكاري هم داده بودند. تحولات آتي هم نشان داد كه طي چند ماه پس از كودتا موقعيت رضاخان و طرفداران او در ميان نيروهاي نظامي وغير نظامي و نيز مجلس و غيره به انحاء گوناگون تقويت ميشد. در اين ميان به مدد كمكهاي مالي بريتانيا و بانك شاهنشاهي نيروهاي نظامي تحت فرمان رضاخان به سرعت گستره فعاليتها و عمليات خود در اقصي نقاط كشور را تقويت كرده افزايش ميدادند و دولت وقت هم، چندي پس از آنكه شخص رضاخان در مقام وزير جنگ وارد كابينه شده بود، از هر راه ممكن در تقويت موقعيت رضاخان و نيروهاي نظامي تحت فرمان او ميكوشيد. آشكارا چنين وانمود ميشد كه نه دولتهاي وقت و نه حكومت قاجار، بلكه شخص رضاخان سردارسپه است كه در راستاي تأمين امنيت در اقصي نقاط كشور دست به عمليات دامنهداري زده است. و چنين تلاش ميشد تا موقعيت و جايگاه رضاخان در ميان مردم كشور از اقشار و گروههاي مختلف تقويت شده و به عنوان شخصي وطنپرست و در عين حال پرقدرت و داراي جاذبه معرفي شود. اين در حالي بود كه آگاهان به امور از طرحها و نيز قدرتنماييهاي زورمدارانه رضاخان و هواداران و طرفدارانش در نيروهاي نظامي، شهرباني، مجلس و غير و آگاهي داشتند. بدين ترتيب فشار رضاخان و حاميان داخلي و خارجي او بر مجموعه حاكميت، دولتهاي وقت، مجلس و بخشهايي از روشنفكران، علما و روحانيون، روزنامهنگاران و ارباب مطبوعات تداوم يافت و در همان حال گروه قابل توجهي از رجال و متنفذان براي حمايت از رضاخان تطميع، تهديد و يا وعده و وعيدهاييها به آنان داده شد. شواهد و قراين موجود هم نشان ميداد كه طرفداران سردارسپه جهت تقويت موقعيت او به هر راه خلاف قاعدهاي نيز متوسل ميشدند. آنان با حمايت و زمينهسازيهاي انگليسيها نهايتاً در سوم آبان 1302 احمد شاه را به قبول نخستوزيري رضاخان متقاعد كردند و با خروج احمد شاه از كشور رضاخان يك گام ديگر خود را به فتح قلههاي قدرت و سلطه نزديكتر احساس كرد.آگاهان به امور و نشريات آن روزگار نيز به درستي پيشبيني كرده بودند كه با انتصاب رضاخان به مقام نخستوزيري كابينه آتي كانون اصلي قدرت خواهد بود. به دنبال كنارهگيري مشيرالدوله از پست نخستوزير: "سلطان احمد شاه [كه] مشغول مطالعه در اطراف سقوط كابينه بوده و درصدد بود يكي از رجال طرف اعتماد را حاضر براي قبول رياست وزرايي بنمايد، ناگهان عدهاي از جرايد موافق و مزدور سردارسپه نغمه و زمزمه حكومت سردارسپه را بلند كرده حكومت او را سرلوحه جرايد خويش قرار داده در اوصاف سردارسپه شاهنامهها ميگفتند و با اين نغمات رياست وزرايي او را به رخ مردم ميكشيدند." 1 اما چنانكه منابع و مآخذ موجود نشان ميدهد رضاخان هيچگاه درصد نبود قدرت و حيطه نفوذ و سلطهاش را در پست نخستوزيري متوقف كند و همان زمان به برخي رجال و دستاندركاران به امور كه روابط نزديكتري با وي داشتند گوشزد كرده بود كه تحت حمايتهاي بريتانيا تلاش ميكند موجبات سقوط نهايي سلسله قاجار و تأسيس سلسله حكومتي جديدي تحت رياست خودش را فراهم آورد. اما در اين ميان برخي رجال مرتبط با او ولي آگاه به مواد قانون اساسي مشروطيت به او هشدار داده بودند، كه او بدون دستبرد زدن در موادي از متمم قانون اساسي كه تداوم حكومت در سلسله قاجار و فرزندان و عقبه خانوادگي محمدعليشاه، قاجار را تضمين كرده است و بدون فراهم آوردن تمهيدات و الزامات قانوني و يا شبه قانوني نميشود به آساني به آمال خود جامه عمل بپوشاند. در اين ميان رضاخان و طرفداران او البته جهت تضعيف موقعيت قاجار و شخص احمد شاه كه اينك در خارج از كشور به سر ميبرد، از هيچ تلاشي فروگذار نميكردند و چنين وانمود ميشد كه تداوم حكومت سلسله قاجار جز نكبت و فراهم آوردن مشكلات باز هم بيشتر براي مردم ثمر ديگري در برندارد. در اين تبليغات گفته ميشد كه احمدشاه بدون علاقه به مسائل كشور و اصول مملكتداري در خارج كشور به لهو و لعب عمر سپري ميكند. رضاخان همچنين در بياعتنايي به محمدحسن ميرزا وليعهد احمدشاه در تهران هم از هيچ تلاشي فروگذار نميكرد و در اين راستا بارها تعدادي از رجال سرشناس را جهت وادار ساختن محمدحسن ميرزا به استعفا از مقام ولايتعهدي به نزد او فرستاد. اما برغم اينگونه فشارها، وليعهد احمدشاه حاضر به قبول خواسته رضاخان كه ديگر علناً در بدگويي و تضعيف موقعيت سلسله قاجار ميكوشيد نشد. يحيي دولتآبادي كه از مشاوران حلقه خصوصي سردارسپه نخستوزير وقت بود، در اين باره چنين مينويسد: "محمدحسن ميرزاي وليعهد كه به ظاهر جانشين شاه [احمدشاه] است، نهايت كدورت باطني با سردارسپه دارد... در صورتي كه سردارسپه [هم] براي سازش كردن با وليعهد حاضر نيست و وليعهد به كلي از او نااميد است... وليعهد از بدرفتاري سردارسپه با او اظهار دلتنگي ميكند و باز او را نصيحت ميكنم به هر طور بشود با او راه برويد و رضايت خاطرش را به دست آوريد، ميگويد تصور ميكنم به هيچ راه ممكن نباشد زيرا طعم صاحباختياري كلي در زير دندانش مزه كرده است و ميكوشد خود را به آن مقام برساند... [از آن سو] سردارسپه وليعهد را بسيار كم ملاقات ميكند و در ملاقاتها كه بيشتر در مجالس رسمي است با وي به طور بياعتنايي رفتار مينمايد..." 2
