جایگاه رفیع آیتالله کاشانی در نهضت ملی | وقوع انقلاب اسلامی پیشتر با حضور روحانیت در وقایعی مانند نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت پیریزی شده بود و هر یک از حوادث مذکور در تاریخ معاصر ایران نتایج و پیامدهایی را به همراه داشت. از آن جا که استعمارگران همواره در طول تاریخ ایران در صدد تخریب چهرههای روحانی که اساساً طیف مبارز و معترض علیه استعمار و استبداد را تشکیل میدادند بودند، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی نیز از این قاعده مستنثنی نبود و این روحانی مبارز که سالها زندگی خود را در مقابله با ظلم و بیداد زمانه در زندان و تبعید گذرانده بود، متهم شد که در کودتای انگلیسی، آمریکائی سال 1332 و سقوط دولت دکتر مصدق نقش داشته است. از آن جا که وی از شخصیتهای تاثیرگذار در قطع ید دولتهای استعماری در ایران محسوب میشد بیان چنین ادعاهایی از سوی آن دولتها و گماشتگانشان آنها و جریانهایی مانند ملیگرایان، مارکسیستها، و غربگرایان در داخل ایران نیز دور از انتظار نبود ولی واقعیت غیر از آن چیزی بود که از سوی آنها تبلیغ میشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در تحلیلی در روزنامه جمهوری اسلامی مورخه ۳۰ / ۴ / 1363 میفرماید:
«در مورد حادثه سیام تیر باید عرض کنم که این حادثه مورد یک تحریف بزرگ تاریخی قرار گرفته است. روزی که در حقیقت باید روز کاشانی اسم پیدا میکرد و روز حضور فقاهت اسلام و حضور مظهریت دین و عواطف دینی در صحنه مبارزات سیاسی میبود. در طول زمان و تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کمتر کسی باور میکرد که حادثه مهم سیام تیر به یک مرجع دینی به یک عالم بزرگ و یک فقیه ارزشمند مرحوم آیتالله کاشانی ارتباطی به این نزدیکی داشته باشد... اگر مرحوم آیتالله کاشانی را از نهضت ملی کنار میگذاشتیم، اگر مرحوم کاشانی در نهضت ملی نبود، یقیناً چیزی به نام نهضت ملی در کشور ما به وجود نمیآمد...»
سید ابوالقاسم کاشانی از چهرههای درخشان تاریخ معاصر ایران، سال 1264ش در تهران به دنیا آمد. نسبت وی به چند واسطه به جناب امامزاد یحیی مدفون در تهران میرسد و نسبت امامزاده یحیی هم به چند واسطه به امام زینالعابدین (ع) منتهی میگردد. پدرش آیتالله العظمی حاج سیدمصطفی حسینی کاشانی از اکابر علما و اعاظم فقها و از مجتهدین و مراجع تقلید بزرگ شیعه در عصر خویش بود و در شب نوزدهم رمضان ۱۳۳۷ق (28 / 3 / 1298ش) در کاظمین از دنیا رفت و در جوار حضرت امام موسیبنجعفر(ع) مدفون گردید. ایشان پس از شروع جنگ جهانی اول و تجاوزات استعمار انگلیس به خاک عراق، از طلیعهداران مکتب خون و قیام به شمار میرفت. این خصوصیات و مشی پدر در طریق راستین اسلام و جهاد در راه حق، تاثیری ژرف در روحیات و تربیت سید ابوالقاسم بر جای نهاد.
