رابطه تاريخ با جغرافيا
جغرافيا را با تاريخ مناسبتي ديرين و گذشتهاي ممزوج است. همگامي و همپائي اين دو رشته از علوم انساني در پارهاي موارد چنان است كه اذهان ساده غيرعلمي بعضاً اين دوكلمه را به ترادف و حتي به قائممقامي يكديگر در نوشتهها و گفتههاي خود به كار ميبردند. و به عهدي كه تاريخ امالعلوم بود ـ شايد كه هنوز هم بعضيها به مناسبت وسعت ميدان تاريخ علوم آن را چنين بدانند ـ جغرافيا و به ويژه قسمتهاي ناحيهاي آن، در تاريخ حل ميشد و به هنگامي كه تاريخ، علم بررسي حوادث و گذران زندگي نوع بشر گرديد و جغرافيا نيز استقلال خود را به مدد علوم جديد مسلم داشت، گوئي به انتقام آن روزگار عدم استقلال، نوعي تحاشي وكنارهگيري افراطي به جغرافيدانان صاحب قلم ورسالت دست داد كه بر اثر آن كوشيدند حيات علمي جديد جغرافيا را در طرد و دوري هر چه بيشتر از تاريخ بدانند؛ معهذا نه آن امتزاج و نه اين اختلاف هيچ يك مانع مناسبات تاريخ و جغرافي نشد و اين دو در رابطهي با هم باقي ماندند. چرا؟ اينك ببينيم منشاء اين ارتباط چيست و حد و حصر و حدود و ثغور آن كدام است؟
جغرافيا به مثابه علم بررسي و مطالعه پديدههاي فيزيك و بيولوژيك و انساني سطح كره زمين و چگونگي توزيع آنها يكي از شاخههاي دانش بشري است كه در اولين قدم خود جوابگوي يكي از مهمترين احتياجات فوق حيواني يعني نياز به آگاهي و علم بر موقع و موضع و سپس ثبت و ضبط اماكن پيرامون است.
انسان در هر لحظه و براي هر كار مايل است موقع و مكان و جائي كه در آن قراردارد و يا مايل است در آن خوديا امري را استقرار دهد آگاهي داشته باشد. خلاصه مدام ميخواهد بداند كجاست و ديگران (اعم از افراد و اشياء) به نسبت اودر كجا قرار گرفته و واقع ميشوند. علم به كجائي در عالم جغرافيا جاي بزرگي را اشغال ميكند تا آنجا كه يكي از دو ركن اساسي به كجائي يعني موقع و موضعيابي و ديگري چگونگي يعني كيفيات آن موقع و موضعهاست و بديهي است محتوي اين دو كلمه موقع و موضع بسيار عميقترو وسيعتر و تفسيرات ناشي از آن در جغرافياي امروز به مراتب پردامنهتر از آن پاره جملههاي غيرمرتبطي است كه بعضاً هنوز در بعضي كتب درسي مسطور ميباشد.
گفته شد كه تاريخ علم بررسي زندگي نوع بشر است و اين زندگي و اين نوع بشر بر بستري جغرافيائي غنوده است. صحنهي زندگي و حوادث نوع انسان، قلمروهاي جغرافيائي است و بنابراين عرصههاي جغرافيا در زير پاي تاريخ مورد بحث ما كشيده شده، به اين ترتيب جغرافيا بستر تاريخ ميشود.
به عبارت ديگر حوادث تاريخي موقوف به مكاني معين بوده و اين مكان در عقد طبيعي مناطق و نواحي جغرافيائي است.
گاه با كمي غلو گفته ميشود كه سرآغاز هر علمي با تاريخ است ولكن موقوف به مكانهاي جغرافيائي است. اما شايد شگفت جلوه كند اگر بگوئيم كه نخستين جغرافيدانان جهان مورخ بودند و پيش كسوت آنها هرودوت مورخ يوناني بود. ميدانم كه كلمه جغرافيا را نخست جامعه علماي اسكندريهاي رواج دادند اما خود جغرافيا دو قرن پيش از آن مورد توجه كامل هرودوت مورخ بود.
هرودوت چه كرد؟ هرودوت بعنوان يك مورخ، قلمرو وقايعنگاري محلي وناحيهاي را گسترد و براي اين كار به مسافرتهاي دور و درازي دست زد. كار مهم هرودوت اين بود كه به ثبت و ضبط وقايع و حوادث و جفت و جوري اسناد و مدارك اكتفا نكرد، بلكه به مهد و مهبط و عرصه و ميدان و بستر جغرافيائي اين وقايع شخصاً سفر كرد تا بتواند هر چه بيشتر عوامل موثر محيط را در آن وقايع و حوادث بررسي كند و جريان رودخانه تاريخ را در بسترهاي طبيعي خويش مورد معاينه قرار دهد. هرودوت به عنوان يك مورخ كار خود رادرحقيقت از جغرافيا شروع كرد. او ميدانست كه بدون شناسائي محيط حوادث تاريخي، خود آن حوادث رها از مكان ميشوند به همين دليل به همان اندازه كه به زمان توجه داشت، مكان و مناطق و نواحي جغرافيائي را كاويد. اعتقاد علمي به ربط زمانها و مكانها او را واداشت تا زحمت سفر به تركيه، مصر، فنيقيه و غيره را تحمل كند. هرودوت سعي كرد تا همه جا انسانها را در رابطه و وابسته به محيط جغرافيايي خود در نظر گيرد به همين دليل از توصيفات جغرافيائي مناطق تاريخي نهراسيد. چنين مورخي بيترديد به لحاظي جغرافيدان است.
ادامه مطلب...
|