گام ديگررضاخان جهت تثبيت موقعيت خود از ميان برداشتن حضور و سلطه آرتور ميلسپو و همكاران امريكايي او بر امور ماليه ايران بود كه از چندي قبل و با تصويب مجلس شوراي ملي به استخدام دولت ايران درآمده بودند. با وجود فعاليت و حضور ميلسپو در رأس ماليه ايران، رضاخان چنانكه دلخواهش بود، نميتوانست (حتي در مقام نخستوزيري) در مصرف منابع مالي كشور آزاد باشد. به ويژه اين كه آشكار شده بود: "انگليسيان هم با بودن مستخدمين امريكايي در ايران موافقت ندارند [در آن هنگام هنوز امريكاييها در عرصههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران منفور نبوده و پيشينهاي استعماري و مداخله جويانه در ايران نداشتند] و در واقع استخدام آنها را نتيجه مخالفت ايرانيان با قرارداد وثوقالدوله ميدانند و تصور ميكنند شايد آنها بتوانند وسيله استقراض از امريكا براي اصلاحات ماليه ما را فراهم كنند. اين كار به ضرر سياست و اقتصاد انگليسي در ايران تمام ميشود. خصوصاً در كار نفت جنوب كه امريكاييها در آن خالي از رقابت با انگليسيان نميباشند..." 3
بدين ترتيب و با توجه به مشكلات ايجاد شده، هيأت مستشاري مالي امريكايي به تدريج از عرصه ماليه ايران حذف شدند. گام ديگر رضاخان جهت فراهم آوردن مقدمات لازم براي تثبيت قدرت و جايگاهش در عرصه كشور و تضعيف موقعيت قاجارها، مداخله در جريان برگزاري انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي ملي بود. مجلس بالاخص به خاطر نقشي كه ميتوانست در تأييد قانوني موقعيت رضاخان و نهايتاً خلع قاجارها از سلطنت ايفا كند، سخت مورد توجه و عنايت رضاخان و طرفداران داخلي و خارجي او بود. بدين ترتيب با مداخلات بدون پرواي رضاخان و عوامل او به ويژه در شهرباني، وزارت داخله، استانداريها وغيره و اكثريتي از طرفداران وهواداران رضاخان از شهرهاي مختلف به مجلس دوره پنجم راه يافتند. هر چند پروسه انتخابات مجلس شوراي ملي مدت زماني چند ماه به طول انجاميد، اما با مداخلات صورت گرفته، از همان آغاز بسياري از آگاهان به امور ترديدي نداشتنند كه مجلس پنجم را عمداً طرفداران رضاخان اشغال خواهند كرد و با رعب و وحشتي كه شهرباني تحت فرمان رضاخان ايجاد خواهد كرد، مخالفان او در مجلس هم كمتر جسارت ابراز عقيده، پيدا خواهند كرد به ويژه اين كه رضاخان در همان سال 1302 توانست رياست نظميه (شهرباني) را از كنترل هيأت نظامي سوئدي (به رياست وستداهل) خارج ساخته ويكي از وفاداران به خود، سرهنگ محمد درگاهي معروف به محمد چاقوكش را در رأس شهرباني قرار دهد.
در اين ميان اعلام حكومت جمهوري در تركيه توسط آتاتورك كه تقريباً در آستانه، خروج احمدشاه از ايران و اوايل نخستوزيري رضاخان روي داد، بيش از پيش رضاخان را براي در دست گرفتن قدرت مطلق و براندازي سلسله قاجارها اميدار ساخت. با اين احوال رضاخان براي آن كه خود را فردي مستقل، وطنپرست و عاري از وابستگي به كشورهاي خارجي (بريتانيا) قلمداد كند، طي بيانيهاي مبسوط و با اشاره به تلاش براي توسعه كشور در شوؤن مختلف، هرگونه امكان مداخله كشورهاي خارجي در سياستهاي ريز و كلان كشور را منتفي دانست، به ويژه اين كه "از بدو ظهور سردارسپه در صحنه سياست ايران يعني از همان اواني كه كودتاي سوم حوت (اسفند) 1299 انجام گرفت در نزد كساني كه به اوضاع و احوال سياست آشنا بوده و در زواياي قضايا مطالعه ميكنند و با كمال دقت به اوضاع آينده و گذشته مينگريستند يك سلسله انتشارات و يك سوء ظن شديد و بدبيني نسبت به سردارسپه ايجاد شده بود. از جمله در اذهان مطلعين و سياسيون زمزمههايي آغاز شده بود كه سردارسپه با دست اجانب روي كار آمده و بدون اجازه آنها كوچكترين كاري انجام نميدهد. رفته رفته اين موضوع از خواص به عوام هم سرايت كرده و در افكار و اذهان عدهاي جايگير شده بود كه سردارسپه بدون اجازه هاوارد مستشار سفارت انگليسي آب هم نميخورد. بنابراين لازم بود كه سردارسپه بر ضد اين انتشارات تظاهراتي بنمايد و به مردم وانمود كند كه انتشارات و شايعات مزبور خالي از حقيقت بوده است. 4
بدين ترتيب رضاخان بر آن بود چنين وانمود سازد كه اقدامات او در سطوح مختلف جز در راستاي توسعه و تعالي كشور انجام نميپذيرد. به ويژه اين كه شهرباني تحت كنترل او كه به سرعت حيطه مداخلاتش را در اقصي نقاط كشور گسترانيده بود در راستاي تحقق اهداف و خواستهاي سردارسپه از هيچ اقدام غيرانساني فروگذار نميكرد. از جمله مهمترين اين اقدامات ايجاد رعب و وحشت در عرصه سياسي ـ اجتماعي كشور و تحت تعقيب قراردادن ارباب جرايد و مطبوعات و شدت عمل زايدالوصف در برابر نشريات و روزنامههاي مخالف رضاخان و ترور و ضرب و شتم، تهديد و از ميان برداشتن معارضان و منتقدان حكومت رضاخان در داخل و خارج از مجلس بود. رضاخان كه البته با جلب موافقت و همراهي انگليسيها نهايتاً قصد براندازي قاجاريه و صعود بر سرير سلطنت داشت، اين طرح خود را به دلايل متعددي مجبور بود، گام به گام و با دستاويزهاي مختلف اجرا كند. از ديگر اقدامات رضاخان در اين راستا و در آستانه مطرح شدن موضوع جمهوريخواهي قلابي او (كه آن هم البته گام ديگري براي قبضه كردن نهايي قدرت و حكومت و سلطنت بود) بدست آوردن مقام فرماندهي كل قوا بود، كه تا آن هنگام و طبق قانون اساسي مشروطيت بر عهده شخص پادشاه قرار داشت. در آن مقطع و در شرايط عدم حضور احمدشاه در كشور، برادر و وليعهد او محمدحسن ميرزا برغم تمام فشارها، رعبافكنيها و واسطهتراشيهاي رضاخان حاضر نشده بود، مقام فرماندهي كل قوا را به او بدهد. زيرا "وليعهد دشمني شديد سردارسپه را با خود احساس نموده خيالات بلند او را كه در هواي سلطنت پرواز ميكند، نيكو مي داند [و آگاهي دارد] كه او ميخواهد اين كار را به صورت قانوني انجام دهد [و بدين ترتيب و در حاليكه] شاه در فرنگستان مشغول انجام خيالات شخصي است، محمدحسن ميرزاي وليعهد درتهران مانند مرغي است كه در چنگال شهبازي گرفتار شده باشد." 5
در اين ميان رضاخان براي پيشبرد مقاصد خود و حل مشكلات پيش رو از طريق قانوني و شبهقانوني مجلس مشاوره خصوصياي از ميان افراد مشروحه زير انتخاب كرد تا راه را به اصطلاح از چاه تشخيص داده و او را در عملي ساختن كمتر هزينه بر اهدافش ياري دهند.
