ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 100   اسفند ماه 1392
 

 
 

 
 
   شماره 100   اسفند ماه 1392


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
سهم انگليس در صعود و افول رضاخان

در جريان جنگ جهاني اول ، انگليسی‌ها پس از اشغال نظامي ايران، سعي کردند با فراهم آوردن زمينه سقوط کابينه صمصام‌السلطنه و انتصاب حسن وثوق، معروف به وثوق‌الدوله، در پُست نخست‌وزيري در اوت 1918 سلطه سياسي‌شان را نيز مستحكم‌تر کنند. بهترين توصيفی که می‌توان از دولت وثوق ارایه داد این است که دولت او يک دولت استبدادي غيرنظامي تحت حمايت انگلیس بود که قصد داشت کنترل دائم ايران و منابع اقتصادي آن، به ويژه نفتش، را به دست بگيرد و توسعه اقتصادي ايران را در راستاي منافع خويش هدايت کند. اجراي قرارداد 9 اوت 1919 با انگليس، کشور را رسماً به مستعمره انگليسی‌ها تبدیل می‌کرد؛ در اوايل سال 1920 ولي خصومت شديد مردم با انگليسی‌ها و مخالفتشان با قرارداد پيشنهادي کاملاً مشخص ساخت که اجراي اين موافقت‌نامه غيرممکن و تجربه دولت استبدادي غيرنظامي وثوق با شکست مواجه شده است.
با وجود اين، انگليسی‌ها با استقرار يک دولت استبدادي نظامي عملاً کنترل ايران و منابع آن را براي مدتي طولاني به دست گرفتند. اين استبداد نظامي با کودتاي 21 فوريه 1921 در ايران برقرار شد و در نتيجة آن يک افسر قزاق گمنام و تقريباً بي‌سواد از خانواده‌اي روستايي به مدت 20 سال ديکتاتور نظامي ايران شد. اين مرد همان رضاخان بود. در سال 1925، در نتيجه يک کودتاي انگليسي ديگر، طومار سلسله قاجار در هم پيچيد، و رضاخان شاه ايران شد. او به دنبال حمله نيروهاي متفقين در ماه اوت 1941، در سپتامبر همان سال به اجبار استعفاء داد و تحت‌الحمايه انگليس سوار بر يک کشتي انگليسي ايران را ترک کرد.
بر اساس ديدگاه سنتي نسبت به رضا شاه پهلوي و دوره تاريخي 1921 تا 1941، دوره فوق عصر پرافتخاري بود که در طول آن، به همت و جانفشاني يک سرباز دلاور و وطن‌پرست، به نام رضاخان پهلوي، يک ارتش ملي جديد شکل گرفت که ايران را متحد ساخت و آن را از تجزيه نجات داد. اين ارتش ملي، عشایر و ایلات ياغي و فئودال‌هاي غارتگر را سرکوب و مطیع دولت کرد. پس از جلوس رضاخان بر تخت سلطنت در سال 1925، ايران الگوي غرب را در پيش گرفت و سلطه روحانيت مرتجع ضعيف‌تر شد. زنان با کشف حجاب از قيد و بند رها شدند. کارخانه‌ها، جاده‌ها و خط آهن ساخته شد. دانشگاه تهران بنا شد. بر اساس همين ديدگاه، انگليس و روس در اوت 1941 خيانتکارانه به ايران حمله کردند و رضا شاه پهلوي، فرمانرواي لايق ايران را از تخت به زير کشيدند و از کشور بیرون راندند، و بدين ترتيب تراژدي بزرگي براي ايران رقم زدند.
بررسي اجمالي برخي از حقايق مهم اين دوره تاريخي، در همان ابتداي امر روشن مي‌کند که تعبير فوق چندان قرين واقعيت نيست. حتي نويسندگاني نظير سيروس غني، که از طرفداران رضا شاه هستند نيز به نقش تعيين کننده انگليس در به قدرت رسیدن رضا شاه اذعان دارند. «رهبر کبير» ايران در سال 1921 با يک کودتاي انگليسي به قدرت رسيد و سپس با يک کودتاي انگليسي ديگر به تختي جلوس کرد که روزي شاه عباس بر آن تکيه زده بود. شکي نيست که رضاخان مخلوق انگليسی‌ها بود. علاوه بر اين، در اوت 1941 که نيروهاي متفقين به ايران حمله کردند، همين ارتشِ به اصطلاح ملي مقاومتي در مقابل متجاوزان از خود نشان نداد. فرماندهان ارتش و بسياري از مقامات دولتي ترك خدمت كردند و فرار را بر قرار ترجيح دادند. شرم‌آورتر از همه اينکه، بعدها معلوم شد، خودِ رضاشاه نيز قصد پناهندگي به سفارت انگليس در تهران را داشته، انگليسيها به او جواب رد دادند. در نتيجه، با ذلت استعفاء داد و براي نجات جانش با يک کشتي انگليسي از ايران رفت، و بقيه عمر خود را تحت‌ حمايت انگليس سپري کرد.

منبع:رضاشاه و بريتانيا ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، بخش مقدمه

این مطلب تاکنون 3760 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir