نقد كتاب «آرامش و چالش» | اكبر هاشميرفسنجاني در سال 1313خ. در روستاي بهرمان از توابع رفسنجان متولد شد. در پنج سالگي به دليل نبود مدرسه در روستا به مكتب رفت. وي تا چهارده سالگي علاوه بر آموزش تحصيلات ابتدايي در كارهاي كشاورزي به پدرش ياري ميداد، سپس براي آموختن دروس حوزوي راهي قم شد و تحت نظر حضرات اخوان مرعشي كه از خويشاوندان به حساب ميآمدند تحصيل را آغاز كرد. بعد از چند سال به اتفاق محمدجواد باهنر كه او نيز در زمره شاگردان امام به حساب ميآمد مكتب تشييع را راهاندازي كرد. وي پس از رحلت آيتالله بروجردي و فراهم شدن زمينه مرجعيت آيتالله خميني در كنار ايشان به فعاليتهاي سياسي ادامه داد. در فروردين سال 1342 در پي يورش نيروهاي امنيتي به فيضيه، از جمله طلبههايي بود كه به سربازخانه اعزام شد. بعد از حوادث 15 خرداد از سربازخانه گريخت و به جمع علماي مهاجري كه به منظور دفاع از امام در تهران گرد آمده بودند پيوست. در پي شكست برنامه رژيم پهلوي براي اعدام امام در مقام مرجعي مقتدر، محبوب و بهرهمند از پشتيباني بيدريغ اقشار ميليوني مردم، زمينهاي براي شكلگيري تشكلي به نام «جمعيت اصلاح حوزه» فراهم شد. در پي تبعيد امام و قتل منصور در اسفند 1343 دستگير شد و به مدت پنج ماه در بازداشت به سر برد. در سال 1345 به سبب تحت تعقيب بودن، مدتي در تهران با آيتالله خامنهاي به طور نيمه مخفي زندگي كرد، اما در نهايت در تاريخ 20/8/1346 مجدداً دستگير و با وساطت آيتالله سيد احمد خوانساري آزاد شد. ادامه فعاليتها، سخنرانيها و روشنگريهاي وي موجب دستگيرياش در تاريخ 14/7/1350 ميشود و وي ماههاي نخستين از سال 1351 را نيز در زندان قزلقلعه پشت سر ميگذارد كه با فاصله اندكي از آزادي در رفسنجان بازداشت و پس از چند روز زنداني بودن در كرمان به قزلقلعه تهران انتقال مييابد و چهل و پنج روز در در زندان انفرادي ميماند. در سال 1353 نيز در سفري به نوق در رفسنجان دستگير و پس از حدود پنجاه روز آزاد شد. در سال 1354 دو سفر چند ماهه به خارج كشور داشت كه در جريان يكي از اين سفرها در عراق به ديدار امام نيز نائل آمد. وي در بازگشت از سفر دستگير شد و تا پاييز 1357 در زندان به سر برد و سرانجام در جريان اوجگيري نهضت اسلامي مردم ايران آزاد شد.در آستانة پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت شوراي انقلاب درآمد و در سال 1358 معاونت وزارت كشور را نيز به عهده گرفت. آقاي هاشمي رفسنجاني در اولين دوره انتخابات مجلس به نمايندگي از طرف مردم تهران انتخاب شد و از سوي نمايندگان ملت مسئوليت رياست مجلس را به عهده گرفت.ايشان در همين حال به عنوان يكي از اعضاي شوراي عالي دفاع محسوب ميشد. وي در سال 1362 به عنوان مسئول عمليات جنگ از سوي امام برگزيده شد كه تا پايان جنگ اين مسئوليت را به عهده داشت.آقاي هاشميرفسنجاني در سال 1368 در پنجمين دوره انتخابات رياستجمهوري از سوي مردم برگزيده شد و براي دو دوره در اين سمت باقي ماند. ايشان هماكنون رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام را برعهده دارد.
نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
كتاب «آرامش و چالش» را هم به لحاظ مفهوم عنوان آن و هم به لحاظ محتواي متن بايد بحق منعكس كننده و ترسيمگر ابعاد مختلف حوادث سال 1362 دانست؛ سالي كه امام در سرآغاز آن مسئولان را به پرهيز از اشرافيگرايي و خوي كاخنشيني دعوت نمود و در پايان آن برخي اختلافات سليقهاي تأثيرات منفي خود را حتي در ناكاميهاي جنگ جلوهگر ساخت. به عبارت ديگر، از يك سو «آرامش» رهايي از تهديدات جرياناتي چون مجاهدين خلق و متحدش بنيصدر، بروز پديده شوم رفاهطلبي را در ميان مسئولان دامن زد و از سوي ديگر «چالش»هاي نه چندان مبنايي، بلكه صرفاً اختلاف نظرهاي كارشناسانه و ديدگاهي، بهانهاي براي حذف مخالف فكري از حوزه قدرت توسط جناحهاي رقيب گشتند.جناب آقاي هاشميرفسنجاني در اين سال علاوه بر وظايف رسمي خود در مقام رياست مجلس شوراي اسلامي و تلاشها و فعاليتهاي گسترده در پشت صحنه سياست، مسئوليتهاي جديدي را نيز پذيرا ميشود كه از آن جملهاند عضويت در شوراي سياستگذاري صداوسيما، فرماندهي عمليات جنگ و ... در اين ميان دو واكنش به ثبت رسيده در اين كتاب نسبت به پذيرش مسئوليتهاي جديد براي خواننده قابل تأمل مينمايد: نخست واكنش خانم عفت مرعشي (همسر آقاي هاشميرفسنجاني): «در جلسه علني، انتخابات براي تعيين نمايندگان مجلس در شوراي سرپرستي صداوسيما برگزارشد. به امر امام، من پيشنهاد كانديداتوري را پذيرفتم؛ خودم مخالف بودم، ولي ميدانم به خاطر مشكلاتي كه پيش آمده، راهحل همين است و نظر امام صائب است. قرار است از دولت و شوراي عالي قضايي هم، سران انتخاب شوند... شب در خانه عفت هم از اين انتخاب من، ناراضي بود، اعتراض كرد؛ به اوقات تلخي كشيد شام نخورده خوابيدم…»(ص235)اين واكنش اعتراضآميز خانم عفت مرعشي در برابر تبعيت همسرش از يك امر امام با هر انگيزهاي صورت گرفته باشد (چه در مخالفت با تضعيف آقاي محمد هاشمي و چه در مخالفت با گسترش اشتغالات همسر) به حدي است كه صبح روز بعد بدون خداحافظي براي يك سفر خارجي راهي فرودگاه ميشود. خواننده زماني كه شاهد چنين چالشهايي در كانون خانواده آقاي هاشمي است ميتواند برخي مشكلات بعدي را به خوبي ريشهيابي كند. هرچند صاحبنظران مسائل تاريخي در بررسي رخدادهاي سالهاي اوليه انقلاب در مقام تحسين دقت نظر اين شخصيت برجسته انقلاب در امور خانوادگي خود برميآيند، بويژه آنجا كه ميخوانند: «فائزه مايل است با شوهرش دكتر حميد كه به انگلستان ـ براي شركت در كنفرانس پزشكي ميرود ـ سفر كند؛ موافقت ندارم...» (ص374) اما بخوبي درمييابند كه وي در اين زمينه با چالشي جدي در داخل كانون خانواده مواجه است؛ چالشي كه عواقب آن بعدها در تنظيم نگاه بيروني به جناب آقاي هاشمي بيتأثير نبود.دومين واكنش در قبال پذيرش مسئوليتي مضاعف يعني «فرماندهي عمليات جنگ»، مربوط به خود آقاي هاشمي است: «با توجه به مشكلاتي كه در كار جنگ در اثر اختلاف نظرها به وجود آمده است، پذيرفتن مسئوليت و اداره جنگ را يك فداكاري بزرگ ميبينم كه صرفاً به خاطر نجات جنگ از بنبست و رد نكردن خواست امام است.»(ص496)هرچند بايد اذعان داشت پذيرش چنين مسئوليتهايي در آن ايام به معناي آبرو و حيثيت خويش را در گرو آن نهادن بود، اما خواننده كتاب خاطرات آقاي هاشمي شايستهتر ميبيند كه خود در اين زمينه به قضاوت بنشيند تا اينكه از زبان ايشان اين توصيف منطبق با واقعيت را دريافت نمايد. اين احساس نه چندان قابل بيان، زماني تشديد ميشود كه چنين مسائلي در كتاب تكرار ميگردد:« تعدادي از نمايندگان، نظر مخالف با پذيرفتن فرماندهي جنگ از سوي من مطرح كردند... جواب من اين است كه چه پيشنهادي براي كم كردن اختلاف و فعال كردن جبهه و رسيدگي به اين مهمترين مسئله كشور دارند و اينكه با خواست صريح امام، چگونه ميشود نپذيرفت؟ اگر آبرويي كه داريم براي حل مشكلات نظام صرف نشود، جواب خدا و وجدان را چه بدهيم؟»(ص535)همانگونه كه اشاره شد، پذيرش چنين مسئوليتهاي خطيري قطعاً حس فداكاري و ايثار چشمگيري را ميطلبيد و بيترديد آيندگان در برابر تلاشها و از جان گذشتگيهاي همه رزمندگان و در رأس آنها فرماندهي عمليات جنگ كه در برابر متجاوزان و حاميان مقتدر آنها مردانه ايستادند و تماميت ارضي كشور را دليرانه پاس داشتند، همواره خود را مديون خواهد دانست. اما بين وظيفه نسل حاضر و آيندگان در قبال چنين ايثارگريها و عملكردهايي كه ميتواند متأثر از برخي باورهاي شخص ايثارگر صورت گيرد، ميبايست تفاوت قائل شد.به نظر ميرسد تقويت يك احساس مطابق با واقعيت نزد جناب آقاي هاشمي ـ كه ديگران بايد به آن اذعان داشته باشند ـ موجب بروز مسائلي گرديده كه بدون شك بيتأثير در روند جنگ نبوده است: «براي اولين بار، بحث مهمي را با آنها (در جمع فرماندهان قرارگاه نجف) در ميان گذاشتم كه عكسالعملهاي متفاوتي داشت؛ بعضي پسنديدند و بعضي نپسنديدند. گفتم، نظر من و بعضي از مسئولان رده بالاي نظام اين است كه اگر يك عمليات موفق در داخل خاك عراق انجام دهيم و منطقهاي از دشمن را تصرف نماييم كه با آن بشود بعد از ]پذيرش] آتشبس، بر عراق فشار آوريم و حقمان را بگيريم، بايد با آتشبس موافقت شود. اين منطقه ميتواند همان باشد و چون هنوز چيزي در دست نداريم، مناسب نيست ولي اگر اين هدف تأمين شود، قابل طرح با امام است. آنها كه مخالف بودند، گفتند شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» يا «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» تبديل به «جنگ جنگ تا يك پيروزي» شده و گفتند اظهار اين نظر، ممكن است باعث دلسردي رزمندگاني شود كه براي رسيدن به كربلا و قدس ميجنگند. موافقان هم خوشحال شدند...»(ص502) همچنين بحث مشابهي در قرارگاه كربلا نيز مطرح شد: «بعد از مغرب به قرارگاه كربلا رسيديم. نماز جماعت خوانده شد. براي حضارـ فرماندهان ـ صحبت كردم و باز مسئله عمليات سرنوشتسازي كه ميتواند جنگ را تمام كند، مطرح كردم. آن گونه كه انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نيفتاد. معلوم ميشود، مسئله مهم براي بسياري از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چيز هم، همين را نشان ميدهد و شايد به همين جهت، امام موافق طرح ختم جنگ نيستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نميآورند.»(ص504) در اينجا قصد بررسي درستي يا نادرستي چنين فكري را براي تآمين منافع ملت ايران در قبال هجمه گستردهاي كه به آب و خاكش صورت گرفته بود نداريم، همچنين معتقد نيستيم كه حتي در مسائل حساسي چون جنگ نميتوان و نبايد نظرات متفاوت را مطرح ساخت، اما آنچه احتمالاً به آقاي هاشمي اجازه ميدهد قبل از هماهنگي با فرماندهي كل قوا (كه مسئوليت تعيين استراتژي جنگ را به عهده دارد) چنين بحثهايي را در جمع فرماندهان عملياتي مطرح سازد، قطعاً ايثارگريهاي ايشان در مقاطع مختلف انقلاب و از آن جمله جنگ بوده است. بايد دريافت كدام اولويتها در ذهن چنين شخصيتي موجب ميشود كه ضرورت توجه به سلسله مراتب در اين زمينه مدنظر قرار نگيرد. همان طور كه فرمانده محترم عمليات وقت به آن اذعان دارد طرح اين مسئله براي اولين بار در ميان فرماندهان عملياتي، تبعات غيرقابل كتماني داشته است. پرداخت چنين هزينهاي در صورتي كه تغيير استراتژي جنگ مراحل خاص خود را طي ميكرد كاملاً مقبول بود، اما توضيحات بعدي صاحب خاطرات مشخص ميسازد كه ايشان بعد از طرح اين مسئله در ميان فرماندهان موضوع را با امام مطرح ميسازد و با همان لبخندهاي معنادار امام كه نمونه ديگر آن در ص 242 نقل شده مواجه ميشود: «خدمت امام رفتم. گزارشي از وضع جنگ دادم. امام نگران بودند؛ از طرف آقاي صياد ]شيرازي] گزارش ناراحت كنندهاي دريافت كرده بودند. با توضيحات من، تخفيفي حاصل شد. براي امام، اهداف مهم عمليات را توضيح دادم. ايشان هم نظرشان اين بود كه قطع جاده بصرهـ بغداد، ضربه غيرقابل جبراني به بعث عراق وارد ميكند. به ايشان گفتم من از رهگذر اين اهداف به ختم جنگ ميانديشم. ايشان لبخندي زدند و جوابي ندادند.»(ص517) همچنين آقاي هاشمي مشخص نميسازد كه چنين بحثي را در شوراي عالي دفاع مطرح كرده است يا خير و «مسئولان رده بالاي نظام» موافق با ايشان چه كساني بودهاند؟بايد اذعان داشت جناب آقاي هاشمي خود ازجمله كساني است كه از نتيجه لطماتي كه به جايگاه رهبري يك جامعه انقلابي وارد ميآيد بشدت متأثر بوده است. براي نمونه: «مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطيل است. بسياري از نمايندگان به مكه ميروند؛ كار خوبي نيست. تبعيض است و بدنامي دارد.»(ص257) دقيقاً در مورد همين موضوع كه آقاي هاشمي در سال 1362 از آن به عنوان تبعيض و بدنامي ياد ميكند امام در سال 1361 رهنمودهاي صريحي داشتند كه توجه به آن ميتواند بسيار آموزنده باشد: «سهشنبه 9 شهريور... نمايندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و كارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداري صحبت كردم و سپس امام صحبت كردند و از تصميم جمع زيادي از نمايندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مكه انتقاد كردند.» (كتاب پس از بحران، كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 1361، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم 1380 ـ ص236) امام در اين سخنراني عمومي ميفرمايند: «الان چند روز است كه به من مكرر گفته شده است كه دارد مملكت براي اين توجهي كه دارند به سفر حج، فلج ميشود، وكلاي مجلس ميخواهند همه مشرف، 140 نفر يا بيشتر مشرف بشوند، البته عذر دارند، ميگويند آقاي هاشمي فرمودند كه اين تعطيلي آنهاست، لكن ما فكر اين بكنيم كه ما امروز تعطيل داريم؟ ما امروز در اين وضعي كه كشور ما دارد، استفاده از تعطيلي كنيم.»(صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي حضرت امام خميني(ره) ـ سازمان مدارك فرهنگ انقلاب اسلامي، جلد نهم ـ ص515)حال به منظور كسب يك تجربه بايد ديد واكنش جناب آقاي هاشمي در قبال اين تشخيص دقيق انحراف در مراحل اوليه چه بوده است: «چهارشنبه 10 شهريور ... عصر هيئت رئيسه جلسه داشت و درباره مجلس با توجه به اظهارات امام كه از سفر مستحب حج منع كرده بودند و تعطيلي مجلس را زير سئوال برده بودند، بحث شد. ديديم كه به خاطر حج واجب، بيش از هشتاد نماينده مشرف خواهند شد و چارهاي جز تعطيل نداريم. قرار شد كه سه هفته تعطيل داشته باشيم...(كتاب پس از بحران، كارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 1361 ـ انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب ـ چاپ دوم 1380 ـ ص237)و در ادامه آقاي هاشمي در جلسه علني از موضع خود در برابر نظر امام اين گونه دفاع ميكند: «در جلسه علني امروز راجع به تعطيل سه هفتهاي مجلس و سفر نمايندگان به مكه صحبت كردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمايندگان، علل اين تعطيل را توضيح دادم.»(همان منبع ص240) و در پاورقي ذيل همين مطلب آمده است: «1ـ در بخشي از اين نطق آمدهاست: «من با صراحت گفتم كه اگر حج واجب باشد هيچ كس حق ممانعت را ندارد؛ آقاياني كه واجب است مكه بروند، حتماً بروند و جلويشان گرفته نشود، خودشان هم نميتوانند منصرف شوند چون وظيفه است و اگر با رفتن آقايان امكان ادامه كار مجلس نيست بعضي آقاياني كه در كشور هستند در محلهاي انتخابيشان و يا در جاهاي ديگر كه امروز حضورشان نياز است خدمت كنند و برنامهتان را بهم نزنيد.»(هاشميرفسنجاني، نطقهاي قبل از دستور سال 1361، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، 1380)به اين ترتيب اين «بدنامي» تا بدان جا تداوم مييابد كه هر ساله در موسم حج، كشور به صورت نيمه تعطيل درميآيد و امور مربوط به جامعه و مردم براي نزديك به يك ماه مسكوت ميماند. در چنين ايامي به مراجعان دواير مختلف به صراحت گفته ميشود كه مسئول مربوطه به زيارت خانه خدا مشرف شده است و براي پيگيري موضوع مورد نظر بايد تا پايان ماه ذيالحجه صبر كنند. در سالهاي بعد از 1362 بتدريج ستادهاي حج و بعثه در مكه و مدينه تبديل به اقامتگاههاي مجلل زيارتي براي مسئولان شده است كه با استفاده از بودجه عمومي، هر ساله با حضور در سرزمين وحي توفيق تقرب به باري تعالي را مييابند! اين ميهمانان ويژه خانه خدا اصولاً با شرايط سخت جغرافيايي عربستان مواجه نميشوند، زيرا با وسائل حمل و نقل ويژه تردد ميكنند و در حالي كه حجاج با هر وعده غذا صرفاً يك نوع ميوه دريافت ميدارند، گاهي حتي بيشتر از پنج نوع ميوه و انواع و اقسام آب ميوه آنهم بهوفور در اختيار دارند تا بتوانند از معنويت اين سفر بهره كافي و وافي ببرند! آيا اگر در چنين شرايطي فردي از آقاي هاشمي بپرسد كه چگونه ميتوان روند اين «بدنامي» را متوقف ساخت پاسخي دريافت خواهد كرد؟ نكتهاي كه در نوع استدلال آقاي هاشمي در مخالفت با نظر امام مبني بر صحيح نبودن تعطيلي مجلس به خاطر سفر نمايندگان به حج خودنمايي ميكند، نحوه نگرش ايشان به يك سيستم است. معلوم نيست ايشان با چه ذهنيتي از حدود اختيارات ولايت فقيه، در صحن مجلس چنين اظهار ميدارند كه: «اگر حج واجب باشد هيچ كس حق ممانعت ندارد». اين در حالي بود كه مخالفت امام با تعطيلي مجلس به خاطر تشرف جماعتي از نمايندگان به خانه خدا، تنها در حد اختيارات يك مدير معمولي به منظور اداره يك سيستم و يك مجموعه قرار داشت. به عبارت ديگر، حتي در يك سيستم عادي، به صورت كاملاً منطقي يك مدير ميتواند براي جلوگيري از تعطيل شدن امري از امور مربوط به مردم و جامعه، اجازه تشرف به حج را به برخي از افراد مستطيع به لحاظ مالي و جسمي ندهد و اصولاً اخذ چنين اجازهاي، خود يكي از شرايط استطاعت به حساب ميآيد.جناب آقاي هاشمي البته در موارد فراواني، آن گونه كه از يك پيرو ولايت و رهبري انتظار ميرفته عمل كرده و با استنباطات دقيق از منويات ايشان به مياديني سخت ودشوار وارد شده كه از آن جمله است: «... شب از دفتر نخستوزير اطلاع دادند كه آيتاللهالعظمي نجفي ]مرعشي] در قم به شهرباني گفتهاند كه اجازه بدهند، قمهزني انجام شود. از من نظر خواستند و من از بيت امام كسب تكليف كردم. احمدآقا گفت، امام سال گذشته منع كردند اما امسال دخالت نميكنند. صلاح نميدانند در مقابل آقاي نجفي ]مرعشي] موضع بگيرند. من خودم با توجه به منع سال گذشته با مسئوليت خودم به نخستوزيري گفتم، جلوگيري شود...» (صص338ـ337)در عين حال بايد گفت متأسفانه اين روحيه يعني پيشگامي در پيشبرد منويات، انديشه و رهنمودهاي امام هرچه از مبدأ انقلاب دور ميشويم، افول بيشتري مييابد. در سالهاي اوليه انقلاب نيروهاي مؤمن و دلسوز تلاش بسياري داشتند تا با خطرپذيري از دغدغههاي رهبري بكاهند، اما بتدريج محافظهكاريها و مصلحتسنجيهاي شخصي موجب گشت تا در واقع رهبري جامعه را با انبوهي از مشكلات تنها گذارند. البته هر زمان كه رهبري خواستار برچيده شدن يك ناهنجاري از جامعه اسلامي ميشدند، افراد و گروههايي با بيانيههاي رنگارنگ به حمايت از آن ميپرداختند، اما كمتر حاضر به مقابله با مصاديقي از آن ناهنجاري بودند. اين انتظار كه رهبري علاوه بر ترسيم كلي تهديدات و ناهنجاريها در مقام مواجهه با تك تك موارد و مصاديق تخلف برآيد، به طور قطع يا ناشي از تصوري غلط از يك سيستم است يا ناشي از رشد آفت فرصتطلبي و مصلحتانديشي. اين گونه مصلحت انديشيها سبب شده است كه امروز حتي با مظاهر بارز تحجر و خرافات نيز مقابله درخوري صورت نگيرد. اين انتطار بحقي از شخصيتهايي چون آقاي هاشمي است تا همچون گذشته در برابر مسائلي كه به نام دين عرضه ميشود واكنش لازم را بروز دهد: «ساعت هشت و نيم صبح همراه با بقيه اعضاي شوراي سرپرستي صداوسيما به زيارت امام رفتيم. امام درباره اصلاح برنامه صحبت كردند و از كم محتوايي اخبار و ابتذال نمايشهاي عزاداري و وجود كمي موسيقي حرام انتقاد كردند.»(ص439) در طي سالهاي گذشته اين گونه توصيههاي صريح و روشن امام بويژه در مورد ابتذال نمايشهاي عزاداري كمتر پي گرفته شده است زيرا مقابله با عوامزدگي، عواقبي را در پي دارد كه موجب ميشود كمتر صاحبنظران، فقها و حتي متأسفانه مراجع به پالايش آنها از ساحت مقدس دين همت گمارند. آيا سكوت در برابر رشد چنين پديدههايي منجر به آن نميشود كه رهبري خود ناگزير به برخورد با آنها شود و چنانكه در مورد موضعگيري آيتالله خامنهاي در اين زمينه پيش آمد، متحجرين در قالب شبنامهها همه حملات تند و غيرمنطقي خود را در دفاع از قمهزني و تظاهر كاذب به ابراز ارادت به ائمه اطهار، متوجه ايشان كنند؟جناب آقاي هاشمي در اين كتاب همچنين ترجيح ميدهد از كنار مسائلي به صورت كاملاً اشارهوار عبور كند كه از آنجملهاند: « آقايان عبدالحميد، فرمد، محمود زاده، اخباري و فرزين ـ از دانشجويان مسلمان قبل از انقلاب در انگلستان ـ آمدند و مطالبي از دانشجويان آنجا گفتند؛ مهم و تازه نبود.»(ص468) با توجه به اين امر كه برخي از اين عزيزان كه از سردمداران تشكلهاي دانشجويي در قبل از انقلاب بودند خاطرات خود را در قالب تاريخ شفاهي بيان داشتهاند و موضوع بحث جلسه مورد اشاره را مشروحاً به ثبت رساندهاند، معلوم نيست چرا نام فردي كه بعد از انقلاب فرصتطلبانه از اعتبار شخصيتهايي چون آقاي هاشمي بهره گرفته است و افراد حاضر در جلسه مزبور شهادت به مسائلي در مورد وي ميدهند كه دستكم براي مسئولان كشور بايد قابل تأمل باشد (كما اينكه بعدها صحت شهادت آنها به اثبات رسيد) كتمان ميشود. همچنين در مورد ديگري جناب آقاي هاشمي نام فرد مورد بحث را مطرح ميسازد اما ذكري از ادله و اصولاً موضوع به ميان نميآورد: « آقاي ]سيدرضا] زوارهاي تلفني صحبت كرد. از اينكه جمعي از نمايندگان رسماً عزل ايشان را از شوراي سرپرستي صداوسيما درخواست كردهاند نگران بود. هيجده نفر ]از نمايندگان مجلس] نامهاي امضا كرده و درخواست عزل كردهاند. گفتم حتيالامكان جلوگيري ميكنم...»(ص462) در جاي ديگري مخالفان آقاي زوارهاي نود نفر اعلام ميشود ولي باز هم علت درخواست عزل آقاي زوارهاي مشخص نميشود. البته چون اين بار تعداد مخالفان بسيار قابل توجه است واكنش متفاوتي را شاهديم: «آقاي ربانياملشي آمد. از اينكه در مواردي، از تندروها حمايت ميكنم انتقاد داشت و از اينكه از آقاي ]سيدرضا] زوارهاي در مقابل مخالفان نود نفري ـ كه عزل ايشان را خواستهاند ـ حمايت كامل نكردهام، توضيحاتي دادم و گفتم ماها بايد فراجناحي عمل كنيم...»(ص538) بلاشك نود تن از نمايندگان مجلس براي عزل فردي از يك مسئوليت خطير ميبايست دلايل و مستنداتي داشته باشند كه اشاره به آنها براي جامعه بسيار ضروري مينمايد.در آخرين فراز از اين مقال ذكر اين نكته ضروري است كه نقد جامع عملكرد آقاي هاشميرفسنجاني در قالب خاطرات يكساله عليالقاعده ممكن نيست. به طور قطع عملكرد شخصيتهايي همانند ايشان به دليل برخورداري از اشتغالات و خدمات فراوان ميبايست به صورت يك مجموعه مدنظر قرار گيرد. همچنين در اين كتاب سهوهاي تاريخي نيز بعضاً رخ مينمايد كه از آن جمله ميتوان از مسائلي كه در مورد نامه هفت تن از وزراي منتقد عملكرد مهندس ميرحسين موسوي به امام، آمده است ياد كرد: «احمد آقا از نامه پنج ـ شش وزير به امام و اعلام استعفا بر اثر اختيار دادن امام به نخستوزير و رنجيدگي امام، خبر داد.»(ص191) در فراز ديگري در اين زمينه آمده است: «…دكتر ولايتي )وزير امور خارجه( آمد و برنامه سفرش به چند كشور آسيايي و آفريقايي را گفت. راجع به نامه هفت نفر از وزراء آقايان علياكبر پرورش (وزير آموزش و پرورش) حبيبالله عسگر اولادي (وزير بازرگاني) ـ ولايتي (وزير امور خارجه) ـ احمد توكلي (وزير كار و امور اجتماعي) ـ محسن رفيقدوست (وزير سپاه پاسداران) - علياكبر ناطق نوري (وزير كشور) به امام بحث كرديم؛ اشتباه بوده است...»(ص208) هفتمين نفر اين ليست كه از قلم افتاده آقاي مرتضي نبوي وزير پست و تلگراف و تلفن بوده است كه قطعاً به منظور اعلام استعفا خدمت امام اين نامه را امضا نكرده بودند بلكه صرفاً نوعي اعتراض به سياستهاي دولت و استفسار از ايشان بوده است. از اين جمع تنها آقايان عسگراولادي و توكلي استعفا دادند. در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه كتاب «آرامش و چالش» به دليل تعلق آن به شخصيتي كه در ريز مسائل كشور حضور تأثيرگذاري داشته است بدون ترديد ازجمله منابع بسيار ارزشمند براي تاريخپژوهان و محققان به حساب ميآيد. این مطلب تاکنون 3270 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|