روحانی زدایی اولین دستاورد سلطنت رضاشاه | خیزش رضاشاه به سمت تخت پادشاهی، حرکتی تدافعی برای ابقای وی بر مسند قدرت بود. علیرغم تأمین امنیت موقعیت رضا، روشن بود که ابقای او بر مسند قدرت، روز به روز دشوارتر میشود. پس از این بود که «جنبش ملی»، سلسله قاجار را خلع کرد و رضا پهلوی را به عنوان شاه «برگزید». این سومین باری بود که تلاش میشد رضا به ریاست مملکت برسد، به همین دلیل تجارب به دست آمده از «جنبش جمهوری» و قضيه نایبالسلطنه به خوبی مورد استفاده قرار گرفت.
پس از اینکه انگلستان توانست شخص موردنظر خود را بر تخت پادشاهی بنشاند، فرانسه نیز نارضایتی خود را آشکار ساخت. فصل دهم با توصیف جشن تاجگذاری شاه جدید به پایان میرسد.
ارتش، پایگاه قدرت داخلی پهلوی را تشکیل میداد و روشن بود که قدرت رضا شاه بر بنیانی ضعیف بنا نهاده شده است. در ژوئیه 1926، اندکی پس از رسیدن رضا شاه به تخت شاهنشاهی، مستشار آمريكایی امور مالی ایران، آرتور ميليسپو، گزارشی مفصل از فساد در ارتش ایران تهیه و به گروهی منتخب از وزرا ارائه کرد. این گزارش تصویری نابسامان از وضعیت ارتش ارائه داده و فرا رسیدن اوضاع وخیمی را هشدار میدهد. همان طور که ميليسپو پیشبینی کرد، در تابستان 1926، نافرمانيهای گستردهای در خراسان و آذربایجان رخ داد. علاوه بر این، شورشي هم در كردستان در جريان بود؛ و به دنبال آن نيز توطئه خطرناك در ارتش كشف شد و تلاش سرهنگ پولادين براي كشتن رضا شاه در آخرين لحظات عقيم ماند. اگر چه توطئهگران به شدت مجازات شدند؛ اما همه اينها تأكيدي بود بر سست بودن پايههاي سلطنت پهلوي. تغییر مدام وزرا و «بحرانها» و ترميم پياپي کابینهها، در سالهای 1926 و 1927 از وضعيت ناپايدار سیاسی در آن زمان حکایت میکند. حتی در مجلس ششم، که مطابق با خواستههای پهلوی «انتخاب شد» و در جولای 1926 کار خود را آغاز کرد، نشانههایی از استقلال رأی و تمرد از منويات ملوکانه دیده میشود.
براي فائق آمدن بر شرايط نابسامان و بيثبات سياسي، در فوريه 1927 دولتي روي كار آورده شد كه رياست اسمي آن با مستوفيالممالك بود؛ اما تمام قدرت اجرایی در دست وزرای «سهگانهای» بود که تنها در مقابل شاه پاسخگو بودند. کنترل ارتش و دستگاه امنیتی نیز در دست شاه بود. تعیین این شورای «سه نفره»، نشان از آغاز تثبیت سلطنت پهلوی دارد. حتی با تغییر نخستوزیر، این شورای سه نفره که عبارت بودند از تیمورتاش، فیروز و داور، همچنان به کار خود ادامه میداد. در ژوئن 1929 فیروز از پست خود عزل و سپس دستگیر شد. اما دو نفر دیگر همچنان به کار خود ادامه دادند. اخراج ميلسپو در ژوئن 1927، به بدنامی گسترده رژیم پهلوی دامن زد. در مه 1927 تغییراتی در نظام قضایی کشور رخ داد. با انجام این تغییرات، روحانيت از دخالت در امور قضایی منع شده و از وزارت دادگستری اخراج شدند. اندکی پس از اخراج ميلسپو، مخالفت روحانیون بيشتر شد. قرارداد ایران ـ روسیه در اکتبر 1927 و واگذاری امتیاز انحصاری شیلات به روسیه، مردم و روحانیون را هر چه بیشتر علیه حکومت تحریک کرد. با تصویب قانون اسناد زمین در فوریه 1928 این مخالفتها ادامه یافت. این قانون، قدرت و معیشت روحانیون شیعه را تضعیف میکرد. علاوه بر سرکوبی روز افزون مردم، رژیم در سال 1928 اقدام به تأسیس «احزاب سیاسی» ساختگی کرد. این احزاب، نمونههای اولیه احزاب سیاسی دهه 1960 و 1970 بودند. خلاصه اینکه در ژوئیه 1928، یک نظام استبدادی ظالم استقرار یافته بود و رژیم پهلوی آماده نابود کردن مخالفین خود بود که روحانیون شیعه، مهمترین آنها بودند.
بدگمانی و دشمنی متقابل روحانیون شیعه و رژیم پهلوی عمیقتر شد. بیشتر مردم معتقد بودند رضا شاه بهایی است. بدرفتاري با علما و قرار گرفتن بهائیان در پستهای مهم دولتی، بیش از پیش بدگمانی روحانیت را تشدید کرد. در 24 مارس 1928، یا چند روز پیش یا پس از آن، در رویدادی که احتمالاً در تاریخ ایران بیسابقه است، رضاشاه شخصاً يك روحاني شيعه را در حرم مقدس قم مورد ضرب و شتم قرار داد. در پی هفتمین دوره انتخابات مجلس در تابستان 1928، رژیم به سمت سرکوب بیشتر مخالفین روحانی خود پیش رفت. در این میان، میتوان به سرکوب مدرس اشاره کرد که پس از شکست در انتخابات، دستگیر و تبعید شد. در دسامبر 1928، مجلس متمم قانون ثبت اسناد و املاك را تصویب کرد. همچنین در این مجلس تحت عنوان «قانون اصلاح لباس»، حمله اصلی به روحانیت تصویب گردید. این قانون، مردها را ملزم میساخت به جای کلاه مخروطی شکل یا دستار، «کلاه پهلوی» به سر کرده و به جای پوشش سنتی ایرانی، لباسهای مدل اروپایی به تن کنند. زنان نیز حق استفاده از نقاب را در انظار عمومي از دست دادند. این اقدامات مخالفت شدید روحانیون شیعه و افراد متدین را در پی داشت. دولت در پاسخ به این مخالفتها، در تابستان 1929 روحانیون بسیاری را دستگير و موفق شد مخالفان روحانی را عجالتاً سرکوب کند. با مطالعه اين اسناد ميتوان دريافت كه چرا روحانيون ايران در جريان انقلاب اسلامي 1979، تا بدان حد از رژيم پهلوي نفرت داشتند؛ و چرا آيتالله خميني كه در زمان رضاشاه طلبهاي جوان بود، از شخص رضا شاه چنان كينه عميقي به دل داشت. همچنین حوادث سال 1928 افغانستان نشان داد که ايران نيز بر لبه تيغ قرار دارد. حکومت افغانستان با انجام اقداماتی مشابه مخالفت مردم را برانگیخت و در نتيجه پادشاه این کشور مجبور به فرار شد.
مقاومت در برابر اصلاحات، شامل شورشهای گسترده عشاير در سال 1929 میشود. یکی از مهمترین شورشها، شورش قشقایی بود که به کمک نیروی نظامی و با سختی فراوان سرکوب شد. «آرام ساختن» مناطق عشايرنشيني، اقداماتی تند و خشن میطلبید. مانند جابجایی اقوام لر به منظور دور ساختن آنها از منطقه خود در سالهای 1929 و 1930. با فرا رسیدن سال 1930، مخالفت آشکار عشاير در هم شکسته شد و تعداد زیادی از سران عشاير کشته یا اعدام شدند. علاوه بر دستگیري بسیاری از روحانیون و سران عشاير، رژیم پهلوی افرادی را نیز که بیم دشمنی آنها با رژیم میرفت، زندانی کرد. از جمله این افراد میتوان به فیروز و صارمالدوله اشاره کرد. حتی ژنرال حبیبالله شیبانی، افسری که در سرکوب شورشهای کردستان و فارس نقش عمدهای ایفا کرد؛ همچنین رئیس پلیس تهران نیز از زندان و توهین و رسوایی جان سالم به در نبردند. دیری نگذشت که حکومت ترور تلفات زیادی بر جای گذاشت و قربانیان بسیاری گرفت. در این سلطنت به ظاهر قانونی، رضا شاه بر مجلس قانونگذار و تمام قواي حکومتی، تسلط کامل داشت. در وزارت دربار، نوکری لایق و مطیع به نام تیمورتاش تحت فرمان او بود. این کتاب با شرح وقایع 1930 به پایان میرسد. بعد از پنج سال سلطنت، رضاشاه ظاهراً تمام مخالفتهاي آشكار را سركوب كرده بود. همان طور که وزیرمختار آمريكا اشاره کرده، در سال 1931 پادشاهی رضا شاه پهلوی بیش از هر زمان دیگری در امنيت بود. پس از این بود که وخامت اوضاع، رژیم پهلوی را در سراشیبی سقوط انداخت، اما حمله نظامی آگوست 1941 به رهبری انگلستان، این رژیم را از خطر سقوط نجات بخشید. منبع:دکتر محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، برگرفته از بخش مقدمه این مطلب تاکنون 2652 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|