سكولارها در جايگاه تاريخنگاري انقلاب اسلامي | مروري اجمالي بر تاريخنگاري انقلاب در سه دهه اخير، دغدغهاي شناخته شده را در اذهان تمامي ياران انقلاب رقم ميزند و آن چيزي نيست جز اينكه در تاريخ معاصر، جريان نهضتهاي حقطلبانه و اسلامي عمدتاً توسط جريان سكولار به نگارش درآمده است.
نهضت مشروطيت از بيروني منازل علماي شاخص تهران آغاز شد و با تأييد علماي نجف قوام يافت، ليكن جريان سكولار، سوار بر امواج نيرومندي كه علما و بدنه متدين جامعه پديد آورده بودند، به تدريج مصادر امور را در دست گرفت و براي از صحنه خارج كردن بانيان اصلي نهضت مشروطه، ابتدا به اختلافات داخلي آنان دامن زد و عدهاي از هوشمندترين آنان را با برچسبهايي چون ارتجاع و استبدادگرائي، از صحنه خارج كرد؛ گو اينكه تاريخ از ياد برده بود پيش از آنكه متجددين به فكر وارد كردن مشروطه به كشور بيفتند، همان عالمان بودند كه در نهضت تنباكو، امتحان خويش را پس داده بودند و مشخصاً شيخ شهيد نوري از جمله نخستين شخصيتهايي بود كه در آن جنبش تاريخي، به مبارزه با قرارداد انحصار تنباكو پرداخت و همزمان در دو جبهه به مصاف استعمار و استبداد رفت.
عوام فريبان اگر چه با همسو جلوه دادن خود با برخي از عالمان مشروطهخواه، زمام امور را در دست گرفتند، اما زمان چنداني لازم نبود تا آشكار گردد سرنوشت روحانيون مشروطهخواه، تفاوت چنداني با عالماني كه به واپسگرائي متهم ميشدند، ندارد و در نگاهي كلي به تاريخ مشروطه ميتوان به جد مدعي شد براي عالمان دخيل در اين جنبش، فرجامي يكسان رقم خورد. به عنوان مثال به رغم پارهاي تفاوتهاي ظاهري، چندان تفاوتي بين فرجام شيخ فضلالله نوري با سيدعبدالله بهبهاني و حتي سيدحسن مدرس به چشم نميخورد و در واقع، همان دستي كه شيخ را بر دار آويخت، اندكي بعد سيدعبدالله را در منزلش گلولهباران كرد و در عصر رضاخان، مدرس را هم در خواف خفه كرد.
اما داستان نهضت ملي شدن نفت، آشكارتر است. رهبران مليگراي اين نهضت، پس از مدتي كه خود را «بازنشسته سياسي» ميخواندند، به صحنه آمدند. اين حركت از تجمعات باشكوه منزل آيتالله كاشاني و تحرك شديد ياران وي در سراسر كشور، آغاز شد و بر شور و حرارت ديني فدائيان اسلام، به مثابه موتور محركه نهضت، تكيه زد. سردمداران جبهه ملي، هرگز خود را بينياز از فتاواي مراجع و علمائي كه بر نهضت ملي شدن نفت، مهر تأييد زدند، نيافتند، فتاوائي كه عمدتاً به دليل پرچمداري عالمي چون مرحوم آيتالله كاشاني و به احترام و اعتبار وي صادر ميشدند، نهضت ملي اما، خوش فرجامتر از نهضت مشروطه نبود و چندي نگذشت كه فرصتطلبان با استفاده از حربههايي چون جعل شايعات و ايجاد انشقاق در صفوف نيروهاي مذهبي نهضت، يكي را با نسبت «قشري مذهبي» از ميدان به در كردند و ديگري را متهم ساختند كه به منصب رياست مجلس بسنده نميكند و خود را قيّم و باني نهضت ميداند و در نهايت، همان كردند كه پيشتر نهضت مشروطه را با توسل به آن، از مسير حقيقي خودش منحرف كرده بودند. اما ضايعات ناشي از تسلط جريان سكولار بر نهضتهاي مشروطه و ملي به همين منحصر نشد. آسيب بزرگتري كه هماينك نيز آثار آن هويداست، تاريخنگاري يكسويه و مبتني بر كتمان دست كم نيمي از حقايق است.
با اندكي تأمل درمييابيم كه در هر دو نهضت، اين جريان فاتح است كه دست به تاريخنگاري ميزند و جريان اصيل ديني، در اين عرصه غايب است كه اين نكتهاي در خور تأمل و سئوالبرانگيز است.
آنچه در جريان تاريخنگاري انقلاب تاكنون جريان داشته، تداوم ناميمون همين جريان تاريخنگاري است، با اين تفاوت كه در انقلاب اسلامي، ظاهراً جريان مذهبي بر مصادر امور، حاكم است و طرفه آنكه اين جريان، هنوز نتوانسته است تاريخي دقيق، مبسوط و بينقص از حركتي كه با رهبري و محوريت او شكل گفته است، بنگارد و در اختيار تاريخپژوهان قرار دهد.
* * *
آثاري كه تاكنون در عرصه تاريخنگاري انقلاب توسط جريان مذهبي، به مفهوم تلفيقي از روحانيت و روشنفكراني كه فارغ از التقاط ميزيند، عرضه شده، بسيار اندك و در موارد بسيار، فاقد كيفيت و بايستهها و استانداردهاي تاريخپژوهي است. گذشته از اين، به جز معدود آثار قابل اعتنا در اين عرصه، عمده آثار عرضه شده، توسط عناصري نوشته شدهاند كه در جريان انقلاب اسلامي، يا از حواشي اين رويداد و يا صرفاً ناظر بودند – اگر نرد محبت با بيگانگان نميباختند – و يا از جمله عناصر انقلابي بودند كه به تدريج از نظام كنار گذاشته شدند و تاريخنگاري را محملي براي تسويه حساب با سيستم قرار دادند كه بديهي است با چنين انگيزهاي، روايتهاي آنان خالي از خلل و حب و بغض نيست. اين گروه گاه كار را به چنان وارونهنماييهايي كشاندهاند كه همفكران خود آنان را نيز به انتقاد و اعتراض واداشته است!
علل بياعتنايي مذهبيون به امر تاريخنگاري مستلزم پژوهشها و ژرفنگريهاي بسيار است، از جمله آنكه اين جريان كه پيوسته موتور محرك نهضتهاي آزاديبخش در تاريخ معاصر ايران بوده، چرا هيچگاه به فكر ثبت و ضبط آنچه خود كرده، نيفتاده است؟
ما از منظر دين، توجيهي براي اين رويكرد نمييابيم. هم در قرآن و هم در سيره اهل بيت(ع)، رغبت شاياني به اين امر ديده ميشود. پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) به جدّ به تاريخنگاري اهتمام داشتند. امامان به رغم آنكه خود نويسندگاني متبحر بودند، اما كاتبان متعددي نيز داشتند كه به ثبت رويدادها ميپرداختند، از اين روي حوادث قرون اوليه اسلام با دقت تحسينبرانگيزي در كتب تاريخي ثبت شدهاند. استاد شهيد مطهري در باب تاريخنگاري اسلام بر اين باورند كه وقايع صدر اسلام، به ويژه رويداد كربلا از جمله مواردي هستند كه جزئيات آن با دقت زياد ثبت شدهاند و آنچه هماينك در دسترس ماست، از هر نظر كافي و الهامبخش است؛ بنابراين تاريخنگاري در بين مسلمانان صدر اسلام و نيز در ساليان بعد، امري رايج تلقي شده و بيتوجهي به آن، مبناي ديني ندارد.
علاوه بر اين برخي جريانات مذهبي با اين توجيه از اهتمام به تاريخنگاري رويگردان بودهاند كه بيان تلاشها و مجاهدات، نوعي خودنمائي است! و انسان مؤمن، نبايد خويش را به اين شائبه، آلوده كند. در عين احترام و تكريم زهد اين گراميان، از ذكر اين نكته ناگزيريم كه اين طيف، تلقي درستي از اهميت تاريخنگاري ندارند، زيرا با گذشت ايام و با عدم اهتمام آنان به اين مهم، تمامي دستاوردهاي حاصل از تلاش و مبارزه آنان تحريف ميشود و به تدريج به باد ميرود، در حالي كه با ثبت دقيق رويدادها، انديشه و هدف آنان از اين گونه آسيبها مصون خواهد بود.
به نقل از: «ياد»
4 و 5؛ ويژه آغاز چهارمين دهه انقلاب اسلامي این مطلب تاکنون 3232 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|