تاريخنگاران بزرگ ايران در سدههاي آغازين اسلام | هر چند از ايران باستان كتابي تاريخي بر جاي نمانده، اما از اشارههاي مورخان يوناني ميتوان دريافت كه سنت تاريخنويسي در ميان ايرانيان نيز وجود داشته است و دست كم سالنامههايي كه دربردارنده فهرست رويدادها بودهاند، در دربارهاي سلطنتي تدوين و نگهداري ميشدهاند. اين سالنامهها ادامه سنت رويدادنگاري آشوريان و بابليها بود.
پس از ورود اسلام به كشورمان، سنت تاريخنگاري در ايران به تدريج به چنان شكوفايي ميرسد كه در سدههاي هفتم و هشتم قمري، تاريخهايي نگارش ميشوند كه هر يك از آنها را بايد نمونه درخشان رويدادنگاري در نظر گرفت. در اين زمان مورخان دانشمندي مانند خواجه رشيدالدين فضلالله همداني (648-718 ه ق) نه تنها به ثبت تاريخ ايران ميپردازند، بلكه تاريخ جهان شناخته شده روزگارشان را هم مورد توجه قرار ميدهند. بدين گونه تواريخي پديد ميآيند كه برجستگي و ارزش نماياني دارند.
اگر از سبك نوشتاري تواريخ سدههاي پس از آن بگذريم و شيوه پيچيدهگويي بسياري از تاريخنويسان قرنهاي دهم تا سيزدهم را ناديده بگيريم، ميتوان گفت كه سنت تاريخنويسي در ايران، همچنان پايدار ميماند و كتابهايي پديد ميآيند كه در شمار بهترين نمونههاي رويدادنگاري محسوب ميشوند. دقت مورخاني نظير ميرزامهديخان استرآبادي در ثبت رخدادهاي روزگار نادرشاه افشا (با همه انتقادهايي كه از كتاب او كردهاند) يك نمونه از كار تحسينبرانگيز نويسندگان و مورخان ايراني به شمار ميرود. البته تنگناهايي را كه اين مورخان در نوشتن تاريخ راستين و بيدروغ روزگار خود داشتهاند، نبايد ناديده گرفت. خصلتهاي استبدادي پادشاهان، بسياري از مورخان را از بازگويي حقايق تاريخي بازميداشت.
اين نيز گفتني است كه گاه سنت تاريخنويسي در ايران با تملق و چاپلوسي و قلب واقعيت آميخته ميشده است. نمونه اين دست تواريخ درباري، متأسفانه اندك نيست. همان ميرزامهديخان استرآبادي كه تاريخ با ارزش «جهانگشاي نادري» را نوشته است، با نگارش كتابي به نام «دره نادره» چنان زبان به تملقگويي و چربزباني ميگشايد كه خواننده امروزي را از شيوه تاريخپردازي او، بيزار ميسازد.
با همه اينها بايد گفت كه دامان مورخان بزرگ و نامور ايراني از گمان دروغ به دور است و آنها توانستهاند كه با پايبندي به حقيقت و راستي، حوادث روزگارانشان را ثبت كنند و بنويسند. مثال روشن اين سخن، ابوالفضل بيهقي و تاريخ نامدار اوست كه اهميت و ارزش بيمانند كتاب او بر كسي پوشيده نيست. او با آن كه همواره ستايشگر سلطان روزگار خود بوده است، به هيچ روي از بازگويي حقيقت سر باز نميزند و خود را نسبت به آيندگان متعهد و پاسخگو ميداند.
در اين نوشته كه بر پايه بررسي تواريخ مهم و باارزش ايران (از سدههاي آغازين اسلامي تا پايان عصر قاجاري) شكل گرفته، تلاش شده به زندگي شماري از مورخان نامور ايراني – تا جايي كه بررسيهاي تاريخي بر زندگي آنان روشني افكنده است – و محتواي اثري كه آفريدهاند، اشاره شود.
1. ابوعلي محمدبن محمد بلعمي، قرن چهارم، نويسنده بلعمي.
2. ابوسعيد عبدالحي بن ضحاك گرديزي، قرن پنجم، نويسنده تاريخ گرديزي.
3. ابوالفضل بيهقي دبير، قرن پنجم، نويسنده تاريخ بيهقي.
4. راوندي، قرن ششم، نويسنده راحهالصدور و آيهالسرور در تاريخ آل سلجوق.
5. عطاملك جويني، قرن هفتم، نويسنده تاريخ جهانگشا.
6. رشيدالدين فضلالله همداني، قرن هفتم، نويسنده جامعالتواريخ.
7. منهاجالسراج جوزجاني، قرن هفتم، نويسنده طبقات ناصري.
8. شرفالدين عبدالله، قرن هفتم، نويسنده تاريخ وصاف.
9. حمدلله مستوفي قزويني، قرن هفتم، نويسنده تاريخ گزيده.
10. محمد بن علي شبانكارهاي، قرن هشتم، نويسنده مجمعالانساب.
11. احمد بن جلالالدين محمد فصيحي خوافي، قرن نهم، نويسنده مجمل فصيحي.
12. شرفالدين يزدي، قرن نهم، نويسنده شرفنامه.
13. شهابالدين عبدالله حافظ ابرو، قرن دهم، نويسنده زبدهالتواريخ.
14. كمالالدين عبدالرزاق سمرقندي، قرن نهم، نويسنده مطلعالسعدين و مجمعالبحرين.
15. ميرمحمد بن سيدبرهانالدين خاوند شاه معروف به ميرخواند، قرن دهم، نويسنده روضهالصفا.
16. غياثالدين بن همامالدين معروف به خواندمير، قرن دهم، نويسنده حبيبالسير.
17. حسن بيك روملو، قرن نهم، نويسنده احسنالتواريخ.
18. اسكندر بيك منشي، قرن يازدهم، نويسنده عالمآراي عباسي.
19. ميرزامهديخان استرآبادي، قرن دوازدهم، نويسنده جهانگشاي نادري.
20. ابوالحسن بن محمد امين معروف به گلستانه، قرن دوازدهم، نويسنده مجملالتواريخ بعد از نادر.
21. رضاقلي خان هدايت، قرن سيزدهم، نويسنده روضهالصفاي ناصري.
22. ناظمالاسلام كرماني، قرن چهاردهم، نويسنده تاريخ بيداري ايرانيان.
منبع: كتاب هفته، شماره 240، شنبه 26 تير 1389
این مطلب تاکنون 4052 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|