الهه كولايي مواضع حزب توده نسبت به رويدادها و تحولات سياسي داخل كشور بازتابي از مواضع اتحاد جماهير شوروي بود. از اين رو قبل از پرداختن به موضع حزب توده نسبت به قيام 15 خرداد، البته نگاهي مختصر به ديدگاه اتحاد شوروي نسبت به اين قيام خواهيم داشت.
روابط ايران و اتحاد شوروي در پايان دهه 1330 (1950) به دليل انعقاد قرارداد نظامي دو جانبه ايران و آمريكا رو به تيرگي ميرفت. شوروي از اين دوران به يك جنگ شديد تبليغاتي عليه ايران مبادرت ورزيده بود و راديو «صداي ملي ايران» كه براي تبليغات گسترده عليه رژيم شاه به راه افتاده بود، در اين راستا برنامههاي وسيعي را تدارك ميديد. روي كارآمدن دولت علي اميني و فضاي باز سياسي در ايران نيز به كاهش اين تنش كمك نكرده بود. در رسانههاي اتحاد شوروي اميني نيز به دليل ارتباط نزديك با كندي موردحمله قرار ميگرفت و سياست همراهي و همگامي ايران با آمريكا همچنان از سوي اتحاد شوروي محكوم ميگرديد.
اتحاد شوروي برنامه اصلاحات ارضي اميني را به شدت مورد حمله قرار ميداد. مجلة «آسيا و آفريقاي امروز» در ژوئن 1962 در اين مورد نوشت: «شكي نيست كه [رفرم] معروف براي حفظ منافع محفلهاي مالكين بزرگ و فئودالها و قشر كوچك كولاكها به اجرا گذارده شده است. هدف طراحان اين قانون، منحرف كردن نظر تودهها از مبارزه براي حقوق خود و مهمتر از آن، تحكيم پايههاي رژيم پوسيده سلطنتي بوده است. (1) ولي با روي كار آمدن دولت علم و تعهد دولت ايران در 24 شهريور 1341 (15 سپتامبر 1962) مبني بر ندادن پايگاه موشكي در ايران به هيچ كشوري، روابط دو كشور رو به بهبود گذاشت. (2) اين مسئله نيز ارتباط مستقيم با عدم نياز ايالات متحده به خاك ايران براي حملهي موشكي به اتحاد شوروي داشت.
در شرايطي كه تظاهرات و اعتراضات مردم ايران به رهبري روحانيت و امام خميني (ره) عليه برنامههاي «انقلاب سفيد» شاه اوج ميگرفت، اتحاد شوروي، معاون وزير امور خارجهي خود سرگئي لاپين را در ديماه 1341 (دسامبر 1963) به تهران فرستاد تا در مورد نحوه توسعهي همه جانبهي روابط دو كشور در زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و فني به بحث و بررسي بپردازد. مهمترين توافق در اين سفر در مورد راه زميني از ايران به سوي اروپاي غربي بود كه از مسير اتحاد شوروي ميگذشت. اين توافق از آن رو كه حدود 65 درصد تجارت ايران با اروپاي غربي به عمل ميآمد، داراي اهميت بود. در اين زمينه استفاده از راههاي زميني از مطلوبيت بيشتري نسبت به راههاي دريايي برخوردار بود. روزنامه ايزوستيا ضمن درج مقالهاي توافق ياد شده و اهميت آن را براي ايران مورد تجزيه و تحليل قرار داد.(3)
