روایت کیانوری از سرسپردگی پهلوی ها به انگلیس | محمدرضاپهلوی بازگشت خود را به تخت شاهي مديون انگليسيها و آمريكاييها ميدانست، در مسايل نظامي و سياست كلي از آمريكا حرفشنوي داشت، ولي پايگاه عمدة حكومت خود را انگلستان ميدانست. گوياترين نشانه براي اين ادّعا، برگزيدن نخستوزيران او، چه پيش از كودتاي 28 مرداد و چه پس از كودتا تا زمان پيروزي انقلاب است. در اين سي و هفت سال، غير از دوبار، احمد قوام و يكبار علي اميني، كه از سوي آمريكاييها و هربار براي مدّت كوتاهي، به او تحميل شدند و نيز دكتر مصدّق ، همه نخستوزيران برگزيده شده از سوي محمّدرضا، از سرسپردگان شناخته شده و بيچون و چراي امپرياليسم انگليس بودند. سهيلي، حكيمي، صدرالاشرف، ساعد مراغهاي، زاهدي، علاء، اسدالله علم، حسنعلي منصور، منوچهر اقبال، شريفامامي، اميرعباس هويدا و...
مجموعهاي از سياستهاي امپرياليسم در تحوّلات ايران نقش داشتهاند امّا با اين وجود بعضيها مطرح ميكنند كه رضاخان ايران را از دورة عقبماندگي زمان قاجار، نجات داده و تغييراتي را باعث شده، مثلاً كارخانجات احداث كرد.
رشد اقتصادي و فرهنگي، یک پديدة جهاني در دنیای پس از جنگ اوّل، در كشورهاي مستعمره و نيمهمستعمره بود. با پيدايش اتّحاد جماهير شوروي و پيشرفت مناطق عقب افتاده امپراتوري روسيّه مانند جمهوريهاي آسياي مركزي و جمهوريهاي سيبري غربي و قفقاز، ممكن نبود كه بتوان ايران را در عقبماندگي دوران قاجار نگه داشت.
جواهر لعل نهرو، نويسنده كتاب «كشف هندوستان» در مقدمه کتاب خود مينويسد: ما وقتي به بعضي از كشورهاي شرقي ميانديشيديم كه به جلو ميتاختند، پيش از همه، سرمشق اتحاد شوروي در برابرمان بود كه در دوران بسيار كوتاه دو دهه، با وجود گرفتاري در جنگها و كشمكشها، در مقابل مشكلات به پيشرفتهاي عظيم و شگرف نائل شده بود، بعضيها مجذوب كمونيسم شده بودند، بعضي ديگر به كمونيسم توجهي نداشتند، اما پيشرفتهاي سريع اتحاد شوروي در آموزش و فرهنگ و واقعيتهاي پزشكي و سلامتي جسمي و در حل مسئله مليتها و كوشش فوقالعادهاي كه براي بوجود آوردن دنيائي نو از بقاياي كهنه مبذول ميداشت، همه آنها را به تحسين و ستايش واميداشت.
نمونه ديگري كه در برابر چشم مردم و به ويژه قشر بالاي جامعه و روشنفكران ايران بود، كشور همسايه ما تركيه بود كه مسافرت به اروپا تنها از آنجا ممكن بود. در تركيه، پيش از كودتاي 1299 ايران، با تلاش جمعی از افسران به رهبري كمال پاشا «آتاتورك»، یک رژيم نظامي جانشين امپراطوري پوسيده و فاسد عثماني شد و با سرعتي به مراتب بيشتر از ايران، آن هم با امكانات كمتر، در راه توسعه و پيشرفت گام گذاشت.
آنچه مهم است اين نيست كه چه كارهائي در ایران انجام گرفته، بلكه مهم اين است كه بدانیم چه امكاناتي در اختيار دولت رضاخان بوده و تا چه حد از اين امكانات به سود پيشرفت جامعه بهرهگيري شده است. مهمترين منبع درآمد ملي ما نفت بود، كه رضاخان آن را دو دستي به انگليسيها تسليم كرد و از درآمد نفت حتي يك ليره هم براي اصلاحات اجتماعي به مصرف نرسيد و تمام آن براي خريد جنگافزار تسليم كشورهاي اروپائي شد.
دربارة ساختمان «كارخانه»، تنها دو كارخانه، يكي پارچهبافي نخي در قائمشهر و يكي كارخانه ابريشمبافي در چالوس، با بودجه دولت و در املاك غارتي رضاخان احداث شد و ديگر كارخانهها، كه مهمترين آنها پارچهبافيهاي اصفهان بودند، مربوط به بخش خصوصي بود هزينه احداث كارخانه سيمان شهرري و كارخانه قند كهريزك نيز مانند راهآهن، از درآمد قند و شكر و دخانيات (با بالابردن قيمت محصولات آن) از كيسةخالي اكثريت مردم بيرون كشيده شد. اگر پيشرفت صنعتي ايران را با هندوستان مقايسه كنيم خواهيم ديد كه از هر جهت در دوران استعمار بريتانيا در هندوستان، مؤسسات صنعتي به مراتب بيشتري، با سرمايههاي انگليسي و مقداري با سرماية سرمايهداران هندي، ساخته شد كه به نسبت از ايران بسيار بيشتر است. از لحاظ فرهنگي هم اقدامات دوران رضاخان بسيار ناچيز بود. در زماني كه در جمهوريهاي آسياي مركزي ، بيسوادي اكثريت مردم، كه به مراتب از اين لحاظ از ايران عقبافتادهتر بودند، در مدت كوتاهي ريشهكن شد، تلاش در ايران بسيار ناچيز بود.
مدافعان رژيم رضاخان، تأسيس دانشگاه و فرستادن 500 نفر دانشجو به اروپا را به رخ ما ميكشيدند. باز هم درست اين است كه در همين زمينه هم بين ايران و تركيه مقايسه شود، با توجه به آمار دقيق دربارة نفوذ امپرياليسم انگليس در دستگاه دولتي ايران، كافي است به فهرست سياستمداران و وكلاي مجلس نگاهي انداخته شود تا فراواني وابستگان به «فراماسونري» (فراموشخانه) را در فهرستهاي منتشر شده ببينيم. فراماسونها، (تقريباً همگي آنها) به دستگاه «ماسوني» انگلستان، كه در ظاهر پادشاه انگلستان و در عمل، سازمان جاسوسي خارجي (ام.آي.6) در رأس آن قرار داشت، مربوط بودند.
اکثر نويسندگان، به اين نكته مهمّ عملكرد رضاخان، كمترين اشارهاي ندارند كه او اساساً تربيت وليعهدش (محمّدرضا) را به انگليسيها سپرده بود و آنها هم از همان روز اوّل ورودش به مدرسه اشرافي در سوئيس، جاسوس خود «پرون» را به عنوان راهنما، به او چسباندند. همه ميدانند كه پرون، تا پايان، نزديكترين همدم و مشاور محمّدرضا بود. اين شخص هم در دربار رضاخان و هم پس از آن در دربار محمّدرضا، پس از شاه، مقام اوّل را داشت و خواهران و برادران شاه، هم از او حساب ميبردند. در خاطرات ارتشبد فردوست، دربارة نقش اين جاسوس انگليسي، به اندازة كافي افشاگري شده است.
در دوران ديكتاتوري محمدرضا، يعني از 1328 تا 1357، وضع ایران به مراتب از دوران پدرش بدتر و غارت و چپاول ثروت ملي چه از سوي خود محمدرضا و برادران و خواهرانش و چه از سوي خارجيها به مراتب شديدتر شد. در آن دوران بخش عمدهاي از درآمد ملي، از بين رفت و نيست و نابود شد. آنهم يا براي خريد تسليحات و يا براي استخدام كارشناسان آمريكائي كه در ايران بودند و با حقوق گزاف، زندگي شاهانه ميكردند. هيچ معلوم هست كه در آستانه انقلاب چه ثروت عظيمي از كشور خارج و به آمريكا و اروپاي غربي منتقل شد؟
مطلب ديگري كه دربارة اين پنجاه سالة رژيم پهلويها بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اين رژيم، هيچوقت يك پايگاه مردمي در درون كشور نداشت. نه در دوران رضاخان و نه در دوران محمدرضا. پايگاه مردمي رژيم محمدرضا پهلوی در تمام اين دوران، همان بود كه در 28 مرداد 1332 به ميدان آمد، يعني اوباش و چاقوكشان و فواحش، كه بخشي با پول و بخشي زير فشار مأموران شهرباني به خيابانها كشيده ميشدند. تظاهراتي كه به تمامي، فرمايشي بود و طي آن، مردم را مجبور به بستن دكانها و چراغاني كردن معابر و خيابانها ميكردند.
كساني كه يك طرفه برخورد ميكنند و مرتب تكرار ميكنند كه ايران در طي اين دوران چه پيشرفتهايي كرده است در حقيقت پوشش مناسبي ميسازند براي حقايق ديگري كه گفته نميشود، مثل پايگاه اصلي سياست رژيم پهلويها، وابستگي آنها به امپرياليسم و اثرات آن كه چگونه باعث از بين رفتن و غارت امكانات بسيار بسيار بزرگ كشور شده است. غارت به وسيله غارتگران امپرياليستي و يا نوچهها و وابستگان و عمّال داخلي آنان.منبع:«گفتگو با تاريخ ، مصاحبه با نورالدين كيانوري دبیر اول حزب توده» ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1386، ص 180 تا 187 این مطلب تاکنون 3526 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|