آمریکا برنامه ریز كودتای نوژه
با پیروزی انقلاب اسلامیدر 22 بهمن 1357، هر چند رژیم پهلوی سرنگون شد و نظام جمهوری اسلامیاستقرار یافت اما سلسله جنبان حقیقی شاه در ایران پایان نیافت و آمریكا در پی آن بر آمد تا آنجا كه ممكن است منافع خود را در ایران باز یابد.
انقلاب اسلامیدر نقطهای كه سیاست پردازان بینالمللی، آن را جزیره ثبات مینامیدند به پیروزی رسید. تا آن زمان ایران به عنوان یكی از حساسترین نقاط استراتژیك جهان به طور سنتی در حوزه نفوذ غرب و به ویژه آمریكا قرار داشت و نقش ایران در تأمین نفت و تضمین امنیت خلیج فارس به عنوان انبار نفت جهان غرب غیر قابل انكار بود. از نظر تئوریسینهای غربی با تغییر رژیم ایران، تناسب نیروها به سود شوروی تغییر یافت اما فرانسوا میتران رهبر سوسیالیستهای فرانسه به عنوان یكی از رهبران ایدئولوژیك دنیای غرب توجه همه را به پدیدهای نو معطوف كرد. وی بلوك غرب و شرق را تواماً متوجه خطر اساسی و تعیین كنندهای ساخت كه تاكنون از ارزیابی آن غفلت شده بود.[1] او دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامیایران هشدار داد انقلاب هایی از این نوع در كشورهای همسایه نیز روی خواهد داد و انقلاب ایران میتواند رژیمهای مرتجع منطقه را زیر و رو كند.[2] میتران انقلاب ایران را یك رستاخیز مذهبی و نه یك انقلاب سیاسی صرف میدید كه امواج آن پژواك جهانی خواهد یافت.
حوادث بعدی نشان داد كه انقلاب اسلامیایران با سایر انقلابهای جهان مانند كوبا و ویتنام تفاوت ماهوی دارد. این انقلاب تنها یك انقلاب سیاسی اجتماعی نبود، بلكه بالاتر از آن یك انقلاب مكتبی بود كه همین ویژگی آن را فراتر از انقلابهای سیاسی اجتماعی دیگر و به سومین منادی یك رستاخیز تمدن ساز بعد از انقلاب فرانسه و روسیه تبدیل كرد.[3] به دلیل احساس خطر از همین مسأله، استكبار جهانی خود را با وظیفه تازهای در خلیج فارس رو به رو دید. تئوریسینهای واشنگتن كه در تحلیلهای سنتی خود اولویتهای استراتژیك را در مسأله انقلاب ایران بر محور ژئوپلتیك – نفت ارزیابی میكردند، اكنون اولویت جدیدی را نیز به تحلیل خود افزودند؛ جلوگیری از موج رادیكالیسم اسلامی.
از آنجا كه با افشای شاه و اطرافیان وی پرده از چهره آمریكا تا حدودی كنار رفته بود و امكان آن نبود كه آمریكا بتواند با همان روشهای سابق قدم پیش بگذارد و پیروزی سریع انقلاب نیز باعث شده بود كه كشورهای ذی نفوذ نتوانند در ایران بعد از انقلاب به طرح نقشهای كه كاملاً با منافعشان سازگار باشد بپردازند، لذا تصمیم گرفتند تا مدتی كوتاه سكوت نسبی اختیار كرده و در سایه این سكوت، در خفا با بررسی اوضاع دست به اقداماتی علیه جمهوری اسلامیبزنند.[4]
برای آمریكا مهم نبود كه نام رژیم حاكم بر ایران چه باشد و یا شخص حاكم که باشد. بلكه آنچه برای آمریكا اهمیت داشت محتوای رژیم بود. آن چه برای آمریكا اهمیت داشت این بود كه رژیم ایران متكی و وابسته به او باشد تا بتواند منافع و مطامع خود را تأمین كند. بدین جهت وقتی تمام تلاشهایش برای ماندن شاه ره به جایی نبرد، تلاش خود را برای روی كار آوردن حكومتی وابسته بدون شاه و آرم شاهنشاهی آغاز كرد.[5] بنابر این با مشاهده افرادی در رأس امور ایران كه از قبل از پیروزی انقلاب آنها را میشناخت و از موضع محتاطانه آنها اطلاع داشت، تغییر رویه داد و ترجیح داد با ایجاد روابط سیاسی، سلطه دوبارهاش را در ایران باز ستاند.
با اشغال سفارت آمریكا در ایران توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در 13 آبان 1358، به حیثیت جهانی آمریكا ضربه شدید و بیسابقهای وارد آمد و به ورشكستگی و كنارهگیری جناح لیبرالی انجامید كه توانسته بود اهرمهای دستگاههای دولتی نظام نوپای برخاسته از انقلاب را به دست گیرد. خشم آمریكا از تسخیر سفارتخانه نبود، بلكه بیشتر به خاطر پیامدهای بینالمللی و سیاسی آن بود.
|