برگزاري رفراندوم شاه براي تأييد«انقلاب سفيد» خود، از سوي رسانههاي اتحاد شوروي نيز با تأييد مواجه شد. به نظر آنها نيروهاي ارتجاعي از جمله مالكان بزرگ كه مورد حمايت روحانيون بودند، مانع اين اصلاحات تلقي ميشدند. از ديدگاه تحليلگران روس، مخالفان برنامههاي اصلاحات شاه تنها نيروهاي واپسگرا بودند. اتحاد شوروي پيروزي شاه با برگزاري رفراندوم راموجب نااميدي فئودالهاي ايراني و استثمارگران غربي حاميان آنها خواند. (4) تحليلگران شوروي در چارچوب بهبود روابط خود با شاه، اصلاحات او را گامي در مسير انتقال از فئوداليسم به سوي سرمايهداري و در نتيجه، مترقي ارزيابي كردند. به نظر آنان اين تحول سبب تقويت عنصر پرولتاريا در يك جامعهي روستايي ميگرديد و به قطبي شدن فزايندهي جامعه كمك ميكرد. از اين ديدگاه اصلاحات شاه نفوذ سياسي مالكان بزرگ را كاهش ميداد و لذا براي اتحاد شوروي، پديدهاي مثبت ارزيابي ميشد. (5)
به هر حال، تأكيد اتحاد شوروي بر اجراي اصلاحات شاه و ابعاد مثبت آن بايد در چارچوب روابط دو ابرقدرت و تنشزدايي دههي 1340 (1960)، مورد توجه قرار گيرد. در ملاقات سفير شوروي در تهران با سفير آمريكا در 20 شهريور 1342 (11 سپتامبر 1963)، سفير آمريكا به سفير شوروي اطمينان داد كشورش نگران بهبود روابط شوروي و ايران نيست و سفير شوروي از «تداوم و افزايش كمكهاي آمريكا به ايران» ابراز خوشحالي كرد. (6) وي ضمن ابراز رضايت از كمك آمريكا به ايران، آن را سبب سبك شدن بار اتحاد شوروي و فراهم آوردن فرصت مناسب براي هزينه كردن كمكهاي مربوط به ايران در كشورهاي ديگر دانست. (7)
سفر برژنف دبيركل حزب كمونيست اتحاد شوروي به تهران در آذر 1342 (نوامبر 1963) توسعهي روابط دو كشور را سرعت بخشيد. طي اين سفر، توافقهاي ديگري در مورد مسايل مرزي و ترانزيتي به عمل آمد و قرارداد همكاري فني و اقتصادي نيز به تصويب رسيد.(8) اين نخستين بار بود كه يكي از رهبران بلند پايهي اتحاد شوروي به تهران سفر ميكرد. اين سفر، تأييد كاملي بر روند توسعهي روابط دو كشور در چارچوب مناسبات در حال توسعهي دو ابرقدرت بود. به اين ترتيب، در اوج مبارزات مردم ايران عليه شاه و اقدامات او به دستور برنامه ريزان آمريكايي، همزمان با توسعهي روابط ايران و شوروي، روند تحولات داخلي ايران نيز مورد تأييد كامل شوروي قرار گرفته بود. در اين زمينه،ضروري است نگاهي كوتاه به نظريههاي تحول اقتصادي ـ اجتماعي در اين دوران از زاويهي ديد تحليلگران اتحاد شوروي بيفكنيم.
ماركس اساساً انقلاب سوسياليستي را در جوامع پيشرفته و تكامل يافتهي سرمايهداري پيشبيني كرده بود. وقوع انقلاب اكتبر در اتحاد شوروي در 1917 با تجديد نظر اساسي در انديشههاي ماركس همراه بود، زيرا او اساساً روسيه را آماده وقوع انقلاب سوسياليستي نمي دانست. در حالي كه ماركس و انگلس بر عنصر عيني انقلاب يعني جنبش كارگري تأكيد داشتند. لنين اتكاي اصلي خود را بر نظريه حزب انقلابي نهاد. لنين براي حزب كمونيست در مسير پيروزي انقلاب سوسياليستي نقش اساسي قايل بود. تجربهي انقلاب اكتبر راه رشد غيرسرمايهداري را براي انقلابيون تحت تأثير لنين مطرح ساخت.
