اندرزهاي تاريخ | دكتر سيدجلالالدين مدني براي بيان تاريخ، مانند هر علم ديگري در ابتدا مجبوريم كلياتي را مطرح نماييم تا به نقاط اصلي موضوع بحث بهتر و با حدود مشخص توجه كنيم.
1- تعريف تاريخ: براي تاريخ معاني و تعاريف گوناگوي گفتهاند و از جمله «تعيين كردن مدتي از ابتداي امري عظيم و قديم و مشهور تا ظهور امر ثاني كه دنبال اوست».
اين تعريف و معني بيشتر به خود تاريخ اتكاء دارد تا به موضوعات تاريخ كه نظر ما متوجه آنهاست؛ بنابراين از تعريف ديگري استفاده ميكنيم: «سرگذشت يا سلسله اعمال و وقايع و حوادث قابل ذكر كه به ترتيب ازمنه تنظيم شده باشد.»
چنانچه ملاحظه مينماييد اساسيترين ركن در تعريف تاريخ، زمان گذشته است. سابقه هر چيز را ما ميتوانيم در عنوان تاريخ آن چيز بازگو نماييم و به همين مناسبت تاريخ ميتواند به انواع بيشماري تقسيم گردد: تاريخ پيامبران، تاريخ اديان، تاريخ تمدن، تاريخ روابط خارجي، تاريخ علوم، تاريخ ارتش... تاريخ معاصر ايران.
2- تاريخ و ماقبل تاريخ: گفتيم تاريخ سرگذشتي از گذشته است و بنابراين، اين سرگذشت بايد متكي به اسناد و مداركي باشد كه در شكلهاي مختلفي مورد استفاده قرار ميگيرند و درجه صحت مطالب تاريخي به آنها ارتباط دارد. وقتي اين اسناد فاصله بسيار زيادي تا زمان نگاشتن تاريخ داشته باشد به علت از بين رفتن قسمتي، يا تغيير و تبديل ممكن است اعتبار تاريخي آنها متزلزل گردد و بالاخره ممكن است به دورانهايي توجه كنيم كه بر پايه فرضيات و يا محاسبات زمينشناسان قرار دارد و به اين مناسبت به عنوان ماقبل تاريخ ميرسيم.
الف – ادوار ماقبل تاريخ:
مورخين چندين ده هزار سال قبل را كه نوشته و اساسي براي آن ندارند با استفاده از آثار به ادوار ماقبل تاريخ تقسيم كردهاند:
1- عصر انسانهاي اوليه.
2- عصر حجر:
دوره استفاده از سنگ بدون تغييرات؛
دوره استفاده از سنگ با تغيير و تبديل؛
دوره استفاده از سنگ با صيقلي كردن آن.
3- عصر فلزات:
دوره مس؛
دوره مفرغ (امتزاج مس و روي)؛
دوره آهن.
ب – ادوار تاريخ:
مورخين براي مطالعه تاريخ، ادواري قائل شدهاند كه معروفترين اين تقسيم متضمن چهار دوره ذيل ميباشد:
1- دوره قديم: اين دوره از ابتداي تاريخ شروع و به انقراض امپراطوري دوم به سال 476م، خاتمه ميپذيرد.
2- دوره قرون وسطي: اين دوره از سال 476م، شروع و به سال 1453م، (832ش)؛ يعني سال فتح قسطنطنيه به وسيله «سلطان محمد فاتح» پايان ميپذيرد، كه امپراطوري عثماني با عنوان «اسلامي» تشكيل و عمر هزار ساله امپراطوري روم شرقي (بيزانس) خاتمه يافت.
3- دوره قرون جديد: اين دوره از پايان قرون وسطي و كشف آمريكا آغاز و به انقلاب كبير فرانسه (1789م) پايان مييابد.