ميرزا حسنخان مستوفيالممالك، ميرزاحسن خان مشيرالدوله دكتر محمدخان مصدقالسلطنه، سيدحسن تقيزاده، ميرزا حسينخان علاء، يحيي دولتآبادي، مهدي قليخان هدايت (مخبرالسلطنه) و ميرزا محمدعلي خان فروغي ذكاءالملك. در حالي كه رضاخان هر از چند روز با اين هيأت به مشاوره خصوصي و رايزني ميپردازد "انگليسيان چند مطلب از دولت ايران ميخواهند از جمله تمديد مدت امتياز نفت جنوب معروف به امتياز دارسي و تمديد مدت امتياز بانك ايران و انگليسي معروف به بانك شاهي و پرداخت مبلغ چندميليون تومان مخارجي كه آنها در ايام جنگ در تأسيس پليس جنوب كردهاند براي حفظ مؤسسات اقتصادي و منافع سياسي [خودشان]" و در حالي كه در آن مقطع جز رضاخان فرد ديگري حاضر نبود اين خواستهاي اساساً استعماري انگليسيها را بپذيرد، رضاخان به آنان شرط ميكند كه هرگاه صعود نهايي او به سرير سلطنت و عزل قاجارها را تضمين كنند، او اين خواستهها را برآورده خواهد ساخت و "انگليسيان [هم] به او وعده همراهي ميدهند با شرط اين كه مقاصد آنها را انجام بدهد. او هم از آنها تقاضا ميكند او را در رسيدن به اريكه سلطنت همراهي نمايند. زيرا با شاه او وليعهد نميتواند كاري بكند و اوقات او بايد صرف دفاع از خود بوده باشد. انگليسيان تقاضاي و را ميپذيرند به شرط آن كه خلع احمدشاه از سلطنت و نصب وي بيخونريزي صورت گيرد و هر چه ميشود به توسط مجلس شوراي ملي و به صورت قانوني باشد." 6
با اين احوال افكار عمومي مردم كشور نسبت به قدرت طلبيها و تلاش گستردهاي كه جهت ايجاد محيطي رعب آور و نهايتاًَ از ميان برداشتن حكومت قاجارها و تضعيف موقعيت مجلس انجام ميداد، سخت نگران بوده و مخالفتهاي گوناگوني در قالب برگزاري گردهماييها و تظاهرات در تهران بر ضد او صورت ميگرفت. در اين ميان رضاخان جهت اعمال فشار بر مجلس در راستاي تحقق اهداف خلاف قاعده خود از هيچ تلاشي فروگذار نميكرد. پس از پايان كار خزعل در خوزستان اعمال فشار رضاخان بر مجلس و حكومت قاجار افزايش يافت و در حالي كه در حضور اعضاي مجلس مشاوراش هم يكبار و بدون ملاحظه تصريح كرد كه "مرا انگليسيان سركار آوردند"، يكي از اعضاي همين مجلس مشاوره، دكتر محمدخان مصدقالسلطنه مادهاي از قانون اساسي را بيرون كشيده و تفسير كرد كه براساس آن و حتي بدون موافقت شخص پادشاه و وليعهد او درتهران ـ رضاخان ميتوانست به مقام مهم و كليدي فرماندهي كل قوا نايل شود. بدين ترتيب بود كه رضاخان نخستوزير و فرمانده كل قوا شد.
موضوع صعود نهايي رضاخان به سرير سلطنت و انقراض قاجاريه هنوز با موانع قانون اساسي مواجه بود. در اين شرايط بود كه موضوع پيش كشيدن جمهوريخواهي و تغيير نظام حكومتي ايران از مشروطه سلطنتي به جمهوري از سوي رضاخان و طرفداران او بر سر زبانها افتاد.
در آن زمان تصور اين بود كه با تصويب موضوع جمهوريخواهي و تغيير نظام حكومتي ايران به جمهوري از سوي مجلس شوراي ملي، نظام مشروطه سلطنتي، عملاً و قانوناً در ايران حذف و شخص رضاخان با صعود به مقام اولين رئيس جمهوري، نهايتاً در راه ديكتاتوري گام خواهد نهاد "انگليسيان تهران هم بدون ملاحظه اين نقشه را تصويب ميكنند. يكي آنكه با اين نقشه سلطنت احمدشاه به خودي خود منحل ميشود بيآنكه كشمكشي را در برداشته باشد، دوم آنكه به اين ترتيب از زحمت آينده قانون اساسي ما كه نمونهاش را در گذشته ديدهاند و نظر مرحمتي به آن ندارند در كارهاي سياسي و اقتصادي كه با اين مملكت خواهند داشت آسوده ميشوند و در قانون اساسي كه بعد نوشته شود انگشت خواهند رسانيد كه اختيارات وسيع كنوني به ملت داده نشود و در مقابل منافع فرض شده آنها سدي نبوده باشد. به علاوه اين كه تصور ميكنند اين عنوان جمهوري بياساس اغفالي خواهد بود براي روس بلشويك، در صورتي كه روسها از اين موضوع غافل نيستند. 7
بدين ترتيب رضاخان كه احساس ميكرد از قبل به راهانداختن غائله جمهوريخواهي تقلبي خود خواهد توانست طومار حكومت قاجارها و اساس نظام مشروطه حكومت را در هم بپچيد، بدون محابا از اين فكر استقبال كرده و طرفداران و هواداران نيروهاي نظامي و انتظامي تحت فرمانش در قشون و شهرباني و مجلسنشينان هواخواهش را براي تبليغ انديشه برپايي نظام جمهوري حكومت در ايران بسيج كرد. بالاخص اين كه انگليسيان هم جهت حمايت از غائله جمهوريخواهي قلابي رضاخان، وعده و وعيدهاي صريحي به او داده بودند و بدين ترتيب "زمزمه جمهوريطلبي يكمرتبه به گوشها ميرسد و سردارسپه عاشق مقام سلطنت، فعال جمهوريخواهي ميگردد و مستبدين شاه پرست بيش از مليون جمهوريخواه حقيقي، سنگ جمهوريطلبي را به سينه ميزنند و علني ديده ميشود از سفارت انگليس كه تبليغات جمهوري تراوش ميكند." اما در مقابل اين غائله جمهوريخواهي، مخالفان سردارسپه در مجلس بيرون از مجلس، در مطبوعات و در ميان علما و روحانيون از اين توطئه جديد كه به راه افتاده بود، سخت دچار نگراني شده مخالفتها و تظاهرات بالاخص در تهران و برخي ديگر از شهرهاي بزرگ كشور گسترش پيدا ميكند. رضاخان ضمن تلاش براي همراه ساختن گروههايي از روشنفكران، اهالي مطبوعات و رجال كشوري با طرح جمهوريخواهي خود، مبالغ قابل توجهي پول در اختيار طرفدارانش قرار ميدهد تا در راستاي تحقق اين هدف هزينه كنند.
