ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 200   مرداد ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 200   مرداد ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
انگلیس، عامل مرگ میلیونها ایرانی در جنگ جهانی اول

در تحليل تاريخ ايران در دوره جنگ جهاني اول ، بازشناسي چهار مرحله شاخص اين جنگ در ايران مفيد است.
در مرحله نخست- نوامبر 1914 تا پايان 1915ـ انگليسي‌ها، ترك‌هاي عثماني و روس‌ها بي‌طرفي ايران را نقض كردند؛ بريتانيا و روسيه براي تقسيم جديد ايران به توافقي پنهاني رسيدند و ايراني‌‌ها نيز با كمك آلماني‌ها براي بيرون راندن روس و انگليس منفور، شجاعانه تلاش كردند.
در مرحله دوم ـ دسامبر 1915 تا مارس 1917- ايران بار ديگر مورد تهاجم انگلستان و روسيه قرار گرفت؛ تلاش عثماني به سرانجامي نرسيد و روسيه و انگلستان بخش‌هاي وسيعي از خاك ايران را به كنترل خود درآوردند. انگلستان كه پيش‌تر بخش‌هاي جنوب غرب ايران- خوزستان- را در نوامبر 1914 اشغال كرده بود، از 1915 استيلاي خود را بر ديگر مناطق جنوب و غرب ايران گسترش داد: اشغال بوشهر در 1915؛ و تأسيس پليس شرق ايران در 1915 و ورود «هيأت سايكس» به فارس در 1916.
در مرحله سوم- آوريل 1917 تا ژانويه 1918- انقلاب روسيه رخ داد؛ ارتش روسيه در ايران از هم پاشيد و كشور را ترك كرد. آمریکا به نفع متفقين وارد جنگ شد. انقلاب روسيه، ورود آمریکا به جنگ جهاني اول به نفع متفقين در بهار 1917 و موفقيت انگلستان در بين‌النهرين- از جمله خارج شدن بغداد از دست تركان عثماني در مارس 1917- اوضاع را در ايران كاملاً تغيير داد و وضعيتي به وجود آورد كه انگلستان توانست تمام خاك ايران و نيز بخش وسيعي از خاور نزديك را به تصرف درآورد. روسيه تزاري- رقيب تاريخي انگلستان در ايران- از صحنه خارج شد و دو قرارداد تقسيم ايران ـ اوت 1907 و مارس 1915 ـ بي‌اثر شد. با ورود آمریکا به نفع انگلستان و فرانسه، متفقين از پيروزي خود اطمينان يافتند. ورود نيروهاي آمريكايي به اروپا، انگليسي‌ها را قادر ساخت تا نيروهاي بيشتري را در قالب نيروي موسوم به دنسترفورس به خاور نزديك و ايران منتقل كنند. افراد اين نيرو از جبهه‌هاي غرب اروپا به ايران گسيل شده و در بهار 1918 به اين كشور هجوم بردند. با اين وضعيت تا ژانويه 1918، تنها بخش كوچكي از نيروهاي روس در ايران باقي ماند.
مرحله چهارم از ژانويه 1918 آغاز شد كه طي آن نيروهاي انگليسي به غرب، شمال و شرق ايران حمله كردند و مناطقي را كه پيش‌تر در اختيار روس‌ها بود، به اشغال خود درآوردند. تهاجم تمام عيار انگليسي‌ها و اشغال بخش‌هايي از ايران كه در قرارداد پنهاني مارس 1915 به روسيه واگذار شده و پيش از آن در اشغال آنها بود، موضوعي است كه تاكنون بسيار گذرا بدان پرداخته شده است. از همان آغاز كار، بريتانيا خبر تهاجم به غرب ايران را به شدت پنهان مي‌داشت؛ به گونه‌اي كه «دنسترفورس» به «نيروي هيس- هيس» معروف شده بود.
