يزد در بهار 1357 | بهار سال 1357 در حالي آغاز شد كه رويدادهاي نيمه دوم سال 56، كشور ايران را به باور تازهاي از مبارزه عليه رژيم ديرپاي شاهنشاهي رسانده بود. نطفة اين باور با واكنشهايي كه مردم در برپايي مراسم گرامي داشت آيتالله سيدمصطفي خميني نشان دادند بسته شد؛ چند روز بعد در 19 دي ماه شهر قم ماهيت و جوهره خود را نشان داد و سپس در 29 بهمن تبريز، بالاي برومند خويش را به رخ كشيد.
با شروع سال 1357 رسانههاي خارجي از تكرار اخباري كه خبرگزاري پارس با نظارت سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) روي تلكسها ميفرستاد خودداري كردند و با تكرار هر چهل روز يكبار قيامها و درگيريهاي روزانه در سطح شهرها و روستاها رفته رفته به فرهنگ ديني جاري در بطن اين نهضت اذعان كردند؛ هر چند موافقتي با آن نداشتند. نويسنده روزنامه آبزرور در اواخر فروردين ماه 57 نوشت: «يك موعظه، محرك مخالفان جدي شاه است كه وي ظرف 15 سال گذشته با آنها روبهرو بوده است.»(1) هر چند آبزرور اين مثال را براي يكي از سخنرانيهاي آقاي شريعتمداري ذكر كرد اما نشان از شناسايي تازهاي از نهضت ايران بود؛ شناختي كه با تلقي اين رسانهها در سال 56 تفاوت داشت. «اين صدا از بالاي منبر، تأثير شديدي در بسيج كردن و برپا كردن تظاهرات از سوي مردم عادي در زمان بحران دارد؛ مردمي كه قدرت سنتي اسلامي را براي رهبران قبول دارند.»(2) منابع عربي هم كم و بيش به اين مسئله اشاره كردند. مجله الحوادث نوشت: «رهبران مذهبي در استانها از آيتالله خميني كه در تبعيد بسر ميبرد جانبداري ميكنند و در خيابانها و مساجد به دفاع از اسلام و سنتهاي ملي ميپردازند و خواستار تغيير اساسي و اجتماعي و توزيع عادلانه ثروت و كاستن از خشونت در برابر شهروندان هستند.»(3)
با وجود شنيده شدن صداي واقعي انقلاب در خارج از كشور، محمدرضا پهلوي در پايتخت ايران نتوانست اين آهنگ ملي را ببيند و بشنود و پاسخ مناسبي به آن بدهد. پاسخ او همان بود كه به خبرنگار نشريه ساندي تايمز گفت: «آنچه كه تعداد انگشتشماري اشخاص نادان بيچاره در تبريز انجام دادند هيچ معني ندارد... اين مشكل از جانب اتحاد ارتجاع سياه و انقلاب سرخ به وجود آمده، زيرا هر دو اين گروهها علايق مشتركي در جلوگيري از پيشرفت اين مملكت دارند.»(4)
بهار سال 1357 در حالي آغاز گشت كه برپايي جشن نوروز از طرف بسياري از گروههاي اجتماعي تحريم شد. اعلاميههاي فراواني در واپسين روزهاي اسفند 56 در سراسر ايران توزيع گشت و از مردم خواسته شد كه به احترام شهداي شهرهاي قم و تبريز نوروز را جشن نگيرند. بخش قابل توجهي از سندهاي ساواك نشانگر امتناع مردم از برپايي جشنهاي نوروز است. در بيشتر شهرها مردم در مساجد جامع گرد هم آمدند و سخنرانان با محكوم كردن روشهاي برخورد رژيم شاه با تظاهرات مردم ياد شهيدان را گرامي داشتند. سخنراناني كه با صراحت بيشتري سخن گفتند تاوان آن را با دستگيري و تبعيد پرداختند.
