کودتای رضاخان، تمسخر مشروطه
کودتای سوم اسفند 1299 از جمله مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران است. این کودتا که درست چهارده سال پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بنیان بسیاری از دستاوردهایی را که در مشروطه شکل گرفته بود، بر باد داد و زمینه دیکتاتوری رضاخان را فراهم آورد. معمولاً مورخین در بررسی کودتای سوم اسفند 1299 سرکرده اصلی آن یعنی رضاخان میر پنج را مورد توجه قرار میدهند و تحولات مربوط به این حادثه را چونان سقوط بهمنی سهمگین در فضای رعبانگیز بعد از مشروطه ارزیابی میکنند، اما این دسته از مورخین غافلاند که با نسبت دادن ارادهای پولادین به رضاخان و تأکید بر ابتکار فردی او، وی را بیش از آن چیزی که بود بزرگ میکنند. به عبارت بهتر تأکید بر نقش رضاخان در وقوع کودتا چیزی است که او خود دوست داشت به آن شهره شود، کما اینکه در سالگرد کودتا یعنی اسفند سال 1300 در بیانیهای اعلام کرد با وجود او عجیب است کسی دیگر را عامل کودتا معرفی نمایند! رضا خان با این بیانیه میخواست بر نقش بریتانیا در شکلگیری دور جدیدی در تاریخ معاصر ایران سرپوش گذارد و مخالفان کودتا را با تهدید از سر راه کنار زند. از آن به بعد همه تلاشها حول محور نقش پنجه آهنین رضا خان در استقرار وضع نو دور میزد. اما سئوال ناظرین تیزبین این بود که دستهای پشت پرده کودتا را چه کسانی هدایت میکردند؟ کدامین علل و عوامل دست به دست هم داد تا مردی را که از سواد متعارفی هم محروم بود، به عنوان بیسمارک ایران بر تخت سلطنت نشانند؟ و از این بالاتر کنجکاوان میخواستند بدانند کارگردانان این سناریوی مضحک چه کسانی هستند؟
به واقع وقوع کودتا در آن شرایط محصول فرایندهای تاریخی ریز و درشتی بود که در فضای بعد از سقوط مشروطه رخ نمود و بیتوجهی به آنها و نیز دیگر عقبههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کودتا، راه را بر هرگونه تحلیل سادهانگارانه و مبتنی بر نظریه اصالت دادن ناموجه به شخصیتهای تاریخی هموار میسازد و خواننده را از عمق حادثه غافل مینماید. توجه بیش از اندازه به ابتکار فردی و تأکید بر ذکر خاطرههای تاریخی این حادثه مؤثر تاریخی، از آن حیث صورت گرفته است تا محتوای واقعی کودتا مستور بماند و آن حادثه را در حد رخدادی عادی و طبیعی سیاسی جلوهگر سازند. آنچه از تاریخچه کودتا در دست است یا نگاشته عوامل درجه چندم همان کودتاست، یا نوشته کسانی است که به نحوی از انحا منکر حضور بریتانیا در آن حادثهاند. به عبارت بهتر اینان حتی سؤال نمیکنند این رضا خان چگونه در فضای آشوبزده بحرانهای سیاسی و اجتماعی ایران ظهور کرد؟ او چگونه، با کدام عقبه و با کدام تشکیلات منسجم به میدان آمد؟ آیا حادثه به آن مهمی یک شبه شکل گرفت و به طور مثال آیرونساید اراده کرد رضا خان را به تصرف تهران وادارد و این امر صورت گرفت، بدون اینکه آب از آب تکان خورد؟ اگر این تحلیل سادهانگارانه را بپذیریم، به واقع اهمیت وقایع تاریخی و نقش عوامل ذیمدخل و تأثیرگذار را در آن انکار کردهایم. بالاتر اینکه فرایند شکلگیری تحولی تاریخی را بسیار ساده نمودهایم، این قضاوت البته فقط ذهن عوام را میتواند اشباع کند، و مسلماً نکته بینان را از ادامه تحقیق منصرف نمیسازد. به نظر ما کسانی که بر نقش محوری شخص رضاخان در کودتا تأکید میکنند، میخواهند واقعیتی بزرگ را پنهان سازند. این واقعیت نقش بریتانیا و عوامل داخلی همسو با سیاستهای این کشور است در وقوع کودتا.
آفت این نوع نگاه کردن به حوادثی مثل همین کودتا، غفلت از این نکته است که رضاخان به رغم شعارهای شداد و غلاظ اولیه خود که در ابتدا حتی روشنفکران آزادهای مثل میرزاده عشقی را هم فریب داد، با اقدامات بعدی خویش جنبش مشروطه را به قعر فضاحت خود کشانید و آن را به وادی ابتذالی سوق داد که هیچ کس حتی طرفداران او انتظارش را نداشتند. بعد از کودتا تحولاتی رخ داد که از بنیاد با حادثهای که در چهارده سال پیش اتفاق افتاده بود، در تغایر و تناقض بود. اخیراً کسانی تلاش دارند این نکته را اثبات کنند که حکومت رضا خان ادامه طبیعی جنبش مشروطه بود.
|