ولي تعارض ميان ايدئولوژي و منافع ملي اتحاد شوروي سبب گرديد، در طول دوران اتحاد شوروي، سياستهاي گوناگون در مورد كشورهاي مورد توجه اين كشور صورت گيرد. براي مثال، در ايران در چارچوب ملاحظات داخلي و خارجي بلشويكها، روابط با دولت رضاشاه پهلوي با توجيه نقش او در توسعهي سرمايهداري و از طريق آن، توسعهي اقتصادي و اجتماعي ايران مطرح گرديد و همكاري با او بر حمايت از جنبش جنگل برتري داده شد. سفير مختار شوروي در تهران، ميرزا كوچكخان رهبري اين جنبش را به تسليم در برابر رضاشاه دعوت كرد، زيرا تندروي را مخل منافع دو كشور ميدانست.(9) آشكار است كه منظور از منافع دو كشور تنها ملاحظات مورد توجه اتحاد شوروي است.
همين توجيه در مقاطع ضروري در زمينه توسعه روابط با رژيم شاه نيز به كار گرفته ميشد. رهبران اتحاد شوروي در تبيين نزديكي خود به شاه و توسعهي روابط دو كشور بدون اشاره مستقيم به ملاحظات جهاني خود و منافع ناشي از اين گسترش روابط، رژيم شاه را در مسير توسعه و ترقي جامعهي ايران معرفي نموده و در واقع، مخالفان او را از مرتجعان و نيروهاي واپسگرا معرفي ميكردند. البته اين سياست در مقاطع تيرگي روابط به شدت تغيير مييافت و رژيم شاه به عنوان رژيم كودتا مورد حمله شديد قرار ميگرفت. بنابراين، در طول تاريخ روابط دو كشور در دوران اتحاد شوروي، همواره توجيهات ايدئولوژيك براي تبيين چگونگي روابط دو كشور و تحليل آن مورد استفاده قرار ميگرفت، ولي آنچه همواره اصل و اساس قرار داشت، منافع اتحاد شوروي به عنوان يك واحد سياسي در سطح نظام بينالمللي بود. در اين راستا اتحاد شوروي از ابزار مؤثر خود در همه كشورهاي دور و نزديك، حزب كمونيست وابسته در ايران (حزب تودهي ايران) را به نحو احسن به كار گرفت.(10) حزب تودهي ايران كاملاً در راستاي سياستهاي تجويزي اتحاد شوروي، فعاليت خود را سازمان ميداد.
پ ) حزب توده و قيام 15 خرداد
حزب توده كه رهبران آن پس از كودتاي 28 مرداد 1332 به آلمان شرقي گريخته بودند، در راستاي سياستهاي اتحاد شوروي و در پاسخ به چگونگي روابط شاه با اين كشور، مواضع خود را نسبت به رژيم شاه تعيين ميساخت. با تيره شدن روابط دو كشور پس از نزديكي ايران به آمريكا و بسته شدن پيمان همكاري نظامي، حزب توده نيز رژيم شاه را مورد حملهي شديد قرار داد و «سرنگوني رژيم كودتا» را شعار اصلي خود قرار داد. با تحولات آغاز دههي 1340 (1960) در ايران كه در راستاي سياستهاي كندي و مشاوران اقتصادي او صورت گرفته بود و فضاي باز سياسي در كشور، حزب توده نيز در مواضع خود نسبت به رژيم شاه تعديل به وجود آورد. با روي كار آمدن دولت اميني كه وابستگي او به آمريكا محرز بود و روابط نزديك با كندي داشت، مجدداً موج ديگري از حملات حزب توده عليه شاه آغاز شد.
