در آستانه قرن جدید
در انتهای قرن چهاردهم هجری خورشیدی قرار گرفتهایم. قرنی که برای ایران و جهان بسیار پرحادثه بود. در این قرن شاهد سقوط دودمان ۱۳۰ ساله قاجار و ظهور و سقوط دودمان ۵۷ ساله پهلوی بودیم. در قرن چهاردهم، دو جنگ جهانی خانمان برانداز به وقوع پیوست و ایران اگرچه در هیچ یک از این دو جنگ مشارکت نداشت ولی صدمات و خسارات جبرانناپذیری را متحمل گردید. مرگ هولناک نیمی از جمعیت کشورمان بر اثر قحطی، تنها یکی از دستاوردهای جنگ جهانی اول بود. جنگی که ما در آن دخالتی نداشتیم و رسماً اعلام بیطرفی نیز کرده بودیم. این مصائب کم و بیش در خلال جنگ دوم جهانی نیز دامنگیر کشور ما شده بود. جنگ دوم نیز مانند جنگ اول ارتباطی به ایران نداشت ولی فقر، بیماری، ویرانی، قحطی و بیثباتی رهآورد آن برای کشور ما بود.
اگرچه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ناقوس مرگ حکومت قاجار را به صدا در آورده بود، ولی این حکومت نیمهجان و رو به احتضار تا روز نهم آبان ۱۳۰۴ که لایحه انقراض قاجارها در مجلس شورای ملی به تصویب رسید، کم و بیش رسمیت داشت. تاجگذاری رضاخان در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ در حقیقت تیر خلاصی بود بر پیکر سلسلهای که آقا محمدخان قاجار آن را در ۱۱۷۵ هجری خورشیدی تاسیس کرد بود.
از کودتای ۱۲۹۹ تا بهمن ۱۳۵۷ به مدت نزدیک به ۵۸ سال، ایران زیر سلطه خاندان پهلوی بود؛ خاندانی که پروندهاش را بیگانگان در ایران گشودند و مردم آن را بستند. از این رو آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی با نخستین روزهای حکومت کودتایی رضاخان پهلوی در ایران همراه بود. کسی که به مدد انگلیسیها آمده بود تا طرحها و برنامههای نیمهتمام آنان را که در سالهای پایانی عصر پر آشوب قاجار، متوقف مانده بود، به مقصد برساند.
رضاخان در سالهای حکومت خود جنایات بیشماری را علیه اقوام و عشایر کشور مرتکب شد. در جریان کشف حجاب، فجایع هولناکی را به راه انداخت که فاجعهی قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد (تیر ۱۳۱۴) نمونهای از آن بود. بسیاری از روحانیون، سیاسیون، نخبگان و حتی افراد خاصی که در تثبیت و تحکیم پایههای قدرت وی نقش اصلی را ایفا کرده بودند، قربانی شدند. ارتش و نیرویی که سبب این همه بی رحمی در کشور شده بود و نیمی از بودجه کشور را طی یک دوره بیست ساله به خود اختصاص داده بود، در اولین روزهای حمله متفقین به ایران (شهریور ۱۳۲۰) به یکباره فرو ریخت و رضاشاه توسط همان دولتی که به قدرت رسیده بود برکنار و تبعید شد.
دوران حکومت محمدرضا شاه نیز دوران پیگیری بخش دیگری از طرحهای استعمار بود. با این تفاوت که جای استعمار به ویژه از کودتای 28 مرداد 1332 به بعد، از انگلیس به آمریکا منتقل شده بود. محمدرضا که به هنگام تبعید پدرش یک جوان 22 ساله و بدون تجربه بود در آغاز کار، امور کشور را به دست سفارتخانههای دولتهای اشغالگر سپرد. از این رو پدیدههایی چون اشغال ایران و نفوذ سفارتخانههای خارجی در ارکان حکومت، قحطی، بیماری و نابسامانی در کشور، ناتوانی کابینهها و پراکندگی قدرت سیاسی، هرج و مرج در شهرها در سایه آزادی، امضای پیمان اتحاد سهگانه رهبران متفقین در تهران بدون اطلاع شاه، امتیازخواهی روسها از منابع نفت شمال، خارج نشدن قوای اشغالگر از خاک ایران در پایان جنگ جهانی، غائله خودمختاری آذربایجان و کردستان و .... سرفصلهای مهمترین حوادث تلخ ایران در اولین دهه حکومت محمدرضا پهلوی بود.(1)
دوران حکومت محمد رضا پهلوی به ویژه از دهه 1330 به بعد، شاهد سرکوب و قلع و قمع گروههای اسلامی و تشدید وابستگی به آمریکا بود. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ طرحی بود که با هدف پایان دادن به دولت ملی توسط آمریکا و با همکاری انگلیس در تهران به اجرا گذارده شد. این کودتا سرآغاز یک دوره ۲۵ ساله اختناق و فشار و ارعاب علیه مردم بود. در این دوره ساواک با حمایت و برنامهریزی اسرائیل و آمریکا در ایران شکل گرفت، طرح امریکایی «انقلاب سفید» به اجرا گذارده شد، ایران رسماً به اتحادیه نظامی غرب در منطقه با عنوان «سنتو» پیوست و عملاً به سپر حمایت از منافع آمریکا در برابر نفوذ کمونیسم در خاورمیانه تبدیل گردید.
شاه، کاری را که پدرش در مسجد گوهرشاد انجام داده بود، در مدرسه فیضیه قم تکرار کرد (خرداد ۱۳۴۲) او در سالهای حکومتش به بهائیان، یهودیان و فراماسونها قدرت بخشید و دست آمریکاییها را با انعقاد قرارداد شرمآور
|