اهميت تاريخ شفاهي در تاريخنگاري | زهرا طلائي چكيده
با وجود آشكار شدن اعتبار و اهميت مصاحبه با مجريان و دستاندركاران سياستهاي حكومت در دوره معاصر و نيز ارزش اطلاعات آگاهان از حقايق پشت پردة رخدادهاي اين دوره، به نظر ميرسد مورخان و پژوهشگران ايراني، علاقه چنداني به سود جستن از اين روش پژوهشي ندارند. دشواريهاي اين روش، تازهكار بودن آرشيوها و مراكز اسنادي و پاسخگويي نامناسب آنان به پژوهشگران و كافي ندانستن اطلاعات كتابها و مطبوعات از جمله دلايل اين بيعلاقگي ميباشد.
كليدواژهها
آرشيو شفاهي، تاريخ معاصر ايران، مراكز اسنادي، مورخان، پژوهشگران
* * *
بهرهگيري از خاطرات شفاهي در تاريخنگاري، قدمتي به ديرينگي هستي بشر دارد. اما ابزار ثبت آن، با توجه به تحولات همهجانبه در زندگي بشر، تغيير اساسي يافته و امروزه، دستگاههاي مجهز ضبط صوت و دوربينهاي ديجيتالي، كار را آسان و مطمئنتر كرده است.
آرشيو تاريخ شفاهي، با همين نام و به صورت مركزي با برنامه و هدفهاي مشخص، نخستين بار در آمريكا در سال 1948م/1327ش و در ايران طي سالهاي 1360 تا 1361 در مركز اسناد انقلاب اسلامي و سپس در مراكز اسنادي ديگر از جمله مؤسسه مطالعات معاصر ايران در سال 1368، سازمان اسناد ملي ايران در سال 1371 و مديريت امور اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوي در سال 1376، اقدام به ايجاد آرشيو تاريخ شفاهي و در موضوعهاي مورد علاقه خود، به جمعآوري اطلاعات و انجام مصاحبه مبادرت كردند.(1)
در ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، علاوه بر مورخان صاحبنام و مطرح – كه در موضوعات تخصصي خود به تاريخنگاري پرداختند – ديگران نيز وارد اين عرصه شدند و آثار فراواني درباره دوران قاجار و پهلوي منتشر ساختند كه از جمله آنها، مجموعههاي خاطرات(2) متعدد است. مراز اسنادي و تحقيقاتي نيز آثار گوناگوني چه بر پايه اسناد و ديگر منابع، و چه آثاري كه پژوهشگران مستقل به آنها سپردند، منتشر كردند. افزون بر پژوهشگران مستقل، استادان دانشگاه و ايرانياني كه به خارج از كشور مهاجرت كردهاند، و نيز آمريكاييها و اروپايياني كه طي اين دوران، به واسطه مأموريتهاي سياسي و اداري خود در وقايع معاصر ايران نقشي ايفا كردهاند يا اطلاعاتي به دست آوردهاند، جدا از گردشگران اقدام به انتشار آثاري درباره اين مقطع از تاريخ ايران كردند. دو گروه اخير، با توجه به دسترسي به آرشيوهاي اسنادي و شفاهي موجود در اروپا و آمريكا، آثار مفيدي پديد آوردند.
نكته درخور ذكر، توجه مديران مجلاتي همچون يغما، ارمغان، راهنماي كتاب، خواندنيها، سالنامة دنيا، پيمان و مانند اينها در دوره پهلوي به ثبت خاطرات رجال و مسئولان آن روزگار بود كه با اندكي اغماض، ميتوان آنان را پيشگامان «آرشيو شفاهي» و ثبت تاريخ شفاهي در ايران ناميد.(3)
به هر حال، به انگيزه فراخوان آرشيو ملي ايران در موضوع نگارش مقاله، با نگاهي به شماري از اين آثار، ميزان بهرهگيري آنها از مصاحبه و آرشيو شفاهي به طور اجمالي بررسي شد و دلايل آن مورد شناسايي قرار گرفت تا در حد وسع راهكاري ارائه شود؛ ولي البته با توجه به حجم فراوان آثار منتشر شده و محدوديتهاي زماني براي نگارش مقاله، نگارنده ناگزير از گزينش تعدادي از آثار هر گروه گرديد.
از ميان تاريخنگاران مستقل ايراني داخل كشور، آثاري از خسرو معتضد، محمود طلوعي، ناصر نجمي، دكتر باقر عاقلي، بهرام افراسيابي و يكي دو نويسندة ديگر مورد بررسي قرار گرفت.
خسرو معتضد در كتابهايي همچون «تنش بزرگ»(4)، «تاريخ پنجاه و هفت سالة ايران در عصر پهلوي»(5)، «سپهبد بختيار، سايه سنگين شاه»(6)، «از آلاشت تا آفريقا»(7)، از مصاحبه بهره جسته است؛اما بهرهگيري او اندك و عمدتاً مربوط به دوران خبرنگارياش در دهه چهل بوده است و تعدادي اندك از مصاحبههاي موجود در آرشيو شفاهي مؤسسه مطالعات؛ ولي در ديگر آثارش از مصاحبه استفاده نكرده است.
دكتر باقر عاقلي، محمود طلوعي و بهرام افراسيابي نيز در كتابهاي خود: «داور و عدليه»(8)، «مصدق در پيشگاه تاريخ»(9) و «همسران شاه»(10) جز دو يا سه مورد استناد به شنيدهها، پايه كار را بر كتاب و مطبوعات گذاشتهاند.
ناصر نجمي(11)، محمدعلي سفري(12)، و منوچهر كديور(13) در آثارشان و بهرام افراسيابي در اثر ديگرش به نام «اسرار شاه و حكايت هويدا»،(14) بهرهاي از مصاحبه و تاريخ شفاهي نبردهاند؛اما انوش صالحي در كتاب خود «راوي بهاران، زندگي و مبارزات كرامتالله دانشيان»(15)، از مصاحبه بهره مفيدي برده است.
از طرفي، كتابي با عنوان «طيب در گذر لوطيها»(16) – كه آن را سينا ميرزايي به رشتة تحرير درآورده – كلاً بر اساس مصاحبه تهيه شده و از اين لحاظ، درخور توجه و تقدير است.
مراكز اسنادي و تحقيقاتي نيز در حوزه تاريخ معاصر، آثار متعددي منتشر كردهاند كه به عنوان نمونه، شماري از آثار منتشره مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران و مركز اسناد انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار گرفت؛ چون هر دوي آنها آرشيو شفاهي فعالي دارند. البته گفتني است كه مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر، مصاحبههاي آرشيو خود را در مقالههاي موضوعي، در مجله اين مؤسسه با عنوان «فصلنامه تاريخ معاصر»، به چاپ ميرساند. از آثاري كه اين موسسه اقدام به انتشار آنها كرده است، كتابهايي با عنوان: «سراب يك ژنرال»(17)، «زندگاني سياسي خاندان علم»(18)، «بحران ظفار و رژيم پهلوي»(19)، «كانون بانوان»(20) مورد بررسي قرار گرفت. از اين ميان، صفا تبرائيان در كتاب «سراب يك ژنرال» و محمدجعفر چمنكار در كتاب «بحران ظفار و رژيم پهلوي»، به دفعات به مصاحبههايي كه شخصاً انجام دادهاند، استناد كردهاند و ديگران هيچ استفادهاي، حتي از آرشيو شفاهي خود مؤسسه نكردهاند كه شايد در باب موضوع پژوهش ايشان، مصاحبهاي در آرشيوهاي شفاهي موجود نبوده است.
از كتابهايي كه در مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده، آثاري به نام «تحليلي بر نقش سياسي عالمان شيعي در پيدايش انقلاب اسلامي»(21)، تأليف فرهاد شيخ فرشي و «نقش مساجد و دانشگاهها در پيروزي انقلاب اسلامي»(22) كه مجموعه مقاله است و مهناز ميزباني، حشمتالله سليمي و منيژه صدري به رشته تحرير آورده، نيز كتاب «طبقات اجتماعي و رژيم شاه»(23) تأليف محمدرحيم عيوضي و «زندگينامه سياسي شهيد رجايي تأليف سجاد راعي»(24)، مورد بررسي قرار گرفت. از اين ميان فرهاد شيخفرشي، شخصاً مصاحبهاي انجام نداده، اما از مصاحبههاي منتشر شده، استفاده كرده است و سجاد راعي تنها مبناي مصاحبهاش، مصاحبه با «عاتقه صديقي»، همسر شهيد رجايي ميباشد كه در مركز اسناد انقلاب اسلامي صورت گرفته و ديگر استناداتش كتابي و مطبوعاتي است و اين، جاي تأمل دارد كه مركز اسناد انقلاب اسلامي با اين همه حجم مصاحبه – كه تعداد زيادي از آنها را نيز منتشر كرده – فقط يك مصاحبه در موضوع شهيد رجايي داشته باشد و از ديگران – كه اكثراً دوستان و همرزمان وي بودهاند – سئوالي در اين باره نشده باشد. محمدرحيم عيوضي نيز، در كتاب خود فقط يك مورد از مصاحبه استفاده كرده است.