بدين ترتيب از اوايل ديماه سال 1302 غائله جمهوريخواهي رضاخاني در ميان موج گسترده مخالفتها در گوشه و كنار كشور، آغاز شد و نشريات و روزنامههاي طرفدار رضاخان در حمايت از طرح جمهوريخواهي او به مداهنه از سردارسپه و نيز قلمفرسايي پيرامون نظام جمهوري حكومت و مزاياي آن پرداخته و در بدگويي از سلطنت قاجاريه از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. اين در حالي بود كه آگاهان به امور در آن روزگار به وضوح ميدانستند رضاخان به سوداي از ميان برداشتن قانون اساسي و سپس صعود به سرير سلطنت و ايجاد حكومت ديكتاتوري است كه به يكباره جمهوريخواه شده است و اساساً فرد بيسواد و قدرتطلبي نظير رضاخان نميتوانست از نظام راستين جمهوريخواهي تبعيت و پشتيباني كند. در چنين فضايي هر از چند گاه افرادي از طرفداران رضاخان طي سلسله سخنرانيهايي از طرح جمهوريخواهي او حمايت كرده و رجال و شخصيتهاي سياسي و اجتماعي، ارباب مطبوعات جهت پشتيباني از غائله جمهوريخواهي رضاخان به انحاء گوناگون مورد تطميع قرار گرفتند و نمايندگاني از مجلس شوراي ملي در حمايت از اين طرح نطقهايي سردادند. با اين احوال گستره مخالفتها در ميان اقشار مختلف مردم كشور (به ويژه در تهران) با غائله جمهوريخواهي قلابي رضاخان روز به روز گسترش مييافت و حتي اكثريتي از نمايندگان مجلس هم كه با تمهيدات و اعمال نفوذ رضاخان و نيروي شهرباني او به مجلس راه يافته بودند، به خاطر فضاي حاكم بر كشور، جسارت لازم را براي مخالفت علني با قانون اساسي مشروطيت و اظهار رأي تمايل رسمي به نظام جمهوري حكومت را در خود احساس نميكردند.
با اين احوال برخي از نمايندگان در داخل مجلس با نوعي بيم و نگراني از غائله جمهوريخواهي رضاخان حمايت ميكردند و گروهي تقريباً 200 تا 300 نفره از داخل ميدان بهارستان پرچم جمهوريخواهي را برافراشته و با حمايتهاي شهرباني "بر له جمهوريت سخنهايي ميگويند بي آنكه تأثيري در دلها داشته باشد [و] پيداست كه همه بيروح و ساختگي است." طرفداران رضاخان به ويژه جهت گرم نگاه داشتن بازار جمهوريخواهي قلابي او، و به مدد پولهاي هنگفتي كه در اختيارشان نهاده شده بود، به برپايي مراسم جشن و پايكوبي مبادرت كرده و ديگران را به حمايت از اين طرح قلابي فرا ميخواندند. با اين احوال شواهد و قراين موجود نشان ميداد كه رضاخان و طرح جمهوريخواهي او نه در مجلس و نه در ميان مردم كشور پشتيبان قابل اعتنايي نداشت و "مخالفين سردارسپه از درباريان، رجال دولت قديم، روحانيان، تجار و كسبه و حتي عوامالناس كه نه معني مشروطه را به درستي ميفهمند و نه معني جمهوري را با عدهاي از متنفذين از نمايندگان مجلس همصدا شده روز به روز بر قدرت آنها افزوده ميشد." 8
چنانكه پيشتر هم ذكر شد رضاخان در شرايط مخالفت عمومي با طرح جمهوريخواهي، عمده تلاش خود را جهت همراه ساختن نمايندگان مجلس با اين نقشه به كار بسته و با اعمال نفوذ عاملان او در شهرباني اكثريت قابل توجهي از نمايندگان دوره پنجم، در سلك وفاداران به او درآمده بودند (فراكسيون 40 نفره تجدد تحت رهبري سيدمحمد تدين و فراكسيون سوسياليست با حدود 14 عضو و تحت رهبري سليمان ميرزا از هواداران رضاخان در مجلس پنجم بودند). موافقان رضاخان كه ترديدي نداشتند مجلس پنجم قبل از نوروز سال 1303 طرح جمهوري رضاخاني را از تصويب خواهد گذرانيد "حتي براي عيدي دادن روز عيد نوروز رئيسجمهور [رضاخان] هم پيشبيني كرده مقداري سكههاي طلا و نقره به نام جمهوري كه قبلاً ضرب شده بود تهيه و تدارك ديده بودند." اما پيشبيني و خواسته رضاخان و طرفدارانش به ويژه به خاطر راه يافتن اقليتي مستقل و وطنپرست از مخالفان رضاخان، كه آيتالله سيدحسن مدرس آنان را رهبري ميكرد، با مشكلاتي جدي مواجه شد. سيدحسن مدرس تقريباً از جلسه سوم مجلس و در حالي كه از طرح جمهوريخواهي رضاخان و سوداهايي كه در سر ميپروانيد، اطلاع داشت، به مخالفت با نقشههاي وي پرداخت. در بخشهايي از نطقهاي مدرس در اين راستا چنين ميخوانيم: ".. مجلس از اول بايد خود را معرفي بكند وعقيده من اين است كه اين انتخابات از روي فشار بوده ... و از روي فشار شده و از روي اختيار نشده است... و آن شخص كه روي اين كرسي نشيند غصب است، اما مدرك هر كس شبههاي دارد تشريف ببرد به شعبه و اين دوسيهها را ببيند ... مثلاً در قمشه ما سي نفر را تبعيد كردند كسي به دادشان نرسيد. اين انتخابات، انتخابات ملي نيست، اين عقيده من است.." مدرس به ويژه تلاش ميكرد از تأييد و تصويب نمايندگاني كه با اعمال فشار و دخالتهاي رضاخان به مجلس راه يافته بودند، جلوگيري كرده و نهايتاً مانع از رأيگيري و تصويب طرح جمهوريخواهي قلابي رضاخان شود. اما در حالي كه مخالفت مدرس با نمايندگان طرفدار رضاخان ادامه داشت، واقعهاي پيش آمد كه جو عمومي داخل و خارج مجلس را باز هم به نفع مخالفان جمهوريخواهي تغيير داد و آن سيلي خوردن سيدحسن مدرس به تحريك سيدمحمد تدين و توسط دكتر حسين بهرامي (احياءالسلطنه) در صحن علني مجلس بود كه خبر آن به سرعت نقل محافل سياسي و اجتماعي تهران و ديگر شهرهاي كشور شد و "همين كشيده [سيلي] هم باعث شد كه مردم به مجلس ريخته بر عليه جمهوري قيام نمايند."
در روز 28 اسفند 1302 با زمينهسازي و تمهيدات رضاخان و شهرباني دستجاتي از به اصطلاح طرفداران جمهوري وارد ميدان بهارستان شده و با برپايي تظاهرات در صدد برآمدند نمايندگان مجلس را براي تصويب خلع قاجار و برقراري حكومت جمهوري در ايران تحت فشار قرار دهند و رؤسا و مديران بسياري از وزارتخانه و دواير دولتي و حكومتي را به اجبار به حضور رضاخان برده و چنين وانمود كردند كه اين گروه همراه با كاركنان داويرشان طرفداران جمهوري هستند "به علاوه دفتري در هر وزارت خانه باز شد كه كليه اعضاء مجبور بودند به نام جمهوريخواهان نام خود را در آن دفتر ثبت نمايند" در همان روز 28 اسفند كليه مؤسسات دولتي را تعطيل كرده و به كاركنانشان دستور دادند در تظاهرات به اصطلاح جمهوريخواهي شركت كنند. اما در همان زمان تظاهرات بزرگي از سوي اقشار گسترده مردم عمدتاً در داخل و اطراف مسجد شاه تهران برقرار بود كه جمعيتي بيش از هشت هزار نفر در آن شركت داشتند. در اين حركت بالاخص علما و روحانيون مخالف جمهوريخواهي رضاخاني نقش قابل توجه و درجه اولي بر عهده داشتند "رفته رفته صداي سيلي هم كه به صورت مدرس خورده بود طنين انداز شد و مانند رعد در تمام فضاي تهران پيچيد و در تمام محافل و مجالس اظهار تنفر نسبت به جمهوري ميشد. مردم نسبت به اين حركت قبيح كه به مدرس اعمال شده بود صحبتها ميكردند و همين امر هم زمينه را براي انقلاب عمومي حاضر ميساخت." 9
در اين ميان رضاخان به فشار براي وادار ساختن محمدحسن ميرزا وليعهد به استعفا ادامه داد و به صراحت اظهار كرد كه وليعهد از قصر گلستان اخراج شود. اما محمدحسن ميرزا پيام داد به سردارسپه بگوييد كه تو بايستي از روي نعش من به تخت جمهوريبنشيني."
