ايران، خوان يغماي بيگانگان در جنگ جهاني اول | بعد از تاجگذاري احمدشاه (27 شعبان 1332 ق)، ناصرالملك نايبالسلطنه روانهي اروپا شد و ميرزاحسنخان مستوفيالممالك به رئيسالوزرايي منصوب گرديد. مقارن اين احوال جنگ جهاني اول آغاز شد (چهارم اوت 1914 م / شعبان 1332 ق) در اين هنگام پيش از آنكه ايران بيطرفي خود را رسماً اعلام كند، نيروهاي روسيهي تزاري از پنج سال قبل از جنگ در جهت اجراي مقاصد سياست استعماري و براساس قرارداد شوم 1907م، در آذربايجان مستقر شده بودند و عثمانيها نيز كه از قديمالايام چشم طمع به ايالت زرخيز آذربايجان داشتند،از 1905 به بهانهي اختلاف مرزي در حدود ايران تاخت و تاز ميكردند. اين وضعيت تا زمان جنگ بالكان (1912) ادامه داشت تا آنكه يك كميسيون مختلط مرزي، مرزهاي ايران و عثماني را تحديد كرد. اما عثمانيها همواره تمايلات جاهطلبانهاي را دنبال ميكردند و حضور نيروهاي روسيه را در آذربايجان تهديدي عليه مرزهاي خود تلقي ميكردند. 1
دولت ايران براي متقاعد كردن دولتهاي روسيه و عثماني، در مورد بيرون بردن نيروهاي خود از داخل آذربايجان و مرزهاي غربي، اقدامات ديپلماتيكي را در اسلامبول و پطرزبورگ آغاز كرد تا بدين واسطه موانع ايران را در اعلان بيطرفي در جنگ، از ميان بردارد. به همين مناسبت دولت قبل از مذاكره با روسيه، در نهم ذيقعدهي 1332 ق علاءالسلطنه، وزير امور خارجه را مأمور كرد تا عاصمبيك سفير عثماني را در جريان بيطرفي ايران قرار دهد و از او سئوال كند: آيا دولت عثماني هم اين بيطرفي را محترم خواهدشمرد؟ عاصمبيگ پاسخ داد البته اين بيطرفي مورد نظر عثماني ميباشد،اما رعايت آن منوط به بيرون رفتن قواي روسيه از آذربايجان است و تا زماني كه اوضاع بر اين منوال است، دولت عثماني تعهد كاملي از بيطرفي ايران نخواهد كرد، مگر آنكه نيروهاي روسيه خاك ايران را ترك كنند.2
بنابراين مذاكرات وزارت امور خارجهي ايران، در دهم ذيقعدهي 1332 ق با ارسال يادداشتي به سفارت روسيه، تقاضا كرد تا با خارج كردن نيروهاي نظامي خود از ايران، موقع را براي اعلام بيطرفي ايران فراهم و بهانهاي به دست عثماني ندهند. 3
در تعقيب اين اقدامات، رئيسالوزرا و وزير امور خارجه در روز يازدهم ذيقعده 1332 ق مجدداً با عاصمبيك در مورد بيطرفي ايران به مذاكره پرداختند، اما مشاراليه آن را موكول به دستورالعمل درخواستي از اسلامبول كرد و اضافه كرد مطمئن خواهد بود كه نظرات قبلي او مورد تأييد قرار خواهد گرفت. در بعداز ظهر همان روز مجلسي از وزراي مختار روسيه و انگليس4 با وزرا و وزير امور خارجه ترتيب يافت كه پس از مذاكرات طولاني مقرر گرديد، دولت تقاضاي خود را كتباً به سفارت روس ارسال كند. لذا در تاريخ دوازدهم ذيقعدهي 1332 ق مراسلهاي به شماره 2989 / 3167 نوشته شد كه سواد آن را نيز براي سفارت انگليس ارسال كردند. در اين نامه خارج شدن قواي روسيه از آذربايجان، جهت مساعد شدن اعلام بيطرفي ايران تكرار شده بود. 5
همچنين وزارت امور خارجه در تاريخ چهاردهم و پانزدهم ذيقعدهي 1332 ق، نتايج اين مذاكرات و احتمال تصادم و جنگ بين نيروهاي روس و عثماني را طي تلگرافهايي به سفارتخانههاي ايران در اسلامبول و پطرزبورگ و لندن اعلام و تقاضاي اقدامات مقتضيه كرد. 6 گفتني است كه نيروهاي روسيه كه بنابر گزارشهاي سفارت انگليس تعداد آنها به ده هزار نفر ميرسيد از دورهي مشروطيت، و يا بهتر بگوييم، از زمان اولتيماتوم روسيه به ايران و اخراج شوستر آمريكايي در ايران حضور داشتند و مساعي ايران در پيش از جنگ نيز براي بيرون راندن آنها به جايي نرسيده بود و وزير مختار روس نيز طي يادداشت مورخ 16 ذيقعدهي 1332 ق، شمارهي 1470 به عنوان اينكه به علت نداشتن قوا، امنيت اتباع روس و كشورهاي خارجي را نميتواند تأمين كند، وجود اين نيروها را لازم و درخصوص خروج آنها به دولت ايران پاسخ منفي داده بود. 7
در حقيقت، حفظ امنيت اتباع روس و اتفاق چند واقعهي ناگوار توسط اكراد، بهانهاي بيش نبود و به معناي رعايت نكردن اصول بيطرفي تلقي ميشد. سرانجام وزير مختار روس در مذاكره با رئيسالوزرا، در تاريخ دوشنبه 13 ذيحجهي 1332 ق/ 2 نوامبر 1914 م، چنين اظهار داشت: «از پطروگراد به من امر تگرافي رسيده است، به دولت ايران اطلاع بدهم، اگر چه عثمانيها به دو سه نقطهي خاك روسيه حمله بردهاند، اما رسماً اعلان جنگ نشده و مذاكرات فيمابين پطروگراد و اسلامبول در جريان است، اما در صورت اعلان جنگ، دولت روس مجبوراً براي حفظ قفقاز، در حدود آذربايجان به بعضي عمليات نظامي اقدام خواهد كرد. اما از آنجايي كه دولت روس قصدي بر ضد دولت ايران ندارد و در خيال توسعهي خاك و ضميمه كردن آذربايجان به روسيه نيست، اولياي دولت ايران نبايد اين اقدامات را بر ضد خود تصور كنند و چون به من امر شده بودكه اين مطلب را فوراً به اطلاع اولياي دولت برسانم، اين است كه منتظر نشدم كه كتباً به استحضار دولت ايران برسانم.» 8
سپس رئيس الوزرا اين طور جواب دادند: «اين واقعه به طوري كه بيان ميفرماييد، چون آذربايجان ميدان جنگ واقع خواهدشد و ممكن است شدايدي كه اهالي آن صفحه طي خواهند كرد به ساير نقاط ايران هم سرايت نمايد بيشتر موجب تأسف من است..» 9
مقارن اين احوال، روزنامهي حقيقت چاپ اسلامبول مقالهاي تحت عنوان «بيطرفي ايران» نوشت كه خلاصهاي از مطالب آن چنين است:
«دولتين روس و انگليس هنوز در باب بيطرفي ايران مذاكره و مباحثه ميكنند،گويا ايران يك دولت مستقل و بيطرف بوده و دخول عساكر عثماني از حدود آذربايجان حركتي بر خلاف حقوق بينالملل بوده است... ايران بيطرف است در صورتي كه تمام آذربايجان زير پاي مذلت عساكر روس است. ايران بيطرف است در صورتي كه مشهد رضا (ع) بومبارده و حالا هم از حضور روسها در آنجا مضطرب است. ايران بيطرف است در صورتي كه سواحل ايران در خليجفارس فعلاً تحت حاكميت انگليس است. ايران بيطرف است، در صورتي كه در 1907 روس و انگليس ايران را به منطقهي نفوذ تقسيم كرده ... و همه چيز در دست روس و انگليس است و حكومت به يك قدم و يك حركت آزادانهاي مالك نيست و عبارت از يك صورت ظاهري است.» 10
«مثلاً چهارسال قبل دولت ايران براي تنظيم ماليه خود، با تصويب روس و انگليس مورغان [مورگان] نام متخصص آمريكايي را جلب كرد. اتفاقاً اين آدم، صاحب وجدان،شروع به كار كرد و نخواست آلت دست روس و انگليس بشود، امور ماليه ايران را به منفعت خود ايران شروع به اصلاح كرد، بلافاصله دولت روس عزل و طرد مورغان را طلب كرد... كه بالاخره حكومت مجبور شد از اين آدم صادق صرفنظر نمايد.» 11
مثال دوم: «دولت ايران را محروم از داشتن هرگونه قواي منظم و مرتب ... نمودند به طوري كه امروزه دولت ايران ... مالك هيچگونه قوايي نميباشد؛ شهرهاي مهم ايران از قبيل: تبريز، خوي، سلماس، اروميه، رشت و مشهد تماماً در تحت اشغال نظامي روسهاست و حتي چند دسته قشون بومي هم كه در تهران موجود است از طرف صاحبمنصبان و كوماندانهاي روسي اداره ميشود. بنابراين اظهار روسها، در باب بيطرفي و استقلال ايران آيا بيحيائي نيست؟»12
اين روزنامه همچنين نوشته بود:
«ايرانيان به خوبي ميدانند كه شركت عثمانيها در اين جنگ فقط براي منافع عثماني نيست، بلكه براي استخلاص و استقلال ايران نيز ميباشد، علما و مجتهدين ايراني تماماً به اعلان جهاد ملحق شدهاند و حتي بعضي نيز عملاً شركت نمودهاند. ايرانيها در بسياري از موارد، خواستار اخراج روسها و انگليسيها از ايران بودهاند و يگانه قوهي منظم ايران يعني كافهي عشاير نيز به اردوي عثماني پيوسته و با آنها در ميدان جهاد مجاهده ميكنند، ترديدي نيست چنانچه حكومت مركزي نيز در حركات و افعال خود آزاد ميبود و اقتدار داشت، بدون شك به روس و انگليس اعلان جنگ ميداد و رسماً در مقابله با آنها درگير ميشد، اما از آنجايي كه قوه و نيروي منظمي ندارد، از جهت مادي و معنوي از اجراي هرگونه حركتي معذوراست تا جايي كه پايتختش نيز در تحت تسلط نيروهاي روسي است. پس آنهايي كه از بيطرفي ايران بحث ميكنند، اول بايد خودشان آن بيطرفي را رعايت كنند، يعني دولت روس بايد اول قشون خود را از تبريز، خوي، سلماس، اروميه، اردبيل، رشت، طهران و مشهد خارج نموده بعداً رعايت بيطرفي را از ديگران مطالبه نمايد. عثماني هيچگاه به فكر و خيال هجوم به ايران و اخلال در استقلال آن نيست، بلكه دولت و ملت عثماني ميخواهد ايران قوي و مستقل باشد و دو دولت همسايهي مسلمان بايد دست به دست يكديگر بدهند و خود و اسلام را آزاد سازند.» 13
دخول نظاميان عثماني به آذربايجان تنها براي بيرون كردن روسها از آنجا و احياي استقلال حقيقي ايران است. بديهي است چنانچه از اين طرف تهديدي به ما نميشد، دخول به آذربايجان لزوم پيدا نميكرد.