4- دوره معاصر: از سال 1789م، (1168ش) تاكنون را به عنوان دوره معاصر مطالعه ميكنند. در اين تقسيم عمومي از تاريخ، اولاً، مبنا و مبدأ حوادث، ميلاد حضرت مسيح (عليهالسلام) ميباشد و از ديد دنياي مسيحيت تقسيمبندي انجام گرفته است. ثانياً، ظهور اسلام كه خود منشأ تحولات عظيم جهاني بوده است در اين تقسيمبندي جايي پيدا نكرده است و حق اين بود كه براي وحدت تاريخ، ظهور پيامبر اسلام نيز بعد از ميلاد مسيح (عليهالسلام) مبدئي همگاني قرار گيرد. و اين نارسايي بدان علت است كه مورخين صاحب اين تقسيمبندي بيشتر اروپايي هستند كه دنيا را از چشم تمدن غربي مينگرند. و اكنون كه تحركي در جهان اسلام پيدا شده و بيش از چهل كشور عنوان اسلامي دارند لازم است خود را از تحت تسلط تاريخ غرب و مورخين آن خارج سازند و بنايي استوار با مباني اسلام آن فراهم آورند و در اين جهت ابتكار و استقلال نظر داشته باشند.
3- تقسيم تاريخ ايران: ايران تاريخ كهن دارد كه متأسفانه به دو هزار و پانصد سال استبداد و حكومت فردي به نام شاهنشاهي از آن ياد كردهاند. تقسيماتي كه از تاريخ ايران شده بيشتر بر مبناي شروع و پايان كار سلسلههاي سلاطين بوده و از فتوحات و كشتار و زندگي اختصاصي آنها سخن رفته است. ظهور اسلام و انتشار آن در ايران به همراه سقوط دوره ساسانيان دگرگوني بيسابقهاي در اين سرزمين ايجاد كرد، معمولاً در يك ترسيم كلي تقسيم تاريخ ايران را به دو عنوان قبل از اسلام و بعد از اسلام ميبينيم.
فتح ايران توسط مسلمين: به مدت شش قرن تاريخ اين كشور عنوان اسلامي پيدا كرد گرچه محتواي اسلام را فاقد بود. بعد از جدا شدن ايران از امپراطوريهايي با عنوان اسلام باز به سرگذشت ملت ايران تحت حكومت شاهاني از سلسلههاي مختلف ميرسيم كه دو سلسله پاياني آن قاجار و پهلوي است. سال 1209هق (1168َ)، سال شروع سلطنت «آغامحمدخان قاجار» و مصادف با اواخر قرن هجده ميلادي است و تقريباً مقارن انقلاب كبير فرانسه ميباشد و اگر با دقت توجه شود ميبينيم كه دوره اول تحول اساسي صنعتي اروپا و دوره استعماري استعمارگران آغاز ميگردد، و در مقابل، ايران دوران انحطاط و يا در مقايسه با پيشرفت غرب دوره خاموشي، سكون، سكوت و در بسياري از موارد شكست و پراكندگي را به همراه دارد.
در طول صد و سي و پنج سال دوره قاجار و پنجاه و چهار سال سلطنت پهلوي؛ يعني نزديك به دو قرن به طور مستقيم تحت تسلط سياستهاي استعمارگر قرار گرفتيم و نه تنها از لحاظ مادي پيشرفتي كه قابل مقايسه با جهشهاي عظيم كشورهاي استعمارگر غرب باشد نداشتيم بلكه از لحاظ معنوي نيز اصول مكتبي را كه به آن معتقد بوديم در وضع غيرواقعي آن به كار گرفتيم. البته در اين دوران دو قرن گاهي لحظهاي تاريخي پيدا شده كه بيداري و آگاهي مردم جنبشي را به وجود آورده و حتي گاهي تا مرحله پيروزي پيش رفته اما نهايتاً با شكست مواجه شده است. تنها در آخرين سال قرن چهاردهم هجري است كه ملت ايران با انقلاب شكوهمند خود و تأسيس جمهوري اسلامي به رهبري مرجع تشيع امام خميني عصر جديدي در تاريخ را آغاز مينمايد.