انگليسي‌ها تا ژوئيه 1918 ايران را به اشغال خود درآوردند. قرار بر اين بود كه نيروهاي بريتانيا در مه 1921 ايران را ترك كنند؛ يعني ايران در حدود سه سال و نيم در اشغال نظامي بريتانيا قرار داشت. درست در همين زمان بود كه ايران به بزرگ‌ترين فاجعه تاريخ خود يعني قحطي 1919ـ1917 دچار شد. نيروهاي بريتانيا هم در فوريه (نه در مه) 1921، يعني پس از كودتاي 1299 (1921) از ايران رفتند. با اين كودتا بريتانيا، ديكتاتوري رضاخان را - كه در 1925/1304 رضاشاه پهلوي شد- در ايران مستقر كرد. از اين به بعد، تا سي سال ايران در دست بريتانيا بود؛ تا در اواخر دهه 1940 كه آمريكا جاي بريتانيا را گرفت.
حدود 8 تا 10 ميليون نفر- حدود نيمي از جمعيت كشور در جریان قحطی آن سه سال(1919ـ1917) تلف شدند. ايران، هنگامي بزرگ‌ترين فاجعه را تحمل مي‌كرد كه در اشغال نظامي انگليس بود. انگليسي‌ها نه تنها براي كاستن از شدت قحطي كاري انجام ندادند، بلكه با خريد گسترده غله و مواد غذايي در ايران، وارد نكردن غذا از هند و بين‌النهرين، ممانعت از ورود غذا از آمریکا و اتخاذ سياست‌هاي مالي - از جمله نپرداختن درآمدهاي نفت به ايران- قحطي را شدت بخشيدند. در نتيجه، تعداد بيشتري از مردم ايران با سياست‌هاي انگليسي‌ها از بين رفتند. اين اقدام را مي‌توان با اطمينان مصداق عيني جنايت عليه بشريت تلقي كرد. ايران بزرگ‌ترين قرباني جنگ جهاني اول بوده و از بدترين نسل‌كشي‌هاي دوره معاصر لطمه ديده است. تكرار مي‌كنم كه بدون درك آنچه كه در 1919-1917 بر سر ايران آمده، نمي‌توان تاريخ معاصر ايران را دريافت.
ميروشنيكف درباره خسارات و ويراني‌هاي ايران در جنگ جهاني اول مي‌نويسد:
«جنگ جهاني اول براي مردم ايران بداقبالي‌ها و مشقات بي‌شماري به همراه آورد. مناطق وسيعي در اثر جنگ تخريب شده، ده‌ها هزار ايراني دچار قحطي شدند يا پس از بيماري مردند، بسياري زندگي خود را در اثر عمليات نظامي از دست دادند و يا خسارت ديدند. در نگاه به گذشته، حتي اكنون نيز سخت است بتوان گفت چگونه ايران مي‌توانست لطمه كمتري ببيند... دفاع از تماميت ملي در برابر دست‌اندازي‌هاي قدرت‌هاي بزرگ كه هر كدام تسلط بر ايران را پاداشي در نبرد براي مستعمرات جديد و حوزه‌هاي نفوذ خود مي‌ديدند، ناممكن بود.»
نقطه آغازين اين پژوهش، گزارشي است كه كاردار آمريكا در ايران، والاس اسميت موري ، درباره وضعيت خواروبار و آذوقه در ايران داده است. موري در شرح وضعيت آذوقه و خواروبار به موضوع قحطي 1918-1917 اشاره كرده و مي‌نويسد «يك سوم جمعيت ايران در اثر گرسنگي و بيماري‌هاي ناشي از سوءتغذيه از ميان رفتند.»