سید ابوالقاسم شانزده سال داشت که همراه پدرش به قصد حج به عراق و از آن جا به مکه مشرف شدند و پس از انجام مناسک حج مجددا به عتبات مراجعه کردند و در نجف اشرف که مرکز علم و ادب و دیانت مسلمین شیعه است، اقامت کرد. علوم مختلفه دینی را در محضر والد معظم خود و آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و آیتالله حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی و سایر علما تحصیل نمود و در ۲۵ سالگی به درجه اجتهاد نایل گردید. مرتبه علمی و اجتهاد وی آن چنان مورد تایید و تصدیق علمای نجف بود که آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مرجع بزرگ تشیع برخی از موارد استفتائات خود را برای اظهار نظر به وی ارجاع میداد. در بررسی زندگی مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به دلیل وسعت جنبه مبارزاتی و سیاسی زندگی پر بار ایشان جنبه علمی، فقاهتی و تعلیمی وی کمتر مورد توجه و بازگوئی قرار گرفته است. ایشان فعالیتهای چشمگیری در زمینههای علمی انجام داد. از جمله این فعالیتها تشکیل «مدرسه نوین علوی» در نجف بود که خود ایشان اداره آن را بر عهده داشت. در این مدرسه علاوه بر علوم و معارف اسلامی، درسهای دیگری نیز از قبیل ریاضیات و حتی فنون نظامی تدریس میشد. سیدابوالقاسم این قامت استوار مبارزه با دشمنان دین و ملت اسلام با این که از لحاظ علمی به مقام مرجعیت رسید، اما به دلیل ورود در مبارزه و جهاد ضد استعماری که در آن تاریخ بر غالب ممالک شرق پنجه افکنده بود، فرصت نکرد تا رسالهای بنویسد.
آغاز فعالیتهای سیاسی
وی طی سالهای اقامتش در عراق هرگز از مسایل و معضلات ممالک استعمار زده اسلامی خصوصا ایران غافل نشد و همواره سعی برآن داشت که در راستای پیشبرد اهداف و مقاصد اسلام و احقاق حق ملت مسلمان، گامهایی اساسی و بنیادین بردارد. طی سالهای ۱۲۸۵ش که جنبش مشروطه ایران شکل گرفت، هر چند ایشان در ایران نبود و به طور مستقیم وارد نهضت نشد، ولی سمت مشاورت شخصیتی چون آیتالله آخوند خراسانی را بر عهده داشت که در نهضت مشروطه نقش بزرگی ایفا کرد.
سال 1298ش (1920م) مردم عراق به رهبری آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی اقدام همه جانبهای را علیه اشغال کشورشان آغاز کردند. آیتالله کاشانی هم که در عراق ساکن بود به عنوان یکی از کارگردانان میدان سیاست و جنگ علیه متجاوزان انگلیسی در جریان انقلاب مردم عراق برای مبارز با استعمار انگلستان در صدد به پا ساختن یک جنگ مسلحانه برآمد و به انتشار اعلامیه و جلب افکار عمومی پرداخت و عشایر را برای ورود به جبهههای نبرد مهیا نمود. سپس خود سلاح رزم به دوش گرفت و دوشادوش علما و ملیون عراق به مبارزه پرداخت. اما دیری نگذشت که انگلیسیها با توسل به نیروهای هوایی و زمینی شکست سختی بر نیروهای انقلابی وارد کردند و بر عراق مسلط شدند و «سرپرسی کاکس» کمیسر عالی انگلیس در بغداد تسلیم هفده نفر از سران انقلاب، از جمله آیتالله کاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین کرد. با این وجود آیتالله کاشانی دست از مبارزه برنداشت و همین امر سبب شد حکم اعدام ایشان به صورت غیابی صادر شود. به دنبال صدور این حکم وی به همراه یکی از رهبران ملی عراق در لباس مبدل کردی شبانه عازم ایران شد و در 2 دی 1299ش به مرزهای لرستان رسید. پس از آن روانه کرمانشاه شد و بعد از اقامتهای کوتاهی در همدان و قم به تهران رسید.
روزهای تبعید و زندان
پس از شهریور ۱۳۲۰ و عزل رضاخان از سلطنت و همزمان با اشغال ایران، انگلیسیها از علی سهیلی نخستوزیر وقت خواستند که آیتالله کاشانی را که یکی از مخالفان سرسخت آنها بود و لطمات شدیدی در عراق بر پیکر آنها وارد کرده بود، تبعید کند. بدین ترتیب آیتالله کاشانی و 164 نفر از افراد متنفذ لشکری و کشوری را که ممکن بود دردسری برای انگلیسیها ایجاد کنند، به بهانه تشکیل ستون پنجم آلمان در ایران توقیف کردند و در بیمارستان پانصد تختخوابی تهران و اراک تحت الحفظ درآوردند. وقتی آیتالله کاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرانی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی اعلام کرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خودش را تسلیم کند. سرانجام وی در ۲۷ خرداد ۱۳۲۳ در «گلاب دره» شمیران دستگیر و بازداشت شد، سپس ۲۸ ماه در زندان نیروهای متفقین و نیروهای اشغالگر در رشت، اراک وکرمانشاه به سر برد. در دور چهاردهم مجلس شورای ملی هم با این که در تبعید بود، به نمایندگی مجلس انتخاب شد. اما به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و به زندان روسها در رشت فرستاد شد.
