ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 132   آبان ماه 1395
 

 
 

 
 
   شماره 132   آبان ماه 1395


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
هویدا چگونه دستگیر شد؟

روز 17 آبان 1357 امیر عباس هویدا وزیر دربار سابق و نخست وزیر اسبق شاه توسط ماموران حکومت نظامی بازداشت شد. در رابطه با دستگیری هویدا اعلامیه کوتاهی به امضای ارتشبد غلامعلی اویسی فرماندار نظامی تهران و حومه منتشر شد. متن اعلامیه به این شرح بود: «آقاي اميرعباس هويدا نخست وزير اسبق طبق ماده 5 قانون فرمانداري نظامي مصوب 1290 بازداشت شد.»(1) هویدا از بهمن 1343 در پی ترور حسنعلی منصور تصدی دولت ایران را تا مرداد 1356 به مدت 13 سال برعهده داشت. از آن تاریخ تا شهریور 1357 وزیر دربار بود سپس در این تاریخ از مقام خود کناره گرفت و دو ماه بعد در هفدهم آبان دستگیر شد.
احمد سميعي در کتاب «معماران تمدن بزرگ» درباره نحوه بازداشت هويدا مي‌نويسد:
«ساعت پنج بعدازظهر، افسانه جهانباني، منشي مخصوص هويدا تلفن زد و ضمن اعلام خبر بازداشت وي گفت: «قبل از اينکه مأمورين به سراغ هويدا بيايند، شاه تلفني با هويدا صحبت کرد و به او اطلاع داد که بهتر است به جايي منتقل شود که از نظر حفظ امنيتش مطمئن تر باشد. بعد که مأمورين آمدند، هويدا با حالتي آرام لوازم مورد نياز خود، از جمله چند جلد کتاب را برداشت و به همراهشان رفت.» (2)
جهانگير آموزگار، برادر نخست وزير اسبق و نماينده وقت ايران در سازمان صندوق بين الملي پول دستگيري هويدا را قطع رشته اعتماد بلندپايگان دستگاه و دربار خواند و نوشت:
«... اميرعباس هويدا، نخست وزير پيشين - مردي که مدت 13 سال دستيار وفادار و بلندپايۀ شاه بود - همراه با 14 تن از مقام هاي ارشد دولت او از جمله يک رئيس سابق ساواک و يکي از وزيران پيشين که سخت مورد توجه دربار بود بازداشت شدند. فرمان دستگيري شماري ديگر از صاحب منصبان سابق نيز توسط دولت تظامي ارتشبد ازهاري صادر شد و اين اقدام نسنجيده نابهنگام به جاي آرام کردن افکار عمومي، رشته اعتمادي را هم که ميان بلندپايگان دستگاه اداري و دربار وجود داشت از هم گسیخت. بسياري از کارکنان خدمات کشوري به اين دريافت رسيدند که شاه اين کارها را فقط براي نجات خود انجام مي دهد و حاضر است براي آرام کردن مخالفان، هر کس ديگري را هر قدر هم ساعيانه، وفادارانه و شرافتمندانه به او خدمت کرده باشد فدا کند و اين رفتار نابجا و خشن با سرسپردگان شناخته شده و دستياران نزديک مقام سلطنت در پي محاکمات نمايشي که به طور وسيعي از تلويزيون پخش شد، در بدترين زمان ممکن انجام شد. گروههاي مخالف درست در کمين فرصت بودند تا چنين اعترافاتي را به خطاکاري هاي خود از مراجع رسمي بشوند»(3)
عبدالمجيد مجيدي در خاطراتي که از چگونگي دستگيري هويدا نقل کرده است مي‌گويد:
«يک روز در آبان ماه 1357 زمانی که من دبيرکل بنياد شهبانو فرح بودم جلسه اي گذاشته بودم براي روز يکشنبه که هيئت امناي بنياد جمع بشوند و يک مقدار مسائلي بود که لازم بود راجع به آنها تصميم گيري شود. چون هويدا هم جزو هيئت امنا بود به او هم گفته بودند که روز يکشنبه در جلسه ساعت ده منتظرشان هستيم. آن روز، اگر اشتباه نکنم چهارشنبه بود. ساعت شش بعدازظهر تلفن زنگ زد. هويدا گفت، «من خواستم بگويم به آن جلسه اي که روز يکشنبه براي هيئت امنا گذاشتي من نمي توانم بيايم. شما جلسه را بدون من تشکيل بدهيد و براي يک مدت هم نمي توانم بيايم.» من گفتم «چرا؟ چطور؟ مگر خبري هست؟ چون دو روز قبلش به من تلفن کرده بودند که هويدا را بازداشت کرده اند و من بلافاصله به هويدا تلفن کرده بودم هويدا گفته بود «نه. نه» گفته بودم «توي شهر شايع است که شما را بازداشت کرده اند» گفته بود «نه، تا الآن که کسي نيامده سراغ من. من منزل هستم.»
