ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 52   اسفندماه 1388
 

 
 

 
 
   شماره 52   اسفندماه 1388


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
بازخواني پرونده كودتاي سياه

سياست استعمار انگليس همواره بر ضعيف و زبون نگه داشتن كشور ما بوده است زيرا قدرت‌طلبي اين كشور، با تمام خصوصيات ويژه اهل آن اقتضا مي‌كند كه كشور هدف را در ضعف نگه دارد و به عنوان كشوري متوحش و به دور از تمدن قلمداد و معرفي نمايد. اين سياست تا چند سال قبل از كودتا جزء سياستهاي ثابت او بود. در همين رابطه سرگور اوزلي وزير مختار انگليس در سال 1294 شمسي به وزير امور خارجة دولت انگليس مي‌نويسد: «عقيده صريح و صادقانة من اين است كه چون مقصود نهايي ما فقط صيانت حدود هندوستان مي‌باشد در اين صورت بهترين سياست ما اين خواهد بود كه كشور ايران را در اين حال ضعف و توحش و بربريت بگذاريم و سياست ديگري را مخالف آن تعقيب نكنيم‌.»
اما در ظاهر خود را خيرخواه ايران و خواستار بسط عمران و آبادي و حافظ استقلال و تماميت ارضي آن مي‌شمردند. هانري لابوچر نماينده مجلس انگليس به اين استهزاي بزرگ تاريخي اعتراف و حقيقت مطلب را ادا كرده‌، مي‌گويد: «ما بدون استثنا بزرگترين راهزنان و غارتگراني هستيم كه تا به حال كرة زمين به خود ديده است‌. ما از اين جهت بدتر از ساير جهانيان هستيم‌، زيرا كه علاوه بر آن صفات‌، موذي و منافق نيز مي‌باشيم‌. ما به چپاول مي‌بريم‌، و هميشه آن غارت را به خير و صلاح جهانيان وانمود مي‌نماييم‌.» و چه زيبا كتاب سياست و ديانت ما قرآن كريم آنها را تصوير كرده‌، مي‌فرمايد: «وَ اِذَا قيل‌َ لهم‌ْ لاتُفسِدوُا في الارض‌ِ قالُوا اِنَّما نَحن‌ُ مُصْلِحُون‌َ...» (هنگامي كه به آنها گفته مي‌شود در زمين ايجاد فاسد نكيند، مي‌گويند جز اين نيست كه ما اصلاح كنندگانيم‌).
مك گرگور انگليسي كه مدتها در ايران جاسوسي مي‌كرد نيز با لابوچر هم عقيده است و آن را چنين ابراز مي‌كند: «تا جايي كه من فهميده‌ام عقيدة من اين است كه كمك به دولت ايران بيشتر به ضرر ماست تا به نفع ما، سياست دولت انگليس بايد قطعاً اين باشد: عليه ايران‌، له عثماني و افغانستان‌»
ولي عوامل نسبتاً بسياري موجب شد كه استعمار انگليس اين سياست را تغيير داده و دست به دگرگونيهايي در وضع كشور ما زند. از آن جمله مي‌توان از نهضتهاي اسلامي چون نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان جنگلي‌، نهضت شيخ محمد خياباني در آذربايجان‌، نهضت دليران تنگستان و مواجهه و جنگ و درگيري شديد با قواي انگلستان‌، شكست قرار داد ننگين سال 1919م (1298 شمسي‌)، تجديد قرار داد نفتي دارسي‌، پيروزي انقلاب كمونيستي روسيه‌، ضعف و بي لياقتي پادشاهان قاجار در اداره كشور، نفرت روز افزون مردم از انگليسيها در ملل شرقي وبالاخص در ايران و... نام برد... استعمار انگليس براي اجراي نقشه‌ها و منويات خود به كسي يا كساني نياز داشت كه داراي خصوصيات ويژه‌اي باشد كه بتواند نقشه‌هاي آنها را مو به مو اجرا نمايد. اين شخص بايد فردي بي محتوا و خالي از تربيت ديني و ملي بود ه و در عين بي سوادي و ناآگاهي سري پر باد و روحي متكبرانه و قلدر مآبانه و جاه طلب و خالي از شرافت و جوانمردي و پر از رياكاري‌، نفاق‌، دروغ‌پردازي داشته و بيگانه پرست و منفعل در مقابل مظاهر تمدن غرب‌، اسير عقده حقارت درون‌، كينه‌ورز و حسود، و... باشد. اصولاً شياطين استعمارگر هميشه به دنبال كساني مي‌گردند كه جزء طبقه اراذل و اوباش باشند تا بتوانند در آنها تأثير بگذارند و آنها را تحت اختيار خود گيرند. در همين مورد جرج چهارم پادشاه انگليس (1830 ـ 1820 م‌) خط مشي حكومت را در استفاده از نيروهاي انساني به جرج كانينگ نخست وزير آن كشور چنين بازگو مي‌كند. «مطلبي را كه زماني يكي از پادشاهان جداً به من اظهار نمود، هرگز فراموش نمي‌كنم‌. آن مطلب اين است‌: دولت انگليس شما فقط براي اين خوب است كه از اراذل و اوباش حمايت كند و رجال درست و امين را تهديد نمايد. آقاي كانينگ‌، عقيدة شما در اين باب چيست‌؟ آيا گنجينة مهمي از حقيقت در اين گفتار نيست‌؟»
بر همين اساس با عوامل خود شروع به انتخاب فرد مناسب مي‌كند و چنان كه گفته‌اند كساني را هم براي اين كار كانديدا مي‌كنند و نهايتاً با نظر كارشناسان خود به دو عنصر مناسب مي‌رسند: يكي رضاخان و ديگري سيد ضيأالدين طباطبايي در مورد چگونگي انتخاب رضاخان لازم است مطالبي را براي درك واقعه ذكر كنيم‌. نيروي قزاق كه در زمان قاجاريه تشكيل شده بود، در سالهاي 1290 تا 1299 شمسي در ابتدا با حمايت روسيه و سپس با حمايت انگلستان توسعه نسبتاً زيادي پيدا كرد و به صورت عاملي بسيار مهم در مجموعه عوامل سياسي پايتخت درآمد كه به توپ بستن مجلس شوراي ملي در زمان محمد علي شاه قاجار توسط نيروي قزاق و به فرماندهي «لياخوف‌» از جمله تأثيرات سياسي اين نيرو است‌.
در سال 1296 ش (1917 ميلادي‌) انقلاب كمونيستي روسيه برپا شد و حكومت تزاري از ميان رفت‌. در اين هنگام فرماندهي لشگر قزاق ايران با سر لشگر «بارن مايدل‌» روسي بود و از طرف حكومت موقتي روسيه كه به رياست «كرنسكي‌» تشكيل شده بود سرهنگي به نام «كلرژه‌» به فرماندهي لشكر قزاق تعيين و به ايران آمد. در اين زمان معاونت لشكر با «استاروسلسكي‌» بود. انگليسيها كه مي‌خواستند جنگ را تا شكست آلمان دنبال كنند از بيم اين كه مبادا لشكر قزاق ايران به فرماندهي افسران روسي دست‌خوش افكار روسيه شده و دامنة انقلاب كمونيستي به ايران كشيده بشود، صلاح ديدند هر طور شده‌، سرهنگ كلرژه فرمانده لشكر قزاق را كه هواخواه حكومت جديد روسيه بود از كار بركنار دارند. براي انجام اين منظور با سرهنگ استاروسلسكي معاون فرماندهي لشكر قزاق كه در گراند هتل منزل داشت مذاكره كردند. استاروسلسكي براي اين كه كلرژه را از ميان بردارد دست دوستي به طرف رضاخان دراز كرد. رضاخان كه از زمستان سال 1296 ش داراي درجه نايب سرهنگي بود چهره‌اي بسيار مهم در نيروي قزاق به شمار مي‌رفت‌. به نظر مي‌رسد كه استاروسلسكي به رضاخان قول داد كه اگر به فرماندهي برسد موجبات پيشرفت وي را فراهم خواهد كرد. به اين ترتيب توانسته بود حمايت رضاخان را نسبت به خود جلب كند و بالاخره پس از هماهنگي‌هاي به عمل آمده‌، قزاق‌خانه و كلرژه به محاصره نيروهاي تحت امر رضاخان در آمده‌، كلرژه مجبور به استعفا مي‌شود.