با اين توصيف بحث كامل تاريخ معاصر ايران به اين دو قرن ارتباط پيدا ميكند اما تفصيل اين دوره از عهده اين مقاله خارج است. بنابراين سعي ميشود اولاً به اهم مسائل تاريخي كه در وضع ملت ما تأثير بسيار گذاشته بپردازيم و ثانياً وقايع را هر چه به زمان حاضر نزديكتر ميشود با توضيح بيشتر همراه سازيم.
4- چگونگي برداشت از تاريخ: وقتي در متن وقايع قرار داريم تعصبات، منافع، ضررها، ارتباطات، هواداريها، فريبها، نيرنگها و بسياري جهات نفساني مانع از آن هستند كه به درستي آنچه را كه ميگذرد درك و به آساني واقعيت امور را ارزيابي كنيم. ممكن است ما جزو گروهي باشيم و طبيعي است كه از آن گروه و اقدامات آن جانبداري كنيم.
ممكن است مدارك و اسناد به طور كامل در اختيار نباشد و يا افشا نگردد و در اثر اين نارسايي بسياري از مطالب مكتوم بماند يا بالعكس بيش از آنچه واقع بوده نمايان گردد. بسياري موارد ديده شده كه چهرههايي آن طور كه بودهاند مشخص نشدهاند؛ گاهي بازيگر سياسي در چهرهاي درست خلاف آنچه بوده نمايان گرديده است؛ گاهي افراد بر حسب تناسب وضعيت روز موضعگيري كردهاند، بيآنكه به حقيقت امر توجه داشته باشند. افرادي ممكن است ارتباطاتي با قدرتهاي خارج از مرز داشته باشند اما به نحوي عمل نمايند كه هيچكس در حركات و اعمال آنها تصور اين موضوع را ننمايد، به همين دليل است كه ميگويند: «تاريخ قضاوت خواهد كرد»؛ يعني، درستي و صحت عمل خود را به تاريخ واگذار مينمايند.
در زمان وقوع حوادث غالباً از يك بعد به مسائل توجه ميشود. اين بعد ممكن است بعد مسائل داخلي باشد يا بعد ارتباطات خارجي. ولي پس از گذشت زمان همه ابعاد و زوايا مورد بررسي قرار ميگيرد و نواقص و عيوب و زشتكاريها به همراه خدمات و فداكاريها توأم مطرح ميشود و مورد ارزيابي قرار ميگيرد و چون نتايج اعمال و مقاصد روشن گرديد، سلسله اعمال را بيشتر و بهتر به هم ارتباط ميدهد.
به هر حال ما در زمان فراز و نشيبهاي حوادث، يكي از بازيگران يا بازيچهها هستيم؛ اما در مطالعه تاريخ ما يك محقق داراي نيروي داوري ميباشيم.
5- زمان تنظيم تاريخ: فاصله حوادث، و مطالعه تاريخي بايد متناسب، معقول و صحيح به حدي باشد كه هم اسناد انتشار يافته باشد و هم تعصبات موجود نباشد. گفتيم گذشت زمان بهتر و صحيحتر موضوعات را روشن ميكند اما اين گذشت زمان نبايد به حدي باشد كه اسناد از بين بروند. توجه كنيم وقتي ما از چند هزار سال قبل نسبت به مردم ايران و زمامداران مسلط آن صحبت ميكنيم مدارك و اسناد كم داريم؛ اگر تعصبي براي محقق نيست و اين از مزاياي آن ميباشد؛ سند هم به حد كافي در اختيار نداريم بنابراين يك بررسي كامل تاريخ نميتواند انجام بگيرد. كامل وقتي است كه زمان گذشته آن طور دور نباشد كه بررسي را مشكل كند. گذشت زمان، كسب تجربه، ارائه و افشاي اسناد و برخورداري از پژوهش محققين از عواملي است كه به تاريخ كمك ميكند. در اين جا ذكر اين نكته ضرورت دارد كه بسياري از مستشرقين در مورد ايران به تاريخنويسي پرداختهاند، تاريخ اين افراد نميتواند به طور كامل پذيرفته شود و ملاك قرار گيرد؛ چرا كه گاهي همان ريشههاي سلطهگري و استعماري قدرتهاي مسلط، انگيزه تاريخنويسي و تحريك آنان بر اين كار بوده است. در عين حال نميتوان بدون تحقيق آنها را مردود دانست؛ زيرا همين مستشرقين بسياري از مسائل تاريخي را خود ناظر بوده و بعضاً ارتباطات داخلي و تعصبات قومي و هواداريهاي خاص را نداشتهاند. منظور اين است كه از اين كتب تاريخي كه نويسندگان خارجي از شرق يا غرب و يا غير آن در مورد ايران نوشتهاند بايد با توجه به ساير مدارك تاريخي مورد استفاده قرار گيرد.
طبيعي است بررسيهاي اين مورخين بر نظام كشورهاي خودمتكي است. اسناد را بايد ديد، توجه كرد و كنار هم گذاشت. اسناد دولتي، مكاتبات رجال سياسي و روحاني، مقالات جرايد، مذاكرات مجلس، قوانين و آئيننامهها و قراردادها همه ميتوانند مدارك تاريخي باشند. در دوران خفقان كتابهاي چندي در تاريخ نگاشته شده كه غالباً به تملق و چاپلوسي و تحريف حقايق پرداختهاند و بعضاً نام «شاهنشاه نامه» يافتهاند. انگيزه اين تاريخنويسي غالباً دريافت پاداش، انعام و اشغال پست و مقام بوده است. ما به تاريخهايي به نام شاهنشاه نامه! – دودمان پهلوي – تاريخ بيست و پنج ساله ارتش شاهنشاهي! و انديشههاي رضاشاه كبير و دهها كتاب از اين نوع برخورد ميكنيم؛ محتواي اين نوشتهها بدون خواندن روشن است و بالاخره كتاب «مردان خودساخته»، منتسب به محمدرضا، شاه مخلوع ميباشد كه خواسته است پدرش را در رديف خودساختگان تاريخ قرار بدهد و خودش را در رديف نويسندگان قرن بياورد. به همين ترتيب كتابهاي ديگري، به نام «مأموريت براي وطنم» و «انقلاب سفيد»، كه براي او نوشتهاند و او را در رديف فلاسفه قرار دادهاند.
براي همين بزرگ كردنها بوده است كه بعضي از زمامداران سعي كردهاند در زمان خود اشخاص را وادار كنند تا تاريخ بنويسند و آنها را بزرگ و نابغه به دنيا معرفي نمايند و تصور كردهاند كه ميتوانند براي هميشه نويسندگان تاريخ را دچار اشتباه سازند، از همين نمونه بوده است كه رضاخان اميرلشكر، عبدالله طهماسبي را وادار كرد تا «تاريخ شاهنشاهي اعليحضرت رضاشاه كبير»! را بنويسد و شما ميدانيد دهها كتاب كه به عنوان تاريخ در زمان شاهان قاجار و يا رضاخان و فرزندش نوشتهاند بر همين مدار بوده است و ارزش تاريخي نميتواند داشته باشد معالوصف بسياري از مسائل از لابلاي همين نوع اوراق كشف و استخراج ميگردد.
6- فايده تاريخ: گذشته چراغ راه آينده است؛ تاريخ تكرار ميشود، تاريخ و بررسي گذشته به ما آگاهي ميدهد تا شرايط زمان را بهتر درك كنيم، گذشته را به آينده پيوند دهيم، درباره گذشتگان به درستي قضاوت كنيم، مشكلات، درگيريها، موانع، اشتباهات، تقصيرها، ناتوانيها، نارساييها، توطئهها و اختلافات را هر يك در جاي خود قرار بدهيم و ثمرات آن را ارزيابي كنيم.