وقتي هويدا اين حرف را زد که براي مدتي نمي توانم به جلسه هيئت امنا بيايم، همان روز چهارشنبه عصر، من گفتم، «مگر آن داستان بازداشت دارد عملي مي شود؟ «گفت «بله» گفتم «کي؟» گفت «همين امشب» گفتم «کي؟ شما داريد الآن مي رويد؟» گفت «نه قرار است هفت و نيم بيايند عقب من. مرا ببرند.» گفتم «پس منم مي توانم بيايم شما را ببينم؟» گفت «بله. پس زود بيا» من بلند شدم سوار ماشين شدم و خانه ام هم تا آن جا ده دقيقه، يک ربع بيشتر راه نبود. رفتم و ديدم هويدا نشسته و خانم سابقش، ليلا امامي (نوه وثوق الدوله و خواهرزن حسنعلي منصور) هم پهلويش است. چند نفر از دوستان ديگر هم آنجا بودند. همکاران سابق و دوستان. خوب، هويدا خيلي سعي کرد موضوع را کم اهميت جلوه دهد. گفت، بله. بعدازظهر اعلي حضرت به من تلفن زدند و گفتند «ما موافقت کرديم که شما را بازداشت بکنند و اين بيشتر به نفع خودتان است. براي اينکه اگر بازداشت نشويد، ممکن است به جانتان لطمه بزنند. به اين جهت مي آيند امروز شما را بازداشت بکنند، وليکن، خوب، اين بيشتر در اين جهت است که خود شما حفظ بشويد.» هويدا گفت، «من به اعلي حضرت گفتم که من سرباز اعلي حضرت هستم. هر دستوري که فرمانده به من بدهند من اجرا مي کنم، با کمال ميل آماده ام. سپس اعليحضرت فرمودند که گفتم با ترتيبات و تشريفات خاصي بيايند عقبتان.» ما يک ساعت ونيم، سه ربعي نشستيم با همديگر صحبت کرديم... فکر ميکرد واقعاً يک چيز موقتي است ... هيچ کس فکر نمي کرد اين جور همه چيز به هم بريزد. تصميمات يکشنبه شب گرفته شده بود. دوشنبه صبح ازهاري شد نخست وزير. چهارشنبه شب يعني سه روز است که ازهاري نخست وزير است. هنوز خيلي مانده تا انقلاب. هويدا فکر مي کرد که خوب، بالاخره اين کار را دارند مي کنند براي اينکه يک مقداري، به حساب، بلاگردان وجود داشته باشد- تقصير را به گردن ديگران بيندازند تا اينکه اين مرحله بحراني بگذرد، بعداً خوب، همه چيز درست مي شود. اين طور حدس مي زد ... بيرون، دم در که داشتم مي آمدم بيرون، تيمسار سپهبد موسي رحيمي لاريجاني آمد که معاون اويسي و معاون فرمانداري نظامي بود. گفتم، «خوب، آمديد بازداشت کنيد؟» گفت «آمديم هويدا را ببريم...»(4)
فردوست می‌گوید شاه خود مستقیماً دستور بازداشت هویدا را صادر کرده بود. (5) ولي همواره در مصاحبه‌هايش گناه بازداشت هويدا را به گردن دولت نظامي انداخت و اظهار ‌كرد كه بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حاليكه صاحبنظران معتقدند كه شاه او را سپر بلا قرار داده است. برخي از اسناد نيز از دست پنهان اردشير زاهدي در بازداشت هويدا پرده برمي‌دارند.