براي من باور كردني نبود. من در گزارش‌هاي پيشين اشاراتي درباره اين قحطي ديده بودم و دريافته بودم كه قحطي سختي بوده است، اما تلفات در اين مقياس بحث ديگري است. اين موضوع مرا بر آن داشت تا اسناد وزارت خارجه آمريكا را درباره ايران در دورة 1919-1914 به دقت جستجو كنم. نتيجه اين كار يك افشاگري تمام عيار بود. اين اسناد بسيار ارزشمند است و پيش از اين مورد استفاده قرار نگرفته است. از ثمرات فرعي اين پژوهش، تك‌نگاري درباره تاريخ ايران در جريان جنگ جهاني اول و استيلاي انگلستان بر اين كشور است؛ و نيز تك‌نگاري مختصري درباره «قحطي - نسل‌كشي» در ايران است. با كمال تأسف دريافتم كه نوشته آقاي موري مبني بر اينكه يك سوم جمعيت ايران از بين رفته‌اند، با اغماض و كمتر از واقع بوده است. واقعيت، بسيار بدتر از آن و حقيقتاً تكان‌دهنده است. همان‌طور كه در گزارش‌هاي ديپلماتيك آمريكايي‌ها آمده، شمار جمعيت ايران در 1914 حدود بيست ميليون نفربوده است. با يك روند طبيعي، اين شمار بايد در 1919 دست كم به 21 ميليون مي‌رسيد. اما شمار واقعي در 1919، يازده ميليون بوده است كه نشان مي‌دهد، دست كم ده ميليون نفر در اثر قحطي و بيماري در ابعادي فاجعه‌‌آميز از بين رفته‌اند. شاخص ديگر در ميزان تلفات قحطي، كاهش جمعيت تهران است. در 1910- بنا به نظر شوستر و منابع روسي - جمعيت تهران 000/350 نفر بوده است از نتايج انتخابات 1917 نيز كه در آن 000/56 رأي براي دوازده نامزد پيروز ثبت شده، درمي‌يابيم كه جمعيت تهران دست كم چهارصد هزار نفر بوده است. در 1920 اين شمار به دويست هزار نفر كاهش يافته است. در مجموع، تا 1956 شمار جمعيت ايران به بيست ميليون نفر، يعني ميزان جمعيت ايران در 1914، نرسيد. اين اعداد به شدت تكان‌دهنده است؛ و پرتو كاملاً متفاوتي بر تاريخ ايران و منطقه مي‌افكند. از آنجا كه اين قحطي در ابتدا با جنگ و اشغال ايران توسط روسيه و انگلستان به وجود آمد و سپس با سياست‌هاي انگلستان اوضاع بدتر و قحطي طولاني‌تر شد، تلفات وارده به كشور در اثر قحطي، خسارات ناشي از جنگ جهاني اول تلقي مي‌شود. تلفات ايران به روشني بسيار فراتر از تلفات ارامنه در تركيه و حتي بسيار فراتر از نسل‌كشي يهوديان توسط نازي‌هاست. اين يافته‌ها نگاهي كاملاً متفاوت درباره تاريخ معاصر ايران در جنگ جهاني اول به دست مي‌دهد.
شرح مفصل و روشني كه وزيرمختار وقت آمريكا در ايران، جان لارنس كالدول ، درباره وضعيت قحطي در ايران نوشته است؛ گزارش‌هاي مطبوعات آن دوران از ابعاد رنج و گرسنگي ناشي از قحطي؛ خاطرات يك شاهد عيني؛ و نيز گزارش‌هاي ميسيونرهاي مذهبي آمريكايي در ايران، گنجينه سرشار و ارزشمندي از منابع و مآخذ و اسناد را در اين باره تشكيل مي‌دهد. همچنين خاطرات افسراني چون سرلشكر ال. سي. دنسترويل ، فرمانده دنسترفورس در ايران در سال 1918؛ سرلشكر دبليو. ئي. آر. ديكسون سربازرس پليس شرق ايران در سال‌هاي 1918 و 1919 و سرگرد ام. اچ. داناهو ، افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سال‌هاي 1918 و 1919 نيز از منابع گرانسنگ در اين زمينه است. گزارش‌هاي اين شاهدان عيني بلافاصله پس از جنگ نوشته شده است؛ و نه تنها براي مشخص كردن ابعاد گرسنگي و مرگ، بلكه براي روشن ساختن سياستهاي بريتانيا در ايران بسيار ارزشمند و آگاهي‌بخش است.