بعد از ماجرای وقوع قحطی در ایران پس از جنگ جهانی دوم که توسط انگلیس و قوای متفقین پدید آمده بود، و نارضایتی مردم از تورم، افزایش قیمتها، تشکیل بازار سیاه، کمبود خواروبار، احتکار و قحطی که ناشی از حضور ارتشهای بیگانه در ایران بود، ضروری به نظر میرسید که متفقین اقدام عاجلی در این باره انجام دهند. به همین خاطر دولت امریکا فرصت حضور وسیع و موثر در ایران را مغتنم شمرده و دست به کار شد و چند هیات از مستشاران مالی، نظامی، بهداشتی، کشاورزی و نفتی به ایران اعزام کرد. هر یک از هیاتهای اعزامی در حوزه خودشان مشغول فعالیت شدند و اوضاع به هم ریخته ایران را که بعد از وقایع شهریور 1320 از هم گسیخته بود، ساماندهی نمودند و به تجدید ارتش و ژاندارمری پرداختند و البته با این اقدامات قوای نظامی ایران عملا به دست آنان افتاد. در عین حال با ورود یکی از مستشاران امریکایی در سال 1321 به ایران به عنوان رئیس کل دارایی با اختیارات وسیع امور مالی و اقتصادی ایران را در دست گرفت. این شرایط همچنان بر ایران حاکم بود تا آن که در سال1324 با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم در تلگرافی که حکومت کرمانشاه فرستاد، دستور آزادی آیتالله کاشانی را صادر کرد.
آزادی و دستگیری مجدد
وی در میان استقبال مراجع، علما و اهالی قم در ۲۷ شهریور 1324 وارد این شهر شد و سپس به تهران رفت. در ۲۶ تیر ماه ۱۳۲۵ در پی زد وخوردی که بین کارگران هوادار حزب توده و کارگران مخالف آنها روی داد آیتالله کاشانی که به عزم زیارت مشهد مقدس در سمنان اقامت داشت، مسبب بلوا شناخته و طبق ماه ۵ قانون حکومت نظامی بین راه شاهرود و سبزوار مجدداً بازداشت شد. ابتدا به بهجتآباد قزوین و سپس به کمره (خمین فعلی) تبعید شد. در این خصوص، دکتر مصدق در نامه مفصلی شدیدا به قوامالسلطنه نخستوزیر اعتراض کرد. در دی ۱۳۲۵ وقتی انتخابات تهران شروع شد، ملیون فهرست نامزدهای خود را منتشر کردند. وقتی این فهرست منتشر شد، آیتالله کاشانی نامهای از تبعیدگاه به دکتر مصدق نوشت که همین نامه پیمان مودت و دوستی را بین این دو مرد روحانی و سیاسی برقرار کرد.
پیوند دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی
در آن دوران آیتالله سیدمحمد بهبهانی در مجلس ترحیم آیتالله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی از شاه خواست تا آیتالله کاشانی را آزاد کند. شاه نیز پذیرفت و به قوامالسلطنه نخستوزیر دستور آزادی آیتالله کاشانی را داد و نخستوزیر با عزیمت ایشان به قزوین موافقت کرد. بعد از چندی به تقاضای اهالی اهر به آن شهر رفت و از آن جا به قزوین و سپس به تهران رفت. بعد از بازگشت به تهران، دکتر مصدق در منزل شخصی آیتالله کاشانی به ملاقات ایشان رفت و مدتی با هم به مذاکره پرداختند. در همین ماه آیتالله کاشانی به نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی انتخاب شد. او که اخیرا از تبعید به تهران مراجعت کرده بود، سکوت مرگبار ناشی از خفقان و استبداد حاکم بر فضای میهن را با انتشار اعلامیهای در یازدهم دی ۱۳۲۶ شکست و به تمام مسلمین جهان در مورد تشکیل دولت غاصب اسراثیل اعلام خطر نمود. البته وی صرفا به صدور اعلامیه اکتفا نکرد و علیرغم وجود محیط خفقان، مردم مسلمان را به تظاهرات به نفع مردم فلسطین نیز دعوت کرد. بر همین اساس 20 دی ماه سی هزار نفر از مردم تهران به دعوت ایشان در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) اجتماع کردند. ولی دولت وقت که از فعالیت سیاسی و مذهبی ایشان بیمناک بود، با توسل به قوای انتظامی از سخنرانی او در این میتینگ با شکوه ممانعت کرد. ایشان دست بردار نبود و بار دیگر نیز در ۲۸ اردیبهشت سال بعد اعلامیهای صادر کرد و مردم را به اجتماع روز جمعه ۳۱ اریبهشت ۱۳۲۷ جهت همدردی با مسلمین فلسطین فراخواند. در این تجمع علاوه بر ایشان ، نواب صفوی نیز سخنرانی کرد و حدود 5000 نفر جوان مسلمان، داوطلب اعزام به فلسطین شدند.
پس از حادثه تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و معرفی آیتالله کاشانی به عنوان عامل اصلی این ترور سرانجام در شب 17 بهمن 1327 بر طبق ماده 5 قانون حکومت نظامی، آیتالله کاشانی و دامادش را بازداشت و به قلعه فلکالافلاک خرمآباد و سپس به بیروت لبنان تبعید کردند. علیرغم وضعیت مزبور آیتالله کاشانی باز هم در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت نمود و در ۲۱ فروردین ۱۳۲۹ وکالت مردم تهران را برای دور شانزدهم پذیرفت.
در همان ماه وقتی که منصورالملک به نخستوزیری رسید، سید جلالالدین تهرانی به نیابت از منصور در روز ششم فروردین به احمدآباد رفت و دکتر مصدق را ملاقات نمود. دکتر مصدق اولین تقاضایی که از دولت جدید نمود مساله بازگشت آیتالله کاشانی به ایران بود و از جمله مطالب دیگر به اصلاح قانون انتخابات و مطبوعات اشاره نمود. سید جلالالدین تقاضای دکتر مصدق را به اطلاع منصور رساند و به فوریت منصورالملک شخصا دکتر مصدق را ملاقات کرد و قول صریح داد که در مورد بازگشت آیتالله کاشانی با شاه دیدار و تقاضای بازگشت آیتالله کاشانی به ایران را مطرح نماید. این در حالی بود که مجامع روحانی، جبهه ملی، بازار و اصناف هم در تلگرافهای متعدد خواستار بازگشت وی به وطن بودند. نهایتا پافشاریها نتیجه داد و آیتالله پس از یک سال و چهارماه که در لبنان به سر میبرد، روز ۲ خرداد ۱۳۲۹ بنا به دعوت و اصرار دولت در میان شور و هیجان و استقبال و تظاهرات پرشکوه مردم تهران وارد فرودگاه مهرآباد شد. استقبالی که تا آن روز در تاریخ ایران بیسابقه بود.
دوران نمایندگی ادامه دارد
آیتالله کاشانی بعد از مراجعت از تبعید و اوجگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، دریافت که مقابله با استعمارگران بایستی با وحدت ملل مسلمان انجام گیرد تا تجاوزاتی مثل اشغال فلسطین اسلامی اتفاق نیفتد، ایشان در زمانی که در جهان اسلام و در کشورهای عربی از اعتبار و قدرت بسیار برخوردار بود طرح وحدت کشورهای اسلامی را ریخت و با سرعت مقدمات تشکیل کنگره اسلامی را در تهران فراهم نمود.
آیتالله کاشانی ۹ تیر ۱۳۲۹ اعلامیههایی علیه نخستوزیری رزمآرا صادر کرد و روز ۲۴ مرداد ۱۳۲۹ فراکسیون جبهه ملی با حضور وی و مصدق تشکیل شد. سپس دکتر مصدق پیام آیتالله کاشانی را در خصوص نفت، علت تبعید ایشان و این که تبعیدکنندگان باید مجازات شوند، دیکتاتوری در ایران و عدم اعتبار مجلس موسسان، را در مجلس شورای ملی قراثت کرد. از دیگر اقدامات موثر وی در این دوران صدور اعلامیه اول دی ۱۳۲۹ بود که به موجب آن اجتماع بزرگ چند هزار نفری متشکل از طبقات مختلف در مسجد شاه سابق تشکیل شد و ناطقین در مورد ملی کردن صنعت نفت و ابطال قرارداد 1933م سخنرانی کردند.
آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام
آیتالله کاشانی معتقد بود که نفت ایران متعلق به ملت ایران است و اعلام کرده بود قراردادهای تحمیلی در این مورد ارزش حقوقی ندارد. او با تایید جبهه ملی، نیروهای مذهبی را با صفوف نهضت ملی ایران پیوند داد. در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ خلیل طهماسبی عضو جمعیت فدائیان اسلام رزمآرا را که به منظور شرکت در مجلس ختم آیتالله فیض در مسجد سلطانی حضور یافته بود به ضرب گلوله از پای درآورد. پیش از این اتفاق فدائیان اسلام به رهبری شهید حجتالاسلام سیدمجتبی نواب صفوی پس از ترور نافرجام احمد کسروی در سال 1324 در اعلامیهای موجویت خود را اعلام کرده بودند. اگرچه آیتالله کاشانی از بازوی نیرومند فدائیان اسلام به عنوان یک عامل فشار در پیشبرد اهداف نهضت و مبارزه علیه استعمار و استبداد استفاده کرد، اما همکاری فدائیان اسلام با آیتالله کاشانی به معنای موافقت و هم سوئی در خط مشی نبود زیرا فعالیت آیتالله کاشانی بیشتر در چارچوب نظام مشروطه و قانون اساسی بود و شهید نواب صفوی شکستن این قالبها را از اهداف اساسی و عملیات سیاسی - نظامی خود قرار داده و راه نظامی را به جای راه قانونی برگزیده بود. اعتقاد فدائیان اسلام بر این بود که به جای شعارهای ملی بایستی شعارهای اسلامی مطرح کرده و در حکومت قوانین الهی و قرآنی جایگزین قوانین دیگر شود، در صورتیکه آیتالله کاشانی افکار و اندیشههای شهید نواب صفوی را تند و افراطی و اهداف فدائیان اسلام را حداقل در آن شرایط غیرقابل تحقق میدانست.
حمایت از مصدق
۲۱ آذر ۱۳۳۰ آیتالله کاشانی برای تائید مصدق گردهمآیی بزرگی به راه انداخت و سخنرانان این اجتماع مخالفان دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار دادند. ۲۳ دی جبهه ملی نامزدهای خود را برای انتخابات وکلای تهران معرفی نمود. آیتالله کاشانی نیز در ۱۸ بهمن همان سال به نمایندگی دور هفدهم مجلس شورای ملی از حوزه تهران انتخاب شد و در این دوره یک ماه و شش روز از ۱۰ تیر تا ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ ریاست مجلس را بر عهده داشت. با این حال اعلام کرد که خود در مجلس حضور نمییابد و نواب به نیابت او جلسات مجلس را اداره میکنند. مجلس دوره شانزدهم در بهمن همان سال پایان میپذیرفت بنابراین لازم بود انتخابات دوره بعد به ترتیبی آغاز شود که بلافاصله پس از پایان دور شانزدهم، مجلس دور هفدهم کارش را آغاز کند، اما این انتخابات با تاخیر آغاز شد.
پیش از پیروزی نهضت، انتخابات، همیشه در محیط استبدادی برگزار میشد و دولتها از اعمال نفوذ و کوشش در تحمیل نامزدهای مورد نظر خود از هیچ اقدامی فروگذار نمیکردند. آیتالله کاشانی که اینک در مقام رهبری نهضت قرار داشت، تلاش گستردهای را برای برگزاری انتخابات دور هفدهم آغاز کرد و امید فراوان داشت که با کمک مردم میتوان یک مجلس قوی که پشتیبان نهضت ملی باشد انتخاب کرد. وی در این زمینه با صدور اعلامیه و اعزام نمایندگانی به شهرستانها کوشش کرد از دخالت دستگاههای دولتی جلوگیری کرده و زمینه برگزیدن افراد مورد حمایت مردم را فراهم سازد.
انشقاق در نهضت ملی
24 تیر مصدق با واکنش ناگهانی و به دنبال مشاجره با شاه بر سر نظارت در امور ارتش از مقام خودکنارهگیری کرد و شاه، قوام را به نخستوزیری منصوب نمود. علت واقعی بحران تیر، اختلافات میان دکتر مصدق و شاه در باره انتخاب وزیر جنگ و فرماندهی نیروهای مسلح بود. روز ۲۸ تیر مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان فراکسیون نهضت ملی با اشاره شاه به زمامداری احمد قوامالسلطنه رای مثبت داد و شاه به نام «جناب اشرف» فرمان نخستوزیری برایش صادر کرد. انعکاس کنارهگیری دکتر مصدق باعث شد که از ظهر روز ۲۶ تیر بیشتر مغازهها و بازار تهران تعطیل شود. این اقدامات موجب شد قوام طی اعلامیه شدیداللحنی هرگونه اعتراض در این باره را محکوم کرده و بدون توجه به پشتیبانی طبقات مختلف مردم از نهضت ملی و رهبران آن خشم مردم را بیش از پیش برانگیزد به طوری که با این کار سقوط دولت خود را رقم زند. در این میان آیتالله کاشانی نیز در حمایت از مصدق اعلامیه صادر کرد. به دنبال این اعلامیه بازار تهران از ۲۶ تیر تعطیل شد. تظاهرات گسترده مردم به درگیری منجر شد و حداقل ۶۹ تن کشته و ۷۵ تن مجروح بر جای گذاشت. مردم با تظاهرات خیابانهای تهران و دیگر شهرستانها را قبضه کرده بودند. اعتراضات تا بدانجا پیش رفت که که در 30 تیر و در پی تماس تلفنی شاه با نماینده کرمان و نائب رئیس مجلس، قوام از کار برکنار شد و مصدق مجدد در سمت سابق خود ابقا گردید. متعاقب حوادث خونین و قیام مردم در روز سی تیر، در روز 31 تیر 1331 دادگاه لاهه در جریان اختلاف میان ایران با انگلستان در باره پرونده ملی شدن صنعت نفت، به حقانیت ایران و عدم صلاحیت دادگاه بینالمللی برای بررسی شکایت لندن از تهران رای داد. خبر اعلام رای دیوان داوری لاهه مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه به تهران رسید و این رای که حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس به اثبات میرسانید، مکمل پیروزی قیام مردم در آن روز شد. در همین زمینه آیتالله کاشانی دو باره اعلامیه صادر کرد و از مردم تقاضا نمود به شکرانه این پیروزی جشن عمومی برگزار شود. پس از این قیام جبهه ملی کمکم اتحاد خود را از دست داد و عدهای از بنیانگذاران آن به طور علنی با دربار همراه شدند. در راستای تضعیف نهضت ملی که پایه مردمیاش به شخصیتهایی مانند آیتالله کاشانی استوار بود، شبکههای دیگری مشغول فعالیت شدند تا اعتبار آیتالله کاشانی و نهضت را مخدوش نمایند و در این مسیر برای جدایی آیتالله کاشانی و هوادارانش از جبهه ملی کوششهایی به عمل آوردند.
آنان به ترسیم چهرهای منفی از مصدق پرداختند و از سوی دیگر عملکرد رهبران جبهه ملی علیه شعائر مذهبی و روحانیت و آیتالله کاشانی، روند اختلاف و تفرقه را شتاب داد و به این ترتیب موجبات فاصله گرفتن روحانیون دیگر از مصدق را فراهم کردند. این وضعیت ادامه داشت تا این که دوم مرداد در جلسه فوقالعاده مجلس شورای ملی قیام سی تیر «قیام مقدس» نامیده شده و لایحه تفویض اختیارات شش ماهه دکتر مصدق را که بلافاصله پس از عزل احمد قوامالسلطنه مجدداً به نخستوزیری رسیده بود، تصویب کرد و علاوه بر آن اختیارات نظامی نیز به او واگذار شد و همچنین مجلس شورای ملی آیتالله کاشانی را به جای دکتر حسن امامی که وابسته به دربار بود به ریاست مجلس برگزید.
به دنبال تشدید کارشکنیهای انگلستان در اجرای ملی شدن نفت، دکتر مصدق در گزارشی به مجلسین، خبر از امکان قطع ارتباط ایران و انگلیس داد و کنسولگریهای انگلستان در ۹ شهر اهواز، اصفهان، شیراز، خرمشهر، رشت، مشهد، تبریز، کرمانشاه و بوشهر منحل گردید. سرانجام هم در 30 مهر 1331 دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ایران قطع ارتباط ایران و انگلستان را اعلام کرد و دلیل آن را عدم توجه عادلانه دولت انگلستان به خواستههای ملت ایران در استیفای حقوق حقه خود عنوان نمود. پس از انتشار این خبر مردم در مقابل سفارت انگلستان دست به تظاهرات زدند. مهلت اختیارات شش ماهه که از 20 مرداد آغاز شده بود در 20 بهمن ۱۳۳۱ پایان پذیرفت، اما مصدق در روز ۱۸ دی لایحه تمدید اختیارات را برای مدت یک سال دیگر با دو فوریت تقدیم مجلس کرد. روز ۲۸ دی آیتالله کاشانی نامهای به مجلس فرستاد و متذکر شد تمدید لایحه اختیارات دکتر مصدق خلاف قانون اساسی است و نمایندگان باید از تصویب آن خودداری نمایند. نامه آیتالله کاشانی به مجلس شورای ملی پس از قرائت در مجلس، توسط خبرنگاران خارجی در سراسر جهان پخش و بدین ترتیب مخالفت دو قطب نهضت ملی ایران آشکار گردید.
بعدا در اوایل سال ۱۳۳۲ سه نفر از وزرای کابینه مصدق، دکتر فاطمی، مهذب الدوله کاظمی، مهندس معظمی (وزرای خارجه و دارایی و پست وتلگراف) و مکی، پس از تبادل نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند برای التیام و بهبود روابط میان نخستوزیر با رئیس مجلس شورای ملی (آیتالله کاشانی) دست به کار شوند. آنان با تاکید بر لزوم حل اختلاف و ایجاد اتحاد در سیاست خارجی بر وحدت کاشانی و مصدق پافشاری کرده و از نخستوزیر درخواست کردند که زمینه تماس خود با آیتالله کاشانی را بیشتر فراهم کند. دکتر مصدق نیز در این خصوص قول مساعد داده بود و به این صورت، اختلافات مرتفع شده و در یک مجلس آشتیکنان که با حضور چند نماینده مجلس در منزل دکتر مصدق برپا شده بود مصدق و آیتالله کاشانی دست به دست یکدیگر گذاشته و روبوسی نمودند. اما این نزدیکی نیز نتوانست از وقوع کودتا علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند. جریانهایی از قبیل واقعه نهم اسفند، ربودن و قتل سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور، بزرگنمایی خطرکمونیسم و حزب توده و اختلاف بین اعضای جبهه ملی و رهبران این حزب، تحریم اقتصادی ایران توسط انگلستان و ممانعت از صدور نفت به خارج از کشور جملگی نقشههای پلید استعمارگران انگلیسی و آمریکائی بود که مقدمات این کودتا را ایجاد کردند. در عین حال در این کودتا چندین عامل پای در میان داشتند. دربار شاه، ماموران و جاسوسان انگلیس و امریکا، درباریان و عناصر و سرسپردگان کهنهکار بیگانه، سازمان سیا، لژ ماسونی پهلوی و شبکههای شاپور ریپورتر و... در شمار این عوامل محسوب میشدند.
بعد از کودتا
بعد از ظهر روز ۲۸ مرداد، زاهدی سقوط دکتر مصدق و انتصاب خود را به نخستوزیری از رادیو اعلام کرد. پس از درهم شکستن مقاومت گارد محافظ خانه دکتر مصدق، او را بازداشت کردند و شاه به ایران بازگشت و از آن پس، مجری سیاست آمریکا شد. با شکست نهضت ملی و پیروزی کودتای امپریالیستی، اقدامات مهم و فوری برای ترمیم ضرباتی که در دوران ملی کردن صنعت نفت به مواضع امپریالیسم و ارتجاع وارد شده بود به عمل آمد. روابط قطع شده با انگلستان از طرف دولت زاهدی تجدید شد، مذاکرات، برای تأسیس کنسرسیوم نفت یا اتحاد چهار دولت آمریکا، انگلیس، فرانسه و هلند برای غارت نفت ایران انجام گرفت، مصدق محاکمه و دکتر فاطمی وزیرخارجه تیرباران شد، عده زیادی از افسران تودهای اعدام شدند، عدهای فرار کردند و یا برخی ماندند و با ساواک، همکار و همگام شدند. آیتالله کاشانی هم که علیه انعقاد کنسرسیوم اعلامیه شدیداللحنی داده بود به جرم تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت در هشتاد سالگی بازداشت شد.
روز هفدهم فروردین، سپهبد زاهدی تهران را ترک کرد و فرمان نخستوزیری حسین علاء صادر شد. او نیز فورا کابینه جدید را تشکیل داد و به شاه معرفی کرد. بامداد ۲۳ آبان ۱۳۳۴ اعلام شد که سیدمصطفی کاشانی نماینده مجلس هفدهم و فرزند آیتالله کاشانی درگذشت. جلسه مجلس به احترام او تعطیل شد. دو روز بعد در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) مجلس ختمی از طرف آیتالله کاشانی برگزار گردید. در این مجلس حسین علاء نخستوزیر هم شرکت کرد، اما همان حادثهای که برای سپهبد رزمآرا در همین مسجد روی داد، برای علاء نیز ترتیب داده شد، اما این سوء قصد به نتیجه نرسید.
رژیم که به دنبال بهانه برای دستگیری فدائیان اسلام بود، از این موقعیت حداکثر استفاده را برد و از فردای آن روز به دستگیری سران این گروه پرداخت و با سرعت در دادگاههای نظامی و تجدید نظر، محاکمه آنان خاتمه یافت و به حکم دادگاه اعضای این گروه از جمله نواب صفوی به جوخه اعدام سپرده شدند. روز بعد از اعدام شهید نواب صفوی و یارانش یعنی در ۲۸ دی آیتالله کاشانی در همین خصوص احضار و پس از سه ساعت بازجویی توقیف شد. از سوی مقامات روحانی تلاش بسیاری برای نجات آیتالله کاشانی آغاز شد. سرانجام هم در ۲۳ اسفند آیتالله کاشانی، دکتر بقائی و چند تن دیگر که در این خصوص در بازداشت به سر میبردند به قید التزام که از حوزه قضایی تهران خارج نشوند، آزاد شدند و موضوع، موقتا از صورت حادی که داشت، خارج شد.
تبلیغات، توطئهها و تخریبها علیه آیتالله کاشانی و پدید آوردن اختلاف و تفرقه از سوی استعمارگران و ایادی آنها در صفوف نهضت ملی، آیتالله کاشانی و مریدان ایشان را به انزوا و گوشهگیری و دوری از میدان سیاست سوق داد و گاهی ایشان از سر دلسوزی بیانیهای صادر میکرد که نمونه آن در تاریخ اول مرداد 1339 و در دوران نخستوزیری اقبال و انتخابات مجلس بیستم بود. آن مرحوم در این بیانیه ضمن اعتراض به نبود آزادی قلم به ظلمی که در قبال ایشان روا داشته بودند، لب به شکایت گشود.
درگذشت عالم مبارز
سرانجام این مجاهد برجسته پس از سالها مبارزه با استعمار انگلستان در عراق و ایران و نیز خدمت به مردم در لباس نمایندگی و ریاست مجلس، در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ بر اثر کسالت درگذشت. پیکر وی را پس از تشییع در حرم عبدالعظیم(ع) به خاک سپردند و همزمان با آن در سراسر کشور مراسمهای مختلفی برای این روحانی مبارز برگزار شد. دولت نیز به مناسبت فوت ایشان پنج روز عزای ملی اعلام کرد
منبع:برگرفته از مقدمه کتاب «روحانی مبارز آیتالله کاشانی به روایت اسناد»، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1379 این مطلب تاکنون 1339 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|