اما مهمترين رويدادها در روزهاي نهم و دهم فروردين رخ داد. تقريباً سراسر كشور در چهلمين روز شهداي تبريز از خود واكنش نشان داد. رويارويي نيروهاي نظامي و انتظامي رژيم شاه در چند شهر فاجعه آفريد: يزد، جهرم، اهواز. سه نفر در يزد، يك نفر در جهرم و يك نفر در اهواز به شهادت رسيدند و عده بيشتري زخمي شدند. اما دستگيريها به اوج خود رسيد. نكته قابل توجه در سندهاي ساواك آن است كه نهضت اسلامي پاي خود را از مراكز استانها و شهرهاي بزرگي چون قم، اصفهان، تهران، مشهد، اهواز، يزد و... فراتر گذاشت و به بخشها و روستاها نيز كشيده شد. منابع نفوذي ساواك ديگر همه گزارشهاي خود را از افراد باسابقه تهيه نميكردند بلكه گزارشها از افرادي بود كه به قول خودشان «فاقد سابقه» بودند.
در ماه فروردين شعارنويسيها و تهيه و تكثير اعلاميهها رشد فوقالعادهاي پيدا كرد. شبكه توزيع اعلاميهها كه در اين مدت فعال بود، از نكات قابل توجه و قابل بررسي است؛ كه چگونه با وجود اختناق، محدوديت و پنهانكاري اعلاميه مراجع تقليد در كمترين زمان در سراسر ايران توزيع ميشد و به دست مردم ميرسيد. ساواك و نيروهاي انتظامي برخي از اين شبكهها را كشف، دستگير و زنداني ميكردند اما ارتباط سنتي بين روحانيان، كسبه و مردم و وجود عزم ملي در مخالفت با رژيم سلطنتي موجب تحديد اين شبكهها نشد، بلكه روز به روز بر قدرت عمل آنها افزوده گرديد.
ويژگي ديگري كه در فروردين ماه سال 57 وجود دارد، انعكاس محدود و گاه تحريف شده خبر تظاهرات مردم در روزنامهها است. لحن اين خبرهاي درج شده در روزنامهها نشان ميدهد كه همه آنها به دستور مسئولان ساواك تدوين ميشد و در اختيار روزنامهها قرار ميگرفت. علت اين اقدام را ميتوان در دو جهت بررسي كرد؛ يكي «فيگور» گرفتن مسئولان رژيم نسبت به وجود آزادي در سطح اجتماع و رسانهها، زيرا همراه با درج اين خبرهاي از قبل تنظيم شده تعدادي مقاله انتقادآميز از برخي دستگاههاي اجرايي سطح پايين و يكي – دو خبر از حيف و ميل مقامات دولتي نيز در روزنامهها چاپ ميشد. اولين فيگور را وزير امور خارجه رژيم شاه هنگام ورودش به اتريش گرفت. وي در فرودگاه وين در برابر پرسش خبرنگاران از قيامهاي مردمي گفت كه وجود اين تظاهرات نشان دهنده نبود ديكتاتوري در ايران است. اين بيان خلعتبري از طرف برخي رسانهها به تمسخر گرفته شد. دومين پُز سياسي را نيز شاه گرفت. «سانسور شديدي وجود ندارد ليكن ما مطبوعات را نسبت به آنچه كه در جهت مخالفت مصالح كشور است هدايت ميكنيم. در مطبوعات انتقادات شديد ميشود، البته نه نسبت به رژيم كه به معني خاندان سلطنت است. مردم اين را قبول ندارند. بلكه اين انتقادات نسبت به امور جاري مملكتي است.»(5) ودوم، نمايش چهرهاي غيرواقعي از نهضت مردم، به طوري كه آنان را افرادي افراطي، معدودي آشوبگر، شماري اخلالگر و خرابكار و مخالف پيشرفت معرفي كردند. اين معرفي فقط به روزنامهها بسنده نگرديد بلكه بنا بر قرائني كه در ميان اسناد ساواك آمده، مأموران رژيم خود اقدام به آتش زدن برخي از اماكن و ارعاب مردم كردند تا با مخدوش كردن شيوه مبارزه، چهره مبارزان را نيز دگرگون بنمايند. گاهي اين كارها به قدري ناشيانه صورت ميگرفت كه مثلاً تلويزيون يك شهر كوچك در اخبار محلي خود خبر از آتش گرفتن بانكي ميداد كه مردم آن شهر از چنين رخدادي بيخبر بودند و در واقع چنين حادثهاي در آن شهر روي نداده بود. به هر حال انعكاس اين قبيل خبرها در رسانهها در همان حد محدود و تحريف شده، امري بيسابقه محسوب ميشد، به طوري كه تعجب رسانههاي گروهي بيگانه را از اين مسئله ميتوان از خلال خبرها و تحليلهاي آنها دريافت.
از اقدامات ديگري كه با مساعدت و همكاري متقابل حزب رستاخيز و سازمان اطلاعات و امنيت كشور صورت گرفت، ايجاد «كميتههاي اقدام ملي» و فعال كردن «نيروي پايداري» بود؛ همچنين تشكيل گروهي نوپا و بيسابقه تحت عنوان «كميته انتقام». واقعيت آن است كه هيچ يكي از اين نيروها و كميتهها وجود خارجي نداشتند، بلكه برخي از اقدامات نيروهاي انتظامي (شهرباني و ژاندارمري) و ساواك با اين نامها در روزنامهها منعكس ميشد. وقتي تعدادي از تظاهركنندگان به وسيله نيروهاي ژاندارمري يا شهرباني دستگير ميشدند در روزنامهها چنين نوشته ميشد كه نيروي پايداري تعدادي از اخلالگران را دستگير كرده، تحويل مراجع ذيصلاح داده است. و يا اگر در خانه يا محل كار برخي از مبارزان، رؤساي احزاب مخالف و وكلاي دانشجويان مبارز بمب ميگذاشتند، اعلاميهاي كه در محل پخش ميشد نشان ميداد كه كميته انتقام اين عمل را به عهده گرفته است. نقش كميتههاي اقدام ملي هم برگزاري تجمعات فرمايشي در كشور بود كه بخش قابل ملاحظهاي از خبر روزنامهها در فروردين ماه انعكاس همين گردهمآييهايي دولتي است.
از ديگر خصوصيات فروردين ماه سال 57 ادامه اعتصاب غذاي زندانيان سياسي در زندان قصر تهران بود. اين اعتصاب كه از اواخر اسفند 56 شروع شده بود، با ورود خانوادههاي زندانيان به صحنه و تظاهرات آنان در مقابل زندان قصر در اول فروردين و بعد در برابر دانشگاه تهران و نيز به دليل پخش خبر اعتصاب به سراسر جهان از طريق رسانههاي خارجي، جنبه بينالمللي به خود گرفت و رژيم شاه مجبور شد به بعضي از خواستهاي زندانيان تن دهد و آنان نيز اعتصاب را شكستند. غير از اين، همبستگي دانشجويان و روحانيان جوان حوزه علميه قم با اعتصابكنندگان، شيوع اعتصاب به ديگر زندانها و در نهايت اعلام صليب سرخ جهاني براي بازديد از همه بازداشتگاههاي ايران از نتايجي بود كه اين اعتصاب در پي داشت.
و بالاخره بهار سال 1357 در حالي آغاز شد كه شاه در اوج قدرت نظامي با ذخيرههاي فراوان از دلارهاي نفتي، مدعي حفاظت از امنيت اقيانوس هند و با ادعاي رساندن ايران به پنجمين قدرت جهان، اما بيخبر از تقدير تاريخ، آخرين بهار خود و همه نظام سلطنتي را در جزيره كيش گذراند؛ بيآنكه بداند ديگر بهار چشمان سبز خود را به چشم نانجيب اين خاندان نخواهد گشود.
مهمترين رويداد انقلاب در بهار 1357، بزرگداشت چهلمين روز شهداي 29 بهمن تبريز در سراسر كشور و مهمترين مراسم بزرگداشت، در شهرستان يزد برقرار شد و فصل جديدي از انقلاب را رقم زد.
روز دهم فروردين 1357 در چهلمين روز شهداي تبريز و به دنبال اعلام عزاي عمومي از سوي رهبر انقلاب و آيات عظام، تظاهرات گستردهاي در سراسر كشور برگزار شد كه بر اثر درگيري با پليس، تعداد زيادي از مردم مجروح و شهيد شدند. بيشترين آمار شهدا و مجروحين مربوط به تظاهرات يزد بود كه در اين شهر نيروهاي دولتي بيمحابا به سوي مردم شليك كردند.