برخلاف ادعاي پژوهش‌هاي انگليسي‌ها در دهه‌هاي 1960 و 1970 كه جمعيت ايران را در 1914، 89/10 ميليون نفر آورده‌اند، جمعيت ايران در آن سال بيست ميليون نفر بوده است و در 1919 به يازده ميليون سقوط كرده است. افزودن دو رقم اعشار به عدد ده ميليون توسط آنها نيز براي القاي حس دقت علمي است. بنابراين قحطي و بيماري‌هاي ناشي از آن، دست كم چهل درصد جمعيت ايران- يعني حداقل ده ميليون نفر- را تلف كرده است.
در نيمه دوم سال 1916، در اثر جنگي كه در خاك ايران، ابتدا ميان ايرانيان و روس‌ها؛ و سپس ميان روس‌ها و ترك‌هاي عثماني درگرفته بود، مردم ايران با كمبود مواد غذايي و گراني روبرو شدند. كمبود مواد غذايي، در پاييز 1917 به قحطي انجاميد. در بهار 1917، تركهاي عثماني خاك ايران را ترك كردند و به دنبال انقلاب روسيه، نيروهاي روسيه نيز در پايان پاييز 1917 از ايران رفتند. از آن پس تنها انگليسي‌ها در ايران باقي ماندند. بنابراين، ايران زماني به بزرگ‌ترين فاجعه تاريخ خود دچار آمد كه تمام خاك ايران و كشورهاي همجوارش در شرق و غرب، علاوه بر خليج فارس، در اشغال نظامي انگلستان بود. از همان آغاز، انگلستان، دست به تبليغات ماهرانه‌اي زد تا مسئوليت و تقصير فاجعه قحطي ايران را متوجه روس‌ها و عثماني‌ها كند. اما همان‌طور كه گفته شد، ترك‌ها و روس‌ها پيش از بروز قحطي، ايران را ترك كرده بودند. عامل اصلي تشديد و طولاني شدن قحطي‌اي كه منجر به مرگ ميليونها ايراني شد، سياستهاي بازرگاني و مالي بريتانيا بود.
شواهد مستند نشان مي‌دهد كه خريد غله در مقياس وسيع، براي تأمين آذوقه نيروهاي انگليسي در ايران، بين‌النهرين و جنوب روسيه، بر دامنه قحطي در ايران افزوده است. ژنرال دنسترويل، در جايي با صراحتي عجيب ضمن اظهار تأسف، به اين واقعيت اعتراف كرده است كه خريدهاي غله از سوي انگليسي‌ها منجر به كمبود و افزايش قيمت‌ها گرديد و در نتيجه به مرگ شمار بسياري از ايرانيان انجاميد؛ از اين عجيب‌تر گزارش سرگرد داناهو درباره تخليه شهر مراغه در آستانه شكست ارتش انگلستان از تركها در سپتامبر 1918 است. انگليسي‌ها كه قبلاً مواد غذايي بسياري خريده بودند، ذخيرة غله شهر را در شرايط سخت قحطي از ميان بردند تا به دست ترك‌هاي عثماني نيفتد. و از هر دو عجيب‌تر اين كه؛ چگونه گفته‌‌ها و گزارشهاي دنسترويل و داناهو، از ديد دستگاه كنترل و سانسور اطلاعاتي بريتانيا مخفي مانده است؟! شايد اين نكته كه هر دو كتاب در شرايط بلافاصله پس از جنگ (داناهو، 1919؛ و دنسترويل 1920) منتشر شده‌اند؛ پاسخي براي اين سؤال باشد.
جالب توجه اين‌ كه موضوع قحطي در كتاب‌هاي دنسترويل و داناهو آشكارا آمده، اما در كتاب ژنرال ديكسون- 1924- كوچك‌ترين اشاره‌اي به آن نشده است. ظاهراً در آن زمان دستگاه سانسور انگليس هوشيارتر شده بود. با اين حال در كتاب ديكسون، گزارش مفصلي درباره خريد گستردة غله توسط ارتش انگلستان در خراسان به چشم مي‌‌خورد. اين خريدها براي تأمين آذوقه نيروهاي انگليسي به فرماندهي ژنرال مالسون در جنوب روسيه صورت گرفته است. شواهد و مدارك مستندي از گزارشهاي روزنامه‌ها و نيز گزارشهاي ميسيونرهاي آمريكايي در دست است كه نشان مي‌دهد كه در همان زمان كه مردم مشهد گرفتار قحطي هولناك بوده‌اند، انگليسي‌ها مشغول خريد گسترده غله در منطقه بوده‌اند. ديكسون نيز در كتاب خود، عين همين مطلب را گزارش كرده است.
سايكس نيز در كتاب خود به موضوع خريد غله در شيراز توسط انگليسي‌ها، اشاره كرده است.
بارزترين نمونه اين وضع، قحطي در رشت- گيلان- است. از گزارش‌هاي مكرر ميسيونرهاي آمريكايي در رشت درمي‌يابيم كه اين شهر در آغاز از قحطي هولناكي كه ديگر نقاط ايران را دربرگرفته بود، به دور بود. اكثر كساني كه در رشت، در معرض گرسنگي و بيماري قرار داشتند، پناهندگان ديگر نقاط ايران بودند كه اكثراً توسط مردم تيمار و تغذيه مي‌شدند. شهر در ژوئن 1918 به دست ارتش انگلستان افتاد، اما كنترل مؤثر شهر تا هنگام شكست جنگلي‌ها- اواخر ژوئيه 1918- محقق نشد. اندكي پس از اشغال رشت توسط انگليسي‌ها، گيلان و از جمله شهر رشت نيز دچار قحطي شد؛ دليل اين امر در كتاب ژنرال دنسترويل آمده است. اندكي پس از اشغال گيلان، انگليسي‌ها برنج و ديگر مواد غذايي (از جمله هندوانه، عسل و حتي خاويار) را براي تغذيه ارتش انگلستان در باكو و مردم گرسنه آن شهر خريدند. بنابراين، مردم ايران گرسنگي كشيدند تا اهالي باكو گرسنه نمانند. آنچه در گزارش ژنرال دنسترويل جالب توجه است، اين است كه او به آسودگي به توصيف كشتي‌هاي مملو از مواد غذايي ايران كه در بندر انزلي پهلو گرفته و عازم باكو بودند، مي‌پردازد و نسبت به اين موضوع كه اين كار مرگ تعداد زيادي از ايرانيان را در اثر گرسنگي به همراه داشت، بي‌تفاوت است. از نظر ژنرال دنسترويل، اين برنامه هم بخشي از «ماجراهاي دنسترفورس» بود. واكنش دولت ايران نيز صدور فرماني بود كه بر اساس آن ظاهراً صادرات مواد غذايي از ساحل خزر ممنوع اعلام شده بود. براي ايرانيان، خريد و صدور مواد غذايي از سوي انگليسي‌ها چيزي كم‌تر از قتل‌عام نبود. مهم‌ترين سند درباره خريد غله توسط انگليسي‌ها، گزارش اديسون ئي. ساوثرد - كنسول ويژه آمريكا در ايران- است. در اين گزارش، ساوثرد افشا مي‌كند كه مأموريت خريد مواد غذايي در غرب ايران به «اداره منابع محلي بين‌‌النهرين» واگذار شده بود. اين اداره ستادهايي در بغداد داشت كه شمار كاركنان آن كمتر از دو هزار تن نبود. زماني كه ژنرال ديكسون، رئيس اداره منابع محلي بين‌النهرين، به ايران آمده بود، ساوثرد در گفتگو با او دريافت كه خريد غله ايران توسط انگليسي‌ها در آن روزها بالغ بر پانصد هزار تن بوده است. ايران در آن زمان دچار قحطي بود.