در حالي كه در مجلس شوراي ملي هم نطقهايي در انتقاد از سلسله قاجار ايراد ميشد، سيدحسن مدرس خطاب به طرفداران رضاخان گفت: " به چه مناسبت وليعهد زن و بچه خود را بردارد و از قصر سلطنتي خارج شود." ضمن اين كه به دنبال سيلي خوردن مدرس، فضاي عمومي مجلس هم به تدريج به سوي مخالفان جمهوريخواهي و رضاخان تغيير پيدا كرده و برخي از نمايندگان به حمايت از مدرس و فراكسيون اقليت او پرداختند. در اين ميان تلاش طرفداران جمهوري رضاخاني جهت تعطيل بازارهاي تهران هم نتايجي معكوس به بار آورد و با ابتكار برخي از علما و روحانيون نظير شيخ حسين لنكراني موج گستردهاي از مخالفان جمهوري با شهرباني رضاخان و ديگر طرفداران او درگير شده و موج گستردهاي از مردم كشور به سوي مجلس بهارستان به راه افتادند. بدين ترتيب تلاش رضاخان و هوادارانش جهت تصويب موضوع نظام جمهوري و تغيير نظام مشروطه كه نهايتاً خلع قاجاريه را به دنبال داشت، تا پايان سال 1303 با هوشياري و مخالفت گسترده مردم و پايمردي و شجاعت سيدحسن مدرس و ياران اندكش در مجلس شوراي ملي ناكام ماند. به ويژه مدرس جهت از اكثريت انداختن مجلس شوراي ملي تلاش گسترده و در عين حال موفقي انجام داد. وي با خارج كردن تعدادي از نمايندگان از تهران، (كه مجلس را از اكثريت ميانداخت) خود در صحن علني مجلس به مخالفت صريح و شديد با موضوع جمهوريخواهي پرداخت. بدين ترتيب و در حالي كه شواهد و قراين موجود نشان ميداد كه طرح جمهوريخواهي رضاخان با مخالفتهاي گسترده مواجهه شده و مجلس شوراي ملي هم عمدتاً به ابتكار مدرس و كمكاري تعداد قابل توجهي از نمايندگان بيطرف در راستاي اهداف و خواسته رضاخان گام برنميدارد. اطراف و اكناف ميدان بهارستان نيز همه روزه مملو از جمعيتي بود كه يكصدا بر ضد نظام جمهوري شعار ميدادند. رضاخان جهت تهديد نمايندگان مجلس و به دنبال تلفني كه از سوي سيدمحمد تدين شده بود، با خشم و تكبر وارد مجلس شوراي ملي شد. وقتي كه "سردارسپه خود را تانزديك پلهها رسانيد روي پله شيخمهدي سلطان واعظ، مشغول خطابه بر عليه جمهوري بود. سردارسپه خود را به او رسانيد و باشلاقي كه در دست داشت به او زده و گفت او را پايين بياوريد. در اين موقع يكنفر از ميان جمعيت پاره آجري به طرف سردارسپه پرتاب كرد كه به پشت او اصابت كرد و سردارسپه دستور داد مردم را با سرنيزه بزنند و برانند" اما ورود رضاخان به مجلس هم جز پيچيدهتر كردن اوضاع ثمر ديگري براي او نداشت و بدين ترتيب چارهاي جز اعتراف به شكست و نوميد شدن از پاگرفتن فكر جمهوريخواهي قلابياش نداشت. وي پس از چند روز در 12 فروردين 1303 و به دنبال سفري كه به شهر قم انجام داده بود، طي بيانيهاي اعلام كرد كه از انديشه جمهوريخواهي صرفنظر كرده است. با اين احوال در روز 18 فروردين 1303 از كار كناره گرفت و به صورت قهر از تهران خارج شد. ضمن اين كه احمدشاه هم دستور عزل او را صادر كرد. در اين فاصله طرفداران و عوامل او به انحاء گوناگون كوشيدند از اهميت او و نقشي كه مدعي بودند وي در تأمين امنيت كشور داشت و خطراتي كه در شرايط غيبت او ميتوانست به قول آنان امنيت كشور را تهديد كند، سخن به ميان آوردند. هنگامي كه رضاخان متقاعد شد طرح او خواهد توانست ورق را به سود او بازگرداند، به تهران بازگشت و در حالي كه به نظر ميرسيد در شرايط حضور سيدحسن مدرس در مجلس شوراي ملي نمايندگان جرأت رأي اعتماد مجدد به كابينه او را پيدا نخواهند كرد. لذا گروهي از حاميان رضاخان در مجلس "نقشهاي طرح كردند كه هر طوري هست براي جلسه مزبور [رأي اعتماد به رضاخان] با يك مهارت و تردستي عجيبي مدرس را بدزدند." سپس به مدرس چنين وانمود ساختند كه رضاخان برآن شده است با او آشتي كند و بدين ترتيب مدرس را به منزل قوامالدوله كشانيدند. اما مدرس هر چه منتظر ماند. خبري از رضاخان نبود. در اين فاصله چند ساعته و "از دو ساعت بعد ازظهر الي ساعت 9 شب وقت مدرس را به اين كيفيت گرفتند و او را به اين مهارت توقيف كردند كه مدرس به مجلس نرود و در جلسه خصوصي حضور نداشته باشد تا مجلس بدون مخالفت او به سردارسپه اظهار تمايل نمايد. همين كه جلسه خصوصي تمام شد و با نود رأي به سردارسپه اظهار تمايل شد به مدرس گفتند كه سردارسپه به علت گرفتاري زياد عذر آورده و موقع شرفيابي را به روز ديگري موكول كرده است..." 10
بدين ترتيب و برغم رأي تمايل مجدد مجلس به رضاخان غائله جمهوريخواهي بدست فراموشي سپرده شد و نشريات و روزنامههاي مخالف جمهوريخواهي رضاخان مطالب فراواني در انتقاد از رضاخان و جمهوريش چاپ و منتشر كردند. اين در حالي بود كه شواهد و قراين موجود نشان ميداد كه رضاخان و حاميان خارجي او برغم پايان غائله جمهوريخواهي (دي 1302 ـ فروردين 1303) كماكان طرح انقراض قاجاريه و بركشيدن وي به سرير سلطنت را دنبال ميكنند. اما براي پيشبرد و عملي ساختن اين هدف، با توجه به تجربيات تلخ گذشته خود را نيازمند به كار گرفتن راهكارها و ترفندهاي جديتر و حساب شدهتري ميديدند، هر چند موفقيت نهايي طرح زمان بيشتري طلب كند.