گرچه در اين كودتاي بي صدا صاحب منصبان روسي‌، كودتا عليه كلرژه را طراحي و سازماندهي كردند ولي در واقع طراحان اصلي نقشه انگليسي‌ها بودند و رضاخان ـ كه در 27 بهمن 1296 ش قزاقان تحت امر خود را از سربازخانه‌هايشان فراخوانده و آنان را به قزاق‌خانه برد و خواستار استعفاي كلرژه شد ـ مجري آن بود. بدين ترتيب رضاخان امتحان خود را در اين آزمايش انگليسي به خوبي اجرا كرد و اسم خود را در ليست سفيد آنها به ثبت رساند و نشان داد كه آماده براي كودتاست و تجربه چنين كودتايي را نيز به دست آورده است‌.
انگليسيها سخت در صدد اين بودند كه كلاً نيروي قزاق را تحت اختيار و فرماندهي خود درآورند تا بتوانند نقشه‌هاي آتي خود را پياده كنند; لذا شروع به اظهار نارضايتي از استاروسلسكي كردند. و صدور فرمان عقب نشيني قزاقها از سوي استاروسلسكي در مقابله با نهضت جنگليها بهانه خوبي براي آنها به وجود آورد تا او و افسران روسي را بركنار كنند و كنترل مستقيم قزاق را به ژنرال آيرون سايد و افسران انگليسي واگذارند. احمد شاه نيز فردي به نام سردار همايون (سرلشگر قاسم والي‌) را كه در كابينه سال 1297 ش وثوق الدوله پست وزارت جنگ را بر عهده داشت به فرماندهي قزاقها منصوب كرد و كميسيوني نيز در وزارت‌خانه مزبور تشكيل شد تا ترتيبات مربوط به انتقال امور اداري لشكر قزاق را از روس‌ها به ايراني‌ها بدهد. در همين زمان آيرون سايد، «سرهنگ دوم‌، هنري اسمايث‌» را مأمور كرد تا امور اداري و مالي قزاقها را در خلال فرآيند تجديد سازمان آنان نظارت نمايد. تجديد سازمان در قزوين و در خلال ماههاي آبان و آذر اسماً تحت فرماندهي سردار همايون و با كمك مؤثر و غير اسمي اسمايث و همراهي دو نفر سرهنگ عضو هيئت نظامي انگليس به نامهاي «دلستون‌» و «لامونت‌» صورت گرفت‌. تحت كنترل درآوردن لشكر قزاق به دليل حضور اكثر قزاقها در نبرد گيلان‌... تا حدود زيادي آسان شد. در واقع بركناري صاحب منصبان روسي و تبعيت و فرمان‌بري غير مستقيم قزاقها از انگليسيها، آشكارا نخستين گام از يك طرح كلي بود كه به تدريج به دست «نورمن‌» و «آيرون سايد» براي به اجرا درآوردن شرايط نظامي مندرج در قرارداد 1919 ايران و انگليس صرف نظر از موضوع تصويب نشدن آن در مجلس و مخالفت عمومي با آن به مرحلة عمل در مي‌آمد. منتهي در كالبد جديدي كه صورت ظاهر آن هم زياد زنند ه نباشد يعني در حقيقت به صورت كشوري كه ظاهر مستقل دارد و در باطن مستعمره انگلستان است‌.
«سردنيس رايت‌» انگليسي كه مدتي در ايران سمت كاردار و سفير كبيري داشت با مقداري پرده پوشي بعضي از حقايق را بيان كرده است‌: «...آيرون سايد در دوم نوامبر 1920 (11 آبان 1299) به اردوگاه قزاقان رفت و اعلام داشت كه به هيچ وجه قصد ندارد به جاي افسران معزول روسي‌، افسران انگليسي را به كار گمارد. وي دربارة افسران ايراني آنان پرس و جو و تحقيقي به عمل آورد و آن شب در دفتر يادداشت خود چنين نوشت‌: «رضاخان بي شك يكي از بهترين افسران اينهاست‌. اسمايث توصيه مي‌كند كه رضاخان عملاً رئيس اين دسته باشد و تحت رياست فرمانده سياسي كه از تهران تعيين شده بود عمل كند.» (منظور فرمانده سياسي كودتا بود كه سيد ضيأالدين طباطبايي براي اينكار برگزيده شد) به ديدار قزاقان ايراني رفته آنان را از نظر گذراندم‌... فرمانده كنوني قزاقان (سردار همايون‌) موجود حقير و بي بو و بي خاصيتي است و روح و روان واقعي اين گروه سرهنگ رضاخان است‌، يعني همان مردي كه قبلاً (در واقعه كودتاي داخلي قزاق‌خانه و كنار گذاشتن كلرژه از فرماندهي آن‌) بسيار به او علاقه‌مند شده بودم‌. من به اسمايث گفتم كه به همايون مرخصي بدهد تا به سركشي املاك خود برود!»
آيرون سايد با مرخصي دادن به سردار همايون رضاخان را عملاً در موقع فرماندهي قرار داد... آيرون سايد در تاريخ 14 ژانويه 1921 (24/ دي / 1299) در دفتر يادداشت خود چنين نوشت‌: «شخصاً عقيده دارم كه پيش از آن كه از اين جا بروم بايد بتوانم اين افراد را به حال خود رها كنم‌... در واقع يك ديكتاتور نظامي گرفتاريهاي ما را برطرف خواهد كرد و ما را قادر خواهد ساخت كه بي هيچ دردسري اين كشور را ترك گوييم‌.»
آيرون سايد بار ديگر در تاريخ 31 ژانويه (11 / بهمن / 1299) همراه اسمايث با رضاخان ملاقات كرد، ولي چيزي درباره صحبت خود و اسمايث با رضاخان يادداشت نكرده و فقط نوشته است‌: «رضاخان مايل است كاري انجام دهد و از اين كه مشغول هيچ كاري نيست آزرده خاطر است‌.»
كرونين در كتاب خود راجع به اين كه رضاخان مايل به انجام چه نوع كاري بوده است مي‌نويسد: «... جاه‌طلبي سياسي و علاقه وافر رضاخان براي انجام يك كودتاي ديگر كاملاً مشهود بود. در آن زمان رضاخان به «ديكسون‌» پيشنهاد كرد كه حاضر است به افسران روسي خود خيانت كند...»
كاري كه رضاخان مايل بود انجام دهد و آيرون سايد به آن اشاره مي‌كند از نوع همين خيانتها منتهي نه فقط به افسران روسي بلكه به وطن‌... بوده است‌.
ملاقات بعدي كه در واقع ملاقات نهايي بود، در تاريخ 12 فوريه (23/ بهمن‌/ 1299ش‌) صورت پذيرفت و آيرون سايد در آن باره در دفتر يادداشت خود چنين آورده است‌: «من با رضاخان مصاحبه كرده‌ام و سركردگي قزاقان ايراني را به طور قطعي به او سپرده‌ام‌... در حضور اسمايث صحبتي طولاني با رضا انجام دادم‌. در اين فكر بودم كه آيا لازم است تضميني كتبي بگيرم يا نه‌، ولي سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه تضمين كتبي فايده‌اي نخواهد داشت زيرا اگر رضا بخواهد زير قول خود بزند چنين خواهد كرد و صرفاً خواهد گفت قولهايي كه داده است تحت فشار از او گرفته شده است و او ملزم به رعايت آنها نيست هنگامي كه موافقت كرد م كه رضا را به حال خود رها سازم‌، برايش روشن ساختم‌: هنگامي كه از هم جدا مي‌شويم‌، نبايد بكوشد مرا از پشت سر هدف قرار دهد. اگر چنين كند اين كار به نابوديش منجر خواهد شد و به سود هيچ كس نخواهد بود، مگر حزب انقلابي‌».
و چنين شد كه رضاخان در شب سوم اسفند با حركت به تهران به همراه كليه نيروهاي خود كودتا را به انجام رسانيد و به تدريج‌، وزارت جنگ‌، فرماندهي كل نيروهاي نظامي‌، نخست وزيري و پادشاهي را تصاحب كرد ه و تاريخ رضاخاني و دورة سياه پهلوي شروع شد.
و اما مقدمه سياسي كودتا نيز خود بحث مفصلي دارد كه ما از پرداختن به همه جوانب آن خودداري كرده‌، فقط روند كلي آن را توضيح مي‌دهيم‌.
براي انجام كودتا دو چيز لازم است‌:
1ـ قواي نظامي تحت فرمان‌، كه اين امر چنان كه ديديد انجام گرفت‌.
2ـ نيروي سياسي و وضعيت مناسب سياسي‌، اجتماعي و اقتصادي جامعه‌. كه اكنون به ذكر آن مي‌پردازيم‌.
وضع سياسي ايران در سال 1299 ش بسيار پيچيده بود. نهضتهاي آزادي‌بخش در نقاط مختلف توسعه مي‌يافت‌. قرار داد 1919 م از هر طرف مورد تهاجم قرار گرفته و احمد شاه از پذيرفتن آن امتناع كرده‌، طفره مي‌رفت و انگلستان با تمام علاقه‌اي كه به آن داشت از تصويب آن توسط مجلس ايران نيزمأيوس بود. در روسيه پيروزي انقلاب كمونيستي و رابطه‌اش با ايران موجب شده بود كه انگليس نتواند مانند گذشته از سياست تسلط آشكار پيروي كند. هاس مؤلف آمريكايي مي‌نويسد: «همين كه روشن شد تصرف ايران و تبديل آن به يكي از اقمار انگلستان شدني نيست بر آن شدند كه با حكومتي گوش به فرمان از منافع آنها بهتر دفاع شود.» در پايان تابستان 1299 ش كابينه وثوق الدوله كه عاقد قرارداد ننگين 1919 م بود سقوط كرد و مجبور به استعفا شد و جاي او را مشيرالدوله گرفت‌. ولي بحران هم‌چنان وجود داشت تا بالاخره پاييز همان سال كابينه سپهدار اعظم (فتح‌الله اكبر ـ سپهدار رشتي‌) كه خود داستاني مفصل دارد، به نخست وزيري رسيد تا زمينه سياسي كودتا را آماده كند. وي در 22 / آبان‌/ 1299 كار خود را شروع كرده‌، دوازده روز از تشكيل كابينه نگذشته بود كه سفارت انگليس مراسلة پر معنا ولي ميان خالي يا به عبارت ساده‌تر گيج كننده و بحران‌زايي به دولت ايران داد در اين نامه تقاضا كرده بودند كه قواي قزاق ايران بايد جزء قواي بريتانيا و در تحت اطاعت و فرمان آنها قرار گيرد... از طرف مأمورين انگليسي نيز اقدام عجيب ديگري صورت گرفت و آن برچيدن شعبه‌هاي بانك شاهنشاهي از بعضي ولايات بود و شايع شد كه زن و كودك اتباع انگليس از ايران خارج خواهند شد و حتي بعضي از اعضاي سفارتخانة انگليس مشغول حراج كردن اسباب خود شدند و بانك انگليسي در تهران و در جرايد آگهي داد كه‌، نظر به احتمال حركت دادن بانك از ايران‌، هركس در بانك شاهنشاهي امانتي دارد، آمده دريافت نمايد و مردم اسكناسها را آورده پول نقد (سكه‌) بگيرند. احمد شاه كه ذاتاً شخص ترسو و سست عنصري بود مصمم شد كه به اروپا برود! براي جريان گرفتن كامل زمينه‌هاي كودتا، بحران را شدت داده و سپهدار اعظم كه مجري اوامر انگلستان بود، پست نخست وزيري را بي صاحب گذاشته‌، استعفا كرد. روزنامه‌ها به جان هم افتادند. سيد ضيأالدين طباطبايي مديريت روزنامه رعد در سياست كاملاً دخالت مي‌كرد و سياست موافق با خواست انگلستان را پيش گرفته بود و اجرا مي‌كرد. از قيافه و اوضاع شهر پيدا بود كه رشته‌ها دارد از يكديگر گسسته مي‌شود... تشكيل كابينه بار ديگر به سپهدار تكليف شد زيرا مشيرالدوله و مستوفي و... از پذيرفتن آن سرباز زدند... انگليسيها از پرداختن حقوق قزاقها خودداري مي‌كردند.... دولت در حال بحران‌، شاه در خيال فرار، رجال سياسي در صدد كسب مقام وزارت‌، سياسيون در صدد وكالت وآشوب طلبان مشغول قتل و چپاول و راهزني بودند... سپهدار اعظم كه مجدداً نخست وزير شده بود، براي اين كه حالت بحراني را با همان شدّت‌، نگه دارد و آتش آن را تندتر كند و زمينه‌هاي قبول كودتا را در ميان عموم‌، تر و تازه نگه دارد، از دوم بهمن ماه سال 1299 كه مأمور تشكيل كابينه شده بود، انتخاب و معرفي وزرا را تا 28 بهمن همان سال يعني تا چهار روز مانده به كودتا عقب انداخته‌، تعلل و سستي مي‌ورزيد و دايماً اظهار مي‌كرد كه در حال بررسي و مطالعه در اطراف همكاران آينده خود است‌. و بعد از معرفي وزرأ در 28 بهمن بلافاصله در تهران حكومت نظامي اعلام كرد تا هيچ مانعي براي حركت و ورود قزاقان به تهران نباشد و به علاوه از خبر رساني و اجتماعات كه ممكن بود اتفاق بيفتد و براي كودتا مضر باشد جلوگيري نمود. بنابراين مردم هم كه عذاب و رنج بسياري كشيده بودند، حاضر مي‌شوند و حاضر شدند كه در مقابل هر وضع ثابتي هر قدر هم كه خشن باشد سر تسليم فرود آورند; مخصوصاً كه علي الظاهر اسم و نفوذ خارجي در كار نيامده و دولت جديد خود را مستقل از وابستگي به اجانب نشان دهد، خوب مردم هم كه از باطن قضيه اطلاعي ندارند...
در طول اين وقايع سفارت انگلستان در تهران شروع به انتخاب مهره سياسي مناسب كرده بود و بالاخره بعد از حذف و تعديلها، سيد ضيأالدين طباطبايي مدير روزنامه رعد كه حمايت و تبليغات او به نفع انگليسيها در قضيه قرارداد 1919 مشهور بود، انتخاب شد. مستر هاوارد كنسول انگليسي در تهران كه مردي صاحب نفوذ بود پيش افتاد و جريانات سياسي و غير سياسي كودتا را اداره كرد و سيد ضيا را در چگونگي حركت كمك و ياري داد... و سرانجام شب سوم اسفند سال 1299 اين دو حركت به هم پيوست و در هم آميخت و كودتاي سياه به انجام رسيد.
(برگرفته از كتاب تغيير لباس و كشف حجاب به روايت اسناد، صفحه چهل و سه تا پنجاه و چهار مقدمه، مركز بررسي اسناد تاريخي‌، چاپ اول مهر سال 1378)

این مطلب تاکنون 4631 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir