چرا مطالعه تاريخ ارزشمند است؟
چند سال پيش كتابي با عنوان چشمگير «Her Story» دربارهي زنان گذشته، منتشر شد. ناگهان، معني واقعي كلمهي متداول بسيار روشنتر شد. تاريخ در واقع يك داستان است، اما نه مختص زنان يا مردان، بلكه داستان همهي كساني است كه از خود اثري باقي گذاشتهاند.
تاريخ ميتواند به صورت خيلي ساده، به عنوان «داستان كارهاي انسان در زمانهاي گذشته» تعريف شود. آن اعمال، بدون توجه به اين كه ديروز يا 5000 سال پيش رخ دادهاند، در قالبهاي كلي قرار ميگيرند. نيازهاي طبيعي، نظير آب، غذا و هواي قابل تنفس، بعضي از اعمال را تحميل ميكند. اعمال ديگر، مانند اعتقاد ديني يا جستجوي جاودانگي، ريشه در نيازهاي عاطفي و فكري دارد. عمل انسان بيشتر از آرزوها ناشي ميشود تا فقط از نيازها. برخي آرزوها، مانند آرزوهاي ادبي، كنجكاوي علمي و تلاش براي دستيابي به قدرت سياسي بيش از ديگران، چنان عادي هستند كه در هر نسلي تكرار ميشوند.
تاريخ ثبت چگونگي موفقيت يا شكست انسانها در تلاش براي رفع نيازها و يا رسيدن به آرزوهاست. نسلهاي زيادي از اجدادمان با آن ثبت، كه براي رهنمايي اعمالشان سودمند بودند، خو گرفتند. مطالعهي اقدامات گذشتهي بشر، همچنين مشوق ما در ديدن تواناييهاي كنوني فردي و گروهيمان است. شايد اين بزرگترين ارزش تاريخ است و سبب جذابيت دايمي تاريخ براي زنان و مرداني كه در جستجوي يك زندگي خوب هستند، ميگردد.
خيلي از مردم به طور طبيعي شيفتهي مطالعهي تاريخ هستند، اما بعضي تاريخ را مشكل يا (بدتر از اين) «بيفايده» ميدانند. بعضي از دانشآموزان از درس تاريخ وحشت دارند. به نظر آنها نكته جالبتوجهي در يادگيري مطالب مربوط به گذشته وجود ندارد. آنان ميگويند: «زندگي ما اكنون و اينجاست؛ گذشته را براي گذشته رها كن». براي توجيه مطالعهي تاريخ چه ميتوان گفت؟
بيخبري مردم نسبت به گذشتهي خود، موجب ناآگاهي آنان از زمان حال ميشود، زيرا رشد و ترقي يكي به طور مستقيم با رشد ديگري مرتبط است. عدم اطلاع از گذشته و فراموش كردن تجربههاي پشينيانمان، از ما يك فرد مبتلا به بيماري فراموشي ميسازد كه هميشه از چيزهايي عادي و قابل پيشبيني تعجب ميكند. ما نه تنها نميدانيم چه بايد انجام دهيم، بلكه قادر به درك تواناييهاي واقعي خويش هم نيستيم؛ زيرا معياري براي سنجش آنها نداريم. انديشهي غيرتاريخي نميداند چه چيزي را از دست ميدهد و ـ برخلاف سخن قديمي ـ يقيناً به شما آسيب ميرساند! نكتهي قابلتوجه در اينجا، پرسش دربارهي «تاريخ، خود را تكرار ميكند» نيست. اين انديشه كه اغلب به صورت كليشهاي ذكر شده، از نظر تحتاللفظي، مسلماً بيمعني است. تاريخ عيناً تكرار نميشود، و تفاوت در جزئيات هميشه مهم است. تاريخ الگوهاي كلي را كه برخاسته از نيازها و تمايلات مشترك انسانها هستند، ارائه ميكند. شناخت و احترام به اين الگوها، بخش مهمي از لوازم ذهني همهي جوامع بشري بوده است.
دليل ديگري براي دانستن گذشته ـ صرفنظر از دليل شخصي ـ وجود دارد. اشخاص سالخورده كه چيزي از تاريخ نميدانند، واقعاً در موقعيت بچهها قرار دارند. آنان، مانند كودك، بياختيار هستند، براساس زور عمل ميكنند، دامنهي عمل آنها محدود است و بر اين باورند كه كار زيادي نميتوانند انجام دهند و احتمالاً قادر به درك مسائل نيستند. آنها تحتتأثير عقايد، آرزوها و اهداف ديگران ميباشند. آنان تا موقعي كه از مرحلهي كودكي گذر نكردهاند، كنترل زندگي خويش را به دست نخواهند گرفت. موضوع تأسفبار اين است كه فرد بزرگسال بدون معلومات تاريخيف در ضمن رشد فيزيكي، كمترين رشد فكري را دارد.
افراد فاقد اطلاعات تاريخي همانند كساني هستند كه داخل يك صندوق چوبي بستهبندي شده قرار گرفتهاند. اينان با تولد در زمان، مكان و جامعهاي معين ـ در داخل اين جعبه قرار ميگيرند. تختههاي اين جعبه مانع نگرش همهجانبه اين افراد ميشود. تختهها و سطوح اين جعبه مواردي چون موقعيت اقتصادي خانواده، ظاهر فيزيكي، خون و گروه نژادي ميباشد. علاوه بر اين، عواملي چون تولد در جوامع شهري يا روستايي، تحصيلات در مدارس رسمي و بسياري موارد ديگر از تختههاي اين جعبه به شمار ميآيند.
ادامه مطلب...
|