در اين ميان و در بحبوحه پايان غائله جمهوريخواهي سروده مفصلي تحت عنوان "جمهورينامه" بر روي كاغذ آمونياك چاپ و در صدها نسخه به طور مخفيانه منتشر شد و به دهها برابر قيمت در ميان مردم دست به دست گشت، اين سروده معرف روند شكلگيري غائله جمهوريخواهي و اهداف و مقاصد شومي بود كه در پس پرده توطئه نهفته بود. اين اشعار بسيار نغز، زيبا و صريح كه در 15 فروردين 1303 در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراينده آن آشكارا نبود، اما بعدها و پس از ترور و قتل ميرزاده عشقي شاعر، نويسنده و روزنامهنگار وطنپرست و نامآور كشور توسط عوامل رضاخان، معلوم گرديد، كه اين اشعار توسط اين شاعر بلندمرتبه كه نهايتاً جانش را بر سر آزاديخواهي و مخالفت با رضاخان و مداخلهگران خارجي (و عمدتاً بريتانيا) از دست داد، سروده شده است.
در اين سروده پرنغز كه در واقع داستاني منظوم از فراز و فرود غائله جمهوريخواهي رضاخاني و موفقيت نهايي مردم كشور در جلوگيري از پاگرفتن فكر جمهوريخواهي بدون اساس و پايه رضاخان است، چنين ميخوانيم: 11
چه ذلتها كشيد اين ملت زار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ترقي اندرين كشور محال است
كه در اين مملكت قحطالرجالست
خرابي از جنوبست و شمالست
بر اين مخلوق آزادي وبالست
نبايد پرده بگرفتن ز اسرار
كه گردد شرح بدبختي پديدار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
اگر پيدا شود در ملك يك فرد
بمانند رضاخان جوان مرد
كنندش دوره فوراً چند ولگرد
بفكر اينكه بايد ضايعش كرد
بگويند از سر شه تاج بردار
بفرق خويشتن اين تاج بگذار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
نخستين بار سازيم آفتابي
علامتهاي سرخ انقلابي
كه جمهوري بود حرف حسابي
چوگشتي تو رئيس انتخابي
ببايد گفت كاين مرد فداكار
بود خود پادشاهي را سزاوار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
حقيقت بارك الله چشم بد دور
مبارك باد اين جمهوري زور
از اين پس گوشها كر چشمها كور
چنين جمهوري بر ضد جمهور
ندارد ياد كس در هيچ اعصار
نباشد هيچ در قوطي عطّار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
چه جمهوري شود آقاي دشتي
علمدارش بود شيطان رشتي
تدين آن سفيه كهنه مشتي
نشيند عصرها در توي هشتي
كند كور و كچلها را خبردار
ز حلاج و ز رواس و ز سمسار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
صبا آن بيشعور بدقيافه
نمايد...جمهوري كلافه
زند صد لاف در زير ملافه
كه جمهوري شود دارالخلافه
وليكن بيخبر از لحن بازار
ز علاف و زبقال و ز نجار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ز عدلالملك بشنو يك حكايت
كه آن بالابلند بيكفايت
ميانجي گشت بين بول و غايط
كند گاهي سليمان را هدايت
شود گاهي تدين را مدد كار
كه سازد اين دو را با يكدگر يار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
تدين كهنه الدنگ قلندر
نموده نوحة جمهوري از بر
عجب جنسي است اين الله اكبر
گهي عرعر نمايد چون خر نر
زماني پاچهگيرد چون سگ هار
ولي غافل زگردن بند و افسار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
از ايران رهنما گشته روانه
براي كارهاي محرمانه
گرفته پولهاي بينشانه
زده در بصره و بغداد چانه
كه جمهوري شود اينملك ادبار
نه من گويم خودش كرده است اقرار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
تقلاها نمايد اندرين بين
جلنبرزاده شيخالعراقين
كند فرياد ها با شور و باشين
كه جمهوري بود بر گردنم دين
ادا بايست كرد اين دين ناچار
ببايد جست از دست طلبكار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ضياءالواعظين لوس ...
كند از بهر جمهوري هياهو
چه جمهوري عجب دارم من از او
مگر غافل بود از قصد يارو
كه ميخواهد نشيند جاي قاجار
همانطوري كه كرد آن مرد افشار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
دبير اعظم آن رند سياسي
ز كمپاني نمايد حقشناسي
زند تيپا به قانون اساسي
بافسونهاي نرم ديپلماسي
به سردارسپه گويد باسرار
كه جمهوري نباشد كار دشوار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
نمايش ميدهد اين هفته عارف
بهمراهي اعضاي معارف
شود معلوم با جزئي مصارف
كه جمهوري ندارد يك مخالف
مدلل ميشود با ضرب و با تار
كه مشروطه ندارد يك طرفدار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
نمودم من جرايد را اداره
شفق كوشش وطن گلشن ستاره
قيامت ميشود با يك اشاره
دگر معني ندارد استخاره
همين فردا شود غوغا پديدار
متينگ و كنفرانس و نطق اشعار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
بعالم پيش رفته بالاصاله
تمام كارها با قاله قاله
بزور شعر و نطق و سرمقاله
ببايد كرد جمهوري اماله
بر اين مخلوق بيعقل ولنگار
بدون وحشت از اعيان و تجار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
كه مستوفي است شخص لاابالي
مشيرالدوله مرعوب و خيالي
وثوقالدوله جايش هست خالي
بود فيروز هم در فارس والي
قوامالسلطنه مطرود سركار
بغير از ذات اشرف ليس فيالدار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
بود حاجي معين محتاط و معقول
امينالضرب در عدليه مشغول
علي صراف هم مستغرق پول
فقيهالتاجرين هم ميخورد گول
اهميت ندارد صنف بازار
زخراز و ز بزاز و بنكدار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
تدين گفته مجلس هست با من
نمايد اكثريت را معين
شود اين كار پيش از عيد روشن
به جمهوري بگيرد رأي قطعاً
نه قانون ميشود مانع نه افكار
بزور مشت فيصل ميدهم كار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
به تعليم قشون اندر ولايت
مهيا تلگرافات و شكايات
ز جمهوري اشارات و كنايات
ز ظلم شاه و دربارش روايات
مسلسل ميرسد با سيم و چاپار
ز بلدان و ز اقطار و ز انظار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ز تبريز و ز قزوين و ز زنجان
ز كردستان و كرمانشاه و گيلان
بروجرد و عراق و يزد و كرمان
ز شيراز و صفاهان و خراسان
ز بجنورد و ز كاشان و قم و لار
تقاضاها رسد خروار خروار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
به طهران نيست يك تن انقلابي
بجز مشروطهخواهان حسابي
كه از وحشت نگردند آفتابي
اگر كردند قدري بدلعابي
بياويزيمشان بر چوبة دار
بنام ارتجاعيون و اشرار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
موافق گشته لندن اين سخن را
كه فوري خواست سرپرسي لرن را
برد گر شومياتسكي سوء ظن را
فرستيم پيششان استاد فن را
همان مهتر نسيم رند عيار
كريم رشتي آن شياد طرار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
نبايد كرد ديگر هيچ مس مس
ببايد رفت فوري توي مجلس
اگر حرفي شنيديم از مدرس
جوابش گفت بايد رطب و يابس
اگر مقصود خود را كرد تكرار
بپيچيمش بدور حلق دستار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
بقدري اين سخنها كارگر شد
كه سردارسپه عقلش ز سر شد
به جمهوري علاقهمندتر شد
بناي انتشار سيم و زر شد
به مبعوثان و مطبوعات و احرار