روزنامهي مردم، ارگان رسمي حزب پس از روي كار آمدن اميني او را به شدت مورد حمله قرار داد و با طرح وابستگي اميني به آمريكا و نقش اساسي او در انعقاد قرارداد كنسرسيوم، ضرورت ادامه مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه را مطرح ساخت. (11) كميته مركزي حزب توده ايران، طي اعلاميهاي در 26 ارديبهشت 1340 (مه 1961) دولت اميني را از نوع دولتهاي گذشته معرفي كرد كه با سلسلهاي از «مواعيد فريبنده» كار خود را آغاز كرده است. كميتهي مركزي حزب توده با پيشبيني عدم توفيق برنامههاي دولت اميني كه همان سياستهاي تجويز شده از سوي آمريكا بود.(12) ضرورت مقابله با آن را مورد تأكيد مجدد قرار داد. كميتهي مركزي حزب تودهي ايران در اعلاميهي خود از همهي احزاب، جمعيتها و شخصيتهاي ملي دعوت كرد تا با حزب توده ايران متحد شوند و براي برچيدن «بساط حكومت كودتا» و «تشكيل حكومت ملي» تلاش كنند. (13) در واقع پذيرفتن قرارداد عدم تعرض كه از سوي شوروي پيشنهاد شده بود.(14) و انعقاد قرارداد نظامي دو جانبه با آمريكا، حزب توده را در امتداد سياستهاي اتحاد شوروي به رويارويي شديد با رژيم شاه سوق داده بود. هر چند تجربه كودتاي عراق و عدم حمايت آمريكا در جنگ هند و پاكستان در سال 1344 / 1965 از پاكستان، رژيم شاه را نسبت به ماهيت پيمانهاي منطقهاي مانند سنتو و نقش آمريكا در آن دچار ترديد نمود.
حزب توده در پاسخ به برنامه اصلاحات شاه، اجراي آن را تلاشي در مسير تأمين نيازهاي كشورهاي امپرياليستي خواند. مجلهي دنيا در اين خصوص نياز كشورهاي امپرياليست به محصولات كشاورزي مستعمرات و كشورهاي تحت سلطه خود را مورد توجه قرارداد و افزايش توليدات كشاورزي را به منظور رفع نيازهاي كشورهاي امپرياليست، هدف برنامههاي اصلاحات شاه معرفي كرد. نظريهپردازان حزب توده، اجراي سياستهاي اصلاحي شاه در بافت اقتصادي و اجتماعي ايران را تلاشي براي بهبود جامعه در مسير اهداف امپرياليسم برآورد ميكردند. (15) اين در حالي بود كه با اجراي برنامههاي ياد شده ـ حتي اگر به منظور افزايش توليدات كشاورزي صورت گرفته بود ـ كشورهاي غربي كه خود با افزايش محصولات كشاورزي مواجه بودند، دچار مشكلات بيشتري ميشدند. در واقع، هدف اصلي از اجراي برنامههاي اصلاحي براساس پندار برنامه ريزان آمريكايي، جلوگيري از بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي در ايران و هدف واقعي شاه، تخريب بنيانهاي فرهنگي و اجتماعي در ايران و از ميان بردن استقلال روحانيت شيعه و نفوذ مالكان بزرگ بود.
در واقع، شاه براي تحكيم اقتدار خويش در داخل با وجود مخالفت اوليه در برابر برنامههاي تجويزي كندي و مشاوران او، در برابر فشار شديد آنان ناچار از اجراي آن گرديد، ولي اهداف او با آمريكا دچار تفاوتهايي بود. شاه كه دردهة 1330 (1950)، بيشتر نگران تحكيم مباني قدرت در داخل بود، در دهه 1340 (1960)، به جهان خارج توجه بيشتري نشان ميداد. (16) او نيز پذيرفته بود كه تأمين امنيت، نه تنها با عوامل نظامي و سياسي، بلكه با مسايل اقتصادي و اجتماعي نيز ارتباط مستقيم يافته است.
روند نزديكي ايران به آمريكا همانگونه كه اشاره شد با حملات شديد شوروي و نيز حزب توده همراه بود. تعهد ايران به عدم تبديل ايران به پايگاه موشكي عليه شوروي اين روند را به طور جدي تحت تأثير قرار داد(17) حزب توده نيز در اين دوران حملات خود را به شاه در اشكال گوناگون ادامه داد. حزب تود، برنامهي اصلاحات ارضي شاه را فاقد هرگونه «محتواي جدي» و در «جهت تحكيم منافع مالكان» تلقي ميكرد. پس از تصويب قانون اصلاحي قانون اصلاحات ارضي در 19 ديماه 1340 «مجلة دنيا» حل مسئلهي ارضي و بركناري مالكين را بدون طرد امپرياليسم غيرممكن دانست. در هر حال، پس از تصويب لوايج ششگانهي پيشنهادي شاه و رفراندوم ششم بهمن 1341 (فوريه 1963) حزب توده، اين اصلاحات را نشانهي عقبنشيني رژيم كودتا «زير فشار محافل امپرياليستي» تلقي كرد. در واقع، رهبري حزب مواضع و تحليلهاي خود دربارهي سياستهاي شاه را مطابق با روابط ايران و اتحاد شوروي و فراز و نشيب در آن تغيير ميداد. اين سياست، همواره در طول دوران فعاليت اين حزب از تأسيس تا انحلال آن با شدت و ضعف متفاوت تداوم يافت.
حزب توده در مقالهي «در ميهن ما چه ميگذرد»، اصلاحات را بيانگر پذيرش ارايهي امتيازاتي به مردم از سوي رژيم شاه براي تداوم بقاي خود تحليل كرد. در اين تحليل، حزب توده فشار آمريكا را كه متوجه «بيتعادلي شديد وضع اجتماعي در ايران» شده بود، عامل اجراي اصلاحات معرفي كرد. از اين ديدگاه، اجراي اصلاحات در ايران هم براي تثبيت رژيم شاه و هم گسترش بازارهاي ايران براي توسعهي واردات از كشورهاي سرمايهداري و افزايش سرمايهگذاريهاي آنان مورد توجه قرار گرفته بود./ تحليلگران حزب توده، انتقال پايههاي اتكاي استثمارگران از فئوداليسم به سرمايهداران بزرگ را شيوهي مرسوم آنان خواندند تا بتوانند بهتر حيات و فعاليت خود را تداوم بخشند. لذا تحولي كه در ايران صورت ميگرفت، «جانشين شدن تدريجي مناسبات سرمايهداري و استثمار سرمايهداري به جاي مناسبات فئودالي و استثمار فئودالي» تعريف گردد. (18) در چارچوب تحول در روابط ايران و اتحاد شوروي پس از شهريور 1341 (سپتامبر 1962) حزب توده كه برنامه اصلاحات شاه را فاقد «محتواي جدي» و در مسير اهداف و سياستهاي «امپرياليسم» تحليل نموده بود، به اتخاذ مواضع مثبت نسبت به آن پرداخت. مجلهي دنيا در تحليل جديدي از اصلاحات شاه در بهار 1344 (1965) حل مسئله ارضي را در كشورهاي تحت سيطرهي امپرياليسم ضرورتي انكارناپذير از نگاه امپرياليستها خواند. حزب توده نوشت: امپرياليسم ميداند اگر اين مسئله را حل نكند نخواهد توانست به سلطهي خود ادامه دهد.(19) از ديدگاه حزب، «امپريالسم ناچار است در اين زمينه عقبنشيني كند و متحدين سابق خود را در كشورهاي كم رشد يعني مالكان، فئودالها، رؤساي قبايل و امثال آن را فدا كند، تا از تكرار «فاجعهي چين» جلوگيري كند. حزب توده، اجراي اصلاحات در كشورهاي كم رشد را جزئي از سياست خارجي آمريكا ميدانست كه از لحاظ اقتصادي «يك تدبير نو استعماري» به شمار ميآيد، ولي رهبري حزب در ادامهي اين تحليل، «همين اصلاحات ولو با رهبري امپرياليسم» را، «ضربتي بر سيستمهاي ماقبل سرمايهداري در دهات كشورهاي عقب مانده» خواند كه «رشد سرمايهداري در اين كشورها را به صورت قانوني در ميآورد.» حزب توده در راستاي روابط رو به توسعهي ايران و اتحاد شوروي تحليل خود را از اصلاحات شاه دگرگون ساخت و اعلام كرد: «اين رفرم، با همه نيمبندي، موجب تضعيف فئوداليسم و مالكيت بزرگ ارضي است و به همين جهت به طور عيني مثبت است. براي عدم اجراي اين رفرم نبايد مبارزه كرد....» (20) حزب توده در ادامهي اين تحليل، در نهايت اصلاحات شاه را مثبت ارزيابي كرد و وظيفه مردم ايران را «كمك به رفع جنبههاي منفي» آن به شمار آورد.