جالب آن كه ژنرال ديكسون با تفاخر براي ساوثرد از ميزان ظرفيت آزاد شده كشتيراني سخن مي‌گويد كه با خريد غله در ايران فراهم آمده است. ديكسون به ساوثرد مي‌گويد، اگر اين مقدار غله از طريق ايران تهيه نمي‌شد، بايد آن را از هند وارد مي‌كردند و در نتيجه بخش مهمي از ظرفيت كشتيراني انگلستان براي اين كار اشغال مي‌شد. اين سند نشان مي‌دهد كه انگليسي‌ها مي‌توانستند براي نجات مردم قحطي‌زده ايران با كشتي از هند گندم وارد ايران كنند؛ اما نه تنها اين كار را نكردند، بلكه ژنرال ديكسون به اين مي‌بالد كه در آن شرايط قحطي و كمبود، گندم داخل ايران را هم خريدند تا ظرفيت كشتيراني خود را در اقيانوس اطلس افزايش دهند. يعني ميليونها ايراني قرباني شدند تا انگلستان جاي خالي در كشتي‌هاي خود در اقيانوس اطلس داشته باشد.
علاوه بر اين، از اسناد متعدد وزارت خارجه آمريكا روشن مي‌شود كه آمريكا نيز كاملاً در جريان ميزان گستردة خريد غله توسط انگليسي‌ها در ايران- در شرايطي كه قحطي و گرسنگي جمعيت ايران را از دم تيغ مي‌گذراند- بوده است. در حالي كه مؤسسات خيريه آمريكا، براي جبران قحطي حجم قابل‌توجهي از مواد غذايي روانه ايران مي‌كردند، دولت ايالات متحده تلويحاً به قتل‌عام در ايران رضايت داده بود.
همزمان با خريد غله در نواحي شمالي و غربي ايران توسط «اداره منابع محلي بين‌النهرين»، انگليسي‌ها در شرق ايران نيز دست به خريد غله زدند. از روي نوشته‌هاي ژنرال ديكسون مي‌توان به جزئيات ميزان خريد غله شرق ايران پي برد.
زماني كه قحطي مرگبار ايران را دربرگرفته بود، انگليسي‌ها علاوه بر خريد گسترده مواد غذايي، از واردات مواد غذايي از هند و بين‌النهرين- همسايگان غربي و شرقي ايران- جلوگيري مي‌كردند. علاوه بر خليج فارس، هند و بين‌النهرين نيز در اشغال ارتش انگلستان بود؛ در هند و نيز بين‌النهرين غله كافي وجود داشت، اما ايران كه در ميان آنها قرار داشت، دچار گرسنگي بود.
علاوه بر اين، بريتانيا جلوي ورود مواد غذايي از ايالات متحده به ايران را گرفته بود. نكته بسيار مهم و قابل اعتناي اين ماجرا، همان‌طور كه از گزارشهاي ديپلماتيك آمريكايي‌ها نيز برمي‌آيد، اين حقيقت است كه در همان زمان كه ايران دستخوش قحطي خطرناكي بود كه به مرگ ميليونها تن انجاميد، بريتانيا از ورود مواد غذايي از ايالات متحده به ايران، جلوگيري كرد. بار ديگر دولت ايالات متحده، به قتل‌عام ايرانيان تن داده بود.
محروم كردن ايران از منابع مالي با سياست انگلستان در محروم كردن ايران از منابع غذايي هماهنگ و همراه بود. در آغاز جنگ، دولت ايران دچار يك بحران مالي شد؛ زيرا جنگ كاهش شديد درآمد بازرگاني خارجي و نيز درآمدهاي گمرگي را در پي داشت. در نتيجه، «قرارداد مهلت قانوني» بين دولت ايران و دولت‌هاي روسيه و انگلستان به امضا رسيد. درآمدهاي گمركي جنوب و شمال، [به ترتيب] توسط انگليسي‌ها و روس‌ها جمع‌آوري مي‌شد. از اين درآمدها، سود و جريمه ديركرد بدهي‌هاي ايران به دولت‌هاي روسيه و انگلستان كسر مي‌شد و سپس باقي‌ماندة آن به دولت ايران پرداخت مي‌گرديد. اين در حالي بود كه بر طبق اين قرارداد مي‌بايست كل درآمدها به دولت ايران داده مي‌شد. با كاهش حجم بازرگاني در اثر جنگ، اين پرداخت بسيار ناچيز شده بود. دولت‌هاي روسيه و انگلستان بر طبق قراردادي كه در ژوئيه 1916 با دولت ايران منعقد كردند، مي‌بايست ماهانه مبلغ 000/200 تومان به ايران مي‌پرداختند. در آن زمان اين مبلغ معادل 000/30 پوند و نرخ برابري ارز، 65 قران (5/6 تومان) به ازاي هر پوند بود. ابتدا به مدت چند ماه اين مبلغ مسدود شد و پس از انقلاب روسيه، روس‌ها به كلي از پرداخت سهم خود سر باز زدند. از آن پس، پرداخت انگليسي‌ها نيز نامنظم انجام مي‌شد؛ در نتيجه مشكلاتي در برابري نرخ ارز به وجود آمد.
با حجم گسترده خريد مواد غذايي توسط انگليسي‌ها، حجم پول در گردش ايران نيز در جريان جنگ جهاني اول بسيار زياد شده بود. ارزش قران با چيزي كه شايد تنها بتوان تورم افسارگسيخته ناميد، روبرو بود. اين پديده نامعمول، در اثر خريدها و هزينه‌هاي بسيار ارتش انگلستان در ايران به وجود آمده بود. با اين حال، انگليسي‌ها درآمدهاي گمركي ايران را با قران كه ارزش فراوان يافته بود، جمع مي‌كردند، اما به دولت ايران همان مبلغ ثابت 000/30 پوند را كه ارزش آن به شدت كاهش يافته بود (18 قران يا 8/1 تومان به ازاي هر پوند) پرداخت مي‌كردند، و مابه‌التفاوت آن را به جيب مي‌زدند. درخواست دولت ايران براي دريافت اين مبلغ به قران نيز ره به جايي نبرد. اين روش، به ويژه همزمان با گسترش قحطي در ايران، دزدي تمام عيار و بالاتر از آن بود. با كاهش شديد ارزش استرلينگ، دولت ايران تنها قادر بود يك‌سوم ميزان قراني را كه پيش‌تر دريافت مي‌كرد، به دست آورد. علاوه بر اين، با افزايش زياد قيمت‌ها، قدرت خريد واقعي مردم، عملاً به صفر رسيده بود. بنابراين، درآمدهاي گمركي عملاً هيچ دردي را دوا نمي‌كرد. مسدود كردن درآمدهاي نفتي ايران تنگناي مالي ايران را افزايش داد. شكي نيست كه مهم‌ترين اقدام مالي عليه ايران، محروم كردن اين كشور از درآمدهاي نفتي‌اش بود. زماني كه ميليونها ايراني در گرسنگي به سر مي‌بردند، دولت انگلستان و شركت نفت انگليس و ايران، درآمدهاي نفتي ايران را به بهانه‌هاي واهي مسدود كردند. ميزان درآمدهاي نفتي ايران طي سال‌هاي 1919-1914، هشت ميليون پوند بود. اين مبلغ حدود 40 ميليون دلار، و در آن زمان مبلغي بسيار معتنابه و تقريباً چهار برابر مجموع بودجه سالانه دولت ايران بود. اگر اين پول به ايران پرداخت مي‌شد، ميليونها نفر از مرگ ناشي از گرسنگي و بيماري نجات پيدا مي‌كردند.
