هنر تدريس تاريخ
اگر چه قبول هر امر و عمل به آن، به علاقهمندي نياز دارد، اما در مورد درس تاريخ، اين شرط اهميتي دو چندان دارد، زيرا در بيشتر علوم و دروس، تصور دستيابي به سود و منفعت يا كاربردي علمي، وجود دارد. از اغلب شاخصههاي علوم و ادبيات ميتوان لذت برد يا به عمل و نيز نتيجهاي ملموس و محسوس رسيد. اما علم و درس تاريخ، با همه اهميت، حساسيت، نتيجهها و فايدههاي علمي و عملي بسيار، هم به دانش مخاطبان خويش و هم به خواست و علاقهمندي آنان متكي بوده است.
موضوع علم و درس تاريخ اشاره به، رخدادهايي است كه زمانهايي دور يا خيلي دور روي داده است و كمتر به آن چه اكنون وجود دارد، ميپردازد. در علم تاريخ، با انسانها و عرصههايي سر و كار داريم كه در ظاهر روزگار آنها به پايان رسيده است و به گذشتهها سپرده شدهاند. اگر چه ميتوان همين تلقي از تاريخ را بدين نحو بيان كرد كه تاريخ علاوه بر بررسي صورت كنوني جامعه، به بنيادهاي اساسي داخلي آن نيز ميپردازد. به علاوه، سنگ بناي شكلگيري فرهنگ، زندگي و تمدن يك ملت را، با ريشهيابي عميق و دقيق و بر اساس استناد به شواهد محكم و استنباطهاي معين، انجام ميدهد. اما نيك ميدانيم كه اين همه، در مورد فرزانگان و فرهيختگان مصداق دارد و نميتوان از خيل عظيم مخاطباني چون قشر جوان انتظار داشت كه عالمانه و شبيه متخصصان به تاريخ بنگرند.
بنابراين در قدم اول، براي توفيق در تحقق هدفهاي درس تاريخ، بايد به علاقهمندي و انگيزة دروني معلمان و دانشآموزان، توجهي خاص داشت. ضرورت توجه به علاقه و انگيزة اين دو گروه از آن روست كه هر دو، با انسانها، واقعهها و دورههايي سر و كار دارند كه ناچارند به قضاوت نيك و بد دربارة آنها و رد و قبول آنها بپردازند.
به هر بخش از تاريخ كه مراجعه ميكنيم، با آن رابطهاي روحي، فكري و حتي انس و همدلي برقرار ميكنيم، به خصوص آن جا كه موضوع سخن، تاريخ مشترك يك ملت است، يعني سرگذشتي كه آن ملت داشتهاند و تلخ و شيرين وقايعي كه با هم از سر گذراندهاند. اين سخن گفتن دربارة آن چه كه مشترك است (تاريخ)، خود به خود بر پاشنة همدلي، همدردي، همصحبتي و همراهي ميچرخد. اين جاست كه درس تاريخ با عاطفة مردم، ارتباطي مستقيم مييابد و گاه سراسر جنبة هنري به خود ميگيرد.
براي معلم تاريخ و در مقام تدريس، علاقه به تاريخ يك ضرورت است. اين براي مخاطب او نيز اجتنابناپذير است. ميتوان درسي را بدون تعلق خاطر ارائه كرد كه دانشآموز نيز آن را بفهمد و با موفقيت از امتحان آن بيرون آيد. اما مسئله اساسي اين است كه هدف درس تاريخ، ايجاد علاقه و انگيزه براي خدمت به همنوعان، علاقه به دين و ميهن، قبول فداكاري براي آن و آماده شدن براي پيشبرد تمدن و جامعه بشري است. صرف گرفتن نمرة قبولي در اين درس، نشانة موفقيت در آن نيست. ايجاد رفتار خاص و در ارتباط با تاريخ به وجود آوردن انگيزه براي مطالعه و شناخت آن، مقصد اصلي اين درس است.
علاوه بر جهات علمي و آموزشي به نظر ميرسد، چنان كه معلم تاريخ در تدريس خويش، تقويت عشق و علاقه به وطن و آماده شدن براي خدمت بدان را يك اصل در نظر بگيرد و دانشآموز نيز شناخت سرزمين خويش، پايبندي به ارزشهاي ديني، فرهنگي، اخلاقي و به طور كلي ميراث جامعة خود، تلاش براي تعالي و ترقي آن و گام نهادن به سوي آينده را ملاك و معيار خويش قرار دهد، به آساني ميتوان به انگيزههاي لازم در اين راه دست يافت. يافتن انگيزه و علاقه در اين درس، از نظر موضوع به خود علم تاريخ بازنميگردد. بلكه به آن چيزي برميگردد كه تاريخ بدان ميپردازد، يعني تاريخ و تمدن بشري، تاريخ و فرهنگ ملي و سرانجام، پيروي از انبيا، امامان و انسانهاي بزرگ تاريخ.
معلم تاريخ سرانجام خواهناخواه در رشتة تاريخ به نوعي دلبستگي ميرسد و وجود او با آن چه كه به تدريس آن ميپردازد، يعني تاريخ هم ميهنان، همدينان و همنوعان خويش، هم بسته و پيوسته ميشود. در اين حال دغدغة او، انسان، تمدن، وطن، دين، ترقي، اخلاق، حقيقت، عدالت و... خواهد شد. بنابراين شايسته است كه ضمن ارج نهادن به تمامي دغدغهها و دلبستگيهاي يك معلم تاريخ، در جهت تقويت و بهرهبرداري هر چه بهتر و بيشتر از شأن انساني و جايگاه والاي اخلاقي او همت گماشت.
منبع: رشد آموزش تاريخ، سال چهارم، شماره 10
|