نويسنده كتاب «درباره حماسهآفرينان قم و تبريز و ديگر شهرهاي ايران» حوادث امروز يزد را چنين تصوير كرده است:
«صبح روز پنجشنبه تمام شهر تعطيل عمومي بود، دهقانان محروم و ستمديده روستاهاي اطراف يزد هم دست از كار كشيده بودند. اكثر مردم خشمناكتر و مصممتر و پرخروشتر از شب گذشته براي بزرگداشت چهلمين روز شهداي به خون خفته تبريز در مسجد روضه محمديه، طبق دعوت قبلي گرد هم آمدند. همه سياهپوش بودند. مجلس با تلاوت آياتي از قرآن مجيد آغاز شد... آنگاه آقاي حاج شيخ محمدكاظم راشد يزدي... رشته سخن را به دست گرفتند. ايشان ابتدا به علت حضور مردم در اين مجلس پرداخته و گفتند كه ما همه به دعوت مرجع عاليقدر و قائد زمان، امام خميني و حضرت آيتالله صدوقي به منظور بزرگداشت چهلمين روز شهادت شهيدان تبريز كه رسالت بر دوشان همه شهيدان تاريخ شيعه هستند گرد هم آمدهايم. ما مطمئن هستيم كه ملت مظلوم ايران انتقام خون شهيدانش را از عاملان اصلي اين جنايت خواهد گرفت. ايشان سپس در قسمتي ديگر از سخنان خود به خواستهاي مردم اشاره كردند و گفتند:
«مگر مردم تبريز چه ميخواستند كه جوابشان را با گلولههاي داغ دادند. مردم تبريز مگر چه مالي از كسي طلب كردند كه ميبايستي با مسلسل اينها را درو كنند مگر چه ميخواستند؟ اينها آزادي ميخواهند اينها اجراي قوانينشان، كه در قانون اساسي خودتان راجع به آن صحبت شده ميخواهند، ما در اينجا در اين محضر مقدس همان را ميخواهيم كه مردم تبريز خواستند. و ما همان را ميخواهيم كه مرجع آگاه پربينش ما، حضرت آيتالله العظمي خميني، ميخواهد. خدايا وجود مقدس حضرت آيتالله العظمي آقاي منتظري، آيتالله طالقاني را هر چه زودتر از زندان به نزد ارادتمندانشان بازگردان...»
پس از پايان مجلس يادبود خاطره شهداي تبريز جمعيت حاضر در مسجد همه با هم و هماهنگ فرياد ميزدند درود بر خميني. زنده و جاويد باد ياد شهيدان ما. مردم همچون سيل خروشان به خيابان ريختند و همچنان شعار ميدادند: درود بر خميني، مرگ بر شاه، رستاخيز رسوا شد. جمعيت را ميشد بالغ بر 15 هزار نفر تخمين زد. مسير حركت همانند سبك گذشته به سوي ميدان شهيدان (پهلوي) بود. جمعيت نزديك ميدان شهيدان با پليس و ارتش روبهرو شد. آنها فرمان آتش به سوي مردم داشتند... در اولين لحظات تيراندازي حدود شش نفر به شهادت رسيدند و عده زيادي مجروح شدند... جمعيت به كوچههاي اطراف پراكنده شد. غافل از اين كه مأمورين قبلاً در كوچهها موضع گرفته و در كمين نشسته بودند تا آنها را به گلوله ببندند.
ماشينهاي آبپاش شهرداري مايع سرخ رنگي را بر مردم ميپاشيدند تا تظاهركنندگان مشخص شوند و بعداً پليس آنها را در گوشه و كنار شهر شناسايي كرده و دستگير نمايد. درگيري و تيراندازي 5 ساعت ادامه داشت. دهها نفر از طبقات مختلف مردم به شهادت رسيدند و صدها نفر مجروح شدند و پليس عده زيادي را دستگير كرد. آقايان راشد و رباني را دستگير كرده و كتك زدند و سپس به ايرانشهر تبعيد نمودند. هيچكس اجازه ملاقات با مجروحين را نداشت و جسد شهدا به هيچوجه به بازماندگان آنها داده نشد.
پينويسها:
1- بولتن محرمانه راديو تلويزيون ملي ايران، ش 21، ص 6.
2- همان منبع.
3- بولتن محرمانه خبرگزاري پارس، شم 23، ص 4.
4- همان منبع، ش 19، ص 1.
5- بولتن محرمانه خبرگزاري پارس، ش 29، ص 2.
منابع:
- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، كتاب چهارم.
- روزشمار انقلاب اسلامي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، جلد سوم. این مطلب تاکنون 4035 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|