تاريخ به ما فرصت ميدهد كه ارزشهاي گذشته را باز هم ارزيابي كنيم. در بين بررسي انواع تاريخ مشكلترين قسمت، تنظيم تاريخ سياسي است و كار بسي مشكلتر ميگردد وقتي كه تاريخ سياسي را به دوران معاصر محدود سازيم. با وجود اين اشكال اگر كار به درستي انجام گيرد هر چند كه ممكن است گاهي مقام افراد را در تاريخ عوض نمايد و حيثيت و اعتبار بعضي را دگرگون سازد و براي آنها كه تعصبات و هواداريهايي داشتهاند ناگوار باشد؛ ولي در عين حال خدمتي است ارزشمند به جامعه.
تاريخ معاصر ايران جلوهاي از همه اعصار و قرون تاريخ ايران است كه گرانبهاترين تجربيات را در اختيار نسل حاضر و نسلهاي آينده ميگذارد. فراز و نشيبهاي آن نموداري از قدرت و اراده ملتها و هم تسليم و زبوني آنها است. تاريخ سياسي معاصر ايران هم رژيم سلطنت دارد و هم جمهوري اسلامي، هم مبارزه و ايثار و اراده دارد، هم سكوت و بيتفاوتي. در تاريخ معاصر ايران ما به سياستهاي خاص كشورهايي از جمله: فرانسه، ايتاليا، عثماني، انگليس، روسيه تزاري تا ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي به عنوان دو قطب جهاني ميرسيم. در تاريخ معاصر ايران هم ادوار خفقان، حبس، شكنجه، تبعيد و قتل و هم پيروزي، آزادي حق و عدالت را مشاهده مينماييم. در تاريخ معاصر ايران ملاحظه مينماييم چگونه منابعي چون نفت و ساير ذخاير عظيم خدادادي را در اختيار چپاولگران بينالمللي ميگذارند و حتي با تصويب قانون اين غارتگران بينالمللي را از امتيازات و مصونيتهاي خاص برخوردار ميسازند و هم به طور بيسابقه در مقابل امپرياليزم و سياستهاي ابرقدرتها ميايستند، از استقلال و حاكميت بيخدشه و بيتزلزل خود حراست مينمايند و يكي از حماسههاي تاريخ را ميآفرينند.
در تاريخ معاصر ايران، ما ناظر عهدنامههايي چون: تركمنچاي و برقراري كاپيتولاسيون و به دنبال آن تقسيم ايران به منطقه نفوذ بيگانگان و قراردادهايي چون رژي، رويتر، دارسي؛ و بالاخره يافتن عنوان ژاندارم منطقه ميباشيم و از طرف ديگر گاهي مبارزات مستمر و طولاني براي دگرگوني جامعه وريشهكن ساختن نظام ظلم و ستم و استبداد و بالاخره تلاش در قطع وابستگيها را دنبال ميكنيم.
تاريخ معاصر ايران به ما درس ميدهد: درس زندگي، درس خوب زيستن و جاويد ماندن، درس مقاومت، شهامت، به سوي حقيقت رفتن و از مانع و رادع نهراسيدن، به خويشتن بازگشتن و اصالت را بازيافتن، از حيثيت و شرافت و انسانيت دفاع نمودن، بر اساس مكتب سخن گفتن، به نيرويي لايزال اتكا داشتن، فقهاي جديدي در جهان نمودار ساختن و با حرارت و سرسختي براي اهداف عالي در خط مستقيم بيانحراف قرار گرفتن.
منبع: تاريخ سياسي معاصر ايران
دفتر انتشارات اسلامي
ج اول، صص 13 تا 21 این مطلب تاکنون 4088 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|