ايرانيان نبايد فراموش كنند آنهايي كه مجتهد شما را به دار آويزان كردند و امروز نقاط مهمهي كشور شما را اشغال كرده اند، فردا اگر فرصت بيابند، از ايران و ايراني اثري نخواهند گذاشت، دو ملت بايد با هم متحد و براي اسلاميت و دولت خودشان در اين مجاهدهي بزرگ عزم و ثبات كنند تا هم رضاي خدا و هم آينده خودشان تأمين شود.» 14
در تاريخ 25 ذيقعدهي 1332 ق، كنسولگري ايران در بادكوبه، گزارشي را به نقل از روزنامهي قاسپي تحت عنوان «كارهاي ايران» به وزارت امور خارجه ارسال كرد، كه توجه به فرازهايي از آن وقايع عمومي ايران را در اين زمان روشن ميكند:
تحريكات آلمانيها در ايران
چند روز است كه خبرهاي نگران كنندهاي از ايران ميرسد، كردها از سرحد ايران تجاوز و اهالي محالات را لُخت مينمايند، به طوري كه آنها از ترس به شهرها پناه ميبرند. تقريباً ميتوان گفت آنقدر كه آلمانيها در تبليغات گناهكارند، عثمانيها نيستند، تحريكات آلمانيها در سرحد ايران و عثماني و انقلاباتي كه در آنجا ظهور و بروز نموده براي مأمورين ما روشن است كه از ابتداي جنگ مبلّغهاي آلماني و عثمانيهايي كه در ايران سكني دارند و يا آنهايي كه از عثماني آمدهاند، همه برخي اخبارات كذب و بياساس مربوط به جنگ را انتشار ميدهند، كه آلمانيها در جنگ پيروز شدهاند و ما مغلوب، از ميان همهي اينها مأمورين رسمي آلمان، خصوصاً قونسول آلمان در تبريز و قونسول آلمان در اروميه،15 بيشتر از ديگران كوشش ميكنند، اين اقدامات موجب هيجان اتباع روس در تبريز شده، به طوري كه قونسول روس مردم را آرام نموده، اما يك فرد جسور و متهور اهل قفقاز به بهانهي ويزاي تذكره وارد قونسولگري آلمان شده و قونسول را با طپانچه تهديد ميكند، به طوري كه از ترس افتاده و بيهوش ميشود كه بعداً او را به مريضخانهي آمريكاييها ميبرند. انتشار اينگونه اخبار كذب اكراد عثماني را وادار به قتل و غارت رعيت ايراني مينمايد. چنانكه چندين بار بين اكراد وقزاقهاي ايراني جنگ شده و موجب قتل نفوس و ويراني و نهب و غارت اموال و مواشي گرديده است.» 16
با همهي اين احوال، دولت مستوفيالممالك بدون اخذ هيچگونه امتيازي از طرفين مخاصمه در 12 ذيحجهي 1332 ق / اول نوامبر 1914 م طي فرماني، به نام شاه، رسماً بيطرفي ايران را اعلام كرد. متن فرمان از اين قرار بود:
«نظر به اين كه در اين اوقات متأسفانه بين دول اروپا نائرة جنگ مشتعل است و ممكن است اين محاربه به حدود مملكت ما نزديك شود و نظر به اينكه روابط وداديه ما بحمدالله با دول متخاصمه برقرار است، براي آنكه عموم اهالي از نيات مقدسه ما در حفظ و صيانت اين روابط حسنه نسبت به دول متحاربه مطلع باشند، امر و مقرر ميفرماييم كه جناب اشرف رئيسالوزرا فرمان ملوكانه را به فرمانفرمايان و حكام و مأمورين دولت ابلاغ دارند، كه دولت ما در اين موقع مسلك بيطرفي را اتخاذ و روابط دوستانهي خود را با دول متخاصمه كماكان حفظ و صيانت مينمايد و بدين لحاظ مأمورين دولت را بايد متوجه نمايند كه نبايد وجهاً منالوجوده، براً و بحراً كمك به همراهي ويا ضديت هر يك از دول متخاصمه نموده و يا اسلحه و ادوات حربيه براي يكي از طرفين تدارك و يا حمل كنند و بايد از طرفداري با هر كدام از دول متحاربه پرهيز و احتراز نموده مسلك بيطرفي دولت متبوعه خود را كاملاً رعايت نمايند و در تكميل حفظ بيطرفي و صيانت روابط حسنه باز آنچه هيأت دولت ما مصلحت داند به عرض برسد. در اجراي مقرراتآن، امر ملوكانه شرف صدور خواهد يافت.» 17
پس از صدور اين فرمان، وزارت امور خارجه، تلگراف متحد المآلي را به كليهي مأموران سياسي ايران در خارجه و سفارتخانههاي خارجي مقيم تهران و كليهي كارگزاريهاي داخلي و قونسولگريها، مبني براتخاذ رويهي بيطرفي و روابط حسنهي دولت ايران با تمام دول متحاربه مخابره نمود. 18 انگليسيها هم ظاهراً با بيطرفي ايران موافقت داشته و اين مطلب را در ضمن مراسله مورخه 20 ذيحجهي 1332 ق سفارت انگليس به وزارت امور خارجه به خوبي ميتوان دريافت.
«... احكامي كه از هندوستان به صاحبمنصب فرماندهي قشون انگليس داده شده مبتني بر اين است كه بايستي بيطرفي ايران به دقت مراعات شود. از رسانيدن اين خبر به جناب اشراف خيلي خورسند [خرسند] هستم و يقين دارم جناب اشرف هم با دوستدار هم عقيده خواهد بود...» 19
ورود نيروهاي متخاصم به ايران
چنانكه گفته شد، وجود نيروهاي روسي در آذربايجان، بهانهي لازم را براي عثماني فراهم كرد و واحدهايي از اين نيروها ـ كه قبلاً درمرزهاي آذربايجان مستقر گرديده بودند ـ به خاك ايران حمله كردند و روسها نيز براي مقابله با آنها، در اين اشغال نظامي منتهاي زورگويي و قساوت را مرتكب شدند و در اطراف اروميه گذشته از روس و عثماني، كردان و آسوريان گرفتاريهايي را ايجاد كردند. توضيح آنكه كردان همواره منتظر فرصتي براي تاخت و تاز بودند و آسوريان هم كه از ساليان متمادي تحت تعليم ميسيونرهاي آمريكايي و فرانسوي، با مسلمانان كينه توزي ميكردند، در كنار روسها قرار گرفتند. 20
در نتيجهي اين وضعيت، آذربايجان محل تصادم نيروهاي متخاصم گرديد، و يادداشت اعتراضيهي وزارت امور خارجه به سفارتهاي روس و عثماني مفيد فايده نشد، و طرفهاي درگيري در جنگ عملاً بيطرفي ايران را نقض كردند. روسها، شعاعالسلطنه برادر محمدعليشاه مخلوع را كه دولت تبعيد نموده بود به ايران برگردانيدند و او تحت حمايت روسيه و بدون اجازهي دولت ايران، سپاهيان دولتي را تجهيز و با عثمانيها به جنگ پرداخت، عثمانيها هم عشاير مرزي را به شورش و نافرماني تحريك كردند و به كشتار ارمنيها و آسوريهاي ايران پرداختند.
در حالي كه روسها مرتباً به تجاوز خود در آذربايجان ادامه ميدادند، وزارت امور خارجه نقض بيطرفي ايران را با وزراي مختار روس و انگليس به طور مداوم مورد مذاكره و رايزني قرار ميداد. اين تلاشها علاوه بر آنكه نتيجه مطلوبي نداشت، وزير مختار روسيه هزينههاي اردوكشي شعاعالسلطنه را نيز به حساب ايران و جزو بدهي آن قلمداد كرد. سرانجام شعاعالسلطنه به اتفاق قواي روسيه در نزديكي مياندوآب از نيروهاي عثماني شكست خورده و به تبريز عقبنشيني كرده و از آنجا به تفليس متواري شد كه در همانجا درگذشت.22
در اين هنگام، يعني نوامبر 1914، نيروهاي انگليسي هم به تدريج نواحي جنوبي ايران و بندر فاو و بصره را به اشغال خود درآوردند و انگليسيها با گسترش جنگ در اين مناطق بيطرفي ايران را نقض كردند.
توسعهي جنگ در اين نوحي فعاليتهاي مأمورين آلماني را تشديد كرد و انگليسيها در بوشهر و اهواز به دستگيري و بازداشت مأموران آلماني پرداختند. چنانكه برخي مانند «ليسترمان»23 كنسول بوشهر دستگير، و بعضي مانند «واسموس» فرار كردند. هدف انگليسيها از تصرف بصره و منطقه خوزستان، از يك سو مراقبت مناطق نفتي و از سوي ديگر جدا كردن شيوخ مسلمان عرب از سلطهي عثماني بود. با اين حال، گروهي از عمال آلماني به رياست «هوپتمن كلاين» و يك واحد ارتش عثماني و اعراب با وي، قسمتي از لولههاي نفتي خوزستان را خراب كردند. در حالي كه بريتانيا براي جلوگيري از اينگونه خرابكاريها، يك نيروي دوازده هزار نفري از سربازان انگليسي و هندي را در ژانويه 1915 م به خوزستان اعزام كرده بود. 24
در حالي كه اين حوادث يكي بعد از ديگري در شمال، غرب و جنوب كشور بيطرفي ايران را نقض ميكرد، وزارت امور خارجه ايران مراسلهي متحدالمالي را به انضمام هجده فقره سواد گزارشهاي كارگزاريهاي آذربايجان و كردستان، مبني بر رعايت نكردن بيطرفي ايران توسط نيروهاي متخاصم براي نه سفارتخانهي مقيم تهران و سفارتخانههاي ايران در لاهه، لندن و بلژيك فرستاد كه رئوس نكات اين متحدالمآل بدين قرار بود:
«از ابتداي جنگ در اروپا، بر خلاف مقام بيطرفي دولت عليه ايران در بعضي از نقاط مأمورين و اتباع روس بر ضد آلمانيها و اتريشيها، نائره احساسات خصمانه بروز داده ... مستقيماً اقداماتي نمودند كه خلاصه آن را ذيلاً اطلاع ميدهم.» 25
1. تعرض به مسيو «فون هنديك» نايب سفارت آلمان در بانك استقراضي شعبهي همدان، توسط يك نفر ارمني.
2. تعرض دو نفر از اتباع روس به مسيو «ليتن»، قونسول آلمان در تبريز،
3. اعلام جنرال قونسول روس در تبريز به قونسول آلمان كه اتباع آلماني و اتريشي به علت خطرات جاني بهتر است از آذربايجان خارج شوند.
4. در مشهد سالدات روس به حجرهي تاجر آلماني وارد و مشاراليه را زخم زدهاند... كه دو روز بعد وفات نمود.
5. تصرف شهبندري عثماني در تبريز و دستگيري شهبندري و نايب او. همين طور توقيف متصدي امور قونسولگري اتريش كه آنها را به تفليس فرستادهاند و برخي از اتباع آلمان و اتريش را به تهران اعزام نمودهاند. 26
در اين زمان به علت توسعهي درگيريها، آلمانيها مصمم شدند در وسعت بخشيدن اقدامات خود عليه متفقين به ويژه بريتانيا، گروههايي را براي برانگيختن اهالي شرق ايران به افغانستان و هندوستان اعزام دارند، همچنين درصدد برآمدند تا ايلات و عشاير جنوب ايران، نظير دشتيها، تنگستانيها، دالكيها، برازجانيها و چاهكوتاهي و احمدي را عليه انگليسيها بشورانند. 27
آلمانيها براي اين منظور و تقويت جناح طرفدار آلمان، روابط خود را با دموكراتها و مليون تقويت كردند و قصد داشتند با اين نفوذ، دولت ايران را عليه روس و انگليس به جنگ وارد كنند. گفته ميشد اين اقدامات كه مقارن با فتوحات پي در پي آلمان بود، تجاوزات عثماني در غرب نيز همراه با موافقت ايرانيان و مخصوصاً روحانيون در عراق عرب رابطهي مستقيمي با اقدامات جدي اتباع آلماني در ايران داشته است. در اين زمانه تحولات پي در پي كابينههاي ايران نيز بر ثبات نداشتن اوضاع داخلي ميافزود، چنانكه بعد از سقوط كابينهي مستوفيالممالك به ترتيب ميرزا حسن خان مشيرالدوله، ميرزا جواد خان سعدالدوله و شاهزاده مجيد ميرزاي عينالدوله بر سر كار آمدند. عينالدوله عبدالحسين ميرزاي فرمانفرما را به وزارت داخله برگزيد و چون وي از سياست مقابله با عثماني پيروي ميكرد، قواي مجتمع شده در كرمانشاه با يك ستون از قواي ژنرال حسين رئوفبيك كه با رفتاري وحشيانه از بغداد به سوي كرمانشاه در حركت بودند در نزديكي كرند برخوردكردند كه خسارات فراواني به هر دو طرف وارد شد. برخي اين واقعه را در اثر همكاري سالارالدوله با سپاه عثماني تلقي ميكردند. در اين زد و خورد سرانجام قواي رئوفبيك طبق قراردادي به سرحد ايران و عثماني عقبنشيني كرد. 28
