ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 200   مرداد ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 200   مرداد ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
برگی از مجاهدت‌های آیت‌الله کاشانی

گرچه از همان روزهای اول پیروزی نهضت ضد استعماری ملی شدن نفت، توطئه‌ها علیه آن شروع شد و استعمارگران خارجی (به ویژه انگلیس) و عوامل داخلی آن‌ها (اعم از دربار، برخی افراد و گروه‌های سیاسی و...) در این باره دست به دست هم دادند و عمدتا به طور پنهانی علیه این نهضت اقدام کردند، ولی حدود یک ماه قبل از قیام اسلامی 30 تیر 1331، بوی توطئه‌ها محسوس‌تر شد و نشانه‌هایش آشکارتر گردید، به طوری که حتی افرادی که اهل سیاست نبودند و فقط اخبار سیاسی را دنبال می‌کردند نیز می‌توانستند متوجه شوند که به زودی توطئه علیه نهضت، به مرحله اجرا وارد خواهد شد و حوادثی روی خواهد داد. به عنوان مثل، در حالی که هنوز از پیروزی نهضت بیش از 15 ماه نگذشته بود، برخی رسانه‌ها و مطبوعات جهان این موضوع را مطرح کردند که به زودی در ایران حوادثی روی خواهد داد و دکتر محمد مصدق (یعنی همان کسی که به منظور جامه عمل پوشاندن به اهداف نهضت ضد استعماری ملت مسلمان ایران تحت تاثیر حمایت‌های آیت‌الله کاشانی و عموم ملت مسلمان، به نخست وزیری رسیده بود) جای خود را به اشخاصی مثل قوام‌السلطنه می‌سپارد.
مطرح شدن موضوع احتمال کناره‌گیری دکتر محمد مصدق و آمدن قوام‌السلطنه در رسانه‌ها و مطبوعات خارجی، نشان می‌داد که طراحان اصلی توطئه، بیگانگان و سازمان‌های سیاسی و اطلاعاتی و جاسوسی استعمارگران هستند که می‌خواهند با یک نمایش و خیمه شب بازی و قرار و مدار با برخی افراد و گروه‌های سیاسی، نهضت ضد استعماری مردم مسلمان ایران را به شکست بکشانند و بار دیگر قدرت و حکومت را به عوامل خود بسپارند.
ماجرا از آن جا آغاز شد که نخست وزیر نهضت (محمد مصدق) طبق یک سنت و روش معمول، در آغاز فعالیت مجلس دوره هفدهم (14 تیر 1331) استعفای دولت را اعلام کرد، ولی با حمایت رهبری نهضت (آیت‌الله کاشانی) و مردم، شاه و مجلس بار دیگر با نخست وزیر شدن مصدق موافقت کردند. بنابراین، پس از چند روز (19 تیر 1331) فرمان نخست وزیری محمد مصدق مجددا صادر شد.
با صدور فرمان نخست وزیری مصدق، مردم در انتظار معرفی دولت جدید نشستند، ولی در روز 25 تیر 1331، ناگهان خبر استعفای مصدق را شنیدند. مردم از شنیدن این خبر، شگفت‌زده شدند، زیرا نمی‌دانستند چه حوادثی رخ داده است که نخست‌وزیر نهضت، بدون آن که موضوع را با مردم و رهبری نهضت (آیت‌الله کاشانی) در میان بگذارد، شخصا تصمیم گرفته و استعفا داده است. ظاهرا قضیه از این قرار بود که مصدق روز 25 تیر با شاه گفت و گو کرده و خواسته بود مسئولیت وزارت جنگ را بر عهده بگیرد ولی شاه با این درخواست مخالفت کرده بود.
با پیش آمدن این واقعه، از نظر استعمارگران، طراحان توطئه و عوامل مزدور استعمار، تقریبا همه چیز تمام شده بود و آن ها گمان می‌کردند اگر بتوانند آیت‌الله کاشانی را نیز با تطمیع و یا تهدید، وادار به سکوت کنند، همه چیز به حالت اول برخواهد گشت و نهضت شکست خواهد خورد، زیرا در این وضعیت که دکتر محمد مصدق نهضت را به راحتی رها کرده و بدون احساس مسئولیت به خانه‌اش رفته بود، کسی غیر از آیت‌الله کاشانی در صحنه حضور نداشت و بسیاری از آن‌هایی هم که قبلا از نهضت حمایت می‌کردند، به اصطلاح، اوضاع سیاسی جدید را درک کرده و متوجه شده بودند که به زودی عوامل استکبار و استعمار قدرت را به طور کامل دردست خواهند گرفت و در نتیجه برای دور نماندن از قافله و یا حداقل برای حفظ موقعیت و جان و منصب خویش، بهتر است علایمی از خشنودی خود نسبت توطئه گران نشان دهند و یا حداقل سکوت کنند.
استعمارگران و عوامل داخلی آن ها ابتدا در صدد برآمدند آیت‌الله کاشانی را از راه تطمیع و وعده‌های فراوان، نه تنها به سکوت وادار کنند بلکه به مشارکت فرا خوانند. به همین دلیل، افراد سرشناسی مثل علی امینی، ارسنجانی و... را نزد ایشان فرستادند و پیغام‌ها و وعده‌هایی دادند.
علی امینی پس از حضور در محضر آیت‌الله کاشانی گفت: آقای قوام پیغام داده‌اند چون به زودی فرمان نخست‌وزیری می‌گیرند، پس شما کسانی را که مورد اعتمادتان هستند، برای تصدی وزارت معرفی فرمایید. آیت‌الله کاشانی با قاطعیت به علی امینی پاسخ داد: با بودن دکتر مصدق هیچ کس نباید نخست‌وزیر شود.
علی امینی با ناامیدی و ناراحتی بازگشت و پاسخ قاطع آیت‌الله کاشانی را به قوام‌السلطنه و شاه رساند. آن‌ها دوباره علی امینی را نزد آیت‌الله کاشانی فرستادند و به او ماموریت دادند ضمن تطمیع و با وعده‌های مختلف، سعی کند آیت‌الله را به سازش و سکوت وادار کند و در ضمن تهدید نیز بنماید. این بار نیز علی امینی همان سخنان سابق و برخی موضوعات دیگر را مطرح کرد. آیت‌الله کاشانی با قاطعیت و جدیت بیشتر پاسخ داد: سخن همان است که قبلا گفتم. تا آقای دکتر مصدق زنده است، هیچ کس نباید نخست‌وزیر بشود.
در این هنگام علی امینی از روحیه خشن و وحشیانه قوام‌السلطنه سخن به میان آورد و به منظور ترساندن آیت‌الله کاشانی، گفت: آقا توجه فرمایند که قوام چنین و چنان و فلان و بهمان است و...
آیت‌الله کاشانی در پاسخ به تهدیدهایی که علی امینی از طرف قوام منتقل می‌کرد، گفت: به ایشان بگوئید سید از تو دیوانه تر است !
غیر از علی امینی، شخصی به نام ارسنجانی نیز پیغامی از طرف قوام به آیت‌الله کاشانی برد. آیت الله در نامه‌ای که در آن زمان به علا (وزیر دربار و کسی که برای ساکت کردن آیت‌الله کاشانی تلاش می‌کرد) نوشت، به موضوع مذکور اشاره کرده می‌نویسد: عرض شود، دیروز بعد از رفتن شما، ارسنجانی از جانب قوام‌السلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من می‌گذارد. همان طوری که حضوری عرض کردم، به عرض اعلیحضرت برسانید که اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد...
پس از آن که توطئه گران نتوانستند آیت‌الله کاشانی را با تطمیع و تهدید به سازش و سکوت وادارند، تصمیم گرفتند برنامه‌های خود را اجرا کنند و از طریق زور و آوردن سربازان ارتش به خیابان‌ها، با آیت‌الله کاشانی و مردم مسلمانی که از این رهبر دینی و سیاسی پیروی می‌کردند، مقابله کنند. در روز 27 تیر 1331، قوام‌السلطنه فرمان نخست‌وزیری را از شاه گرفت و در همان روز اعلامیه بسیار تندی را علیه آیت‌الله کاشانی و پیروان متدین او صادر کرد. قوام السلطنه در این اعلامیه طولانی، علنا مردم را به مجازات و کشتار تهدید نمود و گفت: باید دین از سیاست جدا باشد و...