اما از آثاري كه ايرانيان مقيم اروپا يا آمريكا به رشته تحرير درآوردهاند، ميتوان از كتابهاي: «تضاد دولت و ملت»(25)، «مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران»(26) تأليف دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان، «معماي هويدا»(27) اثر دكتر عباس ميلاني، «بحران دمكراسي در ايران»(28) تأليف فخرالدين عظيمي و «سقوط شاه»(29) نوشته فريدون هويدا و خاطرات شعبان جعفري به كوشش هما سرشار(30)، نام برد كه مورد بررسي قرار گرفت.
دكتر همايون كاتوزيان، در آثار خود به دفعات به مصاحبههاي موجود در آرشيوهاي انگليس و آمريكا استناد كرده و فخرالدين عظيمي، مواردي اندك و فريدون هويدا اصلاً استنادي نكرده است. بهترين و باارزشترين كار را از اين نظر بر مبناي مصاحبه – چه مصاحبه را خود محقق انجام داده باشد و چه رجوع به آرشيوهاي شفاهي كرده باشد – در مقايسه با كلية آثار نويسندگان داخلي و خارجي، دكتر عباس ميلاني در اثر خود، «معماي هويدا» انجام داده است. وي علاوه بر بهرهگيري از اسناد آرشيوهاي آمريكا و اروپا – كه جنبة ديگري از اعتبار اثر او به لحاظ روش تحقيق است – و نيز استفاده از آرشيوهاي شفاهي، تلاش ويژهاي براي دستيابي به پاسخ سئوالات خود، در راستاي يافتن افراد مطلع و شاهدان عيني در هر سمت و رتبه و هر جا و به دفعات، انجام داده است. به گونهاي كه به نظر ميرسد اين تلاش او، الگويي براي روش تحقيق در حوزه تاريخ معاصر است. اثر قابل توجه ديگري كه بر مبناي مصاحبه و مبتني بر پژوهش در مطبوعات منتشر شده، خاطرات شعبان جعفري است. البته اين اثر كلاً مصاحبه با شعبان جعفري است، اما در روش مصاحبه با سوژه اصلي بسيار موفق عمل كرده است و از اين لحاظ، الگوي مناسبي براي مصاحبهگران ما در روش مصاحبهگري خود و گرفتن اطلاعات صحيحتر از مصاحبهشوندگان است.
گروه ديگري كه در حوزه تاريخ معاصر ايران آثاري پديد آوردهاند، مأموران سياسي يا خبرنگاران خارجي بودهاند كه از جمله آنها ميتوان از: دكتر آرتور ميلسپو با كتاب «آمريكاييها در ايران»(31)، مايكل لدين مؤلف «شاه و كارتر»(32)، ژراردو ويليه مؤلف «سيماي پهلوي»(33)، ماروين زونيس صاحب كتاب «شكست شاهانه»(34)، ، ويليام شوكراس با «آخرين سفر شاه»(35) و نيز جيمز بيل و ويليام راجر لوئيس با كتاب «مصدق، نفت و ناسيوناليسم ايراني»(36) و ژنرال هايزر با «هايزر در تهران»(37) نام برد.
از نويسندگان مذكور ويليام شوكراس، ژراردو ويليه، ماروين زونيس و يك مقاله در كتاب «مصدق، نفت و ناسيوناليسم ايراني» از مصاحبه، به صورتي قابل توجه استفاده كردهاند. اما ميلسپو، مايكل لدين و ژنرال هايزر استفادهاي نكردهاند.
در مطالعه كتابها و مقايسه اين چهار گروه مؤلفان، تعداد استنادات به مصاحبهها و كيفيت مطلوب بهرهبرداري از مصاحبه و آرشيو شفاهي، در نويسندگان ايراني خارج از كشور و نيز نويسندگان خارجي بارز است و در مقابل، نويسندگان و مؤسسات پژوهشي داخل كشور، نسبت به اين روش و وسيلة پژوهش بيتوجه و كمرغبت به نظر ميرسند. شايد اگر پژوهشگران ما و مراكز آرشيو شفاهي توجه هدفمندتري به آرشيو شفاهي نشان بدهند، از حجم انتشار خاطرات يك جانبه كاسته شود و يا حتي خاطرهنويسان نيز، آموزش ببينند كه چگونه نيازهاي اطلاعاتي پژوهشگران را تأمين كنند.
اما علت بيعلاقگي و اين توجه ويژه را، در چند چيز ميتوان جست:
1. سابقه آرشيو شفاهي در آمريكا و اروپا.
2. غناي آرشيوهاي آنان از مصاحبه با ايرانيان.
3. غناي آرشيوهاي آنان در موضوعات متنوع.
4. پاسخگويي مناسب اين آرشيوها به پژوهشگران.
5. احساس امنيت مصاحبهشوندههاي ايراني در خارج از كشور، در قياس با مراكز داخل كشور.
6. صد در صد دولتي بودن آرشيوهاي شفاهي يا وابستگي آنها به نهادهاي خصوصي، اما تابع صرف سياستهاي دولت.
7. مهاجرت بسياري از مطلعان و مجريان سياسي دوره پهلوي به اروپا و آمريكا.
8. اعتماد نداشتن افراد مطلع به مصاحبهگراني كه به صورت مستقل كار ميكنند.
9. دشواريهاي كار مصاحبه مثل بيعلاقگي فرد مطلع به مصاحبه و ضرورت اصرار و پيگيريهاي مكرر، كهولت سن مطلعان و عوارض آن.
10. تك بعدي بودن مصاحبهها در مراكز آرشيو شفاهي در راستاي سياست مركز.
11. انحصاري كردن مصاحبهها و آرشيو براي پاسخگويي به گروهي خاص.
12. ضعيف بودن كيفيت اطلاعاتي بعضي از اين مصاحبهها؛ تا جايي كه گاه صرفاً ضبط خاطرات است، نه مصاحبة هدفمند.
13. مبتدي بودن گروه كاري آرشيو شفاهي و همكاري نداشتن افراد خبره براي همراهي در انجام مصاحبهها.
14. موازي بودن گاهگاهي مصاحبهها.
با اين توضيحات، راهكارهايي براي رفع اين ضعفها به نظر ميرسد كه در زير ميآيد:
نخست، بايد ارتباط مناسبي بين آرشيوهاي شفاهي و دانشگاه برقرار شود تا طي آن دانشجويان رشتههاي مربوط، علاوه بر آشنايي با اين مراكز، روشهاي صحيح و عملي انجام مصاحبه را فراگيرند.
دوم اينكه، آرشيوهاي شفاهي – كه اكثراً با كمبود بودجه، امكانات و نيروي انساني مواجهند – با جذب پژوهشگران علاقهمند و همكاري متقابل، از كمك افتخاري آنان در انجام مصاحبه استفاده كنند.
سوم، برقراري ارتباط آرشيوهاي شفاهي با آرشيوهاي مطبوعاتي و اصحاب مطبوعات و جذب مصاحبههاي انجام داده آنان، براي نگهداري و خدماتدهي به پژوهشگران.
چهارم، تكيه آرشيوهاي شفاهي بر هدفمند كردن مصاحبهها، از طريق مطالعه و شناسايي مبهمات تاريخي و افراد مطلع و هدايت پژوهشگران مستقل به انجام مصاحبه و تمركز بر نگهداري و طبقهبندي و اطلاعرساني مصاحبه.
پنجم، زمينهسازي براي ايجاد آرشيوهاي شفاهي دانشگاهي و آرشيوهاي مستقل.
ششم، ارتباط با مراجعان آرشيوهاي شفاهي، براي بررسي ميزان استفاده آنان از آرشيو و شناسايي كاستيها و نقطهضعفها.
هفتم، يافتن پاسخي مناسب براي پرسشهاي زير:
- هدف از ايجاد مراكز و واحدهاي آرشيو شفاهي چيست؟
- آيا اين آرشيوها با مطالعه تاريخ معاصر ايران، نكات مبهم و تاريك را مشخص كرده، به جستجوي مطلعان ميپردازند يا اينكه تصادفي افراد را مييابند و سپس موضوع خود را مشخص ميكنند؟
- آيا اولويتهاي موضوعي تاريخ معاصر را مشخص كردهاند؟
- آيا اين آرشيوها، بستر لازم را براي بالا بردن كيفيت مصاحبههاي خود با آموزش مصاحبهكنندهها ايجاد كردهاند؟
آيا آرشيوهاي شفاهي، براي توسعه بهرهبرداري و بهرهدهي به پژوهشگران زمينهسازي كردهاند؟ چگونه از راههاي ارتباطي با آنان استفاده كردهاند؟ فهرستها و نمايههاي خود را منتشر كرده يا در اختيار گذاشتهاند؟ و يا اطلاعات را در انحصار خود دارند؟
و اما پژوهشگران و مورخان معاصر:
- اينان تا چه حد با اين ابزار پژوهشي آشنايي دارند؟
- تا چه حد به ضرورت و ارزش اطلاعات موجود در آرشيوهاي شفاهي پي بردهاند و چه تلاشي براي دستيابي به آن كردهاند؟
- چقدر خود را ملزم به استفاده از مصاحبه با مطلعان ميدانند؟ چه از طريق مراجعه به آرشيوها و چه از طريق اقدام به انجام مصاحبهها.
- آيا پژوهشگران با شيوه صحيح مصاحبه آشنا هستند؟ سئوالي كه در آخر به صورتي وسيعتر، در سطح آموزش كشور مطرح ميشود؛ آيا دانشگاههاي ما در صدد آموزش استفاده از اين ابزار پژوهشي و راههاي صحيح كسب اطلاعات به دانشجويان خود هستند؟
اگر چه اين سئوالات به شكل مستقيم با موضوع مقاله مربوط نميشوند، اما از جملة عوامل مؤثر بر ميزان استفاده از آرشيو شفاهي و تاريخنگاري معاصر است. چه پژوهشگر علاوه بر اينكه ميبايد ارزش اين منبع بسيار مهم را دريابد، بايد هم امكان استفاده از آرشيوها را داشته باشد و هم خود در اين زمينهها آمادگي آموزشپذيري داشته باشد.
* * *
در پايان، يادآور ميشود كه نگاه اين مقاله نه عمقي، بلكه اجمالي با پيشفرضي مشخص مبني بر بيعلاقگي پژوهشگران داخلي به استفاده از آرشيو شفاهي است. چه، در طي دورة كاري خود، تلاش مراكز را براي انجام مصاحبهها ديدهام؛ اما تعداد مراجعان به آرشيو شفاهي، حتي به صورت ظاهري و كلي (نه آماري و نموداري)، در مقايسه با بخشهاي اسنادي، مطبوعاتي و كتابخانهاي، نادر ميباشد.
اين مقاله، در واقع يادآوري و تلنگري براي مديران مراكز اسنادي و آرشيوهاي شفاهي بود تا با مطالعه بازخورد كاري خود، آرشيو شفاهي را به هدف نزديكتر سازند.
پينوشتها
1- اطلاعات مربوط به تاريخ تأسيس آرشيوهاي شفاهي در مركز اسناد انقلاب اسلامي، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر و سازمان اسناد ملي ايران، تلفني از كارشناسان مربوط پرسيده شد.
2- خاطرات در هر دورهاي استناد زيادي به شنيدهها دارد و خود، نوعي ثبت تاريخ شفاهي است.
3- از زماني كه در دوره ناصري نخستين روزنامهها منتشر شد، نقل اخبار و وقايع سياسي به صورت روزآمد آغاز شد. هر چند ملاحظات مختلف در آن تأثيرگذار بوده و هست، اما نوعي ثبت اطلاعات شفاهي روز است.
4- خسرو معتضد، تنش بزرگ و روابط خارجي ايران در دوران رضاشاه از 1300 تا 1320 (تهران: پيكان، 1377).
