انكار هولوکاست توسط شاهدان جنگ دوم | اسناد و مدارك موجود، امروز به خوبي ثابت ميكند كه چيزي به نام «اتاقهاي گاز» در اردوگاههاي رايش سوم، از آغاز تا پايان جنگ، هيچگاه، در هيچ اردوگاهي مشاهده نشده و واقعيت نداشته است. هيچ يك از اسيران آن اردوگاهها و يا نمايندگان صليب سرخ كه در داخل آنها رفت و آمد داشتند، هيچگاه سخني در اين خصوص اظهار نكردهاند. حتي آن تعداد از اسيراني كه در خلال جنگ و يا پس از آن، از اردوگاههاي آلمان خارج شدند، عموماً به صراحت اعتراف كردهاند كه چيزي به نام «اتاقهاي گاز» براي كشتار اسيران نه شنيده و نه مشاهده كردهاند. بنابراين، داستان مزبور، پس از جنگ، آن هم در خارج از اردوگاهها و بلكه خارج از كشور آلمان ساخته و پرداخته شد. بعضي نظريهپردازان و متفكران مشهور يهودي، كه هم در محافل سياسي ـ ديپلماتيك و هم در مجامع فرهنگي، مطبوعاتي و خبري حضور جدي و ارتباط مستمرو گسترده با جهان پيرامون خود داشتند، بعدها به صراحت اعتراف كردند كه طي سالهاي جنگ هيچ خبر يا صحبت و زمزمهاي در اين باره وجود نداشته است.
براي نمونه، آيزايابرلين يهودي كه اورا از «نمونههاي برجسته فيلسوفان آكسفوردي» معرفي كردهاند، به صراحت گفته است كه با همهي ارتباطات داخلي و خارجي با اشخاص و محافل مختلف سياسي، فرهنگي، علمي و خبري، هيچ اطلاعاتي در اين خصوص، در آن زمان وجود نداشته و چنين موضوعي مطرح نبوده است:
«من تا سال 1945 در اين باره چيزي نشنيدم. حتي در سالهاي 1943ـ 1944 ميدانستم كه نازيها بيش از آن كه مايل باشند جنگ را ببرند، مشتاقند كه يهوديان را نابود كنند... نميدانم چرا هيچ وقت كسي چيزي به من نگفت. شايد زندگي در محيط سفارتخانه تحت مراقبت كامل قرار داشته است. گاه به گاه با يهوديان بلند پاية امريكايي ديدار داشتم، اما در اين باره حرفي زده نشد.»
آيزايا برلين يهودي به صراحت اعتراف ميكند كه نه مقامات بلند پايهي امريكايي و نه يهوديهاي عاليرتبه و نه انگليسيها و نه رسانههاي گروهي و خبرگزاريها هيچ كدام، هيچ خبر، گزارش و يا حرفي در اين باره تا سالهاي پاياني جنگ مخابره و گزارش نكردهاند. يعني متفقين و در رأس آنها، امريكا، انگليس، شوروي و حتي دهها جاسوس خبره و كاركشته كه در سراسر آلمان مشغول فعاليتهاي جاسوسي و اطلاعاتي، به خصوص در دوران حساس جنگ بودند، كوچكترين خبر و يا زمزمهاي در اين باره نه شنيدهاند و نه منتشر كردهاند.
آيزايا برلين ميافزايد: «پس از حملة آلمان به لهستان حدس ميزدم كه وقايع ناگواري براي يهوديان رخ ميدهد. يهوديان دستگير و سركوب ميشوند، شكنجهشان ميدهند و شايد به قتل ميرسانند اما هيچ كدام نميدانستيم واقعاً چه ميگذرد. خبري به ما نميرسيد. فقط وقوع حوادث ناگواري را حدس ميزديم. در سالهاي 1939 تا 1944 دربارة آدمسوزي ـ اتاقهاي گاز هيچ نميدانستيم. در انگلستان و امريكا كسي چيزي به من نگفت. مطلبي هم در اين باره نخواندم .نخستين باري كه اين اخبار تكان دهنده سرانجام از پرده بيرون افتاد، گزارش كساني بود كه از سوئيس آمدند. مردي به يك خاخام يهودي كه مقيم نيويورك بود تلگرامي فرستاد. خاخام به ديدن پرزيدنت روزولت رفت. اما كاري انجام نشد و خبر پخش نگرديد. من به هيچ وجه خبري در اين باره نداشتم. فكر ميكنم خانواده زنم كه از يهوديان فرانسه بودند در سالهاي 1942 ـ 1943 خبرهايي شنيده بودند، اما آنها نيز باور نميكردند. اندك بودند كساني كه وقوع آن را ميتوانستند بپذيرند. اكثراً آن را گزافهگويي ميپنداشتند و رد ميكردند.»
نكته قابل توجه اين كه، آيزايا برلين در آن زمان نه يك شهروند معمولي يهودي بلكه مأمور تبليغات وزارت امور خارجهي انگليس و گزارشگر سياسي سفارتخانهي بريتانيا بود كه با شخصيتهاي مختلف سياسي و اطلاعاتي انگليسي و امريكايي و نيز ديپلماتها، ارتباط داشت. ثانياً، اودر سال 1988 در 79 سالگي، يعني 43 سال پس از پايان جنگ جهاني دوم،اين چنين اعتراف ميكند.
با اين حال، او با فرضيهي «هولوكاست» موافقت نشان ميدهد. به بيان ديگر، اين «فيلسوف نمونه و برجستهي آكسفوردي» بر خلاف مشاهدات، خاطرات و اطلاعات شخصي خود در زمان جنگ، تحت تأثير تبليغات و دادههاي كانونهاي صهيونيستي، آن هم دهها سال پس از جنگ جهاني دوم به ماجراي «هولوكاست» به عنوان يك واقعيت باور پيدا ميكند!
نمونه جالب توجه ديگردر اين باره اعترافات امانوئل لويناس يهودي استاد فلسفه دانشگاه سوربن فرانسه است. لويناس پيش از شروع جنگ جهاني دوم به عنوان مترجم روسي و آلماني به خدمت ارتش فرانسه درآمد و پس از شكست فرانسه در سال 1939 در شهر «رن» به زندان افتاد و به آلمان منتقل شد. لويناس دربارة دوران زندگي و اسارت خود در اردوگاههاي آلماني چنين اعتراف ميكند:
«من وضعيت بسيار خاصي داشتم. چون آلمانيها ميدانستند كه يهودي هستم، اما اونيفورم ارتش فرانسه مرا از مرگ نجات داد. سربازان يهودي را از سربازان فرانسه جدا نگه ميداشتند، اما با اين همه از مقررات كنوانسيون ژنو بهرهمند ميشديم. من در اردوگاهي در هانور بودم. آنها مرا به خاطر اين كه يهودي بودم آزار نميدادند اما تمام روز ناچار بوديم در جنگل كار كنيم.
مثل بقيه زندانيها فقط حق دريافت بسته و نامه داشتيم. كتاب هم به دستم ميرسيد. البته نميدانم از كجا و از چه كسي. حتي در اين دوران اسارت، فرصت بازخواني هايدگر را نيز داشتم. هگل و پروست و روسو را نيز خواندم. وضعيتي ايدهال نبود اما قابل تحمل بود. به هر تقدير وقتم را تلف نكردم.»
لويناس اعتراف ميكند كه نه تنها در زندان به عنوان يهودي با او بدرفتاري نشده، بلكه از بيرون اردوگاه براي او و ديگر زندانيان و اسيران جنگي، نامه، بسته و هدايايي چون كتاب ارسال شده و به دست آنها رسيده است. آنها حتي فرصت كافي براي مطالعه و فعاليتهاي علمي و جنبي داشتهاند. بر مبناي آن خشونت و قساوتي كه تبليغات صهيونيستي و غربي به آلمان نازي نسبت داده و در اذهان و باور عمومي القا كردهاند، تصور اوليّه و آني اين است كه فردي چون امانوئل لويناس يهودي كه لباس نظامي دشمن را نيز بر تن داشت، در همان زمان اوليه دستگيري و يا اسارت، بايد از سوي نظاميان آلماني تيرباران ميشد اما واقعيت عكس آن را نشان داده است. حتي وقتي از لويناس يهودي دربارهي مسألهي كورههاي آدمسوزي و كشتار يهوديها در اردوگاههاي آلماني پرسش ميشود كه: «احساس شما در آن زمان [اسارت] در مورد سفاكي نازيها در اردوگاههاي اسرا چه بود؟» چنين پاسخ ميدهد:
«در زندان هيچ چيز از اينها را نميدانستيم. بعدها بود كه فهميدم. قابل تصور نبود؛ حتي براي اسراي جنگي. [...] هر چند با ما (سربازان يهودي محبوس در زندان آلمانيها) بدرفتاري ميكردند اما به عنوان سرباز، قوانين بينالمللي از ما حمايت ميكرد.»
آن گونه كه تبليغات جهاني غرب و يهوديها تاكنون به بشريت القا كردهاند، اگر اردوگاهها و زندانهاي آلمان نازي در هالهاي از پنهانكاري و اسرار و رموز نگهداري و اداره ميشد كه هيچ خبر يا رويدادي از آن جا به بيرون درز نمي كرد، پس چگونه آلمانيها مقيد و متعهد نسبت به قوانين بينالمللي، براي حفظ جان اسيران جنگي حتي يهودي بودند؟
يك نمونهي برجسته و مشهور ديگر، لئون بلوم يهودي (1872ـ 1950م.)، سياستمدار، نويسنده و نخستوزير كشور فرانسه است. او رئيس نخستين دولت جبههي مردم، در سالهاي 1936 و 1937 بود كه از اتحاد سوسياليستها، راديكال سوسياليستها و كمونيستها تشكيل يافته بود. چندي پس از شروع جنگ جهاني دوم، در سال 1940، دولت ويشي او را توقيف و بازداشت كرد.
لئون بلوم در دادگاه ريوم محاكمه شد و تا سال 1945 زنداني آلمانيها بود. لئون بلوم يهودي پس از اتمام جنگ و آزادي از اسارت، در كمال صحت و سلامت، براي مدت كوتاهي طي سالهاي 1947 و 1947) رئيس دولت سوسياليست فرانسه بود.
نمونهي معروف ديگر، اسرائيل شاهاك نويسنده و حقوقدان معروف يهوديـ اسرائيلي است. براساس زندگينامه اسرائيل شاهاك، او در ورشو پايتخت لهستان به دنيا آمد واز پايان سال 1939 تا آوريل 1943 در ورشو زندگي كرد. از آوريل 1943 تا پايان ژوئن 1943 در اردوگاه اسارت «پونياتووُ»(در لهستان) و در يك مخفيگاه در ورشو به سر برد. سپس از پايان ژوئن 1943 تا آوريل 1945 در اردوگاه برگن ـ بلسن اسير آلمانيها بود.
اسرائيل شاهاك نيز پس از جنگ در كمال صحت و سلامت، چون بسياري از همكيشان يهودي به زندگي ادامه ميدهد و پس از چندي به فلسطين اشغالي كوچ ميكند. او در سال 1986 م. پس از سالها فعاليت در دانشگاه عبري اورشليم (بيتالمقدس) بازنشسته ميشود و هم اكنون از طريق نويسندگي و وكالت دوران بازنشستگي خود را سپري ميكند. اين نمونهها و شواهد زنده، كاملاً در تعارض و تضاد با تبليغات شايع و ادعاهاي رايج غربي ـ صهيوني، مبني بر كشتار يهوديها در اردوگاههاي آلمان نازي است.
در اين باره اسناد و اعترافات فراوان ديگري نيز وجود دارد كه به عنوان نمونه تنها به يك مورد ديگر اكتفا ميشود. اسقف يوهان نويهويزلر كه به عنوان زنداني شماره 26680 اردوگاه داخائو (منطقهاي در 13 كيلومتري شمال غربي مونيخ) معرفي شده، عليرغم اشاره به قساوت و خشونت نازيها طبق سنت رايج در نظام تبليغاتي غربي و صهيونيستي، طي يك اعتراف در17 ژوئن 1960، هر چند زندان داخائو را يك ماتمكده معرفي ميكند اما به صراحت ميگويد كه هيچ كس درباره واقعيتهاي داخل آن چيزي نميدانسته است:
«هيچ كس،حتي آنهايي كه از اولين روز افتتاح داخائو تا آخرين روز آن در اين ماتمكده به سر بردهاند نميدانند حقيقت زندان داخائو چه بود و نميتوانند به طور كامل بگويند در زندان داخائو چه ميگذشت.»
او در ادامه چنين ميافزايد: «روز 12 ژوئيه 1941 مرا به زندان داخائو انتقال دادند و تا روز 24 آوريل 1945 در آن جا به سر بردم [...] چون از ساير زندانيان جدا بودم نميدانستم در آن جهنم چه ميگذرد.»