پس از آن که آیت‌الله کاشانی متوجه شد مزدوران استعمار و استبداد تصمیم گرفته‌اند با شرارت و خونریزی تمام، نهضت را به شکست بکشانند و با ایجاد فضای وحشت و اضطراب، همه را بترسانند، به تنهایی به مقابله با استعمارگران و عوامل داخلی آن‌ها به پا خاست و مردم مسلمان ایران را برای آفریدن حماسه‌ای دیگر فرا خواند.
آیت‌الله کاشانی می‌دانست که جنایتکاران می‌خواهند بیش از هر چیز از زور و سلاح استفاده کنند و به دست سربازان و نظامیان جامعه که اکثر آن ها از فداکاران راستین جامعه و کشور بودند، ملت و جامعه را هدف قرار دهند و آن‌ها را برای خون ریزی و کشتار مردم فریب دهند. به همین دلیل، پیش از هر چیز درتاریخ 28 تیر 1331 اعلامیه‌ای خطاب به سربازان و نظامیان منتشر کرد و از آن ها خواست فریب دشمن را نخورند و ابزاری برای بازگرداندن سلطه استعماری انگلیس نشوند. آیت‌الله کاشانی در این اعلامیه نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم، سربازان وطن، افسران عزیزم، پس از عرض سلام خدا را گواه می‌گیرم که جز سعادت و عزت ایران و شما برادرانم نظری نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند که استقلال ملت مسلمان و عزت آنها هدف نهائی من است. هر کس مختصر تامل و تفکری داشته باشد به خوبی می‌فهمد که برای من هیچ لباسی جز لباس ارشاد زیبنده نیست و هیچ مقامی در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احدیت نمی‌باشد و اینک با همه شما اتمام حجت می‌نمایم بخدای لایزال فردای قیامت در عرصه محشر و پیشگاه حضرت ختمی‌مرتبت و درگاه عدل و ربوبیت هر کس که با ندای وجدان و وطن خواهی و ملت دوستی مخالفت کرده باشد مسئول است و در دنیا قبل از آخرت مجازات و در پیشگاه ملت سرشکسته و بی آبرو خواهد بود. سربازان عزیز، شما گرامی ترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید و این عزت شما در گروی خدمات صادقانه شما به مملکت و ملت و دین است و هر قدر استقلال بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد. زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاه‌طلبی و برگشت انگلیسی‌ها و استعمار است نباید بدست شما انجام و شما را در مقابل خون‌ها و حق‌کشیها مسئول کند.»
آیت‌الله کاشانی در اعلامیه دیگری که در 28 تیر خطاب به عموم ملت ایران صادر کرد، همه مردم را مکلف نمود علیه استعمار و مزدوران آن ها به پا خیزند و ذلت را به آن‌ها تحمیل نمایند. وی در بخشی از این اعلامیه معروف و حماسی خود نوشت:
«برادران عزیز پس از اسلام یک عمر فداکاری و خدمتگزاری مرا در راه دین و ملت همه کس می‌داند و بر عموم برادران ایمانی ایرانی و بلکه دنیای مسلمان واضح و آشکار گردیده است که جز عظمت دین و رفاه و آسایش مسلمین و برانداختن ریشه ظلم و فساد و کین و استعمار نظری نداشته و ندارم، کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استعمار با عنایات پروردگار می‌رفت که نتیجه قطعی خود را بخشیده و ایران را برای همیشه از شر اجانب نجات بخشد. من نمی‌خواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم، اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری بخوبی نشان می‌دهد که چگونه بیگانگان در صددند که بوسیله ایشان تیشه بر ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن ملت مسلمان بیندازند، توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسیها بوده و از همین راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز می‌داشته است امروز سرلوحه برنامه این مرد جاه طلب قرار گرفته است. احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنج دیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده‌اند، نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دست جمعی تهدید نماید. من صریحا می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچیک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که بدست مزدوران آزمایش شده استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود بدست آورده است مبدل به ذلت و سرشکستگی شود. در خاتمه از عموم هموطنان عزیزم که در گوشه و کنار در مرکز و شهرستانها برای اعتلا دین مبین حضرت خاتم النبین و استقلال و آزادی ملت ایران همت گماشته اند صمیمانه تشکر نموده موفقیت و پیروزی نهائی آنها را از خداوند متعال خواستارم.»
آیت‌الله کاشانی علاوه بر صدور اعلامیه‌ها و تشویق مردم به مقاومت در برابر استعمارگران و عوامل داخلی آن ها، عصر روز 29 تیر 1331، در حالی که همه خیابان‌های اطراف منزل او مملو از نیروی نظامی شده و به محاصره در آمده بود، بدون کوچک ترین اعتنایی به تهدیدات عوامل استعمار، همه خبرنگاران روزنامه‌ها و رسانه‌های داخلی و خارجی را به حضور پذیرفت و در یک مصاحبه بزرگ و نسبتا طولانی، ضمن آن که نظراتش را پیرامون مسائل مختلف داخلی و خارجی بیان کرد و مردم را دعوت به قیام علیه مزدوران بیگانه نمود، اعلامیه قوام‌السلطنه را به ابلاغیه‌های تهی و توخالی شاه طهماسب تشبیه کرد، به جنایت‌ها و توطئه‌های 150 ساله انگلیس علیه ایران اشاره نمود، از تصمیم قاطع مردم ایران در جهت مبارزه با استعمار سخن گفت، درباره تبانی و همدستی آمریکا و انگلیس برای ضربه زدن به ایران مطالبی بیان کرد و بسیاری مسائل دیگر را مطرح نمود. آیت‌الله کاشانی در همین مصاحبه گفت: عنقریب با تدبیر، قوام را ازاله خواهیم کرد... گمان نمی‌کنم یک ایرانی باشد که به آمریکا تمایل داشته باشد. انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها همپالگی هستند، با این تفاوت که انگلیسی‌ها کلاه سر آمریکایی‌ها می‌گذارند.. اگر قوام نرود، اعلام جهاد می‌کنم و خودم کفن پوشیده و با ملت در پیکار شرکت می نمایم...
به هر حال، با این مقدمات، قیام اسلامی 30 تیر 1331 به رهبری آیت‌الله کاشانی آغاز شد و مردم به دستور رهبر دینی و سیاسی خود، با خشم به خیابان‌ها ریختند و چند ساعت زودتر از زمانی که آیت‌الله کاشانی وعده داده بود، حکومت قوام‌السلطنه را سرنگون کردند، زیرا آیت‌الله کاشانی عصر روز 29 تیر به خبرنگاران وعده داد که تا 24 ساعت دیگر حکومت قوام سرنگون خواهد شد، ولی قوام در برابر قیام اسلامی مردم مسلمان ایران تا ظهر روز 30 تیر 1331 بیشتر دوام نیاورد و سرنگون گردید.
بعد از پیروزی مردم در قیام پر حادثه 30 تیر، دکتر محمد مصدق بار دیگر به نخست وزیری رسید، ولی متاسفانه او حدود یک سال بعد، بار دیگر نهضت را بدون هیچ مقاومتی به زاهدی که مثل قوام مزدور دیگری از مزدوران استعمار و استکبار بود، واگذار کرد و با کودتای 28 مرداد 1332 زمینه برای سلطه استعمار آمریکا بر ایران فراهم شد و آمریکا برای مدت 25 سال یعنی تا پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در 22 بهمن 1357 مقدرات کشور را در اختیار داشت.

منبع:«گذرستان»؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ویژه سی تیر

این مطلب تاکنون 732 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir