موش مرده! | در اواخر دسامبر سوليوان براي انجام ماموريتي به كاخ رفت كه به قول خودش براي يك سفير غير عادي بود. ميبايست به رئيس كشوري كه نزد او اعزام شده بود بگويد كه بايد كشورش را ترك نمايد. اما طي ماههاي اخير روابط آنها به قدري نزديك شده بود كه حتي اين توصيه به نظر سوليوان عجيب و غير منتظره نرسيد. شاه با دقت و آرامش به سخنان سفير امريكا گوش داد و سپس رو به او نمود و كم و بيش التماس كنان دستهايش را به سوي او دراز كرد و گفت: « بسيار خوب اما به كجا بروم؟»
سوليوان بعدها ادعا كرد كه در مورد مقصد شاه دستور العملي به او نداده بودند. اما به خاطر آورد كه شاه خانه اي در سويس دارد. ساليان متمادي بود كه هر زمستان مطبوعات مصور و پر خواننده اروپا عكسهاي رنگي شاه و همسر و چهار فرزندش را در پيست هاي اسكي سويس چاپ ميكردند. پس از اسكي نيز نيمي از وزراي دارايي يا حتي روساي دولتهاي اروپايي عادت كرده بودند براي اداي احترام يا امضاي قرار داد يا دريافت وام- و هر چيزي كه بتواند به نحوي از انحاء پولها نفت را به اروپا برگرداند- به ديدار شاه بروند. پس از آن نيز هميشه يك زن زيباي مو طلايي از موسسه مشهور مادام كلود در پاريس براي ملاقات با شاه به سويس پرواز ميكرد. اما اكنون شاه رفتن به سويس را نپذيرفت و گفت وضع سويس از نظر امنيتي خوب نيست. وي افزود «ما در انگلستان هم خانهاي داريم ولي هواي آنجا خيلي بد است» ميتوانست همانطور كه در موارد متعدد گفته بود بگويد كه هر چند هميشه از انگليسيها توصيه و نظر مشورتي طلبيده ولي بي اندازه نسبت به آنها بي اعتماد است.به جاي همه اينها با نگاهي كه سوليوان آن را نگاهي پر احساس مينامد به سفير امريكا خيره شد. در اين حال سوليوان پرسيد«اعليحضرتا آيا ميل داريد براي ارسال دعوتنامهاي از ايالات متحد برايتان اقدام كنم؟»در اين هنگام شاه به جلو خم شد و با هيجاني شبيه به حركات يك كودك خردسال كه به موضوع علاقه مند شده باشد گفت«واي، اين كار را براي من ميكنيد؟ واقعا اين كار را ميكنيد؟»
روايت شاه از اين ملاقات تا حدودي متفاوت است. پس از اينكه سوليوان كاخ را ترك كرد شاه با ايرانياني كه به ديدارش آمده بودند به گفتگو پرداخت. با حيرت به آنان اظهار داشت«آيا ميدانيد سوليوان به من چه گفت؟ ميگفت بايد كشور را ترك كنم.» امير اصلان افشار رئيس كل تشريفات بعدها گفت« او نميخواست برود. من اين را ميدانم. من نزديكترين شخص به او بودم. بيست و چهار ساعت شبانه روز را با او ميگذراندم و هر لحظه مرا احضار مي كرد. در اوايل ژانويه تصميم گرفت براي دو ماه به امريكا برود و سپس به ايران برگردد. به من گفت« خودت را براي يك سفر دو ماهه آماده كن» من جامهدانهايم را به كاخ فرستادم از اداره كل تشريفات چند هديه كوچك و قالي و اشيايي از اين قبيل برداشتم. يك هواپيماي پر از اثاث را پيشاپيش خود به امريكا فرستاديم».
افشار ميگويد«شاه ميخواست به امريكا برود زيرا نميدانست سوليوان چه گزارشهايي ميفرستد و نميدانست در ايالات متحده چه ميگذرد. ميخواست با كارتر و اعضاي مجلس سنا و سيا گفتگو كند. ميگفت: ميخواهم اهميت ايران را براي امريكا و خطر افتادن آن را به دست افراطيون برايشان تشريح كنم.» در عرض بيست و چهار ساعت واشنگتن به سوليوان جواب داد كه ورود شاه به ايالات متحده را با خوشوقتي ميپذيرد و شاه ميتواند در پالم اسپرينگز كاليفرنيا در خانه متعلق به والتر آننبرگ ناشر روزنامه، ميليونر، دوست ريچارد نيكسون، دوست شاه، سفير سابق امريكا در انگلستان اقامت كند. سوليوان دستور داشت شاه را از طرف رئيس جمهوري امريكا دعوت كند و در ضمن تعداد همراهان او را جويا شود و به واشنگتن اطلاع بدهد.
در اين هنگام آيت الله خميني اعلام كرد هر كشوري كه شاه را از ايران خارج كند به انقلاب كمك خواهد كرد. بنابراين سوليوان گمان ميكرد با اعزام شاه به امريكا خواهد توانست نزد مخالفان كه اكنون در آستانه پيروزي بودند براي كشور متبوعش امتيازي هم به دست آورد. در 12 ژانويه سوليوان مجددا به ديدار شاه رفت. به روايت بعدي شاه، «فضاي گرفتهاي بود. سوليوان گفت ديگر عزيمت من مساله چند روز نيست بلكه چند ساعت است» شاه مس گويد سوليوان نگاههاي معنيداري به ساعتش ميكرد. سوليوان اين ملاقاتها را به نحوي متفاوتي به ياد ميآورد. در واقع در سرتاسر ماجراي سال آخر شاه خاطرات با هم فرق ميكنند. هيچ روايتي، هيچ مقصدي ،هيچ وحدت نظر يا هدفي نيست كه همه درمورد آن توافق داشته باشند. نميتوانست همچنين باشد زيرا انقلابي كه در آن وفاداريها دائما در نوسان بود عقايد تغيير ميكرد، آينده نا معلوم ناگهان به حساب ميآمد و مجازاتهاي پيش بيني نشدني نيز مبدل به تهديدهاي وحشتناك ميشد. محاسبهها به ناچار عوض. تا جايي كه سوليوان به ياد دارد شاه از دعوت به امريكا آسوده خاطر شد و پيشنهاد كرد كه بايد وارد پايگاه هوايي آندروز در حومه واشنگتن بشود. معمولا مهمانان رسمي در اين محل فرود ميآيند و سوليوان گمان ميكرد كه شاه اميدوار است در اين صورت مورد استقبال رسمي پرزيدنت كارتر يا ديگر مقامات بلند پايه امريكايي قرار بگيرد. سوابق زيادي در اين خصوص وجود داشت. شاه طي سي سال اخير سلطنت خود چند بار به امريكا سفر كرده و هر بار با احترامات كامل نه تنها به عنوان رئيس كشور بلكه يك متحد حياتي مورد استقبال كليه روساي جمهوري از پرزيدنت ترومن به بعد قرار گرفته بود. اما سوليوان تصور نميكرد در حال حاضر چنين مراسم استقبال مفصلي مناسب باشد. فراهم كردن وسايل خروج شاه از ايران يك مطلب بود و استقبال رسمي در بدو ورودش به واشنگتن مطلبي ديگر. واشنگتن خواستار روابط حسنه با زمامداران جديد ايران بود؛ زيرا ايران از نظر استراتژيكي براي امريكا حياتي به شمار ميرفت. بنابراين رئيس جمهوري ميبايست از شاه فاصله بگيرد نه اينكه او را تشويق كند. اين بود كه سوليوان پيشنهاد كرد شاه از طريق يك پايگاه هوايي گمنام در ايالت مين يا كاروليناي جنوبي وارد امريكا شود و بهتر آن است كه ورود او شبانه صورت بگيرد. از آنج ميتواند به پايگاه هوايي تراويس در كاليفرنيا پرواز كند و سپس با هليكوپتر به ملك آننبرگ برود. به عبارت ديگر او ميبايست از در عقبي به درون كشور بلغزد بي آنكه كسي او را ببيند يا سخني دربارهاش بشنود يا مورد ستايش قرارش دهد. سوليوان چنين استنباط كرد كه شاه با پيشنهادش موافق است. اما شاه خرسند نبود.
بعدها در خاطراتش گفته يكي از ژنرالهاي خود(سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی) را نقل كرد كه در برابر دادگاه انقلاب و جوخه اعدام گفته بود: «امريكاييها شاه را مثل يك موش مرده از كشور بيرون انداختند» منبع:ويليام شوكراس ، آخرين سفر شاه ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوي ، نشر البرز ، ص 28 تا 31 این مطلب تاکنون 2537 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|