اين زنداني اردوگاه داخائو اگر چه با استناد به نوشتههاي ديگران و منابع تكراري و رايج غربي و صهيونيستي مدافع «هولوكاست»، سعي كرده تا جنايت نازيها را افشا و قساوت وبيرحمي آلمانيها را در نوشتهي خود آشكار و بر ملا سازد؛ اما هر كجا به خاطرات، ديدهها و مشاهدات شخصي خود در اردوگاه داخائو استناد و مراجعه ميكند، نه تنها رنگ و بويي از كشتار و جنايت مشاهده و معلوم نميشود بلكه نكات مثبت فراواني نيز از اردوگاههاي آلماني به چشم ميخورد. براي مثال، او از رفتار و برخورد خوب يكي از فرماندهان هيتلري چنين ياد ميكند:
«در اين جا ناگزيرم از يكي از فرماندهان [نازي] يادي كنم. نامش وايس بود. اين مرد ثابت كرد كه گاه بين اين فرماندهان انسانهايي هم پيدا ميشوند. او تغييرات زيادي در اردوگاه داد و مراقب بود دستوراتش مو به مو اجرا شود. وايس شديداً جلوي تنبيهات بدني را گرفته بود و به رؤساي بخشها اجازة اعمال اين نوع تنبيهات را نميداد. شخصاً به جرايم و گزارشهاي واصله رسيدگي و ميزان و نوع تنبيه را تعيين ميكرد و در مراسم اجراي تنبيهات حاضر ميشد. نظارت ميكرد تا در اجراي تنبيهات نظرات شخصي اعمال نشود. تراشيدن سر زندانيان را موقوف كرد و [...] براي اين كه نيروي جسماني و ميزان مقاومت زندانياني كه در كارخانههاي مهمات سازي كار ميكردند تقويت شود، دستور داد غذاي آنها را بستهبندي كنند و در كارگاهها تحويل دهند ... اغلب به ما «زندانيان مخصوص» علاقه و توجه زيادي مبذول ميداشت و احتياجات گوناگون ما را برآورده ميكرد.»
اسقف يوهان نويهويزلر به عنوان زنداني شماره 26680 داخائو، با اشاره به خاطرات و مشاهدات خود نه فقط از «آشپزخانهاي با جديدترين وسايل» در داخائو بلكه از «وسايل مدرن»، «بهداري» و «بخش دندانپزشكي» و حتي «كتابخانه انباشته از كتابهاي مختلف» اردوگاه ياد ميكند و ميافزايد:«پس از سال 1941 به تدريج به زندانيان اجازه دادند با شرايطي در ساعات استراحت از كتابخانه استفاده كنند.»
به هر روي، آن تعداد از افراد مشهور و سرشناس حتي يهودي كه خود را اسير يا زنداني اردوگاههاي آلماني، معرفي كردهاند، جملگي اعتراف كردهاند: در طول مدت اسارت هيچگونه خبر يا اطلاعاتي در خصوص كشتار انسانها در اين اردوگاه نه داشتهاند و نه شنيدهاند. همان گونه كه روبرت فوريسون نيز اظهار داشته است:
«سالها، اما بيهوده به دنبال فقط يك بازمانده از بازماندگان اردوگاههاي جنگ بودم كه به چشم خود اتاقهاي گاز را ديده باشد... به حتي يك مدرك، فقط يك مدرك راضي بودم اما همين يك مدرك را نيافتم.»
علاوه بر اين، از ميان آن همه شهروندان آلماني، از اقوام و طوايف مختلف و نيز از ميان آن همه سربازان، افسران و فرماندهان نظامي آلمان كه بعضي از آنها در داخل اردوگاههاي اسيران نيز وظايف و مسؤوليتهايي را عهدهدار بودند، هيچكدام، حتي يك نفر تاكنون پيدا نشده است كه اتاقهاي گاز ادعايي را با چشم خود ديده يا اطلاعات و خبري درباره داستان كشتار اسيران ارايه كرده باشد. آيا همهي اين افراد با پايان جنگ نابود يا مفقود شدند؟ يا همهي آنها خود را مقيد و متعهد به حفظ اسرار اردوگاههاي آلمان هيتلري دانستهاند كه تاكنون حتي يك نفر از آنها زبان به اقرار و اعتراف نگشوده است؟ قطعاً اگر چنين شاهد و مدركي وجود ميداشت لزومي نبود تا سازمانها و كانونهاي صهيونيستي و متحدان آنها در غرب، طي پنجاه شصت سال گذشته به يك سري اوهام و يا مدارك خود ساخته و جعليِ فاقد اعتبار، متوسل شوند.منبع: پس پرده هولوکاست، محمد تقی تقی پور، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 95 تا 104 این مطلب تاکنون 2976 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|