اين اتفاق كابينهي عينالدوله را ساقط كرد و مستوفيالممالك مجدداً با اصرار احمدشاه رئيس الوزرايي را پذيرفت، در اين دوران تغييرات فاحشي در سياست داخلي و خارجي ايران به وقوع پيوست، توضيح آنكه با فتوحات المانيها و از ميان رفتن صربستان راه برلن ـ اسلامبول به شرق (راه بين برلين ـ بغداد و خليج فارس) كه مورد توجه آلمانيها بود باز شد و در داخلهي ايران اقدامات و تحريكات آلمانيها، عليه روس و انگليس فزوني يافت. كميتهي دموكرات ايراني برلن به رياست سيدحسن تقيزاده با آلمانيها به توافقاتي رسيد. شاه هم به علت تهديدات روس و انگليس و اينكه شعاعالسلطنه را به سلطنت خواهند رسانيد، طرفدار آلمان و عثماني شده و شايعاتي در انعقاد قرارداد مخفيانه ايران، آلمان و عثماني بر سر زبانها افتاده بود. 29
نظر به اينكه روسها و انگليسيها از اين موضوع آگاه شده بودند، به تقويت و اعزام نيروهاي تازه پرداختند و روسها از طريق انزلي، رشت و قزوين به تهران نزديك شدند. از جانب ديگر شكست نيروهاي بريتانيا در بنادر منطقهي فارس توسط تنگستانيها و اتفاقاتي كه در اصفهان و فارس جهت ديپلماتها و اتباع دولتين روس و انگليس مي افتاد؛ تسلط يافتن آلمانيها بر راه خانقين با همكاري نيروهاي ژاندارمري و افسران سوئدي، تمايلات جوانان ايراني نسبت به آلمان، همه باعث بسيج نيروهاي متفقين و اعزام آنها به ايران شد. آنها دولت ايران را تهديد كردند چنانچه قرار مخفيانهاي با آلمان و عثمانيها منعقد كنند، موضوع تماميت ارضي و استقلال ايران در قرارداد 1907 م لغو خواهد شد، البته اين يك ترفند سياسي بيش نبود، در حالي كه شايعه قرارداد ايران و آلمان و عثماني هم حقيقت نداشت. 30 اما از جهت تبليغاتي به تحريك عوامل متحدين،گروههايي در داخل و خارج ايران به جانبداري آنها، عليه متفقين وارد ميدان مبارزه شدند. در چنين اوضاعي كميتهي مبارزه در راه اسلام «پرنس رويس» وزير مختار آلمان هم به جايي نرسيد و عدهاي از وكلاي مجلسين، احزاب، تجار و كسبه و رؤساي ايل بختياري به عنوان رهبران دفاع ملي تصميم به ترك تهران و تغيير پايتخت گرفتند. برخي از علما هم كه از ابتداي جنگ عثماني با متفقين، فتواي جهاد داده و بعضي خود نيز در جنگ شركت كرده بودند، با ارسال تلگراف هيجانآميزي از شاه و ملت خواستند تا به موافقت عثماني و اتحاد اسلام وارد جنگ شوند. 31
در اين هنگام دولت رسماً تغيير پايتخت را به سفارتخانههاي مقيم تهران اطلاع داد و شاه و اعضاي دولت و رجال، سفراي آلمان، عثماني و اتريش، به علاوهي اداره ژاندارمري آماده حركت به قم شدند، اما در اثر مذاكرات صمصامالسلطنه بختياري و محمد وليخان تنكابني سپهدار با وزراي مختار روس و انگليس و تشكيل مجلس مشاورهاي در اين خصوص، مانع حركت شاه و تغيير پايتخت شدند. اين اقدام شكست سياست متحدين و پيروزي متفقين از جهت سياسي محسوب ميشد. 32
در اين هنگام، حملات شديد انگليسيها به فرماندهي ژنرال «مود» از جنوب بينالنهرين و تصرف كوتالعماره از يك سو و پيشروي روسها به فرماندهي ژنرال «باراتوف» در جبهههاي غرب و مركز ايران موجب شد تا هم قواي عثماني را وادار به عقبنشيني كنند و هم اينكه دولت موقت ايران را كه به رياست رضاقليخان نظامالسلطنه مافي در كرمانشاه تشكيل شده بود از ميان بردارند. 33
بنابر يك گزارش رسيده از اسلامبول، روزنامهي حادثات، نمرهي 25 مورخ چهارشنبه 8 صفر 1337 ق در اين خصوص نوشت:
«اولاً؛ ايران بنا به ضعف عسكريه و عجز اقتصاديه و منافع حقيقيه، سلامت خود را در بيطرفي ديده و به جهان اعلان نمود. طبيعي است كساني كه بنابر مواعيد زرين آلمان از مسلك سليم سياست دولت متبوعهي خود انحراف نمودهاند... ذرهاي بيطرفي ايران را سكتهدار نكرده است. ثانياً پروپاگاندهائي كه براي توسيع نفوذ ترك در نواحي ايران شده به عوض اينكه در ميان ايرانيها نسبت به پان ترك تمايل و رغبتي جلب نمايد، سبب سوءتأثير شده ايرانيها بعد از آنكه شاهد اين وقايع شدند، زيادتر از اول به زبان و ملت خود چسبيده و اهميتي به اين نوع پروپاگاندها ندادند.»
در جاي ديگر مينويسد:
«از براي سوق نمودن به جبههي ايران در تحت رياست «نظامالسلطنه» با وجود پروتستهاي شديد سفير كبير ايران آقاي احتشامالسلطنه ميرزا محمودخان، اتباع ايرانيه را به اردو سوق نموده و قسم كلي از اين اشخاص نيز فرداي رسيدنشان تفنگهاي خودرا انداخته فرار نمودند، ولايات مجاور حدود ايران پا زدهي خيول شده از يك طرف ناخوشي و از طرف ديگر غصب و غارت هزاران هزار ايراني معصوم را نالان و پريشان گردانيد.» 34
متعاقب اين اوضاع، مستوفيالممالك استعفا داد و عبدالحسين ميرزاي فرمانفرما رئيسالوزرا شد. در حقيقت پس از واقعهي مهاجرت و تعطيل قهري مجلس سوم، فشارهاي متفقين بر ايران بيطرف زيادتر شد و چون دولت در وضعي نبود تا از بيطرفي خود دفاع كند، روسها و انگليسيها درصدد برآمدند نفوذ خود را با بسط قدرت نظامي و تحكيم تشكيلات آن در ايران تثبيت كنند. لذا روسها بريگاد قزاق را به يك ديويزيون به نام «پليس شمال» تحت فرمان افسران روسي و انگليسيها قوايي به نام «پليس جنوب» يا (S.P.R) يا تفنگداران جنوب ايران تحت فرمان افسران انگليسي تشكيل دادند. 35
قبل از اين تصميمات قواي مسلح ايران عبارت بود از بريگاد قزاق، شامل هشت هزار قزاق مركب از اهالي قفقاز و مسلمانان آسياي مركزي و ايرانياني كه تحت تعليم فرماندهان روسي قرار داشتند و وظيفهي آنها حفظ نظم در ايالات شمالي ايران بود. ديگر قواي ژاندارمري، اين نيرو كه يكي از سازمانهاي دوران مشروطه بود، زير نظر افسران سوئدي اداره ميشد و در آغاز جنگ جهاني اول كه دولت سوئد افسران خود را احضار كرد، به جاي آنها افسران ذخيره و احتياط فرستاده كه گفته ميشد داراي تمايلات آلماني هستند. از آنجايي كه اين نيروها نقش بسيار مهمي در ايجاد امنيت كشور داشتند، مورد عناد و حسادت روس و انگليس قرار گرفتند و توسط مستشاران بلژيكي نظير «ژوزف مرنارد» در كار آنها مشكلاتي ايجاد كردند. 36
بدين ترتيب با وضعيت مناسبي كه براي متفقين پيش آمده بود؛ انگليسيها توانستند در جنوب ايران با همكاري عناصر محلي موافق خود مانند قوامالملك، ژنرال سرپرسي سايكس را براي تشكيل يك نيروي محلي وارد ايران كنند و در كمربند شرقي ايران نيز براي حفاظت هندوستان نيروهاي خود را تقويت كنند. در اين زمان (5 مارس 1916 م) حكومت فرمانفرما، در اثر فشار افكار عمومي ـكه در كنترل دموكراتها و هواداران آلمان بود ـ از كار بركنار شد و سپهدار اعظم زمام امور را در دست گرفت. با اشارهي انگليسيها، فرمانفرما به حكومت فارس منصوب شد تا منويّات انگليسيها را در سركوب شورش ژاندارمري به انجام رساند. 37
در نوزدهم ژوئيه 1916 م، روسها و انگليسيها، پيشنهاد موافقتنامهاي را مبني بر تشكيل يك نيروي نظامي يازده هزار نفري در جنوب تحت نظر افسران انگليسي و افزايش قواي قزاق به همين نسبت، تحت فرمان افسران روسي به دولت سپهدار تسليم كردند و تأمين هزينههاي اين نيروها و نظارت در ماليه ايران را در اختيار كميسيوني به نام كميسيون مختلف گذاشتند و آن را جبراً به امضاي محمدولي خان تنكابني رئيسالوزرا رسانيدند. آشكار شدن اين قرارداد، كابينهي سپهدار را سرنگون كرد و كابينهي وثوقالدوله نيز به علت تصويب نشدن اين قرارداد در مجلس، از قبول آن خودداري كرد. اما انگليسيها قبولاندن اين قرارداد را به ايران جزو اهداف اصلي سياست خود قرار داده بودند. 38
در فوريه 1917 م تهاجم گستردهي روسها در غرب و مركز موجب عقبنشيني عثمانيها گرديد و انگليسيها نيز در ناحيهي بينالنهرين و جنوب ايران به پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي دست يافتند، دولت مركزي ايران، آمادگي خود را در مورد شناخت موجوديت پليس جنوب اعلام كرد و اين دورهي اختناق ايران تا انقلاب بورژوازي 1917 م روسيه كه دولت تزاري ساقط شد به طول انجاميد، اما روند استراتژي متفقين، در ايران به طور قابل توجهي درهم ريخت، قشون روسيه به سمت مرزهاي شمالي عقبنشيني كرد و با وجود آنكه هنگام عقبنشيني تدريجي نهب و غارت فراواني در روستاها و مناطق سر راه انجام داد، تأثيرات مهمي نيز بر تحولات سياسي ايران داشت كه مسئلهي بيطرفي ايران تحتالشعاع اين تغييرهاي خارجي و داخلي گرديد. مليون و دموكراتهاي ايران كه از مدتها پيش عليه روس و انگليس ميجنگيدند،با شور و شوق تازهاي به طرف پايتخت سرازير شدند و خواهان حقوق از دست رفته و احياي استقلال كشور شدند و در ماه مارس 1917 م، گروهي از اين سياستمداران «كميتهي مخفي مجازات» را تشكيل دادند و در تهران جنب و جوش تازهاي در تشكيل مجلس جديد ـ كه به وسيلهي قواي نظامي روس و انگليس پراكنده بودند ـ آغاز شد.
ايرانيان اميد بسيار داشتند كه روسها پس از انقلاب، دست از سياست استعماري دورهي تزاري بردارند، بدين جهت كليهي گروههاي سياسي، فعاليتهاي خود را صرف مبارزه با انگليس و كابينهي انگليسي وثوقالدوله كردند. سرانجام در ماه مه 1917 م، كابينهي وثوقالدوله مستعفي گرديد. 39 اما انقلاب روسيه اميدهاي آزاديخواهان ايران و روس را به يأس مبدل ساخت و حكومت موقت بورژوازي در سياست خارجي، شيوهي حكومت تزاري را دنبال كرد. در آخرين سال جنگ، در نتيجه تخليهي ايران از قواي روس، انگلستان در ايران بيرقيب شد، و زماني كه دولت شوروي در ماه ژانويه 1918 م، تمامي قراردادهاي استعماري روسيهي تزاري را با ايران لغو كرد، در حقيقت حوادث بعدي ايران و جنگ، تحت تأثير انقلاب روسيه قرار گرفت و براساس قراداد برست ليتوفسك (Brestlitovsk) بين شوروي و آلمان، نفوذ مقطعي و مجدد آلمان و عثماني در ايران افزايش يافت و مذاكرات تخليه ايران از قواي روسيه آغاز شد، اما اجراي آن به علت تبعيت نكردن برخي از فرماندهان روسي از حكوت جديد روسيه در ايران و قفقاز و همكاري آنان با ضدانقلابيون ماوراي قفقاز با اشكالاتي مواجه شد، به هر تقدير خروج اين نيروها تا پايان مارس 1918 م خاتمه يافت. 40
اين تحولات ايران، به علت كنترل شديد انگليسيها در منطقهي جنوب و شرق از گسترش چنداني برخوردار نبود. در حالي كه نهضت جنگل در شمال، خواستار خاتمه يافتن اشغال ايران توسط بريتانيا بود، آنها از جبهههاي شرق و غرب در حال پيشروي به سمت شمال بودند تا از يك طرف جاي خالي روسها را پر كنند و از طرف ديگر به مداخلهي مسلحانه در ماوراي قفقاز و درياي خزر بپردازند و بدين وسيله راه نفوذ آلمانيها و عثمانيها را از طريق قفقاز به هندوستان مسدود سازند. 41
در شعبان 1336 ق درگيريهاي شديدي ميان قبايل قشقايي و پليس جنوب و ديگر نيروهاي انگليسي در منطقهي جنوب ايران روي داد كه قدرت واهميت پليس جنوب را تا حد زيادي كمرنگ ساخت. با اين همه، هنوز نيروهايي از آنها در جبهههاي شمالي كشور درگير جنگ با قواي ميرزا كوچكخان جنگلي بودند، در حقيقت نيروهاي بريتانيا در دو جبههي شرق و غرب درياي مازندران به فرماندهي ژنرال دنسترويل و ماليسون از طريق انزلي به باكو و از طريق عشقاباد به كراسنوودسك تسلط يافتند. جنگهاي بريتانيا نيز در منطقهي بينالنهرين و كركوك و موصل، توجه آلمانيها و عثمانيها را به ماوراي قفقاز و معادن نفت باكو معطوف ساخت و تحركات پرفراز و نشيبي را از دست به دست شدن قسمتهايي از آذربايجان و نواحي غربي ايران توسط نيروهاي عثماني و انگليسي در تابستان 1918 م بر جاي گذاشت. 42 كه هر يك علاوه بر نقض بيطرفي مكرر ايران، موجبات ويراني و قتل و غارتهاي شديدي را در شهرهاي اروميه و ناحيهي ساوجبلاغ مكري و سقز و سلماس به وجود آورد و علاوه بر همهي اينها نابسامانيهاي ناشي از جنگ كه تمامي كشور را در بر گرفته بود بر وضعيت ارزاق عمومي و كالاهاي اساسي مورد نياز مردم تأثير گذاشت و قحطي وحشتناكي در اغلب نواحي كشور به وجود آورد كه جز فقر و بيماري و مرگ حاصل ديگري نداشت. 43
تخليهي ايران از قشون روس و سياست دولت شوروي در انتشار قرارداد سرّي 1915 م و الغاي معاهداتي كه با حق حاكميت ايران مغاير بود،موجب توقع ايران از دولت انگليس براي انجام اقدامات مشابه گرديد و اين شرايط وضعيت سياسي انگليس را نسبت به ايران و شوروي تغيير داد. توضيح آنكه انگليسيها پس از كنارهگيري روسها خودرا تنها قيم ايران ميدانستند و درصدد بودند با روي كار آوردن كابينهاي موافق نظريات خويش كه در پاييز 1917 م در كميتهاي زير نظر لرد كرزن (Lord Curzon) ـ سياستمدار كهنهكار انگليسي ـ در مورد مسائل ايران تشكيل شده بود را دنبال كنند. زماني كه در ماه اوت 1918 م، ارتش عثماني مجدداً وارد آذربايجان شد، دولت مستوفيالممالك، تفنگداران جنوب را به رسميت نشناخت و در 20 مارس 1918 م دوباره به قدرت رسيد، در اين زمان دولت انگليس به استثناي آذربايجان تمامي شمال ايران را به اشغال خود درآورد؛ به طوري كه نيروهاي دنسترويل به كمك قواي قزاق بيچراخوف، در نزديكي منجيل نهضت جنگل را به رهبري ميرزا كوچكخان شكست دادند.
در اين زمان جنگ ميان متفقين و نيروهاي عثماني در 30 اكتبر 1918 م / محرم 1337 ق به پايان رسيد كه در حقيقت خاتمهي رسمي جنگ در خاورميانه بود. 44 وثوقالدوله سعي داشت پس از خاتمهي جنگ، ايران را در زمرهي كشورهاي فاتح به شمار آورند. اما موفق نشد. در نتيجه ايران پس از چهار سال صدمات و لطمات مادي و معنوي فراوان كه به مرگ دهها هزار نفر از گرسنگي يا بيماري و عمليات جنگي انجاميد، نتوانست در اين دوران با اتخاذ يك سياست مستقل ملي بيطرفي واقعي خود را حفظ كند، بعدها نيز شرايط مستقيم و غيرمستقيم سياسي ناشي از جنگ تحولاتي را در كشور به وجود آورد كه نيازمند بحث جداگانهاي است. 45
پينوشتها
1. ايرج ذوقي، قدرتهاي بزرگ،انتشارات پاژنگ، تهران 1368، ص 139 / بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش سفارت ايران در اسلامبول، نقل از روزنامهي حادثات چاپ اسلامبول، نمرهي 24، سهشنبه 7 صفر 1337.
2. مورخالدوله سپهر، جنگ بزرگ، صص 95 ـ 98؛ عبدالله مستوفي، تاريخ اجتماعي و اداري ايران، ج 3، ص 144.
3. محمود افشاريزدي، پيشين، ص 170 ـ 171 / كتاب سبز بيطرفي، وزارت امور خارجه، ص 1 ـ 2.
4. كوروستوفتس ـ سرواتر تونلي.
5. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، سال 1332، كارتن 66، پروندهي 5/ كتاب سبز بيطرفي، وزارت امور خارجه، ص 3؛ گزيدهي اسناد درياي خزر، مناطق شمالي ايران در جنگ جهاني اول، ادارهي انتشار اسناد،به كوشش محمدنادر نصيريمقدم، 1374، ص 20.
6. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، سال 1332، كارتن 66، پروندهي 5.
7. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش قونسولگري ايران در بادكوبه، نمره 1545، مورخه 25 ذيقعدهي 1332، (ترجمهي روزنامهي قاسپي بادكوبه 30 سپتامبر 1914).
8. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، سال 1332، كارتن 66، پوشهي 5.
9. همان.
10. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش سفارت ايران در اسلامبول، ترجمهي روزنامهي حقيقت، سال 1332، كارتن 66، پوشهي 5.
11. همان.
12. همان.
13. همان.
14. همان.
15. ويلهم ليتن، قونسول آلمان در تبريز و ليتمان، قونسول آلمان در اروميه، براي اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: خاطرات ليتن، ترجمه دكتر پرويز صدري، نشر ايرانشهر، تهران، 1368.
16. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش شمارهي 1545، مورخه 25 ذيقعدهي 1332، قونسولگري ايران در بادكوبه، كارتن 6، پوشهي 5.
17. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، سواد فرمان همايوني، مورخ 12 ذيحجهي 1332، كارتن 66، پروندهي 5.
18. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، تلگرافهاي نمرهي 1596، مورخ 12 ربيعالاول 1333 لاهه و نمرهي 1309 مورخ 15 ذيحجه، كارگزاري كرمانشاه، محمد افشار يزدي، پيشين، ص 171.
19. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، مراسلهي سفارت انگلس به وزارت امور خارجه، مورخهي 20 ذيحجه 1332، كارتن 66، پروندهي 5، كتاب سبز بيطرفي، پيشين، ص 34 ـ 35، نمرهي 68.
20. محمود افشار يزدي، پيشين، ص 172؛ ايرج ذوقي،پيشين، ص 143؛ اسناد بايگاني وزارت امور خارجه نامهي وزارت امور خارجه به وزارت داخله به شماره 2014 / 11291، مورخه سلخ ذيحجهي 1332، كارتن 66، پرونده 11؛ احمد كسروي، تاريخ هيجده سالهي آذربايجان، مؤسسه مطبوعاتي اميركبير، تهران، 1333، ص 599 ـ 600.
21. سرپرسي سايكس، پيشين، ص 671 ـ 674 ؛ كتاب سبز بيطرفي، ص 78 ـ 82؛ محمود افشار يزدي، پيشين، ص 142 ـ 175.
22. احمد كسروي، تاريخ هيجده سالهي آذربايجان، پيشين، ص 602 ـ 603؛ كاوه بيات، ايران و جنگ جهاني اول، اسناد وزارت داخله، ص 4 ـ 5.
23. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، استخراج رمز بوشهر، نمرهي 730، مورخه 20 ربيعالثاني و نمرهي 783 مورخه 27 ربيعالثاني 133، كارتن 66، پروندهي 48.
24. ايرج ذوقي، پيشين، ص 143 ـ 144.
25. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، نامهي ادارهي كابينهي دولت امور خارجه به وزير مختار (متحدالمآل) شمارهي 3964، مورخه 20 ذيحجه 1332، كارتنهاي 66، 41، 43، پروندههاي 35، 38، 60 و 58.
26. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، پيشين.
27. ايرج ذوقي، پيشين، ص 145.
28. محمدحسن كاووسي عراقي، گزيدهي اسناد ايران و عثماني، ادارهي انتشار اسناد دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي وزارت امور خارجه، ج 7، مقدمه ص 42 ـ 43، اسناد شمارهي 1485 تا 1518.
29. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزراش كارگزاري ارومي، نمرهي 872، مورخ 24 محرم 1333، كارتن 66، پرونده 5؛ يحيي دولتآبادي، حيات يحيي، ج 3، چاپ پنجم، انتشارات فردوس، تهران 1371، ص 288 ـ 290؛ ايرج ذوقي، پيشين، ص 178.
30. ايرج ذوقي، پيشين، ص 178 ـ 179.
31. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، تلگراف رمز علاءالسلطنه به كارپردازي بغداد، نمره 358، مورخ 2 محرم 1333، كارتن 66، پرونده 5؛ محمدحسن كاووسي عراقي، گزيده اسناد سياسي ايران و عثماني، پيشين، ص 619.
32. باقر عاقلي، خاطرات يك نخستوزير، انتشارات علمي، 1370، ص 34 ـ 35.
33. محمدحسن كاووسي عراقي، گزيدهي اسناد ايران وعثماني، پيشين، سند شمارهي 1525، ص 775.
34. اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش اسلامبول به نقل از روزنامهي حادثات، مورخ چهارشنبه 8 صفر 1337، نمرهي 25.
35. باقر عاقلي، پيشين، ص 35؛ ايرج ذوقي، پيشين، ص 155 ـ167.
36. آنت دستره، مستخدمين بلژيكي در خدمت دولت ايران، ترجمهي منصوره اتحاديه (نظاممافي)، نشر تاريخ ايران، تهران، 1363، ص 248 ـ 255.
37. ايرج ذوقي، پيشين، ص 155 ـ 156.
38. ميروشنيكف، ايران در جنگ جهاني اول، ترجمه ع. دخانياتي، انتشارات فرزانه، تهران، 1357، ص 58 ـ 70.
39. ميروشنيكف، پيشين، ص 77 ـ 78؛ باقر عاقلي، پيشين، ص 35 ـ 37.
40. همان، ص 82؛ اسناد بايگاني وزارت امور خارجه، گزارش اسلامبول از روزنامهي زمان به نقل از روزنامهي ژورنال پاريس، مورخ4 ذيحجه 1336، سال 1337، نمرهي 157، كارتن 66، پروندهي 2.
41. ميروشنيكف، پيشين، ص 86 ـ 89.
42. ميروشنيكف، پيشين، ص 78 ـ91.
43. سهيلا ترابي، نگاهي به وضعيت ارزاق در ايران در سالهاي جنگ جهاني اول، گنجينه اسناد سال اول دفتر سوم و چهارم پاييز و زمستان 1370، ص 25 ـ 33
44. ميروشنيكف، پيشين، ص 86 ـ 87.
45. همان، ص 103 ـ 105.
منبع:ايران و جنگ جهاني اول، صفا اخوان، مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي این مطلب تاکنون 4255 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|