در 1913 ايران توليد نفت را آغاز كرده و به سرعت به كشوري توليد‌كننده و صادركننده نفت تبديل شد. امتياز نفت ايران در اختيار شركت نفت انگليس و ايران؛ و دوسوم سهام شركت در 1914 متعلق به دولت بريتانيا بود. همزمان با جنگ، توليد نفت به شدت افزايش يافت. اگر شركت نفت انگليس و ايران حق‌السهم ايران را بر اساس قرارداد (حدود 25% از درآمد شركت بر اساس امتيازنامه دارسي) پرداخت مي‌كرد، درآمدهاي نفتي قادر بود تا كاهش درآمدهاي گمركي را به مراتب جبران كند. در واقع حق‌السهم سالانه ايران، با توجه به سود كلان شركت نفت انگليس و ايران، به 2 ميليون پوند (10 ميليون دلار) بالغ مي‌شد كه در آن دوره مبلغ زيادي بود. بلافاصله پس از آغاز جنگ در 1914، انگليسي‌ها نه تنها پرداخت حق‌السهم ايران را متوقف كردند، بلكه 2 ميليون دلار نيز براي جبران خسارت‌هاي وارده به لوله‌هاي نفت به دست عده‌اي ايلياتي ستيزه‌جو طلب كردند. با آنكه دولت ايران مسئول اعمال خارج از كنترل خود نبود و خطوط لوله نيز به سرعت تعمير شد، انگليسي‌ها همچنان از پرداخت حق‌السهم ايران سر باز زدند. پرداخت اين مبالغ تا 1921 به تعويق افتاد و ايران از دست كم 8 ميليون پوند كه مي‌توانست مانع از مرگ عده بسياري در دوران قحطي گردد، محروم شد. اين كه انگليسي‌ها در دوران قحطي، ايران را از درآمدهاي نفتي‌اش محروم ساختند، به خودي خود اقدامي به شدت بدسگالانه بود؛ اين اقدام كم‌تر از قتل‌عام و نسل‌كشي نبود.
محروميت از درآمدهاي نفتي، توأم با تقلب و نابساماني در نرخ ارز، تنگناي مالي دولت ايران را كامل كرد؛ در نتيجه، در آن بحبوحه جنگ و قحطي، دولت ايران با جيب خالي نتوانست براي قربانيان اقدام مفيد و مؤثري انجام دهد. دولت بريتانيا، در همان حال كه از يك سو ايران را از منابع مالي‌اش محروم كرده بود، از سوي ديگر فرياد شكوه و شكايتش از بي‌كفايتي و ناتواني دولت ايران در كمك به قحطي‌زدگان بلند بود. يك بار ديگر بايد تأكيد كرد كه اين محروم كردن ايران از منابع مالي خود، هماهنگ و همراه با خط‌مشي انگلستان در محروم كردن ايران از تأمين آذوقه مردمش بود. ترديد نمي‌توان داشت كه قحطي و نسل‌كشي، اقدام جنگي تعمدي بريتانيا براي اشغال و تصرف ايران بوده است.
با آغاز كنفرانس صلح «ورساي» ايران اميدوار بود با شركت در آن بابت قحطي و خسارات ناشي از جنگ، غرامت دريافت كند. در مارس 1919، نمايندگان ايران در پاريس سندي ارائه كردند كه بر مبناي آن بنا بود شكايات ايران را مطرح كرده و درخواست غرامت كنند. در اين سند تاريخ نظامي و سياسي ايران در جنگ جهاني اول كاملاً نادرست ارائه شده است. اين سند علاوه بر ادعاهاي ارضي مضحك، پر از اظهارات نادرست، گمراه كننده و كاملاً دروغ است. همان طور كه در فصل هفت توضيح داده خواهد شد، شكايات اقتصادي ايران و علل و عوامل قحطي كاملاً نادرست ارائه شده است. اين سند با آميختن شكايات ايران به انبوهي از اشتباهات و ادعاهاي نادرست، موضوع قحطي را كم‌اهميت جلوه داد؛ و دلايل آن را به شكلي مبهم ارائه كرد و موجب تضعيف ادعاهاي ايران در مورد جبران خسارات و حق شركت در كنفرانس صلح شد. روشن است كه اين موضوع نيز خود بخشي از توطئه زيركانه‌اي براي پنهان داشتن حقيقت قحطي و علل آن است. سرپوش گذاردن بر روي بزرگ‌ترين فاجعه تاريخ، از پيش آغاز شده بود؛ بنا بود كه ايران هم در جنگ و هم در صلح بازنده باشد.

منبع:قحطی بزرگ، دکتر محمدقلی مجد، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1394، برگرفته از بخش مقدمه

این مطلب تاکنون 689 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir