به توپ بستن مجلس؛ بازتولید استبداد شاهانه | در دوره قاجار اگرچه انقلاب مشروطه به وقوع پیوست و ایران صاحب مجلس شد تا برخی از وظایف شاه را محدود کند یا بر اعمال او نظارت داشته باشد، اما با شروع پادشاهی محمدعلی شاه بار دیگر استبداد شاهانه خود را نمایان کرد.
محمدعلی میرزا قاجار به دلیل اینکه در کودکی تحت تعلیم آموزگار روسی بود به روسها و فرهنگ روسی تمایل زیادی داشت. در دوره مشروطه به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطهخواهان به ظلالسلطان و نصب وی به سلطنت، از مشروطهخواهان حمایت میکرد. اما پس از مرگ پدرش و هنگامی که در ۲۸ دی ۱۲۸۵ بر تخت سلطنت تکیه زد از همان روز نخست بنا را بر مخالفت با مشروطه گذاشت و در نخستین اقدام، نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و بعد از آن هم این نهاد را به توپ بست.
انقلاب مشروطه به پیروزی رسیده بود، مجلس شورای ملی تشکیل شد و نمایندگان به آن راه یافتند. اما در این میان بحرانهای کشور روز به روز بیشتر می شد؛ یعنی انجمنهای مختلف تشکیل شدند و به مخالفت با یکدیگر پرداختند، جناح های مختلف دست به تندروی به خصوص در مجلس زدند و وضعیت به گونهای دیگر شده بود و عدهای داشتن آزادی و مشروطه را به معنای دفع دیگری میدانستند. در چنین شرایطی محمدعلی شاه در برابر این رویه از مجلس تقاضا کرد، سیدجمال الدین واعظ، سید حسن تقی زاده، ملکالمتکلمین و میرزا ابراهیم منشی سفارت فرانسه و شماری دیگر که از نظر او مایه اغتشاش و فساد امور بودند، از تهران تبعید شوند. البته در این مرحله او نمیخواست، مجلس تعطیل شود و تقاضای او تنها همین موضوع بود. سرانجام تشتت به جایی رسید که سیدمحمد طباطبایی رهبر طراز اول مشروطه از نحوه اقدامهای انجمنها ابراز نگرانی کرد. او اظهار داشت: «از مشروطه، انتظار حکومتی شورایی و سلطنت مشروطه داشت. اما اگر نتیجه این است که مشاهده میشود، نقض غرض است و از مشروطه چیزی عاید ملت ایران نخواهد شد.» با این وصف طباطبایی نوک تیز حمله را متوجه محمدعلی شاه کرد و گفت: وظیفه مقام سلطنت است که مانع از بی نظمی شود زیرا مردم بر جان خود ایمن نیستند.
محمدعلی شاه که به عنوان استراحت و بدی هوای تهران به باغشاه رفته بود، بیانیهای منتشر کرد و تقاضا نمود که برای انجمنها «نظامنامه» نوشته شود تا فعالیت آنها روال قانونی پیدا کند و همچنین به قانون مطبوعات که توسط مجلس اول تصویب شده بود، عمل شود. دیگر این که حمل اسلحه به وسیله افراد ممنوع شود و برخی از ناطقین و روزنامهنگاران متشکل از ملکالمتکلمین، سید جمالالدین واعظ، جهانگیرخان صوراسرافیل و سید محمدرضا مساوات طرد شوند. مجلس به جز آخرین مورد، بقیه موارد را پذیرفت. اما اینک از سراسر کشور تلگراف های تهدید آمیز علیه شاه میرسید که حاکی از آن بود که اگر شاه در برابر مشروطه خواهان تسلیم نشود به طرف تهران حمله خواهند کرد. شاه گفته بود اگر جوانانی که اسلحه با خود حمل میکنند و به عنوان دفاع از مشروطه در مجلس و بهارستان اجتماع کرده اند، پراکنده شوند، او خود با مجلس وارد گفت وگو خواهد شد. اما عرادههای توپ نظام استبداد زودتر از گفت وگو، خود را به بهارستان رساندند تا کلنل لیاخوف روسی آنجا را به توپ ببندد.
روز بعد از به توپ بستن مجلس بیش از همه، روزنامه نگاران قربانی شدند. ملک المتکلمین، سیدجمال الدین واعظ، جهانگیرخان صور اسرافیل و سلطان العلمای خراسانی درست یک روز بعد از حمله به مجلس در باغشاه به قتل رسیدند. شماری از سران مشروطه به سفارت انگلیس پناهنده شدند. گروهی دیگر به قلهک رفتند و در پناه اقامتگاه تابستانی سفارت انگلیس به زندگی ادامه دادند و برخی دیگر زندگی مخفی در پیش گرفتند. دوره مستعجل مشروطه اول به پایان محتوم خود رسید و در تهران حکومت نظامی ایجاد شد.
همچنین پیامی صادر شد و دلایل حمله نیروهای نظامی به مجلس را چنین برشمردند: «انجمنهای بی نظامنامه اسباب آشوب بودند، روزنامهها به آنها کمک میکردند و نزدیک بود، رشته انتظامی مملکت را بر هم بزنند. حال آنکه زمام امور در تحت قوه مخصوص ما و در دست معدود عقلا باید باشد.» باید گفت که در همین روایت مغلوط چند موضوع روشن بود، محمدعلی شاه اعتقاد داشت که خداوند سلطنت را به او تفویض کرده است، حقوقی فراتر از قانون دارد و باید هیات دولت و حکم حکومتگران را انتخاب کند و دیگران به او پاسخ دهند، نیروهای نظامی در اختیار او هستند و او می تواند تشخیص دهد که کدام کار درست و کدام کار نادرست است....
وقتی محمدعلی شاه نشان داد، حاضر نیست از حکومت استبدادی خود دست بردارد، آیات عظام نجف در مسیر حمایت از خواستههای مردم خطاب به نیروهای نظامی اعلام کردند «همراهی و اطاعت و شلیک بر ملت و قتل مجلسخواهان در حکم اطاعت از یزید بن معاویه و با مسلمانی منافی است». به اشاره مراجع، شیخ اسماعیل محلاتی لایحهای در دفاع از مشروطه نوشت و در آن از حریت و مساوات مردم دفاع کرد و توضیح داد این ادعا که مشروطه با اسلام منافی است، صحیح نیست زیرا در هر کشوری مشروطه مطابق با آداب و رسوم و مشترکات فرهنگی و دینی همان مردم قابل اجراست.
وقتی آنان اعلام کردند، مخالفت با مشروطه به منزله تعرض به مسلمانان و در حکم محاربه با امام عصر(عج) به شمار می رود، مبارزه وارد عرصهای شد که محمدعلی شاه نمیتوانست از آن جان به سلامت ببرد. مراجع اعلام کردند تا جان در بدن دارند از مشروطه و خواسته های مردم دفاع میکنند و چون از ضروریات مذهب این است که «در دوره غیبت حکومت با جمهور مسلمین است» و با این حکومت، حقوق غصب شده مردم برگردانده می شود و مآلاً اساس شریعت بر قرار می ماند، آنان نیز از حمایت مردم فروگذار نمیکنند. بنابراین حکم دادند که «دفع این سفاک جبار» حکم خداست و پرداخت مالیات به دستگاه سلطنت از «اعظم محرمات» است و بذل جهد در راه استقرار مشروطه به منزله جهاد در رکاب امام زمان(عج) است و سر مویی مخالفت به منزله جنگ با امام است و مهاجمان به مردم مهدور الدم هستند.
این فتواها و احکام، بیش از هر مبارزه سیاسی مؤثر بود. مردم به اطاعت از مراجع، همگام با مشروطه خواهان برای دفع محمدعلی شاه کوشیدند. حتی احمد کسروی بر این باور است اگر حمایتهای مراجع نبود، کمتر فردی از مردم به مشروطه روی میآورد. ستارخان نیز گفته بود، حکم علمای نجف را اجرا میکند.
اگرچه محمدعلی شاه در تهران ظاهرا پیروز شد اما حکومت کودتایی او چند نقطه ضعف اساسی داشت. یکی اینکه نیروهای او برای دستیابی به پیروزی باید همه مناطق راهبردی کشور را زیر نظارت خود می گرفتند تا در هیچ کجا امکان مقاومت نباشد. اما شاه نتوانست در این امر مهم کامیاب شود و نقطه ضعف حکومت در تبریز نهفته بود. محمدعلیشاه حساب ویژه برای تبریز باز کرده بود. اما همین که خبر نابودی مجلس به آنجا رسید، مجاهدانی که در سنگرها آماده ایستاده بودند، جنگ علیه حکومت استبداد را شروع کردند که ۱۱ ماه ادامه یافت. حکومت نتوانست اداره این شهر را به دست بگیرد، این مرکز پر اهمیت آنقدر مقاومت کرد که آتش مشروطه خواهی از زیر خاکستر زبانه کشید و شهرهای دیگر هم دست به کار شدند. در اصفهان شورش به پا شد و بختیاری ها وارد شهر شدند و به اداره آن پرداختند. آزادیخواهان گیلان در رشت پرچم مشروطه را در ولایت خود برافراشتند، جنگ داخلی که از تبریز آغاز شده بود به مناطق دیگر کشیده شد و محمدعلی شاه رفته رفته سلطه خود بر چند بخش کشور را از دست داد.
سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنکابنی برای احیای مشروطه به طرف تهران به حرکت در آمدند. همزمان با آمادگی اردوی گیلان و اصفهان برای حمله به تهران، نظامیان روس وارد انزلی شدند. بهانه آنان حفظ جان شهروندان روسیه در گیلان و قزوین بود. از آن طرف ایلات ایران اعم از قشقایی، لر بزرگ و کوچک، همراه با انقلابیون خراسان، تبریز، اصفهان و نجف اعلام کردند، علیه روس وارد جنگ خواهند شد.
راه آشتی میان دولت و ملت بسته شده بود، مردم عزم خود را جزم کرده بودند تا محمد علی شاه را براندازند. درست در آستانه حمله به تهران «جورج بارکلی» وزیرمختار انگلیس در تهران گزارش داد تا وقتی محمد علی شاه بر اریکه سلطنت قرار دارد، تأسیس نظام مشروطه غیرممکن است. او خاطر نشان کرد، درست است که به خودی خود مشروطه نمیتواند جایگزین هرج و مرج شود، اما مشروطه بهترین راه برای انجام اصلاحات در ایران است. وزیرمختار، اعطای وام به رژیم استبدادی محمد علی شاه را کاری بیهوده دانست و معتقد بود برای جلوگیری از اغتشاش، تشکیل مجدد مجلس و سازماندهی تشکیلات مالی و ژاندارمری بهترین راه حل است. در همین زمان کمیسیون جنگ اصرار داشت باید به تهران حمله شود و محمدعلی شاه با زور از قدرت خلع شود زیرا به وی هیچ اعتمادی نمیتوان کرد.
جنگ تهران سه روز طول کشید. روز سوم یپرمخان ارمنی از شمال، ابوالفتح زاده از جنوب و قوای بختیاری از غرب حمله کردند. قوای بختیاری تلگرافخانه و بانک شاهی را در اختیار گرفتند. از شرق علیمحمدخان تربیت و کوچک خان جنگلی مدرسه آلمانی را که مشرف بر قزاقخانه بود، تصرف کردند. تهران تحت محاصره قرار گرفت و زیر آتش واقع شد. نزدیک ظهر بود که محمد علی شاه از سلطنت آباد گریخت و در سفارت روس متحصن شد.
ساعت چهار بعدازظهر ۲۴ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی مجلس مهمی در بهارستان به نام «مجمع عالی» تشکیل شد. در این مجلس ۵۰۰ تن شامل نمایندگان دوره اول مجلس، سرداران قشون، شاهزادگان، اعیان، اشراف، تجار، رؤسای اصناف و ملیون دورهم گرد آمدند. این کمیسیون محمد علی شاه را از سلطنت خلع کرد و فرزند خردسال او احمدمیرزا را به تخت سلطنت نشاند و نیابت سلطنت او را به علیرضا خان عضدالملک قاجار داد تا مهری بر پایان دوره استبداد محمدعلی شاه زده شود.
بعد از خلع از سلطنت، برای شاه مخلوع مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفته شد. وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت و انتقامجویی و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. به اودسا در اوکراین که آنزمان بخشی از روسیه بود، بازگشت و مقرریاش از طرف دولت ایران نیز قطع شد. تزار روسیه کاخی را به مدت چند سال در اودسا در اختیار محمدعلی میرزا گذاشت. پس از آن، ملک جهان همسرش قصر و باغ بزرگی در اودسا خرید و آن را به شکل باغهای ایرانی درست کرد. محمدعلی میرزا مدتی در آن باغ زندگی کرد و بعد به بندر ساوونا در ایتالیا رفت و در آنجا در ۱۳۰۴ خورشیدی درگذشت و پیکرش را در کربلا دفن کردند.
منبع:ایرنا، ۱۶ فروردین ۱۳۹۹ این مطلب تاکنون 1564 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|