ارزیابی ریشه های ناکامی جنبش مشروطه | دكتر مهدي صلاح ناكامي جنبش اصلاحات در ايران عصر قاجار تا مشروطه را بايد به ضعف مباني نظري و ناهمسازي آن با ساختارهاي اجتماعي ـ اقتصادي جامعه ايران و نيز عدم ظرفيت نظام استبدادي قاجار در پذيرش برنامههاي اصلاحات درونساختاري نسبت داد كه سرانجام در جامعه نخبگان ايراني بويژه آنهايي كه زندگي در مغرب زمين را با فرهنگ آن تجربه كرده يا به فرهنگ تازه غربي آشنا بودند، اين انديشه را تقويت كرد كه ايران هنگامي از امنيت، آسايش، حيثيت بينالمللي، ثبات و ترقي، برخوردار خواهد شد كه بنيانهاي استبداد فروريزد و يك نظام مشروطه دمكراسيگونه غربي جايگزين آن گردد.
دغدغة تحديد نظام استبداد بر محوريت قانون مبتني بر عدالت، بدون فراهم شدن شرايط ساختاري لازم، برخي از پيشگامان نوگرايي را به اين نتيجه رسانيد كه تبيين مباني و نظامات غربي و مدرن بدون آشتي دادن آن با مفاهيم مذهبي و سنتي در جامعه ايراني، كاري عبث و بيفايده است. بنابراين اولين گامها در تبيين مفاهيم نوين و همسانسازي آن با مفاهيم ديني برداشته شد. پيشگامان اين طرز فكر، نوگراياني همچون ملكم خان و يوسفخان مستشارالدوله بودند كه انديشههاي ليبرالي خود را در قالب مفاهيم مأنوس ديني تنظيم نمودند تا از رهگذر همراهي علماي نوانديش، تودههاي مردم را با خود همراه سازند. اين دسته را ميتوان واقعگرايان مصلحتانديش ناميد. اينان مفاهيم سياسي ـ اجتماعي مغربزمين از قبيل اومانيسم، دمكراسي، پارلمانتاريسم و بويژه قانونگرايي را وارد فرهنگ سياسي جامعه ايران كردند و از اين حيث بيشترين تأثير را در آشنايي ايرانيان با مفاهيم نوين سياسي ـ اجتماعي مغرب زمين برجاي گذاردند.
دسته دوم از متفكران مشروطهخواهي، نوانديشاني همچون آخوندزاده و طالباُف بودند كه در تبيين مباني ليبراليزم به همان راهي رفتند كه انديشمندان عصر روشنگري در اروپا رفته بودند. اين عده بدون در نظر گرفتن ساختار اجتماعي ـ فرهنگي ـ اقتصادي جامعه ايران ميكوشيدند تا انديشههاي تازه غرب در عرصه سياست و اجتماع را با همان ماهيت غيرديني تبيين نمايند. نگاه سكولاريستي آنان در عرصههاي مذكور حداقل در مراحل اوليه جنبش و قبل از پيروزي تأثير بنياديني در جامعه نگذارد. اگرچه در مرحله تكوين دولت مشروطه بويژه در تدوين قانون اساسي مؤثر واقع شد. اين دسته را ميتوان آرمانگرايان سكولار ناميد.
و اما دسته سوم كه در تدوين ايدئولوژي مشروطهخواهي و جهت دادن آن به سمت انديشه ديني نقش داشتند و ميكوشيدند تا راه همسانسازي و تلفيق مفاهيم نو با مفاهيم ديني را هموار سازند، نوانديشاني ديني بودند. از نمايندگان اين گروه ميتوان سيدجمالالدين اسدآبادي، شيخ هادي نجمآبادي و سيد محمد طباطبايي را نام برد.
انديشههاي سيدجمال قبل از آنكه در ايران منتشر گردد در سرزمينهاي اسلامي از جمله مصر و شامات انتشار يافت. هر چند وي به صورت مستقيم به مشروطه اشاره نكرده، حكومتي نيكخواه و روشنگر را مناسب حال مردم خاورزمين و از جمله ايران ميدانست؛ اما مبارزه سرسختانه او عليه استبداد داخلي و استعمار خارجي و رواج روح وطندوستي و ترقيخواهي در جامعه اسلامي باعث شد تا وي نقش بسيار مهمي در بيدارگري جامعه اسلامي ايفا كند. به طوري كه در عثماني، ظهور فكر مشروطهخواهي و ترقيخواهي با نام سيدجمال همراه شد و از اين رو در ايران نيز بروز فكر مشروطهخواهي نميتواند بينام سيدجمال مطرح گردد. بويژه آنكه وي و ديگر علماي نوانديش، پلي بين نوانديشان دسته اول با تودههاي مردم برقرار ساختند و در بسيج تودهاي براي دفاع از مشروطهخواهي مؤثر واقع شدند. ارتباط بين نوانديشان دسته اول با اين گروه كه در اصل تاكتيك مبارزاتي به شمار ميرفت سرانجام موجب بروز تطبيق ناصوابي بين موازين مشروطه غربي و موازين اسلامي شد و برداشت ناصواب از معنا و مفهوم واقعي و حقيقي مشروطه را به همراه آورد و بسياري از علما را حداقل در برههاي، در زمره مدافعان سرسخت مشروطه غربي قرار داد. هر چند در نهايت نه مشروطه به مفهوم دقيق غربي آن در ايران تحقق پيدا كرد و نه شكل ديني شده آن توانست تفسيري صحيح و پيوندي عميق با مباني معرفتي دين بيابد. ناهماهنگي بين بنيانهاي معرفتي اين دو حوزه نتيجهاي جز تشتت آراء، افكار و عملكرد در جامعه ايران به دنبال نداشت به طوري كه كمتر از دو دهه بعد، نظام نيمبند مشروطه با نظام استبدادي و شبه مدرنيستي رضاخان پيوند خورد.منبع:جریانهای فکری مشروطیت ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، این مطلب تاکنون 3335 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|