سردار بد فرجام | پس از سقوط رضاشاه و در فضای نسبتاً آزاد به وجود آمده از پایان دیکتاتوری پهلوی اول، در رسانههای کشور و در محافل سیاسی فاش شد که طی دوران بیست ساله حکومت پهلوی اول تنها در زندان قصر بیش از ۲۴ هزار نفر به اشکال مختلف به قتل رسیدهاند. (1) یکی از بلندپایگان عصر رضاشاه که از آن دوره سراسر اختناق جان سالم به در برده بود، به نام محسن صدر، معروف به صدرالاشراف میگفت: «اعلیحضرت همیشه میفرمودند: اوامرخصوصی مرا هم قانون بدانید.» (2)
واقعیت این است که مجازاتهای مرگ در عصر رضاشاه، نه به زندان قصر محدود میشد و نه حتی به سایر زندانهای کشور. بلکه در جایجای ایران آن روزگار، آثار ظلم و ستم و کشتار رضاخانی به راحتی وجود داشت. غیر از این، مجازاتهای مرگ در زندان قصر، فقط متوجه مردم عادی نبود و شامل دولتیان و بلندپایگان عصر پهلوی اول نیز میشد. وقتی شاه به یکی از دولتمردان خشم میگرفت، او باید میفهمید که ممکن است زمان نابودیش فرارسیده باشد. حتی آنهایی که در به قدرت رساندن رضاشاه هم نقش مستقیم داشتند و همه جا به منزله پایههای اقتدار وی محسوب میشدند، نیز از این قاعده مستثنی نبودند. تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضاشاه، علی اکبر داور که به او لقب «بنیانگذار دادگستری نوین ایران عصر رضاشاه» را دادهاند، نصرتالدوله فیروز، که عامل پیشبرد برنامههای تجددگرایانه رضاشاه بوده و همراه با داور و تیمورتاش در تحکیم پایههای حکومت او نقش کلیدی را ایفا کردند، محمدعلی اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی، سردار جعفرقليخان اسعد بختیاری همراهِ همیشگی و مورد اعتماد رضاشاه، و .... از جمله کسانی بودند که در دوران حکومت پهلوی اول، با کمترین سوء ظن شاه، مقهور اراده وی میشدند و جان خود را از دست دادند.
یکی از این قربانیان عصر رضاشاهی که موضوع مقاله ماست، سردار «جعفرقليخان اسعد بختياري» نام دارد. او وزیر جنگ کابینه «محمدعلی فروغی» و از فعالان قيام مشروطه بود. جعفرقلیخان فرزند ارشد «علیقلیخان سردار اسعد بختیاری» بود. وی در سال ۱۲۵۹ خورشیدی در چهارمحال و بختیاری متولد شد. در اوان کودکی به خاطر محبوس بودن پدرش در زندان ظل السلطان، صدمات زیادی دید و به همین دلیل به تهران آمد و چند سالی را تحت حمایت میرزا علی اصغر خان امین السلطان ایام خود را گذرانید. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و دروس معمول زمان، به فراگیری سوارکاری، تیراندازی و آیین سپاهیگری پرداخت و فنون جنگی را آموخت. در سال 1283 خورشیدی که امین السلطان از صدارت عزل و عازم سفر اروپا شد، جعفرقلیخان نیز ابتدا به ایل خود بازگشت و پس از مدتی کوتاه، به اروپا رفت و در آنجا مقیم شد. او طی 5 سال اقامت در اروپا زبان فرانسه را به خوبی فراگرفت.
در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی چند روز پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه قاجار از سلطنت، جعفرقلیخان برای تقویت نیروی درگیر با حکومت مرکزی، با هزار سوار بختیاری وارد تهران شد. او که تا قبل از مرگ پدرش «سردار بهادر» خوانده میشد، از جمله سردارانی بود که پس از فتح تهران و خلع محمدعلیشاه قاجار در کنار پدر خود فرماندهی سواران بختیاری را بر عهده داشت و در اکثر جنگهای داخلی شرکت میکرد. جعفرقليخان فراماسون و عضو لژ بیداری نیز بود. وی پس از فتح تهران همراه با هم مسلکان فراماسون خود، به تدریج نیات دینزدایی خویش را آشکار کردند و تلاش کردند تا به کمک مهرههای وابسته به انگلیس، نهضت مشروطه را به انحراف بکشاندند. (3) در آن ایام در هر نقطه از کشور شورشی برپا میشد جعفرقلیخان و یفرمخان ارمنی با سواران و افراد تحت فرماندهی خود سریعاً به آن منطقه اعزام میشدند. این دو تن از جمله 13 عضو دادگاه محاکمهکننده آیتالله شیخ فضلالله نوری بودند. (4) خلعسلاح ستارخان و باقرخان در پارک اتابک (مرداد 1289) و کشتار دهها نفر از قوای آن دو سردار، توسط گروهی به فرماندهی این دو نفر انجام گرفت. جعفرقلیخان پس از مرگ پدرش (2 آبان 1296) به پیشنهاد احمد شاه قاجار به «سرداراسعد» ملقب گردید. او چندی والی کرمان و زمانی والی خراسان شد. بعد از کودتای سوم اسفند 1299 با سردارسپه که از سابق آشنایی داشت بیشتر مرتبط گردید. تا پیش از این کودتا سردارسپه غالباً زیردست او فعالیت میکرد. در دوران رئیسالوزرایی رضاخان، وی به سمت وزیر پست و تلگراف منصوب گردید. پس از اینکه رضاخان به پادشاهی رسید، جعفر قلیخان از نزدیکان و محارم وی شد و در تمام کابینهها شرکت داشت و مسئولیت او نیز غالباً وزیر جنگ بود. او و تیمورتاش وزیر دربار در اکثر سفرهای رضاشاه، همراه و در کنار وی بودند. جعفر قلیخان در سرکوب جنبش خزعل کمک زیادی به رضاشاه کرد و حتی در جریان خلع سلاح بختیاریها در سال ۱۳۰۴ نیز در کنار رضاشاه بود و به او در این مهم یاری رساند. (5) پس از تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه، تنها کسی که شفاعتش نزد رضاشاه معمولاً مورد قبول واقع میشد، همین سردار جعفر قلیخان اسعد بختیاری وزیر جنگ بود. (6)
جعفرقلیخان روز 26 آبان 1312 هنگامی که به همراه رضاشاه برای شرکت در مراسم اسبدوانی به شمال کشور رفته بود، با اشاره رضاشاه و توسط رئیس اداره تامینات کشور بازداشت و تحویل زندان قصر گردید. (7) او 5 ماه بعد در 13 فروردین 1313 در داخل سلول خود در زندان قصر در سن 55 سالگی توسط پزشک احمدی با آمپول هوا به قتل رسید. (8)
در رابطه با علت بازداشت منجر به مرگ سردار جعفرقلی اسعد بختیاری، بر اساس آنچه که منابع خبری در آن زمان منتشر کردند، وی به اتهام «توطئه علیه شاه» دستگیر، و به تهران آورده شد. (9)
مخبرالسلطنه هدایت در کتاب «خاطرات و خطرات خود» مینویسد: «... کار سردار اسعد به محاکمه نکشید. گفته شد که محرمانه اسلحه برای ایل بختیاری وارد کرده بود. بعدها در ملاقات از شاه شنیدم: (بلی میخواهند محمدحسن میرزا قاجار را بیاورند. شهوترانی که از این بیشتر نمیشود). بیش از این چیزی نفرمودند و معلوم بود که صحبت از سردار جعفر قلیخان اسعد است. من از سردار اسعد جز صمیمیت نسبت به پهلوی ندیدم و در نسبتی که به او دادند، تردید دارم. فرمایش شاه را تا درجهای سیاست میدانم...» (10)
اما بر اساس آنچه که از طرف ادیبالسلطنه رئیس دربار خطاب به اداره کل نظمیه تهران مخابره شده، سردار اسعد متعاقب «کشف اسنادی در قضیه نفت» که وی را با تیمورتاش همدست نشان میداد، مجازات شده است. (11) ذکر این نکته ضروری است که در اردیبهشت 1312 یک قرارداد نفتی میان ایران و انگلیس به امضا رسید. بر اساس این قرارداد که سید حسن تقیزاده، محمد علی فروغی و علی اکبر داور با «سرجان کدمن» رئیس «شرکت نفت انگلیس و ایران» به امضا رساندند، انگلیسیها تا سال ۱۹۹۳ میلادی/ ۱۳۷۲ خورشیدی حق بهره برداری از منابع نفت ایران را به دست میآوردند(!) قرارداد که دارای یک مقدمه و 27 ماده بود در هفتم خرداد آن سال به تصویب مجلس شورای ملی رسید. (12) پس از امضای این قرارداد رضا شاه دستور داد به هیچ وجه در مطبوعات و در مجلس از نفت و قرارداد بحث نشود و سخنی به میان نیاید. بر طبق این قرارداد که جزئیات آن تنها پس از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه فاش شد، انگلیسیها برای هر تن نفت ایران تنها چهار شیلینگ میپرداختند. (13) پس از انعقاد این قرارداد، هر مقام بلندپایه که مخالف انعقاد آن بود، دستگیر و سر به نیست شد. (14) تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه در مهر ۱۳۱۲ در زندان به قتل رسید و یک ماه بعد سردار جعفر قلی اسعد بختیاری در آبان 1312 دستگیر شد و در فروردین سال بعد به قتل رسید.