5- خسرو معتضد، (تهران: علمي، 1380).
6- خسرو معتضد، (تهران: علمي، 1379).
7- خسرو معتضد، دور دنيا (تهران: 1378)؛ و در آثار ديگر خود از جمله، درون ارتش شاه (تهران: نشر البرز، 1379)، و هويدا، سياست پيپ، عصا و گل اركيده (تهران: زرين، 1379)، از مصاحبه استفاده نكرده است.
8- باقر عاقلي، داور و عدليه.
9- محمود طلوعي، مصدق در پيشگاه تاريخ (تهران: نشر علم، 1379).
10- بهرام افراسيابي، همسراه شاه (تهران: مهتاب، 1380).
11- ناصر نجمي، دكتر مصدق بر مسند حكومت (تهران: نشر پيكان، 1377).
12- محمدعلي سفري، قلم و سياست (تهران: پروين نشر نامك، 1380).
13- منوچهر كديور، اصلاحطلبان ناكام (تهران: انتشارات كوير، 1380).
14- بهرام افراسيابي، اسرار شاه و حكايت هويدا (تهران: مهتاب، 1382).
15- انوش صالحي، راوي بهاران – زندگي و مبارزات كرامتالله دانشيان (تهران: نشر قطره، 1382).
16- سينا ميرزايي، طيب در گذر لوطيها (تهران: انتشارات مديا، 1382).
البته اين كتاب، در جاي خود بايد نقد و بررسي شود. اينكه انگيزه نگارنده براي گردآوري اطلاعات از طريق مصاحبه، توجيهطيب بوده است يا بررسي شخصيت و اقدامات او از ديد دوستان و دشمنان و ارائه كار علمي قابل رجوع پژوهشگر.
17- صفاءالدين تبراييان، سراب يك ژنرال – بازشناسي نقش ارتشبد طوفانيان در حاكميت پهلوي دوم (تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1377).
18- مظفر شاهدي، زندگاني سياسي خاندان علم (تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1377).
19- محمدجعفر چمنكار، بحران ظفار و رژيم پهلوي (تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1383).
20- مريم فتحي، كانون بانوان (تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1383).
21- فرهاد شيخ فرشي، تحليلي بر نقش سياسي عالمان شيعي در پيدايش انقلاب اسلامي (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379).
22- تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
23- تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
24- تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383.
25- محمدعلي همايون كاتوزيان، تضاد دولت و ملت، نظريه تاريخ و سياست در ايران، ترجمه عليرضا طيب، (تهران: نشر ني، 1381).
26- محمدعلي همايون كاتوزيان، مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران، ترجمه فرزانه طاهري (تهران، نشر مركز، 1372).
27- معماي هويدا، ترجمه دكتر عباس ميلاني، تهران.
28- فخرالدين عظيمي، بحران دمكراسي در ايران (1320 تا 1332)، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي و بيژن نوذري (تهران: نشر البرز، 1372).
29- فريدون هويدا، سقوط شاه، ترجمه ج.ا.مهران (تهران: اتطلاعات، 1365).
30- هما سرشار، خاطرات شعبان جعفري (تهران، نشر ثالث، 1384).
31- دكتر آرتور ميلسپو، آمريكاييها در ايران، عبدالرضا هوشنگ مهدوي (تهران، نشر البرز، 1371).
32- مايكل لدين، شاه و كارتر، ترجمه مهدي افشار (تهران: دنياي كتاب، 1371).
33- ژراردو ويليه، سيماي پهلوي، ترجمه مهندس عبدالرحيم ميهنيار (تهران: نشر بهآفرين، 1382).
34- ماروين زونيس، شكست شاهانه – روانشناسي شخصيت شاه، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1370).
35- ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي (تهران: نشر البرز، 1376.
36- ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي و كاوه بيات (تهران: نشر نو، 1368)؛ نيز بنگريد به: مقاله صنعت نفت آمريكا و قرارداد 1950، تأليف اروين هاندرسون.
37- ژنرال هايزر، هايزر در تهران، ترجمه سيدمحمدحسين عادلي (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1365).
منبع: «تاريخ شفاهي»
مجموعه مقالات نخستين همايش تاريخ شفاهي
انتشارات سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران
اسفند 1385
صص 238-229 این مطلب تاکنون 4167 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|