شاه در خاطراتش مي‌گويد: پيش از بازداشت هويدا به او پيشنهاد خروج از كشور و سفارت بلژيك را داده است ولي هويدا آن را نپذيرفته و در ايران مانده است. سعيده پاكروان دختر سرلشكر پاكروان، كه مدتي رئيس ساواك و سپس سفير ايران در فرانسه بود، از قول پدرش مطالبي را ذكر مي‌كند كه مؤيد سخن شاه است. اما بايد گفت اين سخنان صحت ندارد زيرا كساني كه شاه و هويدا را به خوبي مي‌شناختند مي‌دانند كه هويدا كسي نبود كه شاه به او تكليفي كند و او نپذيرد. فريدون هويدا هم اين سخن را تكذيب مي‌كند و مي‌گويد: «اینکه شاه به برادرم گفته که ایران را ترک کند و خود را نجات دهد یک دروغ بزرگ است.»(6)
فريدون هويدا در كتاب «سقوط شاه» با دقت تلاش مي‌كند، مسئوليت همه انحرافات، مفاسد و دلايلي كه ريشه‌هاي انقلاب اسلامي بوده از گردن برادرش بردارد و او را تبرئه كند و فقط شاه را متهم كند. با اين حال نكات جالبي را در افشاگريهاي خود مطرح مي‌كند كه به خواندنش مي‌ارزد. از جمله موضوع زنداني كردن هويدا به دستور شاه. با هم مي‌خوانيم:
......ازهاري بلافاصله بعد ازآن كه ابلاغ نخست‌وزيري خود را ازشاه دريافت كرد، محرمانه با اردشير زاهدي و قره‌باغي (رئيس جديد ستاد ارتش) به گفتگو نشست. و آن طور كه بعداً به من خبر دادند، طي اين جلسه، اردشير زادهي توانست ازهاري را مجاب كند كه براي كاستن از شدت حملات مردم به شخص شاه بهتر است عده‌اي از مقامات كشور دستگير و زنداني شوند. بعد هم كه بر سر اصل مسئله توافق كردند، فهرستي از اشخاص مورد نظر تهيه ديدند كه نام برادرم نيز در آن وجود داشت. قصد اين بود كه تقصير تمام اعمال رژيم را به گردن اين افراد بياندازند،‌ و آنگاه به اميد زدودن لكه‌هاي بدنامي شاه، دست به محاكمه و مجازات سريع بازداشت‌شده‌ها بزنند. فرداي آن روز ازهاري موافقت شاه را با اجراي اين نقشه به دست آورد و سپس در روز 7 نوامبر [16 آبان] اعلام كرد كه 14 نفر و از جمله «نصيري» (رئيس سابق ساواك) به جرم سوءاستفاده از قدرت و اشاعه فساد دستگير شده‌اند. روز 8 نوامبر نيز ازهاري با موافقت شاه دست به بازداشت اميرعباس زد، ولي درباره او از اعلام موارد اتهامش خودداري كرد و به طوري كه شنيده‌ام، شاه اصرار داشت محاكمه برادرم هر چه زودتر برگزار مي‌شود تا شايد از اين طريق بتوان افكار عمومي را منحرف ساخت. اما وزير دادگستري خاطرنشان كرد كه: «بر اساس قوانين جاري كشور، نخست‌وزيران سابق را نمي‌توان به خاطر عملكردشان در زمان صدارت جز با تصويب مجلس به محاكمه كشيد، به همين جهت، چون در مورد اميرعباس هويدا وزارت دادگستري صلاحيت تنظيم كيفرخواست ندارد، لذا بايد چند ماهي انتظار كشيد تا مقدمات برگزاري محاكمه او توسط مجلس فراهم شود.» شاه نيز با توجه به اين مسئله دستور داد وزير دادگستري هر چه زودتر لايحه موردنظر را تنظيم كند و خارج از نوبت براي تصويب به مجلس ارائه دهد. بعد از بازداشت اميرعباس شايع شد كه شاه و ملكه از برادرم خواسته‌اند خود را در همه زمينه‌ها مقصر جلوه دهد، تا با اين كار رژيم سلطنتي از خطر نجات يابد. گرچه من به صحت چنين شايعه‌اي آن قدرها اعتقاد ندارم ولي مطمئنم كه رژيم در بدر دنبال كسي مي‌گشت تا او را سپر بلاي خود قرار دهد و در اين مورد نيز به گفته‌هاي شاه استناد مي‌كنم، كه او سه هفته پس از كشته شدن برادرم، طي مصاحبه با روزنامه لوموند (مورخ 27 آوريل 1979) درباره‌اش چنين اظهارنظر كرد:
« موقعي كه ليست افراد مورد نظر – براي كسب اجازه بازداشت آنها – به من ارائه شد، در مورد همه جز هويدا موافقت كردم و همان روز 7 نوامبر [16 آبان] پس از آن كه هويدا را به كاخ فراخواندم، مسائل را بي‌پرده با او در ميان نهادم، و چون احساس ميكردم كه جانش در خطر است، از وي خواستم تا چنانچه مايل است بدون فوت وقت با يك هواپيماي خصوصي از ايران خارج شود. هويدا صحبتهاي مرا تا آخر گوش داد و سپس گفت: «هيچ دليلي ندارد كه بخواهم از ايران فرار كنم، چون خود را اصلاً مقصر نمي‌‌دانم و اگر هم شما به سهم‌ خود راهي جز بازداشت من نداريد، خواهش مي‌كنم حتماً اين كار را انجام دهيد...». من هم البته انتظار جواب ديگري جز اين از هويدا نداشتم. چون مي‌دانستم او هيچ‌گاه شانه از زير بار مسئوليت خالي نكرده و روي هم رفته شخصي بود كه نمي‌شد هيچ اتهامي را به وي نسبت داد» گفته شاه درباره اينكه به برادرم پيشنهاد خروج از كشور داده بود، هرگز برايم قابل قبول نيست و آن را صرفاً نوعي «توهم شاهانه» تلقي مي‌كنم. چون با استناد به اظهار نظر خود او در روزنامه لوموند، بايد بگويم: چنانچه شاه اطمينان داشت كه «هيچ اتهامي به هويدا نمي‌چسبد» پس چرا اجازه بازداشت او را صادر كرد؟ آيا اين اقدام شاه به خاطر هدفي جز استفاده از برادرم به عنوان سپر بلا بوده است؟ و اگر احساس مي‌كرده كه «جان هويدا در خطر است» آيا دليل ديگري جز آگاهي از نقشه اردشير زاهدي براي كشتن برادرم داشته؟ آن روزها چون مرتب با اميرعباس تماس تلفني داشتم خودش به من اطلاع داد كه شاه به او گفته است: بازداشت شدنش را بايد صرفاً يك اقدام موقتي براي نجات تاج و تخت تلقي كند و به دنبال آن هم چون خواهد توانست به خوبي از خود دفاع كند، نتيجه محاكمه‌اش جز به پيروزي و سرافرازي وي منجر نخواهد شد. با شنيدن اين حرف، به اميرعباس پيشنهاد كردم: حداقل اين درخواست شاه را به گونه‌اي پاسخ دهد كه در آن مسئوليت شاه و سپر بلا قرار گرفتن خودش، براي همگان مشخص شود. ولي او از پذيرفتن پيشنهادم خودداري كرد و در جواب گفت: «اين كار جز افزودن به مشكلات مملكت نتيجه ديگري در پي نخواهد داشت.» به دنبال اين مكالمه بود كه فرداي آن روز يكي از بستگانم تلفني از تهران با من تماس گرفت و هشدار داد كه چون اميرعباس در وضع خطرناكي قرار دارد، بهتر است دهانم را ببندم و ديگر از اين حرفها نزنم. شاه در همان مصاحبه با لوموند ادعا كرده كه «روز 16 ژانويه 1979 [26 دي 1357] موقع خروج از ايران به اميرعباس فرصت داده بود تا با احتياط فراوان ايران را ترك كند.» اما من قاطعانه اعلام مي‌كنم كه اين گفته شاه جز يك «دروغ بزرگ» نيست. چون ضمن آنكه تمام افرادي كه در آن روزهاي حساس با برادرم تماس داشته‌‌اند اين ادعاي شاه را رد مي‌كنند، شخصاً هم روز 16 ژانويه با برادرم تلفني صحبت كردم و در اين مكالمه هرگز از او مطلبي راجع به پيشنهاد ادعايي شاه نشنيدم. در حالي كه مي‌دانستم چند روز قبل از آن، خانمي از بستگان ما با ارسال پيغامي براي شاه و ملكه از آنها خواسته بود تا اميرعباس را با هواپيماي خود از كشور خارج كنند، و شاه با علم به اين كه ديگر دورانش سپري شده، چنانچه تمايل داشت حتماً مي‌توانست همكاراني را كه به دستور خودش در زندان به سر مي‌بردند، از بند رها كند و با خود از ايران ببرد. ولي او فقط به اين خاطر كه مبادا رنگ و جلاي روياهايش كدر شود از چنين اقدامي خودداري كرد و صرفاً جان خود را از مهلكه به در برد و من مطمئنم كه سرانجام دادگاه تاريخ در قضاوت راجع به اين مسئله از نيت واقعي شاه پرده برخواهد داشت. مطلب ديگري كه در مصاحبه با لوموند از سوي شاه عنوان شده اين است كه، بازداشت هويدا و ديگران براي «آرام كردن شورشيان» ضروري بوده است. ولي كيست كه نداند اين اقدام شاه هرگز نمي‌توانست تأثيري بر حركت مردم از خود به جا گذارد. چون اصولاً هدف اصلي حملات مردم شخص شاه بود، نه برادرم؛ و شاه كه بعداً با مشاهده اوضاع ناآرام، سنجابي و بعضي ديگر از مخالفين رژيم را پس از چند روز از زندان آزاد كرد، مي‌بايست فهميده باشد كه زنداني بودن برادرم هيچ تأثيري در «آرام كردن» شورشيان نداشته است. بنابراين، علي‌رغم آنچه شاه در مصاحبه خود به لوموند گفته است، اعمال سياست «سپر بلا» توسط او نه تنها آرامش را به كشور بازنگرداند و از ادامه اعتصابها جلوگيري نكرد، بلكه دامنه مخالفت با رژيم هر روز ابعادي تازه به خود گرفت و مرحله به مرحله جلوتر رفت تا آنكه حتي مطبوعات هم دست به اعتصاب زدند و به عنوان مخالفت با اعمال سانسور توسط دولت نظامي دست از انتشار كشيدند......(7)
پی نوشت :
1 - بولتن خبرگزاري پارس (اخبار ايران)- ش 234- 18/8/57- ص 3.
2 - سميعي، احمد- معماران تمدن بزرگ- نشر روايت- تهران- 1372- ص 124.
3 - آموزگار، جهانگير- فراز و فرود دودمان پهلوي- اردشير لطفعليان- مرکز ترجمه و نشر کتاب- تهران- 1375- ص 575.
4 - خاطرات عبدالمجيد مجيدي- مرکز مطالعات خاورميانه دانشگاه هاروارد- 1998- ص 211- 208 .
5 ـ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج 2، ص 382.
6 - سقوط شاه، فريدون هويدا، انتشارات اطلاعات، 1365 ، ص 175
7 – سقوط شاه، همان، ص 174 تا 176

این مطلب تاکنون 3620 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir