تاريخنگاري درباري
تاريخنگاري درباري يكي از انواع تاريخنويسي محسوب ميشود و در كنار تاريخنگاري سنتي، تاريخنگاري استعماري و تاريخنگاري اسلامي، جايگاه خاص خود را دارد.
تاريخنگاري درباري، همانگونه كه در شيوة نگارش، ادبيات و قالب خود، داراي ويژگيها و تمايزات جداگانه ميباشد؛ در بعد محتوايي نيز چنين است. محتواي اين نوع كتابهاي تاريخي، همچون صورت و قالب آن، بازتابي از فرهنگ درباري ميباشد. دانشمندان و مورخان درباري، با بكار گرفتن همه توان، دانش و هنر خود كوشيدهاند، تا بنا به ميل درباريان، فرهنگ ايدهآل آنان را در قالب نثر تاريخي ريخته و مطالب و محتواي تاريخي وارونه، مثله شده و آميخته به جعل و تحريف و تزوير را پديد بياورند، كه بتواند موجب استحمار و تحميق عامة مردم و عامل تثبيت حكومت ستمگران و آرامش خاطر آنان گردد. انس و الفت اين دانشمندان با دربارهاي ستمگر و پوشاندن حقايق، توسط آنان، بزرگترين آفت دانش و مؤثرترين داوري رواني براي اغفال و تحميق مردم در برابر حكام ستمگر به شمار ميآيد.
محتواي تاريخ مكتوب بشر كه بيشترين اوراق آن محصول تحميل دربارها و زائيدة ذوق و سليقه پادشاهان و زورگويان است؛ مايههاي كم ارج و پراكندهاي از حقيقت را با خود به همراه دارد. به ويژه در كشور استبدادزده، استعمارزده و مظلومي همچون ايران معاصر كه مدتي دراز، همه جاي آن مورد تاخت و تاز شاهان، شاهزادگان و امراء و خوانين بيهنر، عياش و فرمانبردار اجنبي بوده و استعدادها خفقان گرفته و قلمها شكسته بوده است؛ ميزان مطالب واقعي و حقايق تاريخي، بسيار ناچيزتر خواهد بود. براي همين خاطر است كه محتواي اكثر كتابهاي تاريخي كه در ايران معاصر نگارش يافته و يا ترجمه شده است، داراي حداقل عوامل جلب كنندة اعتماد ميباشند.
چنانكه در اين نوع كتابها، مطالب تاريخي لازم، محوري و گرهگشا نيز نادر است. به دليل اين كه، اكثر اديبان و رجال اهل تاريخ كه مايه و توان طرح و بررسي مسائل اساسي تاريخ معاصر را داشتند؛ بنابر انگيزههاي عافيتطلبانه و يا دلايل امنيتي، خود را به بيخبري زده و دائماً سرگرم مضاميني چون فردوسيشناسي، حافظشناسي و امثال اينها شدند. برخي ديگر نيز، تا خواستند قلم به دست گرفته و تلخ و شيرين روزگار را ثبت و ضبط نمايند، در كام تلخ افعي استبداد، فرو بلعيده شدند. گروه سوم نيز، رسماً روي به «راهزني» آورده و به عنوان عمله و اكرة دربار، مشغول سياه كردن اوراق و ستايشنامهنويسي سلاطين به نام «تاريخنگاري» شدند. اينك مجموع آثار و نوشتههاي اين دسته اخير است كه به نام كتب متعلق به جريان تاريخنگاري درباري، مورد گفتگو ميباشد. كتابهاي رجال راهزني كه با امكانات عمومي يك ملت فقير و مظلوم، هنر و دانش اندوخته و آن را در راه تحريف حقايق و اغفال فرهنگي همان ملت به كار گرفتند.
با يك سير فشرده در برخي از تأليفات تاريخي درباري ايران، از آغاز روي كار آمدن قاجارها تا سقوط پهلويها به يك دسته ويژگيهاي مهمي در محتوا و جهتگيريهاي اين نوع كتابها دست مييابيم كه مجموع آنها را ميتوان «ويژگيهاي محتوايي كتب تاريخي درباري معاصر» نام گذاري كرد. اهم اين ويژگيها به قرار ذيل ميباشد:
1- جعل و تحريف
در زمينههاي تاريخي، جعل و تحريف عبارت از اين است كه يك حادثه، قضيه و يا شخصيتي كه واقعاً در تاريخ وجود نداشته، انسان با پندار خود، چنين چيزهايي را بيافريند و جعل كند؛ و يا اين كه در نقل حوادث و قضاياي تاريخي، به دلخواه خود تصرف كرده و در آن كم و زياد اعمال نمايد و بدين وسيله آن را «تحريف» كند. در اينجا، جعل و تحريف به اين معني مورد نظر ماست، و آن را يكي از ويژگيهاي شيوة تاريخنگاري درباري ميدانيم.
ظاهراً مهمترين جريان پديد آورنده بيماري بدعت و تحريف در تاريخ بشر «يهود» بودهاند؛ و به تدريج اين شيوة ناپسند و پرآفت، از حوزة انديشه و زندگي محدود آنان تجاوز كرده و به ديگر محافل، نژادها و جوامع بشري سرايت كرده است.
يهوديان، ابتدا شيوة تحريفگري را در مورد حقايق وحي و كتابهاي آسماني، در پيش گرفته بودند؛ و در نتيجه اين كار و شيوة ناپسند و زشت آنان است كه اكنون، تورات و انجيل موجود، دچار آفت تحريف شدهاند.
اما يهود، عليرغم ميل شيطاني خود در مورد قرآن مجيد، نتوانستند به چنين كار زشتي موفق بشوند؛ و آن مقدار قليلي هم كه در جاهايي مانند قلعة خيبر، يثرب و اطراف آن پراكنده بودند؛ در اثر خيانتها و پيمانشكنيهاي آشكار در رابطه با مسلمانان، در همان اوايل كار، سركوب شده و يا از منطقه، اخراج گرديدند.
ادامه مطلب...
|