«هورنیبروک» وزیر مختار وقت آمریکا در تهران در باره قتل سردار جعفرقلی اسعد بختیاری چنین گزارش داده است:
« ....مردم ایران عموماً بر این باورند که سردار اسعد از جمله قربانیان دو سیاست بیرحمانه شاه است: یکی محو عناصر فئودال در ایران که عشایر و سران عشایر نمونه آن هستند؛ و دیگری نابودی هر کسی که شاه تصور میکند ممکن است مستقیم یا غیرمستقیم مانع از تداوم سلسله پهلوی بشود. البته، سیاست اول طبیعتاً بخشی از سیاست دوم و جامعتر از آن است. اکنون مهمترین سئوالی که ذهن مردم ایران را به خود مشغول کرده این است که این وضع تا چند وقت دیگر میخواهد ادامه پیدا کند؟ و سئوال دوم، که در دل سئوال اول نهفته است، این است که قربانی بعدی چه کسی است؟ اگرچه تمام اشخاصی که درباره وضعیت فوق با آنها صحبت کردهام متفقالقول هستند که شاید در تمام ایران کسی پیدا نشود که از شاه شدیداً منزجر و متنفر و مرعوب او نباشد، ولی ظاهراً هیچ واکنش قابل ذکری در مقابل این رویداد که دارد ماهیت یک سنت ثابت را از سوی شاه به خود میگیرد، از سوی مردم در جامعه صورت نگرفته است. با وجود این، تاریخ گذشته ایران نشان داده است که بالاخره کاسه صبر این مردم لبریز میشود، و من بر اساس مشاهدات اندک خودم و اطلاعاتی که از همکاران و سایرین به دست آوردهام شخصاً بر این باورم که ثمرة بذر بغض و کینهای که هم اینک در دل ایرانیها کاشته میشود، محو شخصیت سلطهجوی شاه از صحنه ایران در يك قيام بر ضد سلسله پهلوی خواهد بود.» (15)
«هورنیبروک» در یک گزارش دیگر به شرح ماجرای مرگ و تدفین سردار اسعد میپردازد. وی مینویسد:
«از منابع دیگر شنیدهام که جسد سردار اسعد را بلافاصله با اسکورت نظامی از تهران به اصفهان فرستادند، و جسد را بیرون شهر نگاه داشتند تا اعضای خانواده و فاميلش را خبر کنند؛ سپس به آنها گفتند که مراسم تدفین فقط باید با حضور تعداد بسیار اندکی از فامیلِ نزدیک انجام شود و هیچ کس حق معاینه جسد را ندارد. یکی از شایعاتی که درباره علت مرگ سردار اسعد وجود دارد، این است که مرگ وی متعاقب اطلاع شاه از قصد روحانيون برای شفاعت از او صورت گرفته است. ماجرا از این قرار است که روحانيون تصمیم داشتند به مناسبت برگزاری جشن نوروز در کاخ گلستان در 21 مارس 1934 میلادی/ اول فروردین 1313 خورشیدی از شاه بخواهند که سردار اسعد را عفو کند. میگویند شاه، پیش از ورود به سالنی که روحانيون طبق روال معمول در آنجا به انتظار ورود شاه مینشستند، از قصد آنها اطلاع یافت. شاه بعد از ورود به سالن با شدت تمام به ملامت يكي از روحانيون پرداخت که در ماه اوت / مرداد برای بلند شدن از جای خود در حضور اعلیحضرت سستی کرده بود. شاه چنان برافروخته بود و کلمات رکیکی در اشاره به بیاحترامی ادعایی به کار میبرد که میگویند روحانيون چنان ترسیدند که دیگر جرئت نکردند شفاعت سردار اسعد را بکنند. چند روز بعد، در شب 29 مارس / 13 فروردین اجل سردار اسعد سر رسید.» (16)
نکته آخر:
از پندهای عبرت آموز و تلخ تاریخ، رفتار دیکتاتورها با معتمدین و نزدیکانشان است. دوستان و همپیمانان مورد اعتماد رضاشاه، تا زمانی وجودشان برای وی قابل تحمل بود که تاریخ مصرفشان از نظر او، به پایان نرسیده باشد. درست همان رفتار و همان نگاهی که انگلیسیها نسبت به رضاخان داشتند.
پینوشت:
1 - سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۸۷، جلد ۱، صفحه ۲۷۷
2 - سیدجلال مدنی، همان، همان صفحه
3 - دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۸ صفحه ۳۲۶
4 - سید جلال الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۸6، جلد 2، صفحه 205
5 - روزشمار تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد پنجم، سال ۱۳۰۴ صفحه ۱۹0 و 221
6 - باقر عاقلي، روزشمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامي، نشر گفتار، 1376، ج 1، ص 279
7 - باقر عاقلي، همان، ص 275)
8 – حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 5، ص 441
9 - بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ۱۳ و ۱۴، تهران، انتشارات زوار، چاپ اول، ۱۳۵۷، ص۲۴۶
10 - بامداد، مهدی، همان، ص۲۴۶-۲۴۷
11 - گلبن، محمد، شریفی، یوسف، محاکمه محاکمه گران، تهران، نشر نقره، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص ۲۰
12 - عاقلی، همان، صفحه ۲۷۲
13 - سیدجلال مدنی، همان، صفحه ۲۳۸
14 - سید جلال مدنی، همان، همان صفحه
15 - دکتر محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1389، ص 150 و 151
16 - دکتر محمدقلی مجد، همان، ص 152
این مطلب تاکنون 1359 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|