ز آقاي صبا تا شيخ معمار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
نمايان شد تجمعهاي فردي
علم در دست گرم دوره گردي
علمها سبز و زرد و لاجوردي
عيان سرخي و پنهان رنگ زردي
بجمهوريت ايران هوادار
ولو گشته ميان كوچه بازار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
از اين افكار ماخوليائي
به مجلس اكثريت شد هوائي
تدين كرد خيلي بيحيائي
بيك دم بين افرادش جدائي
فتاد از يك هجوم نابهنجار
از آن سيلي كه خورد آن مرد ديندار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
از اين سيلي ولايت پُر صدا شد
دكاكين بسته و غوغا بپا شد
بروز شنبه مجلس كربلا شد
بدولت روي اهل شهر واشد
كه آمد در ميان خلق سردار
براي ضرب و شتم و زجر و كشتار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ز جمهوري به ما يك كام ره بود
خدا داند كه اين سيلي گنه بود
كه اين سيلي زدن خدمت بشه بود
تدين خصم سردارسپه بود
رفاقت بد بود با عقرب و مار
خطر دارد چو نادان افتد يار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
قشوني خلق را با نيزه راندند
ولي مردم بجاي خويش ماندند
رضاخان را به جاي خود نشاندند
بجاي گل بر او آجر پراندند
نشايد كرد با افكار پيكار
ببايد خواست از مخلوق زنهار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
بپا شد در جماعت شور و شرها
شكست از خلق مسكين دست و سرها
رضاخان در قبال اين هنرها
شنيد از مؤتمن توپ و تشرها
كه اين كارت چه بود اي مرد غدار
چرا كردي به مجلس اين چنين كار؟
دريغ از راه دور و رنج بسيار
بسي پير و جوان سرنيزه خوردند
گروهي را سوي نظميه بردند
چهل تن اندرين هنگامه مُردند
براي حفظ قانون جان سپردند
دو صد تن تاكنون هستند بيمار
بضرب ته تفنگ و زير آور
دريغ از راه دور و رنج بسيار
رضاخان شد از اين حركت پشيمان
بسعدآباد رفت از شهر تهران
از آنجا شد به سوي قُم شتابان
حجج بستند با او عهد و پيمان
كه باشد بعد از اين بر خلق غمخوار
ز جمهوري نگويد هيچ گفتار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
ز قُم برگشت و عاقل شد ولي حيف
كه كردش باز اغوا ناصر سيف
به مجلس كرد توهين از سر كيف
وليكن بيخبر از لحن بازار
كه ملت نيست با ايشان وفادار
بجز شش هفت تن بيكار و بيعار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
از او بالمره مجلس بدگمان شد
عقايد جملگي از او رمان شد
بسوي رودهن آخر چمان شد
همان چيزيكه ميديديم آن شد
كشيده شد ميان مملكت جار
كه از ميدان بدر رفته است سردار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
به مجلس قاصدي از راه آمد
كه اكنون تلگراف از شا ه آمد
رضاخان عزل بياكراه آمد
شه از مجلس عقيدت خواه آمد
كه قانون اساسي چون شده خوار
دگر كس ملك را بايد پرستار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
به تعليمات مركز در ولايات
رسيد از احمدآقا تلگرافات
كه سرباز لرستان و مضافات
نمايد از رضاخان دفع آفات
قشون غرب گردد زود سيار
سوي مركز پي تنبيه احرار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
وكيلان اين تشرها چون شنيدند
ز جاي خويش از وحشت پريدند
به تنبانهاي خود از ترس ...
نود رأي موافق آفريدند
بر اين جمعيت مرعوب گُهكار
سليمان بن محسن شد علمدار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
وليكن چهارده مرد مسلم
نترسيدند از توپ دمادم
به آزادي به بستند عهد محكم
اقليت از ايشان شد فراهم
وطنخواهي از ايشان گشت پادار
... كردند از اين كار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
قهرمان ميرزا سالور (عينالسلطنه) هم در خاطرات خود غائله جمهوري رضاخاني راناشي از حمايت و خواسته انگليسيها ارزيابي ميكند " كه به توسط رضاخان كه آكتور [هنرپيشه] بسيار خوبي برايشان بود شروع به عمليات كردند. نرم نرم و بيصدا ... و خوب كه كارهاي درخشنده [در جهت خواسته انگليسيها] از وي سرزد و شاه [احمدشاه] را طرد كردند شروع به نغمه جمهوري شد. اين كارها را دست قوي پنجه و توانا [ي انگلستان] ميكند نه سردارسپه..."12
عينالسلطنه در جايي ديگر از خاطراتش در اين باره چنين مينويسد: "ميگويند عنقريب تلگرافات ولايات ميرسد و در جلسه دوم و سوم مجلس مقارن عيد جمهوريت علم ميشود. انگليسيها عثماني را جمهوري كردند اين را متعاقب آن، بعد ميروند سراغ افغانستان. فقط و فقط براي آن كه پادشاه و مملكت مستقل مسلماني در عالم نباشد كه مسلمانهاي اتباع او يك روزي به آنها تأسي كنند... پنجه قوي و معامل بزرگي در ايران كار ميكند كه از عاقبت آن بايد ترسيد. همان قسم كه مشروطه را برپا كرد، امروز جمهوري را برپا ميكند. منتهي در مشروط چون مردم خيلي دور از اوضاع بودند به سفارت خود برد و حمايت علني كرد. اما امروز وضعيت طور ديگر اقتضا ميكند كه محرمانه و با دست خود ايراني باشد." 13
عينالسلطنه اضافه ميكند كه: "انگليسيها مدتهاست وزراء شاه و رجال ايران را سنجيدهاند و هيچ يك را مثل پهلوان حاضر [رضاخان] بازيگر قابل نديدهاند. سردارسپه به رياست جمهوري موقتي ابداً مايل نيست جز آن كه دائمي باشد و پس از چندي روي تخت مرمر جلوس، سكه و خطبه به نامش زده و گفته شود." 14
هم او درباره نقش بابيها در گرم كردن تنور جمهوريخواهي قلابي رضاخان چنين مينويسد: "در اين نغمه جمهوريت بابيها براي آزادي خود كه البته در جمهوري بيش از مشروطه ميشود و براي انتقام از قاجاريه جد و جهد وافي دارند، چنانچه از بذل جان و مال مضايقه ندارند. بيشتر اين هنگامه به توسط آنهاست. جهودها هم مسرورند... آنچه هست اين فرقه [بابيها] در اين هنگامه دخالت تام دارند كه احدي نميتواند منكر شود و براي آنكه در تغيير رژيم [به جمهوري] منافع صوري و معنوي آنها بيش از ايام مشروطه است." 15
و در بخش ديگري از خاطرات عينالسلطنه چنين آمده است: "بعد از اداي نماز جماعت گفتند هنوز جمهوري نشده درب مسجدهاي مسلمين را بستند. واي به آن وقتي كه جمهوري انگليزي [انگليسي] شود." 16
و هم او زماني كه غائله جمهوري قلابي رضاخاني و حاميان انگليسي او با ناكامي روبرو شد،ضمن تمجيد از مردم كشور كه موجبات عقيمماندن اين طرح ايذائي را فراهم آوردند، و با تصريح اين موضوع انگليسيها كماكان تصميم گيرندگان اصلي كشور بوده و رضاخان هم جهت نيل به مقاصد خود همچنان حرفشنوي بلاانكاري از آنان دارد، پيرامون اين جمهوريخواهي كذايي مينويسد: "اين وقايعي را كه من تا اينجا از اين نهضت دروغي جمهوري نوشتم اگر در يك كتابي كه از صد سال قبل تحرير ميشد بود، و ما امروز ميخوانديم چه ميگفتيم، جز آن كه به همچو مملكتي، به همچو ملتي، به همچو بزرگ و كوچكي طعن و لعن نمائيم. چيز ديگري شايسته آن مملكت و آن قوم بود؟ حالا هم اي كساني كه بعدها اين وقايع را ميخوانيد (قرائت ميكنيد) به شما اجازه ميدهيم و حلال ميكنيم كه هر چه دشنام و فحش و سقط و بداهت درباره ما بگوئيد ما سزاوار آن هستيم".17
پانوشتها:
1. حسين مكي، تاريخ بيست سا له ايران، ج 2، صص 279 ـ 280.
2. يحيي دولتآبادي، حيات يحيي، ج4، صص 306ـ 307.
3. يحيي دولتآبادي، حيات يحيي، ج4، ص 309.
4. حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج2، ص 296.
5. يحيي دولتآبادي، حيات يحيي، ج4، ص 319.
6. يحيي دولتآبادي، حيات يحيي،ج4، ص 329.
7. يحيي دولتآبادي، حيات يحيي، ج4، صص 345ـ 346.
8. حيات يحيي، ج4، ص 351.
9. حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج2، صص 319 ـ 321.
10. حسين مكي، تاريخ بيستساله ايران، ج2، ص 353.
11. حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج2، صص 376 ـ365.
12. قهرمان ميرزا سالور، خاطرات عينالسلطنه، ج8، ص 6688.
13. همان، ج8، صص 6723 ـ 6724.
14. همان، ج9، صص 6800 ـ 6801.
15. همان،ج9، ص 6806.
16. همان، ج9، ص 6817.
17. همان، ج9، صص 6950ـ 6951.
منابع و مآخذ
- حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، جمهوري اسلامي 1و2و3، تهران، اميركبير، 1357.
- سليمان بهبودي، خاطرات سليمان بهبودي، رضاشاه، به كوش غلامحسين ميرزا صالح، چاپ اول، تهران، طرح نو، 1372.
- كيوان پهلوان، رضا شاه از الشتر تا آلاشت، چاپ دوم، تهران، آرون، 1381.
- كيوان پهلوان، رضاشاه و ديدگاهها (خاطرات)، چاپ اول، تهران، خاورزمين،1384.
- اسكندر دلدم، زندگي پرماجراي رضاشاه، جلد اول، چاپ اول، تهران، گلفام، 1370.
- محمدتقي بهار، (ملكالشعرا)، انقراض قاجاريه، تاريخ مختصر احزاب سياسي، 2 جلد، تهران، اميركبير، 1363.
- محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف (محسن صدر)، چاپ اول، تهران، وحيد، 1364.
- حسين مكي، مدرس قهرمان آزادي، 2 جلد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359.
- صنعتيزاده كرماني، روزگاري كه گذشت، تهران، چاپخانه گيلان، 1346.
- محمدعلي ميرزا فرمانفرمائيان، از روزگار رفته حكايت، جلد دوم، به كوشش منصوره اتحاديه و بهمن فرمان، تهران، كتاب سيامك، 1382.
- قهرمان ميرزا سالور، خاطرات عينالسلطنه (قهرمانميرزا سالور)، جلد 8 و9، به كوشش ايرج افشار و مسعود سالور، تهران، اساطير، 1379.
- احمد اميراحمدي، خاطرات نخستين سپهدار ايران، احمد اميراحمدي، 2جلد، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1373.
- محمدابراهيم باستاني پاريزي، محيط سياسي و زندگاني مشيرالدوله، تهران، ابن سينا، 1341.
- حسين كوهي كرماني، غوغاي جمهوري، تهران، بينا، 1331.
- غلامرضا گلي زواره، داستانهاي مدرس، قم، هجرت، 1373.
- علي مدرسي، شهيد مدرس نابغه ملي ايران، اصفهان، بدر، 1358.
- ابراهيم صفايي، كودتاي 1299 و آثار آن، بيجا، بينا، بيتا.
- حسين مكي، مختصري از زندگاني سياسي سلطاناحمد شاه قاجار، تهران، اميركبير، 1357.
- فتح الله نوري اسفندياري، رستاخيز ايران، تهران، ابن سينا، 1355
- مهديقلي هدايت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1344.
- نصرالله سيفپور فاطمي، آيينه عبرت، لندن، جبهه مليون ايران، 1370.
- محمد كمرهاي، روزنامه خاطرات سيدمحمد كمرهاي، 2 جلد، تهران، شيرازه، 1382.
- شهيد آيتالله سيدحسن مدرس به روايت اسناد، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1378.
- عليرضا ملايي تواني، مشروطه و جمهوري، تهران، گستره، 1381.
- عليمحمد بشارتي، پنجاه و هفت سال اسارت، ج1، تهران، حوزه هنري و سوره مهر، 1382.
- مهرداد جوانبخت، اگرهاي تاريخ ايران، اصفهان، آموزه، 1380.
- محسن بهشتي سرشت، نقش علما در سياست، تهران، پژوهشكده امام خميني، 1380.
- محمدعلي كاتوزيان، دولت و جامعه در ايران، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مركز، 1380.
- داود عليبابايي، بريدههاي تاريخي، تهران، اميد فردا، 1380.
- استفاني كرونين،رضاشاه و شكلگيري ايران نوين، تهران، جامي، 1383.
- رضا نيازمند، رضاشاه از تولد تا سلطنت، لندن، بنياد مطالعات ايران، 1375.
- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج1، تهران، اطلاعات، 1369.
- جهانگير آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوي، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1375.
- مصطفي الموتي، ايران در عصر پهلوي، جلد اول و دوم، لندن، پكا، از 1369 تا 1373.
- سعيد نفيسي، تاريخ معاصر ايران، تهران، كتابفروشي فروغي، 1345.
- عبدالله شهبازي، نظريه توطئه: صعود سلطنت پهلوي و تاريخنگاري جديد در ايران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377.
- عليرضا كمرهاي همداني، حكم ميكنم! نگاهي به اخلاق و رفتار رضاشاه، تهران، مدرسه، 1384.
- علياصغر شميم، از نادر تا كودتاي رضاخان ميرپنج، تهران، مدبر، 1368.
- امين لوسوئور، زمينه چينيهاي انگليسي براي كودتاي 1299، تهران، اساطير، 1373.
- عليمحمد بشارتي، از انقلاب مشروطه تا كودتاي رضاخان، تهران، حوزه هنري، 1380.
- حسين آباديان، از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند ]1299]، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1385.
- هدايتالله حكيمالهي، اسرار سياسي كودتا و زندگاني آقاي سيد ضياءالدين، تهران، بينا، 1322.
- انورخامهاي، خاطرات سياسي، تهران، علم و گفتار، 1372.
- عبدالله بهرامي، خاطرات عبدالله بهرامي، تهران، علمي، 1363.
- گذشته چراغ راه آينده است، تهران، ققنوس، 1361.
علي شعباني، طراح كودتا، تهران، مركز تحقيقات وزارت دربار، 1355.
این مطلب تاکنون 4935 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|