ايرج اسكندري نيز در مقالهاي تحت عنوان «وضع كنوني ايران و دورنماي آيندهي آن» همين تحليل را بيان كرد. او در ارزيابي حزب از اصلاحات شاه نوشت: «در ماهيت خود از نظر عيني من حيثالمجموع جنبهي مثبت دارند، زيرا به تخريب پايههاي مناسبات توليدي ماقبل سرمايهداري كمك ميكنند.» رهبران حزب توده در سازگاري با تحليلهاي اتحاد شوروي از برنامه هاي اصلاحي شاه در شرايطي كه روابط دو كشور توسعهي همه جانبه مييافت.(21) تعريف و تمجيد به عمل ميآوردند.
لازم به يادآوري است كه در پي تشديد اختلافات اتحاد شوروي و چين كمونيست در سال 1344 (1965) عدهاي از رهبران حزب توده به رهبري دو فرد برجستهي حزب ، ـ قاسمي و فروتنـ آن را ترك كردند. آنها سازمان توفان را به وجود آوردند و رهبران حزب را در راستاي حملات مائو به خروشچف، تجديدنظرطلب و غيرانقلابي توصيف كردند. آنها سران حزب را به پيروي كوركورانه از اتحاد شوروي متهم كردند. از ديدگاه انشعابگران حزب توده، نزديكي و همزيستي مسالمتآميز دو نظام سوسياليسم و سرمايهداري امري غيرممكن تلقي شد. آنان بيتوجهي به تعاليم مائو براي تدارك جنگ مسلحانه و محكوم كردن استالين را مردود ميدانستند. (22)
فروتن و قاسمي اتحاد شوروي را به دليل فروش اسلحه به رژيم شاه و به تأخير انداختن انقلاب در ايران مورد حمله قرار ميدادند. آنها معتقد بودند شوروي با انعقاد قراردادهاي پاياپاي نفت و گاز و آهن با ايران به استثمار اين كشور ميپردازند. (23)
حزب توده در همان حال كه برنامهي اصلاحات شاه را پيروي از سياستهاي آمريكا تلقي نموده و آن را گاه تأييد و گاه تكذيب كرده بود، از درون، دچار تفرقه و تشتت اساسي در مورد قيام 15 خرداد و ماهيت آن بود. (24) با امضاي موافقتنامههاي اقتصادي ميان ايران و اتحاد شوروي و احداث واحدهاي گوناگون صنعتي از سوي شوروي در ايران، حزب باز هم مواضع تأييد آميز خود را نسبت به رژيم شاه تقويت كرد.مجله دنيا در سال 1345 (1966) در تأييد سياستهاي اصلاحي شاه، اين سياستها را موجب «افزايش علاقهي نسبي دهقانان» به ثمرات كار خود و «تسريع رسوخ سرمايهداري در ده» خواند كه براي فعاليت دهقانان در روستاها، انگيزهي بيشتري ايجاد ميكند. حزب، توسعهي روابط ايران و كشورهاي سوسياليستي از سوي شاه را از «بهترين تدابيري» دانست كه رژيم شاه اتخاذ نموده است. حزب تودهي ايران اين سياست شاه را موجب «تحكيم استقلال سياسي كشور و كسب استقلال اقتصادي» دانست. رهبري حزب، حمايت خود را از صنعتي كردن و مدرنيزه كردن ايران توسط رژيم شاه اعلام كرد. (25) در واقع، عامل نهايي و تعيين كنندهاي در مواضع مثبت حزب نسبت به برنامههاي اصلاحي شاه، ارتباط مستقيم با سطح و كيفيت روابط با اتحاد شوروي داشت. حزب تودهي ايران در پرتو توسعهي همه جانبهي روابط رژيم شاه با اتحاد شوروي، سياستهاي داخلي آن را مورد تأييد قرار ميداد.
حزب توده ميكوشيد اصلاحات شاه را نتيجهي مبارزات مردم و موجب پيشرفت كشور معرفي نمايد. در اين زمينه، احسان طبري در مجلهي دنيا نوشت:
«رفرمهاي رژيم، خود محصول وضع جهان و ايران است. تحول متناسب قوا به سوي سوسياليسم و به زيان امپرياليسم، قدرت روزافزون سوسياليسم و ضعف فزايندهي امپرياليسم، دستاوردهاي جنبشهاي رهاييبخش ضدامپرياليستي در كشورهاي جهان سوم، تحولات منطقهي خاورميانه، مبارزات طولاني مردم ايران در دوران پس از جنگ دوم و در پيشاپيش آن حزب تودهي ايران، هيأت حاكمهي ايران را وادار كرد كه دست به رفرمهايي در جهت اصلاح ارضي و صنعتي كردن كشور و نيز بهبود در روابط با كشورهاي سوسياليستي بزند.» (26) يكي ديگر از اعضاي كميتهي مركزي حزب نيز اعلام كرد: «رفراندوم ژانويه 1963 (بهمن 1341) راه را براي ادامهي اقدامات بورژوايي باز كرد، اقداماتي كه در خدمت محو مناسبات فئودالي قرون وسطايي بودند و راه را براي تكامل سريع سرمايهداري هموار ساختند....»(27)
پينوشتها:
1. ن. نوري، روشنفكري وابسته در ايران و قضاوت تاريخ، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، بيتا، منتشر نشده، جلد هفتم، ص 60.
2. Sicker, op.Cit., p 93.
3. Izvestia, 19 Dec, 1962 in: Yodfat, op Cit., p 29.
4. K. Ivanovsky, "Blow at Feudalism", International Affairs, (Moscow) No.3, March 1963, P. 88, in: Ibid.
5. The Feudal System in Iran Will Liquidated , Pravda, 28 Feb, 1963, in Ibid.
6. اسناد لانه جاسوسي، جلد 27، ص 50.
7. اسناد لانه جاسوسي، جلد27، ص 50.
8. Sicker, Op, Cit., p 94.
9. سپهر ، ص 393.
10. براي اطلاع بيشتر، ر. ك: استالينيسم و حزب توده در ايران، بخش چهارم.
11. مردم، شماره 17، 20/2/1340، به نقل از نوري، ص 64.
12. Rouhollah K. Ramazani, "Iran and the United States: An Expriment in Enduring Friendship" , The Middle East Journal, Vol. 30, No 3, Summer 1970,p.328.
13. مردم، شماره 18، 6/3/1340، به نقل از نوري، ص 65.
14. Sepehr Zabih, "Iran's International Posture: Defacto Nonalignment Within A Pro Western Alliance: The Middle East Journal, Vol: 24, No. 3, Summer 1970, P.312."
15. دنيا، دور دوم، شماره 1، ارديبهشت 1339، به نقل از نوري، ص 66.
16. Ramazani. Iran's Foreign Policy 1941 – 73, p 313.
17. Lenczowski, op, Cit., p 31.
18. دنيا، شماره 4، زمستان 1341، به نقل از نوري، ص 68.
19. دنيا، شماره اول، بهار 1344.
20. دنيا سال ششم، شماره 1، بهار 1344، صص 57 ـ 60.
21. Lenczowski, op. Cit., p. 376, Wilber. Op. Cit., p 201.
22. Ervand Abrahamian, Iran Between Two Revolution, (New Jersey: Preinceton University Prest, 1982)., p 254.
23. Ibid., P 455.
24. Ibid.
25. ايرج اسكندري، كنگرهي دهم حزب كمونيست بلغارستان، مردم، شماره 69، سال 1349، به نقل از نوري، ص 73.
26. پيشين، ص 74.
27. پيشين، ص 75.
منبع:اتحاد جماهير شوروي و انقلاب اسلامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي این مطلب تاکنون 4249 بار نمایش داده شده است. |
|